هووم دوستان من رو ببخشند که پستم دو حالت طنز و جدی داره که هر جا جوری که لازم بود نوشتم !
اول از تمام دوستانی که اومدند تشکر لازم رو میکنم دوست عزیز و گلم هدویگ عزیز از ابهر که این همه راه رو اومده بود!
از همه ی بچه ها کریچر عزیز ویزیره گله مردمی که با وجود امتحان در جمع ما حاضر شد و کریچر عزیز با وجوده اون همه مشغله ! آلبوس گل و سدریک عزیز و برادر عزیزم حمید
با وجوده کار زیاد باز هم اومدن !
ققی گلم که تنها اومد با اون سختیه مسیر !
سالازاره عزیز و دوستش به همراه بلر عزیزم با اون همه سختیه راه باز هم مارو تنها نذاشتن !
سر پاتریک گل حضورش منو شاد کرد! بینز عزیز که واقعآ من میدونم چقدر کار داشت!
هلنا و مری عزیز که واقعآ ازشون ممنونم که مثله همیشه حامی ما بودن !
از توماس و استر عزیز که صمیمانه پا به پای هم بودیم!
از مایک (انتونیون) عزیز به خاطر عکس هاش !
شاهزاده ی عزیز با حضور سر سبزش ما را رستگار نمود!
پیام آشیله خودمون !
و تشکر از همه دوستان عزیزم که تشریف آوردن !
گله از همه ی کسایی که میتونستن بیان و نیومدن!
میتینگ از اینجا شروع شد که بعد از یک دوره افت فعالیت در تالار خصوصی گریفیندور من و توماس عزیز تصمیم گرفتیم یک میتینگه
دو نفره بذاریم شاید تونستیم گریف رو متحول کنیم چند روزی گذشت که با استر در میون گذاشتیم میتینگمون شد سه نفره یکم گذشت گفتیم همه ی بچه های گریف تا براشون دعوتنامه دادیم جمعه ساعت 12 رستوران بوف شعبه ی پاسداران !
همه ی برنامه ها گذاشته شد که یک روز پای تلفن :
هگر کوچولو: الو سلام ببخشید توماس هستش من فرانکم
توماس :
بعد از بحث و مجادله ی فراوان هگر : توماس موافقی میتینگو عمومی کنیم و همه رو دعوت کنیم ؟
توماس : هان چی ؟ آره باشه
هگر : ... دعوت کنم
توماس : آره حتمآ
هگر : اون یکی رو هم دعوت کنم آره حتمآ من باهاش کار دارم
و این چنین بود که این همه جادوگر به این میتینگ دعوت شدند!
روز های متوالی می گذشت چت های شبانه اطلاعات گرفتن کیا میان کیا نمی آن؟برنامه ریزی و سر انجام جمعه ی بزرگ فرارسید!
ساعت 11 در حالی که هگر کوچولو از وسیله ی نقلیه پیاده میشود هووم چه زود ساعت 5 دقیقه به یازده قبل از مدیرا وای من جادویی ویلیام ادوارد کبیر حاضر جلوی من !
بعد از کمی که نه بیشتر از کمی کمی کمکی که کمی گذشت از آن مقدار کمی سر و کله ی توماس پیدا شد !
با اینکه هگر به شدت به خاطر این تاخیر عصبی بود ولی پاکتی که دسته توماس بود همه چیز را از یاد هگر برد
هگر : سلام توماسه عزیزم خوبی ؟
توماس : عجب برخوردی چه هگر با مصمایی!
ها و این چنین بود که بروشور های تاریخچه ی جادوگران که توسط
گروه مدیریت میتینگ طراحی شده بود در حال تا خوردن بود کمی بعد یک عدد استر به این جمع اضافه شد و پس از کمی صحبت این جمع پی بردن یعنی با هم اندیشیدن و گفتن 4 نفره هم اگر کسی نیاید تا شب به خوشی خواهد گذرد !
آنقدر این جمع غرق در حرف بودند که متوجه باز شدن رستوران نشدند! کش مکش و دعوا شروع شد!
توماس : من باید به وب مستر ها بروشور بدم من باید مدیر شم!
هگر :
نخیر من باید بروشور بدم من باید ناظر شم
اه من که ناظر شدم ولی نه کم نمیارم!
و اما سر انجام هگر کوچولو دم درب رستوران ایستاده بود !
ویزیر . آلبوس . هلنا این سه جادوگر به صورت بسی مشکوکی بطرف رستوران آمدند .
در پی سعی و تلاش و درگیری و نزاع و جنگ و کتک کاری و استفاده از انرژی هسته ای میان هگر و توماس بالاخره بروشور به دست آلبوس رسید!
هگر : دامبل با حاله نه ؟
توماس : خیلی توپ نوشتم بخون !
دامبل :
این چرت و پرتا چیه همش ایراده!
و این چنین بود که ضد حاله بزرگی بر دهن این مدیران میتینگ خورد
کمی بعد حمید عزیز و سدریک به این جمع اضافه می شوند سدریک و هگر کوچولو در آغوشه هم میروند!
نگاه هگر به دور دست ها دوخته شده است :
یک پرنده ی مشکوک در آسمان با چشمانش به زمین نگاه میکند و در جستجوی است !
آه وای اوخ اوف لوف بوف آن پرنده به زمین سقوط میکند!
هگر : اه ققی خودمونه کفیه کجاست ؟
ققی : خونه ی سرژ کار داشت !
هگر :
چی کار ؟
ققی : هووم به سرژ رسالت المرلین درس میده !
کمی بعد هووم وای هگر سر پاتریک هان این کیه یعنی کی میتونه باشه ! سر انجام آشنا شده و به داخل می رود !
فرد ناشناسی وارد می شود در حلی که خیره به بروشور ها شده : آقا یکی از این ها هم به من بدید !
هگر : هووژ اینا به تعداده نمیشه !
فرد ناشناس : هوووؤ منم یکی از اعضای سایتم !
هگر : توضیح بیشتر ! رون ویزلی ؟ نه ! خب پس گرون
فرد ناشناس : ریونکلا قهرمان
هگر : کریچر کبیر
(توی رستوران نشسته بود)
فرد ناشناس : تازه بلاک شدم
هگر :
خودت بگو !
فرد ناشناس : فرار کنید بینزه روح اومده !
ملت :
هوووم نفر بعدی کی بود و از کجا اومد که دلش از ما جدا بود ؟
او کسی بود که میخواست سر به تنه هگر کوچولو نباشد او کسی بود که هشت ساعت راه آمده بود تا سر را از تنه هگر کوچولو بردارد این چنین شد که هگر خود را معرفی نکرد !
آن پرنده که استقباله گرم مدیر میتینگ را دیده بود پرسید شما ؟
هگر کوچولو مدیره مهربون و فعال میتینگ :
چنین شد که هدویگ نوک طلا به داخل رفت و هگر آنجا ماند تا زمانیکه توسط یک آدم بسی سر به زیر شخصیت هگر فاش شد
هگر مشاهده مینمود یک نوک به طور وحشتناک به طرفش میاید !
هگر :
همه از این هیکل هگر کوچول سو استفاده میکنند و اونو اذیت می کنند ! داداش گراوپی !
هدویگ :
منم احساسی بیا بغلم هگر !
این چنین بود که از دوستی رستگار شدند !
نوبت به شاهزاده ی نیمه خالص ارنی مک میلان بود به این طریق وارد رستوران شد:
و بروشور دسته هگر را هم نادیده گرفت
هگر :
هیچ کس مدیر میتینگو دوست نداره !
و اما تاکسی مشکوک سالی دوسته سالی دوسته دوسته سالی ( من جسارتانه نوشتم سالی) و ها این که بود کسی که پشت مو داشت لنگ به دست هیچکس او را نمی شناخت
ناشناس بود از دیار غربت !
هگر : بلر بیا بغلم ( بلر و هگر به بغل هم رفتند!)و باز هم دو جواد رستگار شدند!
نوبت هارو رعایت نمیکنم چون یادم رفته !
مریدانوس هوووژ چه مشکوک وارد می شود ! تا آخر هم مشکوک باقی میماند !
نوبت بلید است زیر شنل جادویی که هیچکس او را نمی بیند !
( شخصیت مجازی )
کمی در بینه ناهار دو عدد دوست گله گرامی به این جمع اضافه می شوند! مرگخوار مهربون و سیریشه خوش اخلاقه دوست داشتنی ! با حضورشون به جمع طراوت می بخشند!
هووم پس از صرف ناهار یک سری از دوستان از ما جدا می شوند و ما پس از کمکی پیاده روی با چند وسیله ی نقلیه ی مشنگی
به پارکه نیاوران میروند و این چنین است که پس از مدتی طولانی میتینگ به پایان می رسد !
نکات مهمه میتینگ :
1. هگر کوچولو به شدت زحمت کشید و کلی وزن کم کرد
2. ای پاتریک نامرد 8 تا نوشاب هبود اونم خانواده!
3. باز هم ای پاتریک برنامه ی پارک از قبل هماهنگ شده بود!
4. مدیران میتینگ عکس های فراوان انداختند !
5. بروشور های چاپ شده مورده استقبال طراحان و نقاشان جادوگر قرار گرفت و همینطور سازنده های قایق و موشک !
6. اعمال بی ناموسی فراوان !
7. توماس عشق مدیریت (کنه سیریش )
8. ویزیر مردمی ساکت میماند!
9. آلبوس یک دگرگون نمای فوق العاده و یک آوازه خوانه قهار!
10 . ایتالیا قهرمان میشود !
11.ساحره های میتینگ قصد کشت هگر کوچولو را داشتند!
12. توماس امروز بلاک می شود !
13 . هگر امروز مدیر میشود!
14 . نداره بابا من هیچی به ذهنم نمیرسه !
در کل ببخشید اگه بد بود من گزارش میتینگ هرگز !
امپراطور عزیز من همه ی تلاشمو انجام دادم ولی راضی نشدید تشزیف بیارین و محفل مارو نورانی کنی !
گیلدی عزیزم : جات خیلی خالی بود !
از همه ی دوستانی که تشریف اوردن صمیمانه سپاس گزارم !
ارادتمند همه هگر کوچولو و دوست داشتنی !