هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۵

ماتیلدا(طلا.م)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 271
آفلاین
بورگین جان خیلی پستت گنگ بود!!!!من فقط متوجه کلمه ی بی ناموسی شدم!!!!اگر ممکنه پست هاترو یکم بیشتر منظور دارش کن!!!!
__________________________________________________
ماتیلدا از پشت ملت خودشو به جلو رسوند و گفت:
نه خیر.مگه شهر هرته!!!!چی چی میگید شما ها؟؟؟؟!!!!:slap:
این بورگین عاشق بیناموسیه!!!یهو دیدی وسط شب مورد ضرب و شتم قرارش دادیما؟؟؟!!!

اما از سمت راست در حالی که دستش تو جیبش بود اومد جلو گفت:برای اولین بار در زندگیم با ماتیلدا موافقم!این امنیت جانی نداره جلوش!آدم میترسه از کنار این رد بشه بعدا"بشه سر گروه هافل؟!

دخترا کلا" با اما و ماتیلدا موافقت کردند...
ولی دنیس اومد بالا و گفت:
اگر آزادی عمل میخواهید و میخواهید با عشقتان راحت باشید بورگین را انتخاب کنید!!!!!!


ماتیلدا دنیسو از بالا ی میز هول داد پایین و گفت:
بخوس بابا:chomagh:(بخوس در زبان رشتی به معنای بشین بینیم بابا هستش!!ولی در لغت و معنای بدون شوخی به معنای بگیر بخواب هستش!!!!)
دنیس پاشد وایساد و رفت به سمت پسرهایی که در روبه روی جمعیت دخترونه وایساده بودن!!!!
حالا در صحنه دختر های مخالف رو میبینیم به دلیل نداشتن امنیت جانی!
ودر طرف دیگه پسر های موافق به دلیل داشت آزادی عمل!! :bat:

لووکه همون وسط وایساده بود یهو اومد جلو و گفت:
خوب دوستان برای این که همه را ضی باشن میتونیم یه کار کنیم!!!!


ملت:چی کار کنیم؟!
لودو:میتونیم خوابگاه رو از مختلط بودن در بیاریم!

جیغ و داد وملت پسرونه هوا رفت!!!!
ولی ملت دخترونه:اول این----->
بعدشم این:----->

ملت پسرونه که دیگه خون جلو شماشون گرفته بود ریختن رو سر لودو!!!حالا نزن کی بزن!!!!


اریکا از اون ور همچین شده:

لودو ی بد بخت که داشت اون زیر دجار سوانح میشد!!!!!داد زد:


این فقط پیشنهاد بود!!!!



پسر ها بعد از این که کل عقدشونو خالی کردن رو لودو،بلند شدن.
اریکا:

باید یه رائ گیری دیگه راه بنده ازیم و یا یه آزمون دیگه بگیریم دوستان!!!!!




__________________________________________________
میدونم بد شد ولی ممنون میشم اگر نقاطی که خیلی ضعف داشت رو بگید!!!!!


ماتيلدا جان پستت خيلي بهتر شده بود! آفرين!

ولي درست پستهاي قبلي رو دنبال نكرده بودي! ببينم تو پست ادوارد رو خوندي؟! يا فقط پست بورگين رو خوندي و ادامه دادي؟!
اصلآ قرار نبود بورگين سرگروه بشه! بلكه بورگين براي تست دادن نفر اول بود!
حالا به اين چيزا كار نداريم. ميريم سراغ خود پست...

پستت برخلاف قبلي ها همش ماتيلدا نبود و اين باعث شده بود كه ناخودآگاه از كيفتش كم نشه! (نقد پست قبليت رو بخون. در همين تاپيك!)

در كل باز هم ميگم نسبت به پستاي قبليت خيلي بهتر بود! هميشه سعي كن نكاتي كه در نقد ها ميگيم رعايت كني!

از لحاظ پاراگراف بندي كمي ايراد داشت پستت...
نقل قول رو درست مقابل : بعد از اسم فرد بنويس و وسطش به خط بعدي نرو!
اگه نقل قول (صحبت) طولانيه و فرد زياد حرف زده و بايد وسطش بري اول خط از " " استفاده كن!

باز هم مثل پست قبليت چند فاصله ي اضافيه زايد گذاشتي بين بعضي پاراگراف هات! اين رو در پستهاي بعديت اصلاح كن!

پست خوبي بود! فقط زياد به موضوع و حال و هوا توجه نكرده بودي...!

مرسي
لودو؛


خط تيره هات رو هم كم كردم! صفحه از حالت كشيده در بياد!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۲۰:۴۷:۰۸
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۸ ۰:۱۳:۳۰


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۵

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
_ ادی جون!
ادوارد سلانه سلانه به طرف آیدین رفت و یکی خوابوند تو گوشش و گفت : ادی باباته!
و به طرف تخت رفت...
ملت دوباره رفتن رو تختاشون که ناگهان جیغ ایکا بلند شد... : ای پدرسگ بیناموس
و لنگه دمپاییش رو بیرون آورد و پتو رو کشوند کنار و با این کارش شوکی ناگهانی به تمامی اعضا دست داد:
بورگین بود که در زیر پتوی اریکا منتظر بود تا....
دمپایی در دستان پرقدرت اریکا به بالا رفت و دقیقاً به کله بورگین خورد و با این کار اریکا ، دوباره بورگین از صفحه روزگار محو شد!!
اریکا یک لگد به بورگین زد و گفت : این لاشه رو جمع کنین ! اه اه!
ملت با همیاری و کمک یکدیگر لاشه مرده ناشی از ضربه مهلک دمپایی اریکا رو جمع کردن و انداختن بیرون.
آیدن با دست زدن اونها رو تشویق به سکوت کرد و گفت : خوب دوستان ، خواهشاً ساکت که ادوارد جون میخواد برای ما خروپف بکنه.
ملت رفتن رو تختاشون.
آه اییی آه ه ه اووه وایی آه ایه واه
ناگهان درک خودشو انداخت وسط و گفت : جمع کن بابا ! الان از ستاد مبارزه ب بیناموسی میان و در هافلو تختهمی کنن. جمع کن بابا!
از تخت همچنان صدا میامد
آیدن به سرعت به طرف تخت پروفسور سابق رفت و پتو رو کنار کشید.
ملت:
اریکا:اوا خاک به سرم!
ناگهان یک موش خیس عرق از پتو بدو بدو و نفرین کنان دور شد.
لودو : ای بدبخت!عقده ای شده!به موش هم رحم نمی کنه
بدین صورت ادوارد هم از قائله خط خورد.
آیدن دوباره رفت بالای منبر و داد زد : خانم ها و آقایان.با توجه به اینکه دیگه هیچ کدام از مرد ها عرضه این کار رو ندارند و خانم ها هم نمی تونند این کار ها رو انجام بدن...
ناگهان اریکا وسط حرف آیدن پرید: مگه زنا چشونه؟
آیدن تبسمی شیطانی کرد و گفت : خیلی ضعیفن!
و ادامه داد : کی رسیم به دور دوم.
با توجه به اینکه پروفسور خیلی با بیناموسی مبارزه می کرد و بیست و هفت درصد هم در این راه جانباز شد باید جانشین ایشون،یک با ناموس و نمونه باشه.پس فرض می کنیم دنیس و اما در حال بیناموسی هستن.
دنیس:
ملت:واقعاً انجام میدن؟
آیدن چشمکی زد و گفت:صدالبته
_
و ادامه داد:و نفر متقاضی جانشینی پروفسور هم میاد و اونهارو امر به معروف و نهی از منکر می کنه.
با توجه به اینکه بورگین در دور قبل نفر اول بود ، در این دور هم نفر اول است!
با تمام شدن این جمله ملت فریاد بورگین را شنیدند که می گفت:جونمی جوووووووون


بورگين جان، پست بسيار خوبي بود!

طنز خوبي داشت پستت!
ولي چند تا مشكل داشت!

يكي اين كه اولآ مگه دنيس و درك و خود آيدن و ارني و سدريك و... پسر نيستن! چرا اونا تست ندادن؟!!!
دوم اين كه خيلي بهتر بود دخترها هم تست ميدادن! چرا نه؟! اينطوري قشنگتر ميشد پستاي بعدي!

در يك كلام اگه بخوام بگم بايد بگم كه با وجود اين كه پستت قشنگ بود ولي آخرش سوژه رو به كلي شهيد كردي! و من اين شكلي شدم: !!!

سوم اين كه تو به چه حقي گفتي اما و دنيس بي ناموسي كنن!!!!!!!!!

مرحله ي دومت خوب بود.(اما نه دنيس و اِما!) ولي بايد مرحله ي اول رو بيشتر كش ميداديد... و حتي چند نفر هم پذيرفته ميشدن!

در يك كلام شهيد كردي! خيلي نامرديد! من ميخواستم ادامه بدم! (ولي پستت خوب بود! )


ویرایش شده توسط بورگین در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۶ ۱۲:۱۰:۴۷
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۲۰:۵۶:۵۸


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۷ شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۵

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
اول بگم ماتيلدا جان اريكا الان وجود خارجي داري پس نميتونه لودو رو مورد ضرب و شتم قرار بده با اين حال پستت خوب بود و يه ايده خوب به من داد.
-------------------------------------------------------------------------

آنچه گذشت:

بي خوابي هاي مكرر اعضا انها را ه اين وا داشت تا جانشيني براي اسپي پيدا كنند جانشيني كه بتواند مثل لو خرپف كند مثل او بخورد و توانايي هاي اسپي را دارا باشد.

و اكنون در حال:

بچه ها از خوابگاه مختطل خارج شدن و هر كدومشون روي يكي از مبلهاي تالار نشستن.
لدو:بچه ها ديگه نميشه به اين وضع ادامه داد من چند شبه كه اصلا درست نخوابيدم بايد يه فكري كنم هر چه سريعتر بايد يه جانشين براي اسپي پيدا كنيم.

ماتيلدا:باريكلا اينو كه خودمون ميدونستيم چهطوري.

لودو كمي فكر ميكنه:خوب ميتوني يه آزمون به راه بندازيم و توانايي هاي اسپي رو از بچها تست بگيريم در اخرم برنده ازمون بشه جانشين اسپي يه فرد بي طرفم ميذاريم مجري..اصلا ايدين چطوره؟!قبول ميكني.!

آيدين:چي با من بودي درست شنيدم منو به عنوان مجري انتخاب كردي واي خداي من(تلپ)صداي غش كردن ايدين از فرت خوشحالي

و اون شب تا صبح بروبچز تالار بيدار نشستند تا در مورد مراحل آزمون تصميم گيري كنند

فردا صبح

لودو:خوب خوب مسابقه تست اسپي امشب اولين مرحلش برگزار ميشه بعد از پايان كلاسا همگي جمع شيد شب موقع خواب مرحله اول انجام ميگيره.

ساعت11:30

ايدين:با سلام خدمت شما بينندگان گرايم و ارجمند و سخنوران با هنر شمايي كه اگر نبوديد اين برنامه ...

ملت:بابا برو سر اصل مطلب

آيدين: خب اولين داوطلب بورگين خواهش ميكنم بيان اينجا در رختخواب اسپي و صداي خروپفونو به ما نشون بدنچ

بورگين اروم اروم مثله هنر پيشه هاي معروف به رختخواب اسپي ميره و ميگيره به خوابه بقيه هم تو رختخواباشون جا ميگيرن به اميد اينكه بعد چند شب خوابشون ببره.

ناگهان

وووووووووووووووووووووووو

ملت يهو به هم ميرزن هر يكي به يه سويي ميدوه صداي از جانب بورگين بود لودو پاتيل روي شومينه رو كه براي ابگوشت فرداب ار گذاشته بودن بر ميداره و ميريزه روي بورگين(اب جوش بود در دماي 100 درجه)حالا بورگين در بيداريموووووووووووووووووووووووو

نيم ساعت بعد

بورگين با 99 درصد سوختگي به سنت مانگو منتقل شد لودو عذاب وجدان گرفته بود و نميدونست چي كار كنه و با راي ملت ايدين اسم بورگينو از ليست خط زد

ايدين:داوطلب بعدي كسي نيست جز..لودو بگمن

لودو يه قرص اعصاب بالا انداخت و رفت نشست سر جاي اسپي بقيه هم تو رختخوابا خوابيدن به اميد اينكه خواب خوبي داشته باشن.

ناگهان

چرا كسي ديگه تو هافل پست نميزنه چرا كسي ديگه به هافل سر نميزنه چرا چرا چرا چرا اريكا مرده چرا اسپي جون رفته چرا ؟1چرا؟!چرا؟! چرا ديگه كسي نميخنده چرا يه خواب خوب سخته چرا چرا چرا؟!

و در اين حالت اعضا با مشت و لگد لودو رو ساكت كردن:

ادوارد:
لودو:اي جون چيه
ادوارد:ياد حقوق بچه ها اجاس افتادم

به اين ترتيب لودو هم اسمش از ليست خط خورد

ايدين:و اما نفر بعدي كسي نيست جز .....

_______________________________________

خب يه توضيحي بدم يه چند نفر ديگه رو وارد تست كنين چند تاشونو تاييد كنيد مرحله بعدو طراحي كنيد مثلا خوردن يا استعداد چاق شدن و يا از اين چيزا اينا همش پيشنهاد بود لودو جون بيا بنقد


ادوارد جان وقتي پستات رو در تالار ميبينم خيلي خوشحال ميشم!

اما نقد:

بزرگترين ايراد پستت مثل هميشه غلط هاي املايي و مخصوصآ تايپي هست!

ايده و ريتم پستت بسيار خوب بود!
ولي ميتونستي ايده قشنگت كه هنوز هم دست نخورده بود و خودت شروعش كرده بودي خيلي بهتر بيان كني... منظورم اينه كه ميتونستي پستت رو خيلي خنده دار تر كني! هر چند كه الان هم خوب بود...

پاراگرف بنديت كمي مشكل داشت!!! بيشتر دقت كن در اين مورد! خيلي مهمه و روي خواننده خيلي تاثير داره! همينطور انتخاب اندازه فوت...!

علائم نگارشي هم كه...!!! اصلآ در پستت ديده نميشه! در پست قبليت كه نقد كردم (تو هافلاويز) هم گفتم... ولي كو گوش شنوا!!!
به قول اريكا: "علائم نگارشي رو واسه قشنگي نزاشتن!"
استفاده درست از اين علائم خيلي به درك مطلب و خواندن صحيح و همينطور نظم نوشته كمك ميكنه! حتمآ ازشون استفاده كن...

در كل پست خوبي بود... ايده ي قشنگي داشت!

موفق باشي
لودو؛


ویرایش شده توسط ادوارد جک در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۶ ۱۰:۵۱:۱۱
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۲۰:۵۷:۵۹

روح جنمار قديم ميكند:

[url=http://ww


خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵

ماتیلدا(طلا.م)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 271
آفلاین
اما جیغ زد:وای نه!
ملت بر گشتن ببینن چی شده دیدن باید خر بیارن باقالی بار کنن!
دیوار بغلی خوابگا تلپی ریخته بود پایین!( )

دنیس:بابا اسپراوت که رفت دیوارمونم که ریخت !حتما"کم کم هافلپاف هم منحل میشه دیگه!!!!
((این قسمتو با لحجه ی بردبار خانی در باغ مظفر بخونید!))
بورگین:مگه شهر هرته!!! غلط کردن که هافل رو تعطیل کنن!
چه دلشون بخواد چه دلشون نخاد همینی که هست!!!!

ماتیلداکه داشت موهاشو میزام پیلی میکرد با فیس و افاده و خنده ای توام با مسخره کردن گفت:تو زیاد خودشو ناراحان نکن!


لودو:یعنی چی ناراحان نکن؟!
ماتیلدا با یه چشم غره ی معروف:یعنی ناراحت نکن!ایششششششش.....
لودو دوباره سرشو خاروند و صورتشو جمع کرد و گفت:ببخشیدا...ولی اصولا"میگن خودتو ناراحت نکن!... نه خودشو ناراحت نکن!!!!

ماتیلدا دوباره یدونه پشت چشم نزک کرد و گفت:خودم میدونم!
من باید گروهمو عوض کنم این جا دیوونه میشم!



دانگ:دیوونه بودی عزیز جان!
ماتیلدا یدونه جیغ بنفش خوشگل زد که ملت همچین شدن:
بعدش لحافو تا خرخره کشید روی خودش!!!!


لودو دوباره خودشو خاروند و گفت: بریم سر اصل مطلب.... شما ها چرا امشب همتون بیدارین!

سدریک:همین طوری واسه خنده!!!!
درک:آخه واسه این که وقتی صدای گوش نواز خروپف ها اسپی (!) نیست ....آدم خوابش نمی بره که..........!!!!!
ملت:

اریکا:حالا این دیواره رو چیکارش کنیم؟!
لودو:آبشو بکشیم چلوش کنیم!!!!
اریکا با لودو این کارو میکنه:
ومیگه:خوشمزه باز ی در نیار!!!!!بریم بشینیم فکر کنیم کی باید بیاد جای اسپروات!!!!پاشین!!!!!همه پاشین!!!!!!!!!!
هوی ماتیلدا !تو هم خودتو لوس نکن بیا بریم!!!!!
همه + ماتیلدا پاشدن رفتن توی سالن عمومی تا برای اسپروات
( ) جانشین انتخاب کنن!!!!
--------------------------------------------------------------------------
فکر کنم نسبت به پستهای دیگم خوب بودش!لا اقل زیاد موضوع رو شهید نکردم!!!!!
ولی خوب اگر ایراد ها ی کارمو بگید ممنون میشم!
مرسی دوستان!!!!



صحبت اضافي نميكنيم و سريع ميريم سراغ چندتا نكته:

- ماتيلدا جان، اونطور كه من متوجه شدم، تو در تمامي پستات سعي داري ماتيلدا را داخل كني و يا نقشش رو پررنگ كني... اين مسئله باعث ميشه كه از لحاظ كيفي سطح پستت پايين بياد... و اين به صورت ناخودآگاه رخ ميده!
الان اگه دقت كني نصف بيشتر پستت مربوط به ماتيدا هست! در ساير پستات هم اين مطلب ديده ميشه! اگه روي اين مسئله توجه داشته باشي... سطح پستات بالاتر مياد.

- مطلب بعدي پاراگراف بندي پستت هست... پاراگراف بنديت خوبه، ولي مشكلش اينه كه بعضي جاها زيادي فاصله گذاشتي! يعني بين دو پاراگراف دوخط خالي گذاشتي! در صورتي كه لازم نبوده! و اين مطلب از نظر ظاهري پستت رو دچار مشكل ميكنه و همونطور كه قبلآ هم گفتم ظاهر نوشته هم به اندازه ي محتواي اون مهمه!

- در بعضي مواقع وسط ديالوگهات اينتر زدي اومدي خط بعد!!! ؟؟؟

- از ايده ي فرو ريختن ديوار به خوبي استفاده نكردي... ميتونستي اون رو سر آغاز يه اتفاق جالب بكني! ولي خوب، به جاش جانيشين اسپي رو خوب اومدي! و ايده ي خوبي بود...

- راستي سعي كن ديالوگهات رو خنده دار تر انتخاب كني...!

- در ضمن همونطور كه گفتي موضوع رو شهيد نكردي... خيلي خوبه!


خوبه... همينطور سعي كن سطح پستات رو بياري بالا!
*حتمآ نقد هاي پستات رو بخون! (نقد پستت در هافلاويز رو حتمآ بخون)


ویرایش شده توسط ماتیلدا استیونز در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۵ ۲۱:۰۹:۱۱
ویرایش شده توسط ماتیلدا استیونز در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۵ ۲۱:۱۱:۳۶
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۱۵:۵۷:۲۹


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۷ جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰
از ته چاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 730
آفلاین
در همين لحظه ناگهان لودو از زمين بلند شد!!!
ملت:
لودو: بابا اعصاب من رو خورد كرديد! چرا هيچكي اينجا امداد اوليه بلد نيست؟! بابا شما مگه چوبدستي نداريد؟! شما مثلآ جادوگريد!!! چرا به داد من بدبخت نرسيديد؟ مثلآ ناظرتونم! من داشتم ميمردم! چرا هيچكي منو دوست نداره؟! چرا اينجا اينشكليه؟! چرا اريكا مرده؟!!! چرا هيچكي پست نميزنه؟!.... :proctor:
ملت همچنان:
لودو: آخي... خالي شدم... حالا جدي جدي چرا اريكا مرده؟! () بابا رولي رو نميگم. غير رول!
ادوارد خيلي محتاطانه: اجازه؟!
لودو: بگو...
ادوارد آب دهنش رو فرو ميده و با ترس() ميگه: اريكا... اريكا يوزر و پسش مشكل داشت نميتونست وارد سايت بشه!
ملت كه تازه داشتن از شك در ميومدن... دوباره به اين حالت در ميان:
لودو: خوب اين رو فهميدم! چرا مسنجر خبري نيست ازش؟!!!
ادوارد: نميدونم به خدا...
لودو: به هر حال كاري ندارم...
و به سمت جسم بي حركت اريكا رفت و اون رو برگردوند...
لودو: تو زنده اي؟! يعني به هوشي!
اريكا: آره...
ملت مجددآ:
درك آقا من فكم درد گرفت، نميشه ما يه شكاك ديگه بشيم؟!
لودو: نه نميشه!
درك: باشه...
اريكا بدون توجه به بقيه ادامه ميده: واسه اين كه دوست نداشتم به تو تنفس مصنوعي بدم زنده شي خودم رو به بيهوشي زدم!
ملت + لودو:
اريكا: حالا بيخيال! رول بود ديگه...! جدي جدي كه نخواستم بكوشمت!!!
همه: ( لودو(به درك): بيا اينبار خودم هم شدم! )
اريكا:

----===---===---===----

شب هنگام... خوابگاه...

ديگر صداي خر و پف هاي اسپي شنيده نميشد... او تالار رو ترك كرده بود...
بروبچز در حالي كه از فراغ اسپي اندوهگين بودند به خواب رفته بودند... ديگر چه كسي آنها را مورد شماتت قرار ميداد! ديگر آنها دور از چشم چه كسي عمليات شبانه انجام ميدادند؟! ديگر شب زنده داري ها هيجان نداشت!!!
لودو در حالي كه پتو را تا زير بغل كشيده بود در همين افكار سير ميكرد و سايرين به نظر خواب بودند...
لودو سرش را به شدت خاراند و با خود گفت...
- اوه... اوه... الان يه ماهه كه حموم نرفتم!!!
اريكا: جدي؟!!! اَه... اَه... حالم به هم خورد!
ماتيلدا: ايش...
ادوارد از زير تختش بيرون اومد و گفت: مگه چيه! من الان دقيقآ هفت ماه و شونزده روزه كه رنگ آب به خودم نديدم!
لودو: شماها بيداريد؟!
دنيس در حالي كه آه ميكشيد: آره... من خوابم نميبره!
اما: منم همينطور...
ورونيكا: اِما تو چرا ديگه پست نميزني؟
اما: من؟! خودت چي؟ خيلي ميپستي؟!
ورونيكا با لحني سرشار از اِفاده: من؟! بله... من دقيقآ هر دو هفته يه پست ميزنم تو هافلاويز!
ملت: (اين رو همينطور الكي زدم!!! از اين شكلك هم استفاده كرده باشم!!! - اصلش اينه: )
بوگين: چي شده؟! دعواست؟
ارني: نه بابا... اينا اهل دعوا هم نيستن...!
دانگ: من ميگم پاشيد بريم نحوه برخود.
لودو: شما چتون شده امشب؟!!! همتون بيداريد؟
سدريك: آره، همه بيدارن!
درك: سدريك تو از كجا فهميدي من بيدارم؟!
آيدن با خوشحالي: اِ... منم جزو خودتون حساب كريديد! ايول...

در همين لحظه صداي بلندي به گوش رسيد... صدايي شبيه به صداي فرو ريختن ديوار!!!


---------------------------
ملت ببخشيد كه خوب نشد! مدتيه از شرايط رول دور بودم!!!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۵ ۱۹:۴۸:۵۶

ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۶:۵۴:۳۰ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۶
[size=small]


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ سه شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۵

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
بورگین که با نگاهی خیره به لبخند های شرورانه اعضای هافل نگاه میکرد گفت : نه نه نه ... نه ... خواهش میکنم ، میخوام هزار سال تو دژ مرگ باشم یا کهنه ی ولدمورت رو بشورم ولی پیش اسپاروت نرم ... خواهش میکنم... ( )
اما که به دو ناظر خفته در روی پارکت زمین نگاه میکرد رو به بورگین گفت : ببین ... اگه این دو تا بمیرن
ناگهان صدای صلوات بچه ها بلند شد
اما بی توجه به حرکات بچه ها ادامه داد : اونوقت دیگه تالار بدون ناظر میشه...!
بورگین سرش رو خاروند و گفت : اما اگه بخواین من میتونم نفس مصنوعی بدما!
درک : نه شما لازم نیست نفس مصنوعی بدی...! شما برو پروفسور رو بیدار کن.
ناگهان در این بین ارنی همراه با دنیس که صدای شق شق برخورد دندوناش با هم می اومد و صورتش غرق در اشک بود برگشتند.
دنیس بدو بدو به طرف لودو رفت و کنارش زانو زد. ( ! )
بورگین:
ارنی که متوجه اتفاقاتی که به زودی پیش خواهد آمد پی برده بود رو به بچه ها گفت : خوب بچه ها دوباره روتون رو اون ور کنین، خوبه ، بورگین کجاست؟ گفتم بورگین کجاست؟اون رو نباید در این مواقع تنها بذاریم ، خطریه
ناگهان ملت:
ارنی: چی شده؟ چه خبره؟
که متوجه بورگین شد که با یک دستش صورت دنیس رو که لب هایش غنچه شده بود ( ) رو گرفته با دست دیگرش خیلی راحت با اریکا :bigkiss:
درک شروع کرد به نوشتن این صحنه ی تاریخی ( ! ) در دفترچه خاطراتش!
دنیس که تازه متوجه قضایا شده بود دو دستی بورگین رو گرفت و بلند کرد و به پرتش کرد اون طرف...
ناگهان تمام مغزی که در سر بورگین بود ، پخش شد!
بورگین : به به!
و شروع کرد به خوردن مغز هایش.
ناگهان اما رو به بچه ها گفت : خوب دوستان ، حالا وقتشه!
ناگهان ملت رو به بورگین:
بورگین بدو بدو به طرف در ورودی خوابگاه دوید و از پشت سرش صدای اما رو شنید که میگفت : تا وقتی که با روفسور برنگردی ، جات بین ما نیستش!
بورگین به ناچار وارد خوابگاه شد و به اطراف نگاه کرد ، تمام تخت ها خالی بودند ! حتی تخت پروفسور اسپراوت...!
بورگین به سرعت خودش رو به تخت رسوند و دید که به جای پروفسور یک نامه ی بدخط روی تختش بود.
روی نامه اینگونه نوشته بود:
دوستان عزیز هافلپافی
از اینکه بی خبر گذاشتم و رفتم ، واقعا عذر میخوام چون نمیخواستم بیش از این نه خودمو و نه شما رو ناراحت کنم.
همان طور که استحضار دارید ، دامبلدور قبلی ، ( عند الله ) شده و هیچ کس سرپرست محفل و هاگوارتز نبود.
من نمیدونم که چی شد که منو انتخاب کردند ، آخه مگه من چیم کمتر از لودو یا اریکا بود؟
ولی با درخواست رسمی از طرف خود شخص وزیر سحر و جادو مجبور شدم تا تغییر گروه داده و به گروه گریفیندور بروم که این کار بر خلاف چیزی بود که میخخواستم.
با این حال شما از دست یک عضو ارزشی راحت شدید
با تقدیم احترامات
پروفسور اسپراوت

قطره ای اشک از روی چشمان بورگین به پایی غلتید.
در این لحظه در تالار باز شد و چهره اما دابز نمایان شد و به بورگین گفت : پیست ، چرا اینقدر لفتش دادی؟
بورگین با هق هقی متفاوت از دفعات قبل گفت : پرو ... پروفسور اسپراوت... پروفسور اسپراوت.
اما : ده یالا مرد ، بگو چی شده؟
بورگین نفس عمیقی کشید و گفت : از هافل رفته!

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
با رفتن پروفسور اسپراوت ، هم لودو و هم اریکا از بین خواهند رفت و این یعنی اینکه تالار بدون صاحب میشه و از طرفی اعضا در صدد برگرداندن پروفسور به تالار هافل بر آمدند.
----------------------
معذرت اگه ارزشی شدش


!نقديوس :

بورگين جان پستت يه كم براي من مبهم بود . ولي بذار قدم به قدم جلو بريم .
اول از همه بايد بگم كه سوژه خوب بود . از اين نظر مشكلي نداشت . فضاسازيت هم خيلي خوب بود . به طور كلي ايراد آنچناني از نظر اينگونه موارد توي پستت نبود . فقط دو مورد :
اما که به دو ناظر خفته در روی پارکت زمين نگاه ميکرد

فكر نمي كنم كه اونها خفته بوده باشن ( ! ) بهتر بود مي نوشتي نيمه جان و يا معادلي از اين قبيل .
و دومين مورد هم دو تا ايراد نگارشي بود : ( اسپاروت ) و (روفسور) البته من گير نمي دم . چون در موقع تايپ كردن از اين گونه ايرادها زياد پيش مياد.

من در مورد پست تو ، توي خود مصداق دچار مشكل شدم . از همون ابتدا كه من سوژه ي اين بازي رو دادم و پستش رو زدم ، دقيقا توي پستم تحت عنوان نكته ي كنكوري ذكر كردم كه : پروفسور اسپي توي تختش مراحل عميق خواب رو طي ميكنه . اگه خوابش عميق نبود كه اين آتيش گرفته ها نمي تونستن وسط بازي كنن ! .

پس از اين جا مي شد پي برد كه بچه ها توي همون خوابگاه داشتن بازي مي كردن .
( با رفتن پروفسور اسپراوت ، هم لودو و هم اريکا از بين خواهند رفت )

اين هم نامفهومه . منظورت چي بوده ؟ هنوز هم نفهميدم كه رفتن اسپي چه ربطي داره به از بين رفتن لودو و اريكا ؟

ولي صرفنظر از اينها بايد بگم كه پستت خيلي خوب بود . روند پستهات واقعا عاليه . داره به ترتيب بهتر و بهتر ميشه . مطمئنا به زودي به مرحله ي عالي بودن هم خواهد رسيد .

موفق باشي.


ویرایش شده توسط اريكا زادينگ در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲ ۲۳:۲۳:۰۴


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱:۵۹ سه شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۵

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۷ جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰
از ته چاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 730
آفلاین
- دوستان عزيز، شما هم اكنون شاهد سه جنازه هستيد...
ماتيلدا با صداي تراشيده ي خود(!) شروع به صحبت ميكنه...(تريپ گزارشگري...!)
- ببينم ماتيلدا تو كي صدات رو دوباره تراشيدي؟ آخه آخرين بار صدات كند شده بود!
ماتيلدا به گفته ي آيدن(اين بنده خدا رو هم يه جوري چپونديم تو داستان ) توجهي نميكنه و حرفش رو ادامه ميده:
- بله، جنازه شماره يك، لودو بگمن هست كه فكر نميكنم ديگه الان زنده باشه... شماره دو، اريكا زادينگ هست... كه به نظر زندس و فقط بيهوشه و جنازه شماه سه، بورگين هست كه با صورت كف تالاره و معلوم نيست زندس يا مرده!!!
- هوي... جنازه خودتي ها...!
بورگين با گفتن اين جمله قسمتي از مغزش رو كه رو زمين پاشيده جمع ميكنه و ميخوره!!!
بورگين: ميگن مفيده...
ملت: چي...؟!
- مغز ديگه... من تا حالا نصف مغزم اينور اونور پاشيده بعد خوردمش...
ملت:


بورگين تا چشش به اريكاي بيهوش ميفته:
- واي خدا... بد بخت شديم... الان هممون ميميريم...(!)
ملت: ؟!

ورونيكا: بابا يكي بره يه نفر رو صدا كنه...
ارني: من ميرم دنيس رو خبر كنم...
دنيس در گوشه تالار همچنان گوشهاش رو گرفته بود و چشماش هم بسته بود و روم به ديوار رو به ديوار(!) خودش رو مچاله كرده بود و واستاده بود...

اِما در حالي كه بر سر جنازه لودو اشك ميريخت: نه... صداش نكنيد بنده خدا رو... ميخوايد به وضعيت من دچار شه؟!

در اين لحظه بورگين كه به گفته خود بيش از نيمي از مغزش رو از دست داده() يك پيشنهاد فوق ارزشي عنوان ميكنه:
- ميگم بايد اسپروات رو بيدار كنيم...

همين لحظه در ذهن ملت: (البت همه ملت بجز دو جنازه!)
تصوير تاره و اسپروات رو نشون ميده كه رو تختش دراز كشيده و پتو رو تا وسط شكمش بالا كشيده و ميگه: ديگه هم نبينم كسي شب بيدار باشه. در ضمن هر مشكل ديگه اي هم پيش بياد، نه من نه شما!

ملت همه به خوشون ميان و همه با هم:
- نه! نه!
و ورونيكا نگران ادامه ميده: نه! پروفسور ما رو ميكشه!

ولي ملت بعد از اندكي نگريستن به جنازه هاي موجود در تالار (مخصوصآ لودو كه دچار ايست تنفسي شده و من فكر ميكنم كه تا حالا مرده باشه ديگه!) ميفهمند كه چاره ي ديگه اي ندارند...

- بورگين جان، پس خودت زحمتش رو بكش... ()


ادامه دارد....
-------------------------------------------------------------------------
ملت يادتون نره، دنيس هنوز گوشه ي تالار، از همه چي بي خبره!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۶:۵۴:۳۰ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۶
[size=small]


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵

اریکا زادینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸
از يه جايي نزديك خدا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 570
آفلاین
تو اين وسط بقيه ي ملت پسرونه فورا از فرصت استفاده كردن و ريختن توي خوابگاه .

فضاسازي :

اِما هنوز مصرانه داره – به قول لودو – خود زني مي كنه و با اصرار ،جيغ و داد مي كنه . خوابگاه رو گذاشته رو سرش . درك دفترچه ش رو مثل بچه ش چسبيده بود و اونو به خودش فشار ميداد . انگار مي خواست با خودش يكيش كنه . ملت دخترونه مثل ماست واستادن و دارن از دور اين فعاليت هاي سازنده رو تماشا مي كنن . ملت پسرونه هم مثل شير برنج دو متر دورتر از دخترا واستادن مثل مجسمه ها !

حالا اونا رو ول كن بچسب به لودوي نيمه جون كه هنوز وسط خوابگاه به حالت درازكش افتاده !

اريكا : بابا تو رو خدا يكي بياد اينو نجات بده . داره از دست ميره بچه م .
دنيس : تقصير خودشه . چشمش كور دندش نرم ميخواست نره صاف سرشو بگيره جلوي اون توپ .
اريكا با قيافه ي اين مدلي : اووووووووه ... مثل اينكه خودت بودي كه اون توپو پرتاب كردي ها ! ( منصفانه قضاوت كردم )
بعد هم يه چرخ زد و روبروي دخترا قرار گرفت : ببينيم شماها واقعا هيچ كدومتون تنفس مصنوعي بلد نيستين ؟
دخترا : كدوم ورژن ؟
اريكا : خخخخخخخخخخخخ ... بابا هيچكي اينجا كمك هاي اوليه بلد نيس ؟
بروبچز : :no:

اريكا : خب ... بذارين يه حساب كتاب كنيم . پسرا كه بحمدالله هيچ كدومشون كاري نمي كنن جز بورگين كه اونم مثل كبريت بي خطر نيست . مثل باروت مي مونه . مي ترسم كار دست لودو بده . مي مونن دخترا كه اونام تنفس مصنوعي ورژن دو رو بلد نيستن . مي مونه اِما كه اونم فقط بلده KISS بده بي تربيت . فقط مي مونه ... مي مونه ...

ملت : خودت !
اريكا :
دنيس : نه خير . لازم نكرده . حقشه بميره . اين كاراي بي ناموسي چيه ؟ مگه من مي ذارم اريكا به لودو نزديك شه ؟ محرمي گفتن نا محرمي گفتن . نه ... غيرت من اجازه نمي ده !
ملت :
اريكا : نه . دنيس اجازه نميده . رو من حساب نكنين دوستان.

يهو همه ي ملت دخترونه و پسرونه ريختن سر اريكا و حالا اينا بكشن ، دنيس بكشه .چه بكش بكشيه اين وسط. دنيس هم كه انگار دوپينگ غيرت كرده بود زورش چند برابر شده بود .اريكا مثل خمير بازي ، كِش اومده بود . يه دفعه :

جررررررررررررررررررر !!!

اين صداي آستين اريكا بود كه دچار عمل جر خوردگي شد !
دنيس فورا پريد و اريكا رو بغل كرد و قايمش كرد و دستشو پوشوند : مگه با شماها نيستم ؟ به چه زبوني براتون بگم آخه ؟ اريكا مثل جنازه كنار لودو نقش زمين ميشه...

ملت به طور يكصدا : دنيس ، بذار اريكا لودو رو نجات بده .
يه دفعه دنيس شل شد و با حالتي پروانه اي گفت : آه ... نداي وجدانم منو آگاهيد ... برو ... برو اريكا ... تو بايد لودو رو به اين دنيا برگردوني...

دو مين بعد .

دنيس بيست متر اون طرف تر واستاده و چشماشو بسته و گوشاشو هم گرفته كه مبادا چيزي ببينه و بشنوه . بقيه هم دور لودو حلقه زدن . اريكا دستاشو گذاشته دو طرف لودو ... صورت اريكا با صورت لودو فقط پنج سانت فاصله داره ... فاصله داره كم كم ، كم ميشه ... درك مياد از كنار اريكا رد بشه بره اونور ... پاي درك دست و پا چلفتي گير مي كنه به دست راست اريكا و ...
يه دفعه پيشوني اريكا محكم ميخوره به چونه ي لودو و
بوووووووووووووووم !!!

اريكا مثل جنازه كنار لودو نقش زمين ميشه...


The power behind you is much greater than the task ahead of yo

JUST JUST HUFFELPUFF !


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۰:۲۸ چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۵

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 299
آفلاین
- خب حالا دهنشو باز كن، دهنتو ببر كنار دهنش و فوت كن تو دهنش (چه دهن به دهني شد!)
- :bigkiss: فايده نداره
- خب دوباره اين كارو بكن
- ميشه يه بار ديگه بگي؟ يادم رفت.
- دهنشو باز كن، دهنتو ببر كنارش و فوت كن تو دهنش.
- :bigkiss: فايده نداره، فايده نداره، لودو داره مي ميره.
- به خاطر اينكه تو بهش تنفس مصنوعي (اين يكي نه، اون يكي) نمي دي، داري بهش تنفس مصنوعي (همون قبلي) ميدي!
ه جماعت* تالار: (هااا! چرا تعجب كردن؟ بخون تا بدوني)
آخرين تكه را بورگين كه از زير تخت اسپروت شاهد قضايا بود، گفته بود.
اما: تو به چه جرئتي اين جا ايستاده بودي!
بورگين: نايستاده بودم، خوابيده بودم!
اريكا فرياد زد: مگه من بهت نگفتم برو بيرون!
در حين همين قيل و قال ها، اسپروت از خواب پريد.
اسپروت: اينجا چه خبره؟
بورگين: پروفسور، اما داشت به لودو تنفس مصنوعي ميداد.
(چي؟ اينجا بهترين جا براي تموم كردن پسته؟ نخير كورخونديد، حالا حالا ها در خدمتتونم!)
شترق ... !
(ها ها ها! ديدي بازم اشتباه كردي! نه اسپروت زد تو گوش اما، نه اريكا يا اما زدن تو گوش بورگين بلكه ...)
اما با آخرين توانش، كوبيد پس گردن درك!
درك:
اما: تو به چه جرئتي اين اراجيف رو راجع به من و لودو نوشتي؟
درك كه گوشه اي از خوابگاه مختلط نشسته بود و تخيلاتش را در قالب داستان مي نوشت، متوجه حضور اما نشده بود و سزاي بي حواسيش را گرفته بود. اما چماق كوئيديچش را از ناكجاآباد گيرآورد و دوباره بر سر درك كوبيد. (بيچاره درك)
درك كه تقريبا با خمير نانوايي يكي شده بود، به عنوان آخرين چاره دفترچه اش را برداشت و گفت: جلو بياي يه چيزايي مي نويسم ديگه تو سايت هم لاگين نكني!
اما كمي اوضاع را سبك سنگين كرد و سپس جيغ زد: لودو ... لودو ... بيا ببين اين بچه پررو چي نوشته!
لودو (اون لودويي كه آش و لاش شده بود نه، اين يكي لودو) در راستاي هماهنگي رول با كتاب، آپارات نكرد چون تو هاگوارتز نمي شه آپارات كرد. بنابراين از مرلين گاه بيرون اومد و دفترچه درك رو قاپيد.
لودو صفحه اول رو خوند:
لودو صفحه دوم رو خوند:
لودو صفحه سوم رو خوند:
لودو چند تا ورق مي زنه و يه صفحه رو مي خونه:
لودو ... :
لودو مي رسه به صفحه اي كه درك ماجراهاي اخير را نوشته بود (پست قبلي): ... (ها؟! لودو چه شكلي شد؟ اين شكلي ...)
-----------------------------------------
حالا اين جا پست تموم شد! يادتون باشه كه لودو به اتفاق هايي كه درك نوشته (همون پست قبلي خود لودو) مي خنده ولي اما حسابي عصباني شده بود. در ضمن توجه كنين كه اين ماجرا جداست و اتفاقات پست قبلي، در واقع نوشته هاي درك توي دفترچه اش بودند.
----------------------------------------
نزن آقا ... نزن خانم ... خودم مي دونم هم سوژه شهيد (حالا شهيد كه نه، مفقود الاثر) شد و هم پست مسخره اي بود ولي خب نزنين! دِ نزن ديگه. خب بار اولم بود اين جا پست ميزدم. نقد كنين ياد مي گيرم خب!



خب ... درك خان عجول . يه معذرت خواهي بدهكارم به خاطر اينكه نقد پستت رو خيلي دير زدم . دليلش رو هم كه توي چت باكس بهت گفتم.

به عنوان اولين پستت توي خوابگاه بايد بگم كه خيلي خيلي خوب بود . صرف نظر از برخي از ايرادهاش بايد بگم كه عالي بود. اينكه از سبك لودو به خوبي استفاده كرده بودي به طوري كه تغييرات نوشتاري ناشي از سبكهاي متفاوت دو نويسنده ، توي پستت به چشم نمي خورد ، اين خودش به خودي خود جالب و قابل توجهه.

فضاسازي و توصيفات و ديالوگهاي پستت ايراد خاصي نداشت. يه ايراد تقريبا بارز داشتي :
سزاي بي حواسيش را گرفته بود . ( سزاي حواس پرتي اش را ديده بود.)

اين قسمت هم خيلي قشنگ بود:
درك كه تقريبا با خمير نانوايي يكي شده بود، به عنوان آخرين چاره دفترچه اش را برداشت و گفت: جلو بياي يه چيزايي مي نويسم ديگه تو سايت هم لاگين نكني!

برخلاف نوشته ي آخر پستت بايد بگم كه از نظر من سوژه رو به قول خودت شهيد نكرده بودي. هنوز جاي كار داره . البته بايد بگم كه خودت مي تونستي خيلي بهتر سوژه ت رو پرورش بدي. اين نظر منه . حالا ديگه نمي دونم لودو در اصل چي مد نظرش بوده .

با تلاش بيشتر پستهاي عالي تري هم مي توني ارائه بدي.

موفق باشي.


ویرایش شده توسط درک در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۵ ۲۲:۴۰:۰۵
ویرایش شده توسط اريكا زادينگ در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۸ ۲۲:۳۰:۱۹


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۴:۱۱ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۷ جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰
از ته چاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 730
آفلاین
شترق (در راستاي هماهنگي با پست قبلي! دقت كنيد چقدر هماهنگه!!!)


- وا...................ي، بله، اين الان معلوم نيست كيه!
ماتيلدا با همون لحن قبلي كه البته الان به علت مصرف زياد كمي كند شده سرش(!) اين رو ميگه!
ورونيكا: يعني چي معلوم نيست! از لباساش نميفهمي؟! ولي چرا صورتش عوض شده؟!
- اها، فهميدم! بله... اين لودو هست كه با صورتش توپ رو گرفته و مانع از برخورد اون با پنجره تالاره شده! ايول لودو!
- وا.....ي، لودو جون!
با گفتن اين جمله از سمت اِما در حالي كه نگراني در چهره اش موج ميزد! ملت تازه متوجه ميشن كه لودو بي حركت روي زمين افتاده! بنابراين همگي به سمت لودوي فداكار ميرن! (بر وزن دهقان فداكار!!!)
.
.
.
بعد از اندكي جيغ و ويق و شلوغ بازي دور ميّت(!) از جانب ملت!
ادوارد: بابا، ملت بيايد اين توپ رو از صورتش بكنيد! الان خفه ميشه ها...!
و ادوارد انگشتاي درازش رو ميندازه دور توپ و پاهاش رو ميزاره رو شونه هاي لودو و باسنش(!) رو پايين مياره و سعي ميكنه توپ رو از صورت لودو جدا كنه...
وي در حالي كه زبونش رو بيرون انداخته و اون رو بين دندوناش فشار ميده، در حال زور زدنه!
- هِـــــي... هِـــــي... هوووم...
بورگين: خوتو سفت بگير... رو زمين نپاشه! كه حال تميز كردنشو ندارم...
ادوارد كه ديگه زوري براش نمونده كنار ميره و اين بار دنيس جلو ميره كه امتحان كنه...
اريكا: بيايد كنار بابا! "كَنده ايوس!"
و توپ از صورت لودو كنده ميشه... امّا لودو نفس نميكشه!
بورگين: اِما... اِما... بدو... بدو بهش تنفس مصنوعي بده! الان ميميره ها!
اِما با شنيدن اين حرف در حالي كه دست و پاش رو گُم كرده، خم ميشه روي صورت لودو!!!
اريكا يه نگاه چپ چپ به بورگين ميكنه و اِما رو بلند ميكنه!
اريكا: ادوارد بهش تنفس مصنوعي بده... (شفاف سازي باناموسي: منظور تنفس مصنوعي حقيقي هست ها...! )
ادوارد بازدمش رو بيرون ميده و هواي سبز رنگي فضاي تالار رو ميگيره و ميره كه كارش رو شروع كنه...
اريكا در حالي كه دماغش رو گرفته: نميخواد! فكر كنم اينجوري اصلآ به هوش نياد كه هيچ بلكه ميترسم...
اِما: زبونتو گاز بگير!!!
اريكا: ببخشيد! ارني تو برو...
ارني: من بلد نيستم!
دنيس: به من هم نگاه نكن! منم بلد نيستم!
اريكا: خوب! ميمونه... ميمونه بورگين...
بورگين: آخجون... چَشم... من متخصصم!
اريكا: نه! نه! نه! تو لازم نيست! تو خيلي خطر ناكي!!!
و اريكا رو به جماعت دخترونه ادامه ميده: خوب، يكي از شماها بايد اين كار رو بكنه!
اريكا: ها؟!... آها... راست ميگيد. اِما بهتره خودت اين كار رو بكني...
بورگين:
اريكا: پسرا بيرون لطفآ!
ملت پسرونه خودشون رو به اون راه ميزنند، انگار كه صداي اريكا رو نشنيدند! و سعي دارن خودشون رو به يه چيزي مشغول كنند...!
اريكا: گفتم پسرا بيرو...ن!!!
در اين لحظه ادوارد كه صداش رو نازك كرده(!) با صدايي بسيار نازك و زنانه(!) با حالتي اِوا خواهر، در حالي كه لحن شاكيانه اي داره و حركات جالبي(!!!) به بدن و دستاش ميده ميگه: (لطفآ يه بار ديگه توضيحات رو بخونيد كه يه وقت اشتباه نگيد! ) آخه اريكا جون كجا بريم اين وقت شب! ما رو ميدزدن ها! بابا نگاه نميكنيم!
ملت:
اريكا: ادوارد حالت خوبه!
ادوارد با همون لحن و حركات ادامه ميده: بابا زود باشيد ديگه... الان از دست ميره بنده خدا... ايييييييش!!!

اريكا: خوب اِما جان شروع كن! شما هم لطفآ بريد بيرون تا اون روي من بالا نيومده! بريد تو تالار بشينيد تا صداتون كنيم!
بورگين: من كه دخترم! ميمونم! به خدا من دخترم!
دنيس: بابا لودو بهترين دوست ماست، ميخوايم لحظه مرگش رو از نزديك ببينيم!
ملت:
دنيس: چيه؟! فكر كرديد من مثل شما از جنازه ميترسم!
ملت:

ارني: بابا بياييد بريم بيرون... اين اريكا با اين حرفا راضي نميشه! بيايد بريم... من خودم بلاخره اون تاپيك رو ميزنم، همه ميتونيم راحت باشيم!
لودو: (اِ... ببخشيد، حواسم نبود لودو مُرده! ولي خوب اينجا حتمآ بايد اين رو ميرفت!!! )
.
.
.
و سرانجام ملت پسرونه از خوابگاه خارج ميشن! غافل از اين كه بورگين كه به اينجور صحنه ها علاقه وافري داره(!) زير تخت اسپروات قايم شده!

اريكا: خوب، ملت دخترونه، شما هم جنبه داشته باشيد و روتون رو بكنيد اونطرف!
و ملتِ خوب و مؤدب دخترونه همه روشون رو ميكنن اون طرف!
اريكا ادامه ميده: خوب، اِما كارت رو شروع كن...
.
.
.
چند لحظه بعد؛
اريكا: ببينم اِما چي شد؟ به هوش اومد؟!
اِما: نه هنوز...!
اريكا: ببينم مطمئني زندس؟!!!
اِما: نميدونم!
اريكا زير چشمي برميگرده و اِما رو ميبينه...!
اريكا اول ميشه و بعد اين شكلي ميشه و بعد داد ميزنه: اِما... الان جاي اين كاراست؟!!! بابا ميگم تنفس مصنوعي بده به اين بنده خدا... داره ميميره!
اِما هم اين شكلي ميشه و بعد داد ميزنه: تو به چه حقي برگشتي؟!!! خوب تنفس مصنوعي همينه ديگه! من از وقتي اومدم تو اين تالار همه به همين ميگفتن تنفس مصنوعي! ( ... بيشتر هم جا داره چكش!!!)
اريكا موهاش رو ميكشه و بعد سرش رو ميكوبه به ديوار و بعد ميشينه شروع ميكنه به خود زني!!! و بعد ميگه: بابا اِما جان! من تنفس مصنوعي واقعي رو گفتم! بابا اين لودو الان ايست تنفسي كرده! زود باش شروع كن! ما برميگرديم!
اِما: آهاااااا... خوب بگو... ولي اين بهتر جواب ميده ها!
ملت دخترونه:
اِما: خوب باشه... ولي من اون رو بلد نيستم، فقط همينو بلدم.
ملت اينجا داشتن منفجر ميشدند!!! و اريكا در حالي كه سعي ميكرد خودش رو نورمال نشون بده، گفت: خوب، باشه، من توضيح ميدم چيكار كني؛ تو انجام بده!
و روش رو برگردوند!

ادامه دارد...
----------------------------------------------
ببخشيد كه طويل شد!!! واقعآ ببخشيد!
ببخشيد كه بي مزه شد!!!
===
نفر بعدي خيلي جاي كار داره! ميتونه خيلي خنده دار بنويسه! حيف كه خيلي طولاني ميشد وگرنه خيلي دوست داشتم خودم اون قسمتاش رو بنويسم! اصلآ من تا اينجاي كار آوردم تا برسم به همينجاش!!!
ببينم چيكار ميكنيد!
در ضمن "بورگين" هم زير تخت اسپرواته! يادتون نره همونجا جا بمونه!!!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۶:۵۴:۳۰ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۶
[size=small]







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.