هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
#25

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
جانوران جادوگرانی و میتینگ آنها

با الهام از کتابی به نام جانوران جادویی و زیسستگاه آنها ، نوشته جی کی رولینگ ، نویسنده مشهور سری کتابهای هری پاتر!

===مقدمه===

به نام خدا
من هدویگ هستم ، من نوک طلا هستم ، من یک جغد هستم ، من هستم ولی خسته ام!
من از تهران می آیم. تهران شهر بزرگی است. مردم تهران مهربانند. در تهران همه چی گران است!
در تهران یک عده آدم بیکار با هم قرار گذاشته بودند که دور هم جمع شوند و چیزی به نام میتینگ را برگزار کنند. تعریف میتینگ را در زیر با هم می خوانیم:
میتینگ:قراری است متشکل از عده ای آدم و یک مکان(ترجیحا یکی از رستوران های زنجیره ای بوف!!!) و یک عالمه پول مفت و بیشتر از آن وقت مفت و کوله باری از حرفهای مفت!

من به میتینگ رفتم. من به یکی از رستوران های خودم(بوف=جغد) رفتم.
نتیجه گیری خلاقانه:من هم پول مفت دارم...هم وقت مفت دارم...هم حرف مفت!

من رفتم. موجوداتی را دیدم. موجوداتی که خود را جادوگرانی معرفی کردند. من هم به پیششان رفتم و خودم را جادوگرانی معرفی کردم. چه باغ وحشی بود آنجا!جغد بود(من) ، مار بود(سالی) ، روح بود(بینز) ، سگ بود(سیریش) ، ققنوس بود(کفی) ، غول بود(هگر کوچولو=هاگرید!). اینا همه بودن. بقیه هم بودن ولی من توشون حیوون ندیدم!

می رسیم به تعریف یه سری از اعضای میتینگ که من خیلی با حضورشون حال کردم و در موارد معدودی کلی با هم گپ زدیم:

هدویگ:جغدی در ظاهر سیاه ولی در باطن سفید. شلوار و تی شرت و ساعت و موها و عینک آفتابی و بقیه متعلقات این جغد سیاه بود و هست!ولی دلی دارد به پاکی آبشار اریدانوس!جغدی که پا به پای میتینگ حرکت کرد و با سالازار تا خود ساعت 10 شب همراه بود و به این می گن میتینگ زنده داری!

سالازار:ماری خوش خط و خال!ماری درگیر!ماری فراموش کار!کسی که گوشی موبایلش را جا گذاشت و دوباره آن را پیدا کرد. کسی که خدا بهش رحم کرد. کسی که یکی یکی بچه ها را خفت می نمود و صحبت مفصلی با آنها می کرد.تنها کسی که از خفت شدن توسط او پرفسور بینز بود!چون من(هدویگ)نگذاشتم لحظه ای این دو با هم تنها باشند.

پرفسور بینز:روحی خرفت!روحی کسالت آور!روحی کم حرف!روحی نامرد!روحی که من برایش پیتزا خریدم و وقتی توانستم دنگش را از او بگیرم که با نوک به شکمش وارد شدم!روحی نامرد و در عین حال با مرام.روحی که من نمی دانم چطور آب طالبی خورد!روحی که تا ساعت 9:45 شب همراه من و سالی بود.ولی من هنوز هم چشم ندارم نظارتش را ببینم!

آلبوس دامبلدور:موجودی که در رستوران من(بوق) جرات حرف زدن نداشت ولی به محض رسیدن به پارک لب به سخن گشود و کلی حرف زدیم. خیلی حرف زدیم!ولی زنگی مشکوک او را از راه به در کرد و او ما را ترک گفت!عده ای دلیل صحبت نکردنش در رستوران بوف را این می دانند که با خوردن نوشابه های بوقی به یاد نوشیدنی های کره ای مادام رزمرتا افتاده بود و دلش برای نوشیدنی ها تنگ شده بود!

مریدانوس:گریفیندوری همیشه قهرمان!کسی که با محافظان شخصی اش به میتینگ آمد و آنها را کمی آنور تر مستقر کرد و خودش به جمع ساحره های میتینگ پیوست!کسی که عکس من را با فوتو مری شاپ(فوتوشاپ در ورژن مریدانوسی!) ویرایش کرد و عبارت زیبا و خوشگل و مامانی دوثت عثیث را روی آن نوشت.این قضیه کاملا معکوسیوس است و دوثت عثیث اصلا بار فرندشیپی ندارد!بیخود ذوق نکنید!

کریچر:جن خونگی مدیر مشکوک خفن خیلی خدا با مزه جیگر بلا شیطون!این بود توصیف من!ولی حیف که زود رفت.

هگر کوچولو:فرانک لانگ باتم.هاگرید.خز کننده قهار. موجودی که برای اولین بار در تاریخ بشریت توانست با سیریش شدن پرهای من جغد بی نوا رو بکند!مدیر میتینگی که خیلی کار کرد. سفارش غذا کلی زحمت می خواد!

استرجس پادمور:دیدمش!پسندیدمش!می رم خواستگاری!!!این فرد ، مدیر میتینگی بود که بسیار فعال بود. گویا در غیاب او هگر کوچولو و توماس جانسون گفتند که او هیچ کاری برای میتینگ نکرد!چه قدر نشناسن این دو تا!

هلنا گرنجر:تنها دلیل نام بردن از این فرد این بود که اطلاع رسانی کنم و بگویم که من او را خواهم کشت. بیت شعری در باب این ساحره گفته ام:
دزدو بگیر فرار کرد..........عینکمو شکار کرد!!!

لیلی اوانز:مشکوک آمد.همراه کسی آمد که شناسه اش را به خاطر ندارم!مشکوک آمد. مشکوک رفت.خشانت بار!خفن!مرموز!

دراکو مالفوی:وزیر ، سکات ، مردمی ، نجیب ، و دیگر هیچ!

دیگه حس نوشتن نیست.هر کسی را که نام نبرده ام ، از بغل دستی اش پوزش می طلبم!

در آخر اعلام می دارم که در عین حال که از آمدن بینز به میتینگ خیلی خوشحال شدم ، این روح میتینگ را هم خز کرد!من را دیگر در میتینگ نخواهید دید.اگر بینز بیاید!




Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
#24

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
با شما هستیم، با یکی دیگر از بحثهای کارشناسی بنده در مورد میتینگهای شما آلو جنابان!
1- این میتینگ خصوصی گریفیندور بود؟! پس اسلیترینی و ریونی و هافلی از کجا پیداشون شد؟! عجیبا غریبا!
2- قضیه پوسترها چی بود؟!... مشکوک میزنه! اگه میشه بذارین روی سایت!
3- آیا همونطوری که تومی بهم گفته بود، از جای جای ایران اومده بودند؟!... سرژ هم بید؟!
4- شما دانشجویان محترم! مگه امتحان ندارید؟!... آی ویزیر با شمام ها!... پاشو برو برای امتحانات بخون!... اگه مشروط بشی، به من دخلی نداره ها! طلاقت میدم!
5- عله نبود؟!... مگه نگفتی عله هم می یاد؟!
6- خداییش خیلی دیگه میتینگ می ذارین ها! بیچاره امپی جیگر! چیه نتونستی بری؟!
7- واقعا چند نفر گریفیندوری توی اون میتینگ بودند؟! 2 نفر؟!
8- بیچاره سدی... الهی!... اونجا هم بینزی ولت نکرد؟!
9- غیبت کردین؟!... غیبت؟!... وای... پشت سر من اون هم؟!... آی برادر تو چرا ارشادشون نکردی؟!!
البته با وجود بابای آدم، همسر اسبق و همسر فعلی آدم؛ اشکالی نداشته! فضا آسلامی بوده!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
#23

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
آقا این جناب امپراتر راست میفرمایند دیگه
من از بعد از عید هر وقت تهارن بودم میتنگ نگذاشتین (غیر از یه دونه که من رفتم)
ولی هر وقت میرم شهرستان هی پشت سر هم میتینگ

یک بگه من دردم رو به کی بگم؟

ولی جون من تا دوشنبه میتنیگ نگذارید ها
ی دو روز صبر کنید من دوشنبه تهرانم بعدش هر چی حال کردین میتینگ بگذارین

(شانس که نداریم تا مایم تهران میتینگ ها درش تخته میشه)



Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۲:۲۳ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
#22

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
تصویر کوچک شده

ایول! آسمایلی فقط همین! قزوینی اورجینال!
-----------

ظاهراً علی نیومده نه؟ ای کریچر معلوم‌الحال! چرا اطلاعات سوخته دادی هین؟! بعداً این چه وضعه میتینگ گذاشتنه عزیزمان من! نه به اون زمان که سالی یه بار میتینگ می‌ذاشتین نه الان که هفته‌ای یه بار! اونم در گیر دار کنکور و امتحانات دانشگاه!


!ASLAMIOUS Baby!


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱:۴۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
#21

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
هووم دوستان من رو ببخشند که پستم دو حالت طنز و جدی داره که هر جا جوری که لازم بود نوشتم !

اول از تمام دوستانی که اومدند تشکر لازم رو میکنم دوست عزیز و گلم هدویگ عزیز از ابهر که این همه راه رو اومده بود!
از همه ی بچه ها کریچر عزیز ویزیره گله مردمی که با وجود امتحان در جمع ما حاضر شد و کریچر عزیز با وجوده اون همه مشغله ! آلبوس گل و سدریک عزیز و برادر عزیزم حمید
با وجوده کار زیاد باز هم اومدن !
ققی گلم که تنها اومد با اون سختیه مسیر !
سالازاره عزیز و دوستش به همراه بلر عزیزم با اون همه سختیه راه باز هم مارو تنها نذاشتن !
سر پاتریک گل حضورش منو شاد کرد! بینز عزیز که واقعآ من میدونم چقدر کار داشت!
هلنا و مری عزیز که واقعآ ازشون ممنونم که مثله همیشه حامی ما بودن !
از توماس و استر عزیز که صمیمانه پا به پای هم بودیم!
از مایک (انتونیون) عزیز به خاطر عکس هاش !
شاهزاده ی عزیز با حضور سر سبزش ما را رستگار نمود!
پیام آشیله خودمون !
و تشکر از همه دوستان عزیزم که تشریف آوردن !
گله از همه ی کسایی که میتونستن بیان و نیومدن!


میتینگ از اینجا شروع شد که بعد از یک دوره افت فعالیت در تالار خصوصی گریفیندور من و توماس عزیز تصمیم گرفتیم یک میتینگه
دو نفره بذاریم شاید تونستیم گریف رو متحول کنیم چند روزی گذشت که با استر در میون گذاشتیم میتینگمون شد سه نفره یکم گذشت گفتیم همه ی بچه های گریف تا براشون دعوتنامه دادیم جمعه ساعت 12 رستوران بوف شعبه ی پاسداران !

همه ی برنامه ها گذاشته شد که یک روز پای تلفن :
هگر کوچولو: الو سلام ببخشید توماس هستش من فرانکم توماس :
بعد از بحث و مجادله ی فراوان هگر : توماس موافقی میتینگو عمومی کنیم و همه رو دعوت کنیم ؟
توماس : هان چی ؟ آره باشه
هگر : ... دعوت کنم
توماس : آره حتمآ
هگر : اون یکی رو هم دعوت کنم آره حتمآ من باهاش کار دارم
و این چنین بود که این همه جادوگر به این میتینگ دعوت شدند!
روز های متوالی می گذشت چت های شبانه اطلاعات گرفتن کیا میان کیا نمی آن؟برنامه ریزی و سر انجام جمعه ی بزرگ فرارسید!

ساعت 11 در حالی که هگر کوچولو از وسیله ی نقلیه پیاده میشود هووم چه زود ساعت 5 دقیقه به یازده قبل از مدیرا وای من جادویی ویلیام ادوارد کبیر حاضر جلوی من !
بعد از کمی که نه بیشتر از کمی کمی کمکی که کمی گذشت از آن مقدار کمی سر و کله ی توماس پیدا شد !
با اینکه هگر به شدت به خاطر این تاخیر عصبی بود ولی پاکتی که دسته توماس بود همه چیز را از یاد هگر برد
هگر : سلام توماسه عزیزم خوبی ؟
توماس : عجب برخوردی چه هگر با مصمایی!
ها و این چنین بود که بروشور های تاریخچه ی جادوگران که توسط
گروه مدیریت میتینگ طراحی شده بود در حال تا خوردن بود کمی بعد یک عدد استر به این جمع اضافه شد و پس از کمی صحبت این جمع پی بردن یعنی با هم اندیشیدن و گفتن 4 نفره هم اگر کسی نیاید تا شب به خوشی خواهد گذرد !
آنقدر این جمع غرق در حرف بودند که متوجه باز شدن رستوران نشدند! کش مکش و دعوا شروع شد!
توماس : من باید به وب مستر ها بروشور بدم من باید مدیر شم!
هگر : نخیر من باید بروشور بدم من باید ناظر شم اه من که ناظر شدم ولی نه کم نمیارم!


و اما سر انجام هگر کوچولو دم درب رستوران ایستاده بود !

ویزیر . آلبوس . هلنا
این سه جادوگر به صورت بسی مشکوکی بطرف رستوران آمدند .
در پی سعی و تلاش و درگیری و نزاع و جنگ و کتک کاری و استفاده از انرژی هسته ای میان هگر و توماس بالاخره بروشور به دست آلبوس رسید!
هگر : دامبل با حاله نه ؟
توماس : خیلی توپ نوشتم بخون !
دامبل : این چرت و پرتا چیه همش ایراده!
و این چنین بود که ضد حاله بزرگی بر دهن این مدیران میتینگ خورد

کمی بعد حمید عزیز و سدریک به این جمع اضافه می شوند سدریک و هگر کوچولو در آغوشه هم میروند!

نگاه هگر به دور دست ها دوخته شده است : یک پرنده ی مشکوک در آسمان با چشمانش به زمین نگاه میکند و در جستجوی است !
آه وای اوخ اوف لوف بوف آن پرنده به زمین سقوط میکند!
هگر : اه ققی خودمونه کفیه کجاست ؟
ققی : خونه ی سرژ کار داشت !
هگر : چی کار ؟
ققی : هووم به سرژ رسالت المرلین درس میده !

کمی بعد هووم وای هگر سر پاتریک هان این کیه یعنی کی میتونه باشه ! سر انجام آشنا شده و به داخل می رود !

فرد ناشناسی وارد می شود در حلی که خیره به بروشور ها شده : آقا یکی از این ها هم به من بدید !
هگر : هووژ اینا به تعداده نمیشه !
فرد ناشناس : هوووؤ منم یکی از اعضای سایتم !
هگر : توضیح بیشتر ! رون ویزلی ؟ نه ! خب پس گرون
فرد ناشناس : ریونکلا قهرمان
هگر : کریچر کبیر (توی رستوران نشسته بود)
فرد ناشناس : تازه بلاک شدم
هگر : خودت بگو !
فرد ناشناس : فرار کنید بینزه روح اومده !
ملت :

هوووم نفر بعدی کی بود و از کجا اومد که دلش از ما جدا بود ؟
او کسی بود که میخواست سر به تنه هگر کوچولو نباشد او کسی بود که هشت ساعت راه آمده بود تا سر را از تنه هگر کوچولو بردارد این چنین شد که هگر خود را معرفی نکرد !
آن پرنده که استقباله گرم مدیر میتینگ را دیده بود پرسید شما ؟
هگر کوچولو مدیره مهربون و فعال میتینگ :

چنین شد که هدویگ نوک طلا به داخل رفت و هگر آنجا ماند تا زمانیکه توسط یک آدم بسی سر به زیر شخصیت هگر فاش شد
هگر مشاهده مینمود یک نوک به طور وحشتناک به طرفش میاید !
هگر : همه از این هیکل هگر کوچول سو استفاده میکنند و اونو اذیت می کنند ! داداش گراوپی !
هدویگ : منم احساسی بیا بغلم هگر !
این چنین بود که از دوستی رستگار شدند !

نوبت به شاهزاده ی نیمه خالص ارنی مک میلان بود به این طریق وارد رستوران شد: و بروشور دسته هگر را هم نادیده گرفت
هگر : هیچ کس مدیر میتینگو دوست نداره !

و اما تاکسی مشکوک سالی دوسته سالی دوسته دوسته سالی ( من جسارتانه نوشتم سالی) و ها این که بود کسی که پشت مو داشت لنگ به دست هیچکس او را نمی شناخت ناشناس بود از دیار غربت !
هگر : بلر بیا بغلم ( بلر و هگر به بغل هم رفتند!)و باز هم دو جواد رستگار شدند!
نوبت هارو رعایت نمیکنم چون یادم رفته !
مریدانوس هوووژ چه مشکوک وارد می شود ! تا آخر هم مشکوک باقی میماند !
نوبت بلید است زیر شنل جادویی که هیچکس او را نمی بیند !
( شخصیت مجازی )
کمی در بینه ناهار دو عدد دوست گله گرامی به این جمع اضافه می شوند! مرگخوار مهربون و سیریشه خوش اخلاقه دوست داشتنی ! با حضورشون به جمع طراوت می بخشند!

هووم پس از صرف ناهار یک سری از دوستان از ما جدا می شوند و ما پس از کمکی پیاده روی با چند وسیله ی نقلیه ی مشنگی
به پارکه نیاوران میروند و این چنین است که پس از مدتی طولانی میتینگ به پایان می رسد !


نکات مهمه میتینگ :
1. هگر کوچولو به شدت زحمت کشید و کلی وزن کم کرد
2. ای پاتریک نامرد 8 تا نوشاب هبود اونم خانواده!
3. باز هم ای پاتریک برنامه ی پارک از قبل هماهنگ شده بود!
4. مدیران میتینگ عکس های فراوان انداختند !
5. بروشور های چاپ شده مورده استقبال طراحان و نقاشان جادوگر قرار گرفت و همینطور سازنده های قایق و موشک !
6. اعمال بی ناموسی فراوان !
7. توماس عشق مدیریت (کنه سیریش )
8. ویزیر مردمی ساکت میماند!
9. آلبوس یک دگرگون نمای فوق العاده و یک آوازه خوانه قهار!
10 . ایتالیا قهرمان میشود !
11.ساحره های میتینگ قصد کشت هگر کوچولو را داشتند!
12. توماس امروز بلاک می شود !
13 . هگر امروز مدیر میشود!
14 . نداره بابا من هیچی به ذهنم نمیرسه !

در کل ببخشید اگه بد بود من گزارش میتینگ هرگز !

امپراطور عزیز من همه ی تلاشمو انجام دادم ولی راضی نشدید تشزیف بیارین و محفل مارو نورانی کنی !
گیلدی عزیزم : جات خیلی خالی بود !

از همه ی دوستانی که تشریف اوردن صمیمانه سپاس گزارم !
ارادتمند همه هگر کوچولو و دوست داشتنی !


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۷ ۱۰:۲۸:۰۹

شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
#20

سر پاتريك


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۰۳ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 16
آفلاین
گزارش ميتينگ خصوصي گريف (!) – ساعت 12:05- مكان : بوف پاسداران
يك نفر شخصيت معلوم الحال جلوي در ايستاده . خيلي مشكوك است !
در دستش يك ورق A3 است كه سه بار تا خورده . اين مشكوك تر است ! حتما نامه ي عربده كش است . كاغذ را دست من ميدهد و ميپرسد :
- شناسه ؟
-‌ سر پاتريك . شما ؟
- مدير ميتينگ !
بله . چه شناسه ي توپي ! وارد ميشوم . يك عده شخصيت معلوم الحال تر به سردستگي دامبلدور دارند نقشه ميكشند . حتما اين بار خِفتينگ داريم !‌
برادر حميد . مايك لوري . كريچر . دامبل . سدريك . استرجس با يك عده ي مشكوك نشسته اند .
چند دقيقه بعد پيام ( شناسش چيه ؟ آشيل ؟) ميرسد . به مقدار لازم شوخي دومبوليسمي با دامبل مبكند . بعد ميايد ميشيند ور دل من ! چند دقيقه بعدتر دو نفر معلوم الحال تر تر ! ميايند . به ! سالازار . ولي اين يكي هم مشكوك است ! بعد از احوالپرسي اينها هم ميايند ور دل من ! سالي معرفي ميكند : رفيقم سعيد !
عضو جادوگران نيست . ولي دامبل را از من بهتر ميشناسد .
نيم ساعت بعد :
طبق عادت قديمي همچنان از غذا خبري نيست . يهو حس نقاشي همه گل ميكند . دامبل و سالي يكي پس از ديگري كشيده ميشوند . منوي بوف هم ميشود آواتار هدويگ !‌
يك ساعت بعد :
سيريوس بلك با يك آقايي كه من نميشناسم وارد ميشوند . سلام و احوالپرسي ادامه دارد . از غذا خبري نيست.
سالي معتقد است كسي كه براي اولين بار مدير ميتينگ ميشود بايد غذاي همه را حساب كند . مدير ميتينگ 5 بطري نوشابه ميگيرد و يكي هم ميزارد كف دست سالي . سالي توي پاچه ي من . من تو پاچه ي سعيد .
- بغلي بگير .
- چي رو بگيرم ؟
- اين نوشابه رو !
- چي كارش كنم ؟
- بده بغلي .
همه خاله باز شده اند . يك ربع بعد يك خانم با يك مانتوي مشكي كوتاه وارد ميشود . تا اينجا موردي ندارد . ولي مشكل از اينجا به بعد است . يك عدد شرتك كردي گلدار ( شبيه لباس خواب كه برمودا شده !‌ ) به ادامه ي مانتو وصل است ! اين ميشود سوژه ! همه سالي را گرفته اند تا بيناموسي نكند !
- آي نفس كش . ولم كنيد .
برادر حميد سالي را ارشاد ميكند و اوضاع آرام ميشود. بلرويچ و ققي و سالي و سعيد دارن در گوشي نقش ميكشن ( بربري ، تن ماهي ، ماست ! )‌.
بالاخره عزم جزم شد ! همه سفارش ميدند .
بيست دقيقه بعد :
همه غذا را خورده اند و لم داده اند . سالي اينا هم چند دقيقه پيش رفتند . دامبل پيشنهاد ميدهد بريم پارك نياوران . البته پياده . استرجس جدا و كريچر جدا ميشوند .
نيم ساعت است داريم راه ميرويم . هنوز نرسيديم . من و آشيل داريم راجع به دارن شان و رولينگ مي حرفيم . توماس جانسون و مدير ميتينگ ( هگريد )‌ دارن كل كل ميكنن كه كي قديمي تره كي بايد بشه وبمستر !‌ ( اين توماس چقدر حرف ميزنه !‌)‌.
دامبل كه پي برده زيادي راه طولانيست ميگويد تاكسي بگيريم. لوري و مك ميلان و آشيل و بلرويچ با اولي ميروند . من و جانسون و هگريد و برادر حميد با دومي . دامبل و سدريك و وزير هم ول معطل !
ده دقيقه بعد . پارك نياوران
در ورودي پارك منتظر دامبل و سدريك هستيم . توماس جانسون دارد تند تند حرف ميزند و يهو هگريد تيكه ميپراند . (‌ جاي تيكا خالي بود !‌)‌
دامبل اينا ميرسند . يكم قدم ميزنيم تا به يكجاي با صفا ميرسيم . بچه ها شروع به صحبت ميكنند . از مكاشفه ي يوحنا گرفته تا راز داوينچي و تاريخچه ي سايت و آكادمي فانتزي . يكمي هم غيبت ميكنيم و راجع به سايت و رول حرف ميزنيم . كتلت ( ببخشيد ! 6600) دامبل ميزنگد . سالي ميپرسد كه كجاييم . كم كم وزير ميرود . با دامبل هم يكمي خاطره تعريف ميكنيم . نيم ساعت بعد دامبل به خاطر نامزدي ميرود . نامرد پنج دقيقه بعد با لباس مبدل و گريم ميآيد . يك دف دستش است . شروع به خواندن ميكند :
- از اون بالا كفتر ميايه ! يك دانه دختر ميايه ! من آمده ام تو را ببينم بروم ! بت گل دادم چرا نگرفتي پس !
بيست دقيقه بعد سالي اينا ميرسند . فكر كنم قرمه سبزي خورده اند . بوي پرتقال هم دهانشان ميداد . جمع كمتر ميشود . غير گريف ها يك ور دارند حرف ميزنند . گريف ها اينور . تازه شد خصوصي . يكم در مورد وايت تورنادو و محفل و عضويت و آرتيكوس صحبت ميكنيم و بعد من جدا ميشوم .
------------------------------------------------------------------------------------------
اگه اسم همه نيومد ببخشيد . مريدانوس و يه چند نفري بودند كه من نميشناسم . كم سعادتي من است .
فكر كنم آنيتا از بچه ها بيشتر اسمش آمد . جاي جسيكا و پاتريشيا و بيل ويزلي خالي .
در كل خوش گذشت !‌‌


اون جغد سياه سفيده بچه ي ققي و سرژه ! اون رنگيه هدويگ خودمونه !‌

تصویر کوچک شده


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵
#19

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
فلور من که تو پیام شخصی بهت گفتم در ضمن دامبل جان من دنبال کاراش بودم به یک جاهایی هم رسیدم ولی هیچ وقت ان پیدات نمیکنم باهات بچتم
البته بهتره دیگه در مورد اون میتینگ تو سایت صحبت نشه تصمیم گرفتیم عمومی نباشه


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵
#18

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
بابا شلوغش نکنید!!...این کریچر خالی میبنده!!


نه ولی جدا قراره یه چنین چیزی باشه و خبرش حتما بهتون گفته میشه!
فقط یه کم صبر کنید تا دور و برمون خلوت بشه بعد با خیال راحت برنامه ریزیشو بکنیم!


به کریچر:
تو به هوای من وایستادی؟!....بیا مسنجر بعدا کارت دارم!

به فلور:
بعدا بهم بگو که برنامت چجوریه و در ضمن بیا مسنجر که برات توضیح بدم این تور چه شکلیه!...البته همین جا گفته میشه آخر سر!


فعلا در این مورد صحبت نکنیم بهتره...برنامش ریخته بشه بعدا اینجا میگیم که کسایی که میتونن بیان آمادگی خودشون رو اعلام بکنن!(کوییرل!...هی من میگم این شکلک چشمک رو بزار هی نمیزاری...اینجا بزار دم دست باشه...این شکلک چشمکش هم قشنگ نیست..یه دونه قشنگشو بزار )


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵
#17

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
هوم من نگفتم که بیایین شیراز! گفتم من بیام به همراه خانواده اطراف تهران! من بازم بیشتر توضیح می خوام!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵
#16

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
فلور جان فک نمی کنم اگه خارج شهر یه روزه باشه مسیر دوری بیایم مثلا بیایم شیراز اون ورا...فوقش دیگه خیلی دور بریم کاشان اون ورا...فکر کنم دور ور بریم زیاد دور نشیم...چون به هر حال یه روزه است دیگه... ...من حضوز خودم رو از الان در تمام میتینگ های خارج از تهران(به سمت قزوین)اگر کریچر باشد اعلام می کنم...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.