هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴
#86

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
بمب محکم می خوره تو حیاط محفل ولی منفنجر نمی شه!

سرژ و ققی دوباره می خورن زمن سرژ می افته رو بمب ! پیس!

ققی:سرژ چه بوگندی میاد چی کار کردی ! پاشو خدتو جمع کن پاشو یه برگی چیزی ببیچ دوره خدا حیا ه داشته باش لخت داری می گردی می خوای برات حرف در بیارن!

سرژ: با صدای دالبی دیجیتال خودش :خفه


ققی که پرای پرپشتش دو باره میریزه می گه : سرژ پاشو که الان شاید یه بمب دیگه بیوفته ! اینجا!


سرژ بلند شد و از درخت نارگیل تو حیاط محفل بالا رفت و یه برگ نارگیل کند !

ققی: واخ چه قدر بهت میاد!
سرژ: حالا مسخره می کنی!
نیروگاه اتمی سیاهان ساعت 24:30


صدای آهنگ: دیونه دیونه! دیونه غم..........

لرد رفته بود رو یه تخت نشسته بود و برو بچ مرگ خوار: عجب کبابی به به !

جانی: یه سیخ کباب بداشته بود! عجب شبی بشه امشب!

شارزاس که داشت یه پیک نوشیدنی غیر مجاز می خورد گفت:

لرد حالا امشب که جشن فرو پاشی محفل کلاغاست یه نمونه بندری بیاین وسط کنار ساحل هم هست حال میده!

شترق!

این سیلی رو داشته باش !

همه زدن زیره خنده!

شارزاس اخم کرده رفت تو مرکز پرتاب موشک تسلیحات اتمی !

ودید که تو سیستم کنترل موشک اشکالی هست آره موشک منفجر نشده بود!

شارزاس:لرددددددددددددددددددددد!!!!1

آیا این بار هم بمبی پرداب خواهد ؟

آیا کسی هست که هنوز جلوی بمب رو بگیره !

آیا احتمال این وجود دارد که مامورین آژانس اتمی سر برسن؟
..............................؟
........................؟



خیلی بد شد چی خوب شد می دونستم


جادوگران


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۰:۰۴ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴
#85

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
-ققي بمب پريد!!! الان محفل ميپره هوا! ما هم ميپريم روش!
-دم منو بگير بريم! دِ بگير ديگه!
سرژ دم ققي رو ميگيره و ققي بالهاشو باز ميكنه...

سرژ در حاليكه موهاش تو باد تكون ميخوره داد ميزنه: ا..پسر عجب حالي ميده...پارك ارم رفتي از اونم بيشتر حال ميده! از...

شترق!

سرژ با كله ميخوره زمين! ققي با آرامش كنارش فرود مياد!
ققي: اِ...سرژ...بمب كوش؟؟؟ سرژ؟ الو سرژ؟ كوشي سرژ؟؟؟
- ققی!!!!
همه پرهاي ققي ميريزه!

روشو برميگردونه ميبينه پاهاي سرژ كنارشه!
ققي: اِ ين كه پاهاي سرژه...چقدر مو داره سرش كو پس؟ اِ سرش اين پايينه...چه جذاب!!!
- ققی!!!!
اينبار ققي دو متر ميپره هوا!!!
ققي: اِ اين كه بمبست!! داره مياد اينجا!!! سرژ دوباره داد بزن!!
- ژوهااااااا
ققي سه متر ميپره هوا!!!
ققي: سرژ! پاشو بريم! داره مياد اينجا! الو سرژ! اومد! الان من و تو و محفل باهم ميريم هوا...

سرژ با يه كله درب و داغون از جاش بلند ميشه...گيج و منگ يه نگاه به اين ور و اونور ميكنه...

-فهميدم!!! سرژ!!! با تمام قدرت داد بزن!!! با تمام قدرت!!! اول دم منو بچسب بعد!!!

- ژوهاااااااااااااااااااااااااااا

ققي و محفل دوتايي با هم ميرن هوا!!! دم ققي كنده ميشه بمب با تمام سرعت مياد ميخوره به جايي كه محفل بوده...

سرژ: نـــــــــــــــــــــــــــــه!


آيا محفل داغون شد؟
آيا بمب هم با فرياد سرژ به هوا پريد؟؟
موهاي پاي سرژ ريخت يا سيخ شد؟

___________
فكر كنم چرت شد! ه هرحال ببخشيد با عجله نوشتم ...


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۳ ۱۱:۵۵:۰۳

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۰:۰۲ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴
#84

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
ققی: آخ ....چقدر داغ هست .....این گاوه
سرژ : مثل این که باز این قرص ....
ققی: نه حالم خوبه دست به کار باید بشیم وای این یکی خیلی داغ تره معلومه که قدرتش بیشتر است.

بمب با چنان سرعتی در حال حرکت بود که پر های ققی باد برد.

ققی: وای زود باش سرژ

سرژ: الان درستش می کنم. ...سرژ با صدای به گفته خودش.......واستا بمب لعنتی!

ققی: که داشت کمک سرخ میشد ! دیوانه شدی سرژ مگه این بمبه آدمه.
سرژ : هان چی ! همش تقصیر تو هست بو قرص خورد به سرم!

سرژ به طرف درب مخزن میره! درب رو باز می کنه و درب دیگری رو میبینه کو روش با قرمز نوشته بودن: کلمه عبور با صدای لردسیاه!
سرژ سرش بالا می کنه : وای محفل!
ققی که پشت سرژ بوده سرژ رو می خوابونه وای یه کاری کن سرژ!

سرژ به طرف درب موشک که به شکل صوتی باز میشده می کنه وبا همون صدایه خودش:

باز شو!!!!!!!!!!

موشک با این فریاد سرژ از حرکت می ایسته انگار با این صدای گوش خراش خفه کرده باشه!

ققی وای..الان................می افتیم رو سره محفل ...........سرزژ کمک

سرژ : در حالی که روش به صرفه ققی بوده : حالا هم وقته پر ریختنت بود! ..............پریوست! وتمام پر های ریخته شده ققی دوباره در میان....وای چه پر پشت.
ققی زود پرواز میکنه و سرژ کمر بندش رو در میاره وبه دور موشک میبنده و اونو بادست میگره و ققی پشت لباس ققی رو با پاهش چنگ میزنه و اونو بلند میکنه و موشک رو دوباره بالا میبرن .....سرژ یوهوهوهو !
وای شلوارم ........شرت پام نیست..شلوار سرژ که کمر بندنداشته می افته!.....سرژ در دستشو از کمربند دور موشک باز می کنه ! تا دستشو.......!؟....بگیره ودر همین هین بمب ول میشه!



آیا بمب به محفل می خوره؟
آیا ققی بمب رو به اندازه کافی دور کرده بوده؟
ایا ققی قزوینی هست؟
......................؟
............؟


ویرایش شده توسط جانی جورکینز در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۳ ۱۰:۳۴:۰۱
ویرایش شده توسط جانی جورکینز در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۳ ۱۰:۳۵:۱۳
ویرایش شده توسط جانی جورکینز در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۳ ۱۰:۴۲:۲۴

جادوگران


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۹:۱۵ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴
#83

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
سرژ:ققي بايد بريم اون بمب رو منهدم کنيم...اگه بخوره به محفل...اونوقت رودي(رودريک)چي ميشه...
ققي:ول کن منو تو بايد به فکر خودمون باشيم...بيا بريم من حوصله ندارم
يه دفه عزتي مياد بالاي تپه و به زور يه قرص ميذاره تو دهن ققي
ققي هم دگيه اين قرض ها واسش مثل طلسم فرمان ديگه واسش زياد اسر نداشت...
ققي:آره سرژ بايد منهدم شه...موافقم
ققي به طرف نيروگاه ميره دوباره...يکي از دشنه ها به گوش ولدي برخورد کرد...(از اون موقعه تا حالا تو نيروگاه استپ بوده )
ولدمورت برگشت و گفت:آواداكداورا و هيبتي با چشاي باز افتاد رو زمين...
سرژ رو شو بر مي گردونه به ققي يه چيزي بگه:اي قققي کجايي اون پوب چيکار داري...
ققي: دارم فاصله دشنه تا لرد سياه رو حساب مي کنم
سرژ:ا باز اين قرصا روت تاثير گذاشت...براي چي آخه فاصله رو حساب کني...
ققي:آخه همه گفتن فاجعه است دارم عمق فاجعه رو حساب مي کنم...
ولدمورت هم داشت اونور با جاني و پيتر آدرس ميداد...:ميدان گريمالند خانه شماره 12
سرژ:ققي...محفل الان ميره رو هوا...رودريک
ققي:اي بابا مثل اينکه من باز هوايي شده بودم...حالا چيکار کنيم...
قننننننننييقيييييي قييييژژژژژز(بمب پرتاب شد...)
ولدمورت:ژوووها ها ها... واز خوشحالي شروع کرد دور خودش چرخيدن و هي به همه مي گفت:آواداكداورا...آواداكداورا...آواداكداورا
ققي:بايد از روش قبل استفاده کنيم...دست منو بگير بپريم رو بمب...
ققي و سرژ دوباره ميرن روي بمب
سرژ:اي سوختم...آي

-----
آيا سرژ و ققي بمب را منهدم مي کنن؟!
آيا انها زنده مي مانند!؟

به قسمت هاي بعدي توجه کنيد!!


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۴:۳۸ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴
#82

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
قسمت بعدي!
-----------------------------
سرژ تا سرشو از زير خاك مياره بيرون همون موقع ولدمورت كه داشت از محور حركت دشنه خارج ميشد تا باهاش برخورد نكن پاشو ميزاره رو كله سرژ و كلش دوباره ميره زير خاك!
سرژ:اينا تا مارو ميت نكنن ول كن نيستن.
دوباره سرشو مياره بيرون.اين طرفو ميبينه.اون طرفو ميبينه.اين دفعه ديگه كسي نمياد طرفش.
يه دفعه چشمش ميخوره به ولدمورت.
سرژ:هي تو!بيا اينجا ببينم!مگه بهتون نگفتم اين طرفا ديگه فوتبال بازي نكنين؟!.....نه كه نميدم.حقتونه.تازه پارشم ميكنم.تا شما باشين ديگه توپتونو نندازين تو حياط ما!
ققنوس كه اثر قرص اكسي كه خورده بود تموم شده بود مياد سرژو بقل ميكنه و ميگه:بلند شو پهلوون!حواست كجاست؟ميدوني ما الان كجاييم؟
سرژ هم كه اثر قرص از روش رفته بود:نه.كجاييم؟
ققي:خونه آقا شجاع!بابا ما الان وسط نيروگاه اتمي سياهاييم!
سرژ:واقعا؟چه خوب.
ققي:مثل اينكه تو هنوز حالت خوب نشده.
سرژ:چرا اتفاقا توپ توپم.من عاشق بمب اتمم.
ققي:بلند شو چرت و پرت نگو.بلند شو!بايد يه كاري بكنيم.
سرژ:مثلا چي كار؟
ققي:چه ميدونم.هي اونجارو!
سرژ و روشو ميكنه به همون سمتي كه ققي داشت نگاه ميكرد.
دشنه به سمت ولدمورت در حركت بود.
**از اينجا صحنه آهستست.مواظب باشين شيطون گولتون نزنه!يعني با عجله نخوانيد!
سرژ:به نظر من كه بهش نميخوره!
ققي:بابا هيبت نشونه گيريش حرف نداره.صد در صد ميخوره.
سرژ:عميق نگاه كن!
ققي:چه ربطي داشت؟!
ناگهان صداي سرژ كل فضارو در بر ميگيريه:عميق نگاه كن!
ققي:آخه آدم چه شكلي ميتونه عمق يه همچين چيزي رو ببينه؟
يه دفعه سرژ متوجه ميشه كه جلوي ققي وايستاده
سرژ ميره كنار.
ققي:پسر عجب چيزيه.راست ميگفتيا!عمق فاجعه خيلي باحاله!عجب توهمي!سگ و گربه....گاو و گوسفند با آدم حرف ميزنن!
سرژ:ديدي نخورد بهش!
ققي:حق با تو بود!
****از حالت صحنه آهسته خارج ميشود***
دشنه از بقل ولدمورت رد ميشه!
هيبت:اي تف به اين ذاتت زن!اينقدر گفتي دوستت دارم كه دست مارو لرزوندي!
ولدمورت:ها ها ها ها....خيلي با اون موقع ها فرق كردي!قبلا تيرت خطا نميرفت.اما حالا....
هيبت:بعدياش خطا نميرن!
و با پنج تا انگشتش 5 تا دشنه پرتاب ميكنه!
*اون طرف تر*
سرژ:اين دشنه هاش رو از كجا مياره؟
ققي:فكر كنم از تو شورتش! بلند شو نره خر!بلند شو اون هيكل گندتو بلند كن!از بس خوندي اين شكلي شدي.
سرژ:چه ربطي داره به خوندن؟
ققي:دانشمندا جديدا كشف كردند كسيمثل تو كه ميخونه بهتر و بيشتر تخم ميزاره!
سرژ:تو تخم ميزاري نه من!
ققي:به جاي اين چرت و پرتا بلند شو ار پي جي تو بردار بيار اين موشكو بتركون.
سرژ:راست ميگيا اصلا ياد آر پي جي نبودم
ققي:بدو بدو بزنش!
سرژ:با چي؟اصلا چي رو؟
ققي:بابا با آر پي جيت ديگه!يه بمب ديگست!داره از رو زمين بلند ميشه.بدو بزنش!
سرژ:بهرت نيست فرار كنيم بعد بزنيمش؟
ققي:چطور؟
سرژ:الان ميفهمي!
همون موقع يه دونه سنگ به اندازه يه تپه! از آسمون ميفته پايين رو سر سرژ و ققنوس و جفتشونو پخ ميكنه رو زمين.يك صدا همه جارو پر ميكنه:اين سزاي كسيست كه زيادي چرت و پرت بگه!ژوهاهاها

==================================
يك دشنه كم بود شد پنج تا!
آيا ان پنج دشنه به ولدمورت اصابت ميكند؟
ايا سرژ به آر پي جيش ميرسه؟
ايا قبل از اينكه بمب اتمي بعدي از زمين بلند بشه توسط آر پي جيه سرژ نابود ميشه؟
ايا تا فردا زنده هستيم؟
و هزاران آياي ديگر
.
.



Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۴
#81

هکتورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۸ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
از تالار راونکلا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
دشنه ویجو ویجو ویج.
ولدمورت جاخالی میده.
دشنه می افته تو مواد شیمیائی و میریزه رو صورت ولدمورت .
اخ و واخ اخ.
صورت ولدمورت سبز میشه مثل خیار از درد روی زمین می افته
شازراس:اربابببببببببببببببببببببببببببببببب
اومیدوه طرف ولدمورت او را بلند میکنه وای یک طرف صورت ولدمورت نابود شده.
چو جلوی صورتش را میگیره. وای واییییی.
شازراس ولدمورت را بر میداره و فرار میکنه قبل از اینکه کسی بتونه کاری کنه.
سرژ که هنوز زیر خاک ها بود کلش را میاره بیرون و میگه چی شده؟



Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۸:۳۶ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۴
#80

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
- سرژ....كجايي...هوشت...پيست...ماست...سرژ!!!
-من اينجام..ققي..آخ....واخ...دوغ!!!
- پتي گرو...كجايي...آواداكداورا!

باقيمانده بمب ميپره هوا و يه قطره نيتروگريسيرين كه معلوم نبود چطوري تو بمب مونده بوده منفجر ميشه!

بومب!

-نه! ققي؟ الو...
-جيك جيك!
-

سرژ كه زير خاك مدفون شده بوده سعي ميكنه كه بيرون بياد. ولي در همين لحظه شازراس پاشو ميذاره رو كله سرژ و رد ميشه!

- بلند شيد ارباب!
-اِ...دستتو بكش كنار! خودم بلدم بلند شم! آوا...نه كروشيو!
ولدمورت با سر و صورت خاكي بلند ميشه! از اونور سرژ كه تونسته يه خورده سرشو بياره بالا ميگه: اِ ققي...نگا كن اسمشو نبر خاكستري شده! از اين به بعد ديگه سياه نداريم
-جيك جيك!!!

سرژ بلاخره صورتشو از بين خاكا بيرون مياره و ميخواد بلند شه كه روبروش دو تا ادم با ريشهاي اصلاح نشده سبز ميشن!
-هيبي! عزتي!

شترق!
پاي ولدمورت گير ميكنه به يكي از مرگخوارا و شپلخ ميشه رو زمين و صورتش رو به هيبت و عزتي قرار ميگيره!

هيبت: اِ چقدر شبيه مرلينه!
عزتي: فقط يه خورده صورتش رو سفيد زده كه ما نشناسيمش!
صورت ولدمورت شروع ميكنه به رنگ گرفتن و صورتي شدن!*

- آخ!
هيبي و عزتي از روي سرژ ميگذرن و حمله ميبرن طرف ولدمورت!
-مرلين! ميكشمت!
عزتي يه دشنه درمياره و ميدوه طرف ولدمورت! ولدمورت ميدوه طرف قسمتي كه مواد شيميايي روتوش ميذاشتن و عزتي دشنه رو پرت ميكنه طرفش...


آيا ولدمورت با برخورد دشنه كشته خواهد شد؟
عزت و هيبت چه دشمني با مرلين داشته اند؟
سر سرژ و ققنوس چه بلايي خواهد آمد؟

قسمت بعدي را فراموش نكنيد!

*صورتي= حالت كمرنگ بنفش!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۲ ۱۰:۰۷:۳۵

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۶:۲۲ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۴
#79

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
شووووشوووووشووووشووووشووووو..
- آی سوختم سوختم سوختم! این اسبه چرا یهو داغ کرد؟!
سرژ از اون زیر: این اسب نیست بابا بخاری نفتیه... بذار نفتاشو خالی کنم خاموش شه..

سرژ نوک بمب رو میپیچونه و باز میکنه... قطرات نیتروگریسیرین در اوج سرعت از سر بمب خالی شدند.

بومب بومب بومب بومب بومب بومب بومب بومب بومب و باز هم بومب!

با هر قطره زمین زیر پای ققی و سرژ منفجر میشد... و سرژ که در قسمت زیرین بود میگفت:
- آخ جون! دی جی علیگیتور! وقتی سوار یه اسب داغی و آهنگ دی جی علیگیتور گذاشتن و به سمت پارک ارم میری خیلی حال میده... مگه نه ققی؟

ققنوس کمی بو میکشه و میگه: این بوی چیه؟ بوی جوجه کبابه؟
- نه بابا! اااا.... ققی!!!! دمت داره میدرخشه! چه جذاب!

دم ققنوس در آتش میسوخت و او را هیجانی بس ناجوانمردانه گرم است؟ دربر گرفته بود...
با سرعتی شگرف آور به سمت نیروگاه میرفتند..

ولدمورت: اونجا! داره میاد... بخوابین رو زمین!

سرژ: ا... این چیه داره میاد طرفمون؟ بچه برو کنار.. چه گندس؟

ایندفعه دیگه بومب!


----------------
آیا هنوز نیتروگریسیرینی در بمب باقی مانده بود که نیروگاه منفجر شود؟

آیا سرژ و ققی زنده ماندند؟


آیا هیبت و عزت به کمک آنان میشتافتند؟


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۴:۳۸ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۴
#78

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ققي:اه سرژ داشتم از جو خارج مي شدم...چرا دارم ميام پايين يه هل بده...
سرژ:اينا هلي نيست بايد هندل بزني...
ققي:اي بابا دارم ميفتم پايين...
هيبت:عزتي يه دونه ديگه بنداز تو دهنش...داره اسرش مي ره...
ققي:ايول...باز دار اوج مي گيره...
سرژ:ول کن فضا رو...رنجر رو بچسب...
ققي:من ميخوام بيام پايينم مي خوام بيام تو اون درياهه...
ققي فيگور شيرجه ميگيره...
عزتي:هيبت بگيريش...الان ميميره...
ققي با کله شيرجه ميزنه رو زمين و تو يه حرکت هيبت مياد زير ققي...
ققي:وووووووو....ببين من افتادم رو يه اسب...اي ولد چموش
هيبت: ...نه خيلي زياد شده چرت مي گن...
سرژ:آها...دوپس...دوپس...
ققي:نچ...نچ...(صداي رام کردن اسب)
يه دفه يه صدايي مياد....
فيــــــــــــــــشت...
يه موشک از تو ديوار رد ميشه...و صاف ميره زير ققي و سرژ...
سرژ:آه...من فکر کنم سوار اسب تو شدم
ققي:آخ...چه داغ شد...اسبم طب کرده...آي ***سوخت
توي نيروگاه
ولدمورت:آخه خر،خرچنگ،خرخاکي،خرچسونه...چرا به طرف زندان زدي...پيتر...برود آدرس رو عوض کن بياد دوباره بمب تو خود نيروگاه...
پيتر:عوض کردم قربان؟!!
جاني:اما اينجوري که بياد طرف نيروگاه که نمي ايسته منفجر ميشه...
کل مرگ خوارها:
هر کس در ميره يه گوشه تا زنده بمونه...


آيا بمب با نيروگاه برخورد مي کند؟!!
چه بر سر سرژ و ققي که روي موشک هستند مياد؟!!
هيبت و عزت چه شدند؟!!آيا ازدواج خواهند کرد؟!!


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۰:۰۲ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۴
#77

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
شارزراس:بله ارباب...7 تا سلاح اضافي به ياد 5 تن درست كرديم بزاريم براي ازمايش...
شارزراس ماده رو ميگيره و دره يكي از اون سلاح هاي مخوف رو باز ميكنه...قيف بر ميداره....ميزاره توش...شر..شر...ميريزه.
ولدمورت:روشن كن
شارزراس:ارباب..روشن كنم ما همه شپلخ ميشيم...
ولدمورت قهقه اي مستوني ميكنه:ابله...مگه يادت رفته سيستم توش گزاشتيم كلا هر چي به سياهي ربط داره چيزي نشه؟جيگر...
شارزراس كه چاي نخورده پسر خاله شده بود:اره...تخ(ميزنه پس گردن ولدمورت)...ايول..باب...چقدر بانمكي...(لپ ولدمورت رو ميكشه)...
ولدمورت بعد از اين حركات جلف شارزراس جدي ميشه:سنگين باش شارزراس...بار اخرت باشه...كريشيو!!
شارزاس هم طبق معمول كه به هر كي اين ورد ميخوره جيغ ميشكه..ساكت ميشه و مادب ميره يه گوشه وا ميسته.
ولدمورت:پتي گروو...روشن كن...
يكي از مرگخواران:اقا..اقا...اجازه....ما روشن كنيم؟
ولدمورت:اوداكداورا!!...پتي گرو روشن كن...نميشنوي چي ميگم؟اودا كد...
پتي گرو دستانه لرزانش را به طرف دكمه قرمز دستگاه ميبره و فشار ميده...
ووووومومممممم(صداي روشن شدن)...وووووممممموووووو....قن..قن..قن.......مقققق....قن.قن.قن....پخ..پخ...شپلخ!!
پتي گرو:ارباب اينا چيه؟
پتي گرو به رشته هاي كه از دستگاه بيرون ميزد اشاره ميكرد
ولدمورت:فكر كنم ماكاراني مانا بايد باشه....اوداكداورا..اه...عادت كردم به اين ورد ...هواسم نيست به اشياء هم ميزنم!!

پيش ققي و سرژ
سرژ:واي ببين تو پارك ارم عجب موسيقي گزاشتن...دامبس..دامبس....
ققي:اررررررررره...خيلي توپـــــــــــــــــــــه

در زندان باز ميشه و يه كله كه روش شنله ميزنه تو...
كلهه:پيست...پيست..با تو ام...هيبي....عزت...
هيبي:بله امپراطور؟
امپراطور:ماموريتو انجام دادين؟
عزت:چجورم..ميتونين نگاه كنين...اصلا ازمايش كنين
امپراطور اروم اروم مياد تو...
دنگ..
سرش به دليل بلندي بيش از اندازه قد ميخوره به كنتر گاز...
سرژ:ققــــــي...فكر كنم يكي تو پارك سرش خورد به ميله سور سوره

امپراطور مياد نزديك:اهاي شما دوتا...الان كجايين؟
ققي(به ارامي..طوري كه انگار در حال پرواز هست):سرژ ميگه تو پاركه...ولي..ولي..مـــــــــــــــــــن...از جو خارج شدم....
امپراطور:خوبه خوبه...من برم...شما دوتا..هر 10 ساعت 10 ساعت بهشون قرص بدين تا حواسشون نباشه داريم روشون چي كار ميكنيم.
دنگ....
امپراطور:اه...اين كنتر رو هم ور دارين...


چي چيه هي اخر سوال ميپرسين؟..ادم دستش باز نيست..انگار نفر بعد بايد به سوال جواب بده.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.