هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ دوشنبه ۷ آذر ۱۳۸۴
#96

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
10 دقیقه بعد دامبلدور در حالیکه ردای سفید ابریشمی پوشیده توی دفترش قدم میزنه:یعنی چی شده؟چرا جواب نمیده؟شاید خطمو نتونسته بخونه....من که بعد از تغییر شخصیت زبان فارسیم تا حد زیادی تقویت شد...شاید بهتر باشه یه SMSبراش بفرستم؟یا ایمیل؟آی دیشو هم که ندارم
همینطور که دامبل داشت اینا رو میگفت یک جسم سنگین از پنجره اتاقش وارد میشه و البته قبل از ورود ترتیب شیشه پنجره رو میده.. ...
-ای بچه های بی ادب...ای... و ....
دامبل تازه یادش میفته کیه و ساکت میشه...
.زیر پاش دنبال سنگی که بچه ها انداختن و شیشه نازنینشو خرد و خمیر کردن گشت....
بالاخره پیداش کرد و ورش داشت...:چه سنگ عجیبیه این...احتمالا از نوع پروکساینته...آره آره مال قرن پنجم میلادیه.. باید ببرم روش مطالعه کنم... .
ولی ناگهان صدای ضعیفی از سنگ بیچاره بلند شد:قوق..قیق...قاق...قق...
آلبوس درحالیکه وانمود میکنه اون نبود که دو دقیقه پیش داشت درباره سنگ فرضی سخنرانی میکرد:کفتر جون؟ تویی؟پرهات کو؟ای تام نامرد....چه بلایی سر کفترم آوردی؟. ...
کفتر که دیگه شباهتی به کفتر نداره:قق...ققو...ققی...ققا.0ترجمه:(اون جادوگر سیاه وحشتناک منو گرفت...پرامو کند و به خورد یکی از مرگخوارای خائنش به نام لارا داد..اون دخترۀ بیرحم هم همشونو تا آخر خورد...بعدشم جیک جیک کنون از پنجره پرواز کرد و رفت...منم تا اینجا پیاده اومدم...اون پایین از هگرید خواهش کردم پرتم کنه اینجا..)(نکته کنکوری برای ولدمورت که کنکور داره:کفتر چطوری با دو تا قق و قوق این همه حرف زد؟)
دامبلدور تازه متوجه نامه ای شد که به پای کفتر بسته شده...
نامه رو باز کرد..

بسم السالازار الاسلایترین

آلبی جون....(ببین خوشت میاد؟خوبه هی به من میگی تام؟)
من اون شیشه شیرو بیخیال شدم بابا....این مرگخوارای بی لیاقت که نتونستن پسش بگیرن...اصلا من شیشه شیری رو که محفلی شده دیگه نمیخوام....مال خودت...ازش خوب استفاده کن و قدرشو بدون.شاید یه روز تو هم مثل من جادوگر بزرگی بشی


تصویر کوچک شده


نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۵:۰۸ دوشنبه ۷ آذر ۱۳۸۴
#95

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
-آفرين كفتر خوبم!آفرين!برو....تو ميتوني!....تو ميتوني!
دامبلدور در پشت دستگاهي ماگلي نشسته و داره كفتر رو كه بمب اتمي به پاش بسته شده و داره به سمت نيروگاه اتمي سياهان ميبره رو هدايت ميكنه.
دامبلدور:سيريوس باهات شرط ميبندم دووم مياره!...كفتر نگو هلي كوپتر يو اس آ اير فورث(!!!USA airforce) بگو!
سيريوس:هوووومك!....ولي نواده من هيچ گاه از بين نميره!...من يعني سالازار كبير تو رو به جرم آزار نوه ي عزيزم شكنجه ميدم....كروشيو!
حال سيريوس اونقدر خرابه كه ميزنه دستگاه ماگلي رو خراب ميكنه!

در همان زمان....
كفتر در حال حمل بمب به سمت نيروگاه اتمي در صحراي آفريقا؟! هستش و بمب با يك نخ به پاي سمت راستش بسته شده!
كفتر در حالي كه داره از تشنگي ميميره به جلو پرواز ميكنه.....ناگهان درياچه اي از آب در جلوي چشمانش ظاهر ميشه.
كفتر:قاب!قاب!...هييين هييين!(ترجمه:آب!آب....هييين!هييين!)
سرعت كفتر برابر با 30 متر بر ثانيه ميشه(نكته فيزيولوژنتيكي!:ضرب در 6/3 كنيد تا كيلومتر بر ساعت بشه!)
-از دامبلدور به كفتر!....از دامبلدور به كفتر!....ثانيه هايي صدا قطع بود!....كفتر!...سرعتت زياد شده!...ممكنه بر اثر فشار هوا بمب منفجر بشه!...سرعتت رو كم كن!
كفتر كه از شدت تشنگي حاليش نبود به راه خودش ادامه ميده:قاب قاب!
ناگهان صدايي به گوش ميرسه......بوووووووووووووووم!



كفتر بدون توجه به سياهي هوا به راه خودش ادامه ميده.
ناگهان....ساختماني بزرگ در دوردستها ميبينه.
كفتر:قيروقاه اقمي قياهان؟....قايد قيغام دامبلدورو قه قسمشو نقر بقسونم!(ترجمه:نيروگاه اتمي سياهان؟....بايد پيغام دامبلدور رو به اسمشو نبر برسونم!)
(نكته يادآوري:ققي كفتر فقط ميتونه اسم دامبلدور رو درست بگه!)
(نكته ويليام ادواردي:توجه كنيد كه كفتر هم مانند دامبلدور به بمب ويليام ادوارد دچار نشده! )

كفتر به در نروگاه ميرسه....نخ رو از پاش ميكنه و نوك بمب رو كه تنها باقيمانده بمب بود در بين بالهاش ميگيره و در ميزنه!
لحظه اي بعد در باز ميشه.....
هوكي:سفيدي كيستي؟
كفتر:قم قين قق قيدم!(ترجمه:من ققي بيدم!)
هوكي:چي كار داري؟
كفتر:قا قسم قبر قار قور قير قاشم!دامبلدور قي قام قاده!(ترجمه:با اسمشو نبر كار داشتم!دامبلدور پيغام داده!)
هوكي لحظه به پشت در ميره و بعد برميگرده...
هوكي:بيا تو!
ققي:قي قهمت قي قمق قو قگير!(ترجمه:پس بي زحمت اين بمب رو بگير!)
هوكي:اوكي!برو تو!
كفتر يكي يكي پله ها رو ميره بالا!....(نكته كفتري!:كفتر بال داره!)

**دقيقه اي بعد**
ولدمورت:دامبلدور؟...كه اين طور!...بده ببينم!
كفتر نامه ي دامبلدور رو به ولدمورت ميده و بعد سريع جيم ميشه!
ولدمورت نامه رو باز ميكنه.....

~~~بسم الشيشة الشير!~~~

سلام تام!
اولا اينكه تا چند ثانيه ديگه با بمب من كل نيروگاهت ميره رو هوا!
دوما!.....شيشه شيرمو ميدي تا شيشه شيرتو بدم!...بدبخت!...به نفعته!....واسه تو هوركراسسه!...واسه من كه هيچي نيست!...حالا از من گفتن!

دومبول~~~~~~

ولدمورت:يعني ميگي چي كار كنم؟
---------------------------------------------------------------------
يك پست سركاري ديگر از مجموعه پستهاي سر كاري هزار و يك شب!!
ولي نه از شوخي گذشته يه ذره رول بنويسين!حوصلمون سر رفت!

نكته پاياني:ولدمورت آخر سرم اين شيشه شيرشو نميتونه بگيره!مطمئن باشيد!


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ چهارشنبه ۲ آذر ۱۳۸۴
#94

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
آفرین ویلیام کارت حرف نداشت بیا این جایزه رو هم بگیر جواب این اختراع بگیر:آواداکورا...لوهاهاها تو که نمیمیری بس که الان هورکراکس داری...

بقیه زدن زیره خنده:
ویلیام که خیلی ذوق زده شده بود ممنون ولدی جون حالا گوش کنید بقیش این تازه ماه چند ساعت اول هست...ویوهاهاها

محفل ققنوس 3 ساعت بعد از انفجار بمب ساخته شده ویلیام ادوار:

رون من همتون رو حذف میکنم من وب مستر این محفل ققنوسم...

آلبوس که خیلی عصبانی شده بودو رنگش مثل لبوی فاسد شده بود: دیگه دارین شورش رو در میارین یعنی فردا جنگ داریم بعد همتون شدین خل چل!!!

بابا آلبوس چرا عصبانی میشی باشه خودم میکنمت ناظر سایت ناسا بری حالشو کنی...

لوهاهاها....بابا ایول ویلی جون تو دیگه کی هستی مردم از خنده ولی چرا این آلبوس مثل اونا نشد؟

ویلیام: ارباب عزیز اون تو دست شویی بوده و داشته وژدان خودش رو خالی میکرده این بر میگرده به فلسفه و تاریخچه ویلیام ادوار به طور کلی .....
خوب بسه دیگه نگفتم برام برو شجره نامه در بیار بی خیال الان آلبوس خودش رو به بخش بیماری های روانی سنت ماگو معرفی میکنه لو هاهاها.....

قربان!!!!!

ای بابا رودلف دیگه چی میگی اگه گذاشتی یه خورده بخندیم مگه نمیدونی خنده برای سلامتی مفید هست....
قربان!!!!
ای درد ای خدا آواداکورا نسیبت کنه چه مرگت هست؟

یه شی خیلی بزرگ داره به طرف نیرو گاه میاد 5 ساعت فاصله داره تا اینجا.....
---------------------


جادوگران


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ سه شنبه ۱ آذر ۱۳۸۴
#93

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
چند دقیقه بعد از انفجار موشک در رادیو محفل..

بیل ویزلی در حال اعلام گزارش هواشناسی:آسمان محفل تا فردا شب ابری و نیمه ابری واز این حرفا خواهد بود..و به این ترتیب شناسه دامبلدور تا سه روز بلاک میشه.....
آلبوس از اتاق فرمان: این چش شده؟این چرت و پرتا چیه میگه؟شناسه دیگه چیه اصلا؟آقا قطعش کنین...پیام بازرگانی پخش کنین....
دینگ دینگ...روغنهای سوروس موهای شما را چرب و چیلی میکند...با روغنهای سوروس حتی لرد هم نمیفهمد که شما محفلی هستید یا مرگخوار....دینگ دینگ....
آلبوس با عصبانیت به رون:برو این داداشتو بیار اینجا ببینم..چش شده..چی داشت میگفت؟
رون:من؟من چرا برم؟من رییس اداره احکام جادویی و رییس سازمان جادوگران ماهر و فرمانده کل ارتش سفیدها هستم...
آلبوس:تو چی چی هستی؟ای بابا..امروز این ویزلی ها یه چیزیشون شده ها...دودقیقه رفتم دستشویی و برگشتم...عجیبه... ..سیریوس کجاس..هنوز داره گریه میکنه؟
صدای سیریوس از پشت دیوار به گوش میرسه:من؟؟؟اهو اهو هیچ..هیچوقت...گر...گریه نمیکنم...هووووو....
آلبوس درحالیکه صداش مهربون شده:سیریوس کجایی...بیا اینجا ببینم....
روح رنگ و رو رفته ای از دیوار عبور میکنه...
درحالیکه سعی میکنه خودشو زنده و سرحال نشون بده:بله؟با من کاری داشتین؟
آلبوس:آره ببین این ویزلیا نمیدونم چی خوردن..حالشون بده...برو از سنت مانگو یکی رو بیار اینا رو ببره..به نیروی تازه احتیاج داریم
سیریوس در حالیکه سعی میکنه وحشتناک به نظر برسه:هنوز کسی به شما یاد نداده با رییستون درست صحبت کنین؟از این لحظه شما اخراج میشین و بعد از این رییس محفل منم....ضمنا دیگه با من حرف نزنین و اگه کاری با من داشتین از طریق پیام شخصی به من اطلاع بدین...
آلبوس: این شوخی بیمزه کار کیه؟اگه بفهمم حسابشو میرسم...برای شام میفرستمش کلبه هگرید...مجبورش میکنم 10 دقیقه به عکس مینروا زل بزنه...میدمش دست سیریوس شجره نامه شو از اول براش بگه....میفرستمش پیش مالی براش مادری کنه...میدمش دست آرتور و بهش میگم این ماگله...
آلبوس درحالیکه از شدت عصبانیت داشت این حرفها رو فریاد میزد نمیدونست که صداش از طریق میکروفون بیل داره در سراسر هاگزمید پخش میشه و کیلومترها دورتر لرد سیاه و مرگخوارانش دارن به اثری که موشک ویلیام ادوارد روی محفلی ها گذاشته و هر کدوم از اونا رو به یه ویلیام ادوارد کامل تبدیل کرده میخندن....


تصویر کوچک شده


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ سه شنبه ۱ آذر ۱۳۸۴
#92

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
گیلدی به خواب میره و دوباره خواب ها و رویاهای بیناموسی میاد تو خوابش....
صبح روز بعد گیلدی ناگهان از خواب میپره و میبینه گونی نورممد و جاسم افتاده و خودشون نیستن گیلدی سریع بلند میشه به اطراف نگهای میکنه
گیلدی:کجا رفتن اینا......خدا بگم آواداکورا نسیبشون کنه....آخ...نورقرمزی به گیلدی میخوره و غیب میشه...

از اون حادثه به بعد کسی خبری از گیلدی نداره
-----------------------------------------------------

6 ماه بعد نیروگاه اتمی سیاه هان:

هی ویلیام صدای تلویزیون رو بیشتر کن مثل اینکه می خواد بیانیه لرد رو پخش کنه!!!

ویلیام که مدتی بود از ترس بلاک شدن در نیروگاه مخفی شده بود و کارهای نیروگاه رو از نظافت تا تولید بمب رو انجام میداد و در این مدتی که ذره بین ها از روی نیروگاه برداشته شده بود دست به فعالیت های مخفی و زیر زمینی انجام میداد....

هی ویلیام با تو هستم نگفتم بشین خاطره زندگیت رو تعریف کن صدای تلویزیون رو زیاد کن....

باشه قربان!!!

این جا صدای لرد تی وی همکنون به بیانیه منتشر شده ناگهانی لردسیاه توجه کنید:

سیاهان...جانوران....مرگخواران.....گرگینه ها.....اینفری ها.....و هر وفادار دیگر همکنون ما باره دیگر فعالیت های اتمی خود رو از غنی سازی تا تولید مخرب ترین بمب های اتمیبه کار میبندیم وتمام قوانین رو زیره پا میگذارم.....امروز جوانان همین مرزوبوم قزوین همچون ویلیام ادوار موفق خود کفایی در دانش هسته ای شدند و در جنگ علیه سفیدان از تمام توانمندی های کشف شده توسط همین جوانان به کار میبریم ....بله...ویلیامی که بار ها بلاک شد به ما پیوست و ارزش های ارزشی خود را به اثبات رساند....

لوسویس : اخ حالم به ههم خورد چقدر ویلام ویلیام میکنه
ویلیام: مگه می خوای حذف کابرت کنم خبر نداشتی من دسرسی دارم
لوسیوس : بوووووق .....ببند ....دارم گوش میکنم به تلوزیون.....گفتم ساکت....آواداکورا سه ساعتیوس(مرگ غیر واقعی برای سه ساعت) آخیش راحت شدم

......و ما امروز از هیچ تحریم حراس نداریم و به زودی جدید ترین بمب جادوی سیاه را با دانش هسته ای آزمایش میکنیم در اخر برای سلامتی تمام وب مستر های نیرو گاه
--------
3 روز بعد

لرد:ۀآؤۀآؤۀآ هوم این هم از ورد روشن کردن سیتم پرتاب موشک به زبان مارها بود اینجوری جزء خودم هیچ کسی نیتونه موشک رو شلیک کنه....لوهاهاهاهاهاها
لوسیوس لارا...:
خوب هدف گیری آغاز میشه. 10 دقیقه تا پرتاب موشک هدف شناسایی شد....رادیو محفل....
لرد: عالیه عالیه حالا اون رادیو ارزشی رو با تمام محفل میفرستیم هوا لوهاهاها.

ویلیام:

ویلام به طرف موشک میره یه در روی بدنه موشک باز میکنه و یه ماده سبز رنگ رو که توی یه شیشه بود رو داخل موشک میذاره...
لرد: ویلی اون چی بود گذاشتی تو موشک ....مشکوک بود....
ویلیام: لرد عزیز من رو همه جا بلاک کردن این مقداری از ویروس ادواریوس بود که باعث میشه هر کی در نزدیکی محل انفجار موشک باشه به یک کابر ارزشی تبدیل بشه و بعد از گذشت مدتی از هورکراکس های من میشه واین جوری من فنا ناپذیر میشم
لرد: باشه اینم چون مثل خودم تو کاره هورکراکس هستی....

------------------------------
خوب از این که خیلی خوب نشد معذرت می خوام ولی آخه برای شروع کار چیزی بهتر از این به ذهنم نرسید.


جادوگران


نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۴
#91

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
شهر شلوغ و پلوغ بود و همه به سمتي فرار ميكردن.
گيليدي در مخالف جمعيت در بينشون حركت ميكرد و دنبال چيزي ميگشت.
گيليدي:جاسم....نورممد....جاسم...نورممد....
همين طور كه در بين جمعيت پيش ميرفت اون دوتا رو صدا ميكرد.كم كم به قسمت خلوتي رسيد و دوتا بشكه مشكوك رو بقل خوف آب ديد كه دارن ميلرزن!
گيليدي:هي شما دوتا!قول ميدم اگر بياين بيرون به جفتتون تنفس مصنوعي بدم.
يه دفعه دوتا بشكه ميپره رو هوا و جاسم و نورممد از زيرش ميپرن بيرون.
جاسم:من نفس مصنوع ميخوامه!
نورممد:اول منم.برو كنار تا نزدم پوز و دكتو بيارم پاييم!
گيليدي:اههه چيششش بسته بابا اينقدر نزديكم نشين بدم مياد.
جاسم:ها؟مگر نگفتي نفس مصنوع ميدي؟
گيليدي:من حال و حوصله اين حرفارو ندارم.ديگه ما پير شديم.حالا ساحره بود يه چيزي ولي شما دوتا اصلا و ابدا!
نورممد:مااااااااماااااااااااان
و به پاي گيليدي ميفته و با لب كت گيليدي فين ميكنه!
گيليدي:بلند شو گنده بك.بلند شين يه كار مهم براتون دارم.اگه كاري نكينم تا يه ساعت ديگه كل شهر ميره رو هوا.بلند شين بي خاصيتا.
و بعد نگاهش به دو صاحره زيبا ميفته!
گيليدي:اون دوتارم بردارين بيارين تو راه لازم داريم!
**2 دقيقه بعد**
نورممد:ما كجا برويم؟
گيليدي:حرف نباشه.ميريم نيروگاه اتمي سياها.چه خبره اين همه بار و بنديل دارين ميارين؟اينا از سوراخ رد نميشن كه!
جاسم:ها؟ما ميكنيم.شما نگران نميباش.
**10 دقيقه بعد**
گيليدي و جاسم و نورممد با شر شر عرق دارن تويه صحرا قدم ميزنن.
جاسم:ميگويم كه با جارو آمده نشد؟
گيليدي:نه اگر اينجا با جارو بيايم جارومون آتيش ميگيره.فقط بايد پياده بيايم.همين جا فعلا اطراق ميكنيم تا ببينيم چي ميشه.گوني ها رو باز كنين!
----------------------------------
آيا در گوني ها چيز ديگري قرار دارند؟
آيا گيليدي به موقع به نيروگاه اتمي سياهان ميرسه؟
آيا قزوين منفجر ميشه؟
آيا اصلا بمب منفجر ميشه؟



Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۴
#90

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
آژير قرمز رنگ در سر تا سر شهر قزوين بصدا در مياد.
ساحره جواني فرياد زد

" - گيلدي.....گيلدي پاشو...... الان منفجر مي شيم.....گيلدي همچنان خواب است.
مرتيكه عوضي...(بوق) مگه با تو نيستم....
گيلدي از خواب مي پره.

گيلدي:نامرد مي ذاشتي آخرشم ببينم تازه داشت به مراحل حساسش نزديك مي شد.*

ساحره ي جوان:بدبخت الان منفجر ميشيم.....بيا و دست گيلدي رو ميگيره تا ببرتش بيرون.
نه يك لحظه وايستا..

گيلدي به سراغ صندوق قديمي كنار اتاق ميره و در صندوق رو باز ميكنه.
يكي از عكيهاي متحرك درون صندوق رو بر ميداره و ياد خاطراتش ميفته......

فلاش بك
خاطرات جواني گيلدروي لوكهارت

گيلدي جوان:خانم مي تونم كمكتون كنم.
" – آره سكه ام افتاده زمين نمي تونم برش دارم.
گيلدي در عملياتي انتحاري سكه رو بر ميداره و به قهرمان ملي شهر بدل ميشه!!


زمان حال

گيلدي:نه من نميام ......... تو برو.تو جون خودتو نجات بده........من به مردم اين شهر مديونم.........من بايد شهرو نجات بدم.
به يكباره ساحره منقلب ميشه
" - منم پيش تو ميمونم و تا آخرين نفس ** از شهرو ميهنم دفاع ميكنم.

گيلدي و ساحره جوان مي پرن تو كوچه.
اضطراب و نگراني شهرو دربر گرفته.
گيلدي با فريادي به بلندي فرياد سرژ فرياد ميزنه:
مردم شهر شهيدپرور قزوين نگران نباشيد من شما را نجات خواهم داد.............


=============================

* گيلدي در حال ديدن خواب بيناموسي بوده است!
**تنفص مصنوعي

==============================


آيا گيلدي و ساحره جوان مي توانند شهر را نجات دهند؟
آيا گيلدي در جواني موهايش مشكي بوده ايت؟
و اينكه در نيروگاه چه اتفاقي در حال وقوع است؟


منتظر پست بعدي باشيد...........


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۴
#89

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
ققی در حالی که داشت فیلم هندی بازی میکرد : وای.......بچه ها بگریذید.

سرژ پای ققنوس رو میگره

ققی:بچه ولم کن الان زغال میشیم.
سرژبا همون صدایه خودش: منو تنها نذار!

ققی پاشو فیلم بازی نکن.

در آسمان:

بمبی که کمانه کرده بود به طرف نیروگاه با شتاب داشت حرکت می کرد که اژدهای شش سر به بزرگی راکتور هسته ای نیروگاه هسته ای شهر مشنگ نشین بوشهر . سر رسید.

اژدها به سره چهارم خودش: وی...........وی....اینو چیو *

سر چهارمی: وی وی موشموشکه*

اژدها ها:

سره ششیمی: بید خوش طعمتون*

بقیه سرا:

اژدها حمله می کنه و موشک رو تو چنگالهای خودش نگه می داره

سره اولی: وی وی چه قدر الو بیده.*

موشک توسط اژدها ها به بالای ارتفاعات قزوین برده میشه

و نوری سفید رنگ تمامه آسمان رو پر میکنه!

در نیروگاه:

همه در حال فرار گریز بودن که در فاضلاب نیروگاه باز میشه و جادوگری نیمه مشنگ از اون خارج میشه

ملت عم از سیاه وسفید:

سرژ:ویلیام تو ...!

ویلیام که داشت لجن های که روش نشسته بودن رو پاک می کرد بله من بنده مشاور....وب مستر ...مدیرآژانس و سایت هستم بنده ویلیام ادوار احترام بگذارید!

لرد : ای کی بوده
شارزاس : همون بچه بود که .....

لرد:......... آواداكدورا......نوره سبز رنگه روشنی مایل به لجنی به ویلیام بر خورد کرد.

------------------------
دست ورقی*

*1.وای......وای.این چیه

*2. موشکه بالستیکی(برگرفته از همون مار باسیلیک)
*3. باید خوش طعم باشه
*4. وای وای چه قدر داغ هست
------------------------آیا---------
آیا ویلیام ادوار مرد(معلومه که مرد)

آیا قزوین منفجر شد؟
آیا اعضای محفل جان سالم به در می برن؟

......................؟
...؟


ویرایش شده توسط جانی جورکینز در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۴ ۲۰:۵۴:۲۹

جادوگران


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۴
#88

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
كوفي:مرتيكه حالا ميخاي به من رشوه بدي.آهاي اين ميخاد به من.......
ولدمورت:خفه شو بي خاصيت.آوادا كدورا
با گفتن اين كلمه كوفي عنان و محافظ سمت چپش كشته شدند.
ولدمورت رو به محافظ سمت راست كرد و فرياد زد:آوادا كدورا
طلسم به محافظ كوفي برخورد كرد اما هيچ اتفاقي نيفتاد .
ولدمورت پشت سر هم فرياد مي زد آوادا كدورا..........آوادا كدورا
به يكباره نور خيره كنندي محيط نيروگاه رو پر كرد*
و محافظ كوفي عنان به شخص ديگري تبديل شد و اون كسي نبود جز
"سر رودريك آلبيانكوا"
رودريك فرياد زد:آستورساس ميكولوس
نور سفيد رنگي با شدت به سمت لرد ولدمورت پرتاب شد ولي لرد به سختي اون رو دفع كرد.نور كمونه كرد و با شدت بصورت سرژ خورد.
سرژ قبل از بيهوش شدن با صدايي به بلندي فرياد خودش:آخه چرا هر چي بلاست سر من مياريد بابا ققي هم هست.
در اين لحظه لبخند زشتي بر لبان ققنوس بود!!!

رودريك طلسم ديگري به سمت لرد فرستاد.
ولدمورت:اي بابا اولش نذاشتي غذاي كوفتيمونو كوفت كنيم.حالا هم طلسم ميفرستي!

ولدمورت طلسمي* *به سمت رودريك فرستاد طلسم به رودريك خورد و اون به زمين افتاد.

سرژ كه بهوش اومده بود كله شو بالا گرفت تا ببينه چه اتفاقي افتاده.اما در همين لحظه ققنوس فرياد زد: (اينجارو اسلوميشن بخونين)
روود ريييك نه تو نبايد بميري.
و بسمت رودريك رفت...
آخ...بابا اين همه جا چرا از رو كله ي من رد ميشي.
ققي رودريك را در آغوش گرفت و ايندو لحظه اي صميمي شدند.

همه اين اتفاقات در كمتر از دو دقيقه افتاد.....اما براستي همه فراموش كرده بودند بمب در حال كمانه كردن و سقوط به سمت نيروگاه اتمي سياهان است.................


===================
*مثل فيلم شرك لحظه اي كه فيونا ميخاد طلسمو باطل كنه...
* *طلسمي بمراتب بدتر از آواداكدورا(از گفتن نام آن معذوريم)



====================
آيا سرژ زنده مي ماند؟
آيا ويليام ادوارد جانشين كوفي عنان ميشود؟
و آيا نيروگاه منفجر مي شود؟


ویرایش شده توسط لی جردن در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۴ ۱۵:۵۲:۳۳

يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۴:۱۷ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۴
#87

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
شارزاس:لررررررررررررررررد!
لرد سياه:اي خفه خون بگيري پسر!اگه گذاشتي دو تا لقمه خوش از گلومون پايين بره!نا سلامتي محفلو از بين برديما!بيا بيشين اينجا عزيزم حال كنيم!
شارزاس:ولي بمب منفجر نشده لرد!
لرد سياه:اشكالي نداره!بيا بيشين اينجا!خودتو ناراحت...
ناگهان از صندلي كنده شد!
لرد سياه:چي؟بمب منفجر نشده؟
شارزاس:نه ارباب منفجر نشد!
لرد سياه:اي بي عرضه.ديدين گفتم اون مادشو درست نريختين!
شارزاس تو دلش:لرد چقدر مهربون شده!ديگه تنبيه نميكنه!
لرد سياه:كروشيو!!!اينم سزاي عملت!
----------------------------------------------------
نيم ساعت بعد**
لرد سياه:اين بمب بايد دقيق باشه.ديگه دوست ندارم مثل قبلي باشه.فهميدين؟
همه:بله ارباب.
شارزاس بدو بدو مياد:ارباب ارباب سه نفر اومدن دم در كارتون دارن.
لرد سياه:بگو بعدا ميام!
شارزاس:ميگن خيلي فوريه!
لرد سياه:تو عجب زبون نفهمي هستيا ميگم بگو بعدا.
يك نفر:ديگه لازم نيست ما خودمون اومديم.
لرد سياه:شما چطور جرات كرديم پا تويه قلمرو من بزارين؟
همان يك نفر!:ما از سازمان ملل اومديم!
لرد:كوفي خودتي؟
كوفي عنان:آره ولدي خودمم.خوبي؟
و بدو بدو همديگه رو بقل ميكنن.
لرد:كجا بودي كوفي دلم برات تنگ شد!
كوفي:منم همين طور.
لرد:چه خبر از اينورا؟
كوفي:هيچي.شنيدم نيروگاه اتمي زدم مثلا اومدم اينجارو بررسي كنم ببينم يه موقع بمب ممبي چيزي نسازي.ماشاالله بيست تا هم داري كه!
لرد:آره.جون خودت لو نديا!بيا اين گاليونارو بگير بزار جيبت
------------------------------
چه ميشود؟
ايا كوفي از رشوه بدش مي آيد؟
آيا كوفي اجازه ميده لرد بمب رو پرتاب كنه؟
آيا اصلا آن شخص خود كوفي عنان است يا اينكه كسي ديگر است؟








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.