شترق (در راستاي هماهنگي با پست قبلي! دقت كنيد چقدر هماهنگه!!!)
- وا...................ي، بله، اين الان معلوم نيست كيه!
ماتيلدا با همون لحن قبلي كه البته الان به علت مصرف زياد كمي كند شده سرش(!) اين رو ميگه!
ورونيكا: يعني چي معلوم نيست! از لباساش نميفهمي؟! ولي چرا صورتش عوض شده؟!
- اها، فهميدم! بله... اين لودو هست كه با صورتش توپ رو گرفته و مانع از برخورد اون با پنجره تالاره شده! ايول لودو!
- وا.....ي، لودو جون!
با گفتن اين جمله از سمت اِما در حالي كه نگراني در چهره اش موج ميزد! ملت تازه متوجه ميشن كه لودو بي حركت روي زمين افتاده! بنابراين همگي به سمت لودوي فداكار ميرن! (بر وزن دهقان فداكار!!!)
.
.
.
بعد از اندكي جيغ و ويق و شلوغ بازي دور ميّت(!) از جانب ملت!ادوارد: بابا، ملت بيايد اين توپ رو از صورتش بكنيد! الان خفه ميشه ها...!
و ادوارد انگشتاي درازش رو ميندازه دور توپ و پاهاش رو ميزاره رو شونه هاي لودو و باسنش(!) رو پايين مياره و سعي ميكنه توپ رو از صورت لودو جدا كنه...
وي در حالي كه زبونش رو بيرون انداخته و اون رو بين دندوناش فشار ميده، در حال زور زدنه!
- هِـــــي... هِـــــي... هوووم...
بورگين: خوتو سفت بگير... رو زمين نپاشه! كه حال تميز كردنشو ندارم...
ادوارد كه ديگه زوري براش نمونده كنار ميره و اين بار دنيس جلو ميره كه امتحان كنه...
اريكا: بيايد كنار بابا! "كَنده ايوس!"
و توپ از صورت لودو كنده ميشه... امّا لودو نفس نميكشه!
بورگين: اِما... اِما... بدو... بدو بهش تنفس مصنوعي بده! الان ميميره ها!
اِما با شنيدن اين حرف در حالي كه دست و پاش رو گُم كرده، خم ميشه روي صورت لودو!!!
اريكا يه نگاه چپ چپ به بورگين ميكنه و اِما رو بلند ميكنه!
اريكا: ادوارد بهش تنفس مصنوعي بده... (شفاف سازي باناموسي: منظور تنفس مصنوعي حقيقي هست ها...!
)
ادوارد بازدمش رو بيرون ميده و هواي سبز رنگي فضاي تالار رو ميگيره و ميره كه كارش رو شروع كنه...
اريكا در حالي كه دماغش رو گرفته: نميخواد! فكر كنم اينجوري اصلآ به هوش نياد كه هيچ بلكه ميترسم...
اِما: زبونتو گاز بگير!!!
اريكا: ببخشيد! ارني تو برو...
ارني: من بلد نيستم!
دنيس: به من هم نگاه نكن! منم بلد نيستم!
اريكا: خوب! ميمونه... ميمونه بورگين...
بورگين: آخجون... چَشم... من متخصصم!
اريكا: نه! نه! نه! تو لازم نيست! تو خيلي خطر ناكي!!!
و اريكا رو به جماعت دخترونه ادامه ميده: خوب، يكي از شماها بايد اين كار رو بكنه!
اريكا: ها؟!... آها... راست ميگيد.
اِما بهتره خودت اين كار رو بكني...
بورگين:
اريكا: پسرا بيرون لطفآ!
ملت پسرونه خودشون رو به اون راه ميزنند، انگار كه صداي اريكا رو نشنيدند! و سعي دارن خودشون رو به يه چيزي مشغول كنند...!
اريكا:
گفتم پسرا بيرو...ن!!!در اين لحظه ادوارد كه صداش رو نازك كرده(!) با صدايي بسيار نازك و زنانه(!) با حالتي اِوا خواهر، در حالي كه لحن شاكيانه اي داره و حركات جالبي(!!!) به بدن و دستاش ميده ميگه: (لطفآ يه بار ديگه توضيحات رو بخونيد كه يه وقت اشتباه نگيد!
) آخه اريكا جون كجا بريم اين وقت شب! ما رو ميدزدن ها! بابا نگاه نميكنيم!
ملت:
اريكا:
ادوارد حالت خوبه!
ادوارد با همون لحن و حركات ادامه ميده: بابا زود باشيد ديگه... الان از دست ميره بنده خدا... ايييييييش!!!
اريكا: خوب اِما جان شروع كن! شما هم لطفآ بريد بيرون تا اون روي من بالا نيومده!
بريد تو تالار بشينيد تا صداتون كنيم!
بورگين: من كه دخترم! ميمونم! به خدا من دخترم!
دنيس: بابا لودو بهترين دوست ماست، ميخوايم لحظه مرگش رو از نزديك ببينيم!
ملت:
دنيس: چيه؟! فكر كرديد من مثل شما از جنازه ميترسم!
ملت:
ارني: بابا بياييد بريم بيرون... اين اريكا با اين حرفا راضي نميشه! بيايد بريم... من خودم بلاخره اون تاپيك رو ميزنم، همه ميتونيم راحت باشيم!
لودو:
(اِ... ببخشيد، حواسم نبود لودو مُرده! ولي خوب اينجا حتمآ بايد اين رو ميرفت!!!
)
.
.
.
و سرانجام ملت پسرونه از خوابگاه خارج ميشن! غافل از اين كه بورگين كه به اينجور صحنه ها علاقه وافري داره(!) زير تخت اسپروات قايم شده!
اريكا: خوب، ملت دخترونه، شما هم جنبه داشته باشيد و روتون رو بكنيد اونطرف!
و ملتِ خوب و مؤدب دخترونه همه روشون رو ميكنن اون طرف!
اريكا ادامه ميده: خوب، اِما كارت رو شروع كن...
.
.
.
چند لحظه بعد؛اريكا: ببينم اِما چي شد؟ به هوش اومد؟!
اِما: نه هنوز...!
اريكا: ببينم مطمئني زندس؟!!!
اِما: نميدونم!
اريكا زير چشمي برميگرده و اِما رو ميبينه...!
اريكا اول
ميشه و بعد اين شكلي
ميشه و بعد داد ميزنه: اِما... الان جاي اين كاراست؟!!! بابا ميگم تنفس مصنوعي بده به اين بنده خدا... داره ميميره!
اِما هم اين شكلي
ميشه و بعد داد ميزنه: تو به چه حقي برگشتي؟!!! خوب تنفس مصنوعي همينه ديگه! من از وقتي اومدم تو اين تالار همه به همين ميگفتن تنفس مصنوعي! (
... بيشتر هم جا داره چكش!!!)
اريكا موهاش رو ميكشه و بعد سرش رو ميكوبه به ديوار و بعد ميشينه شروع ميكنه به خود زني!!! و بعد ميگه: بابا اِما جان! من تنفس مصنوعي واقعي رو گفتم! بابا اين لودو الان ايست تنفسي كرده! زود باش شروع كن! ما برميگرديم!
اِما: آهاااااا... خوب بگو... ولي اين بهتر جواب ميده ها!
ملت دخترونه:
اِما: خوب باشه... ولي من اون رو بلد نيستم، فقط همينو بلدم.
ملت اينجا داشتن منفجر ميشدند!!! و اريكا در حالي كه سعي ميكرد خودش رو نورمال نشون بده، گفت: خوب، باشه، من توضيح ميدم چيكار كني؛ تو انجام بده!
و روش رو برگردوند!
ادامه دارد...
----------------------------------------------
ببخشيد كه طويل شد!!! واقعآ ببخشيد!
ببخشيد كه بي مزه شد!!!
===
نفر بعدي خيلي جاي كار داره! ميتونه خيلي خنده دار بنويسه! حيف كه خيلي طولاني ميشد وگرنه خيلي دوست داشتم خودم اون قسمتاش رو بنويسم!
اصلآ من تا اينجاي كار آوردم تا برسم به همينجاش!!!
ببينم چيكار ميكنيد!
در ضمن "بورگين" هم زير تخت اسپرواته! يادتون نره همونجا جا بمونه!!!