هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
پستی کوتاه در راستای تعیین مسیر سوژه! ‏:d:
‏================================‏

هری،‏ وسط منطقه جنگلی سوخته،‏ در دل جنگلهای استوایی آمازون:

خوب،‏ اگه این جا رو بپیچم،‏ میرسم به یه دوراهی،‏ از سمت راستی باید برم،‏ تا برسم به یه کلبه ی قدیمی سوراخ سوراخ...

سوی دیگر سوژه،‏ خانه ریدل:

-‏ بلا و لینی،‏ آماده باشین،‏ همون لحظه ای که کله زخمی آپارات کرد،‏ باید جاشو بفهمین و برین پیشش!‏

-‏ چشم ارباب.

محل قبلی سوژه،‏ منطقه سوخته جنگلی وسط جنگل های استوایی آمازون:

-‏ آهان،‏ خونه هه اوناهاش،‏ برم ببینم چی هست! خدایا بالاخره پیداش کردم،‏ حال الفیاس دیدنیه!‏ :evilsmile:

هری وارد کلبه ی چوبی بسیار قدیمی و بزرگی شد که قسمتی از آن بر اثر آتش سوزی از بین رفته بود،‏ ولی هنوز قسمت اعظمی از آن باقی مانده بود.

هری تقریبا تمام خانه را گشت تا به گنچه ای فلزی رسید،‏ به زور ورد آنرا باز کرد،‏ ولی فقط قطعه ای کاغذ پوستی بدین مضمون بود:

-‏ موهاهاهاها،‏ اینم الکی بود،‏ واسه پیدا کردن دامبلدور باید جونت بالا بیاد،‏ باید بری به وسط صحرای گبی تو مغولستان،‏ ژوهاهاهاهاها ‏ :evilsmile:

هری:
-‏ ‏ ،‏ باید آپارات کنم،‏ اگه اونجا نبود،‏ بر میگردم و حساب الفیاس رو میرسم!‏

شترق!‏

محل قبلتر سوژه،‏ خانه ریدل:

-‏ اورکا،‏ اورکا،‏ ارباب.

-‏ درد و اورکا،‏ این چه فحشیه به ارباب میدی؟ نجینی دسر میخواد،‏ بدم بخورتت؟

بلاتریکس در حالی که بسیار سر خورده شده بود و به قولی فیسش خوابیده بود گفت:‏ ‏

-‏ نه ارباب،‏ من پیدا کردم اون کله زخمی کجا رفته،‏ بریم؟

-‏ باشه،‏ برین.

محل جدید سوژه،‏ بیابان سوزان گبی،‏ مغولستان

شترق...
هری در حالی که داشت تقریبا تمام لباس هایش را در میاورد( ) با حالی زار،‏ دنبال محل قایم شدن آلبوس رفت.

شترق...شترق...

-‏ شما اینجا چی کار میکنین؟

-‏ یوهاهاهاها،‏ گرفتیمت،‏ حالا اون نقشه رو بده به من،‏ باید بریم پیش ارباب.

-نهههههههههه،‏ شما نمیتونین!‏

لینی و بلاتریکس از دستای هری میگیرن،‏ و میبندنش و لینی با هری به خونه ریدل آپارات میکنه و بلا مشغول پیدا کردن آلبوس،‏ با نقشه ی کذایی میکنه! ‏

محل فراموش شده سوژه،‏ مقر موقتی محفل ققنوس:

-‏ پس این هری کجاست؟ الفیاس اون آدرس مال کجاست؟ نکنه...

-‏ نه اونا فقط یسری نقشه بودن که هی یکی به اون یکی میبرتش،‏ پنج تا جاست،‏ که اگه بخواد نقشه رو دنبال کنه،‏ تا آخر دنیا بین اون پنج جا سرگردون میشه! ‏ :d:

-‏ پس باید چند نفر رو بفرستیمش اگه مرگخوارا بفهمن،‏ بیچاره میشیم!‏

دوباره آهوی نقره ای پیداش شد و با صدای اسنیپ گفت:

-‏ خاک بر سرتون کنن،‏ هری رو هم گرفتن،‏ زود باشین،‏ ‏۶‏ روز فرصت دارین،‏ وگرنه همتون ‏

-‏ باشه،‏ الفیاس زود برو،‏ تا پیداش نکردی برنگرد.‏ سریع برو و مرلین یاورت باشد.

الفیاس همزمان با محو شدن سپر مدافع،‏ از خانه خارج شد،‏ و کمی دورتر از خانه آپارات کرد.

...
...
...


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۵ ۱۴:۰۵:۰۰

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
سورس:ارباب...من...یک مشکلی هست.
لرد با عصبایت:چی؟
--------
سورس همچنان داشت به حرف های خودش و لرد فکرمی کرد.
همچنان غرق در افکارش بود که سوزش وحشتناکی برروی مچ دستش احساس کرد.
>>اتاق لرد
سورس:ارباب!!با من کاری داشتید؟
لرد:سورس بهتره مواد اولیه روحاظر کنی.چون بزودی چیزی که خواستی روبرات میارن.
سورس:از کجا؟
لرد:مگه تو موی دامبلدور رو نمیخواستی؟بزودی برات میارن.جاسوسان ما فهمین که هری پاتر ادرسی داره که میتونه ما رو به دامبل برسونه!!

>>هری پاتر،سرگردان
هری همچنان به امید یافتن دامبلدور به دستورات بر روی کاغذ عمل میکرد:دو قدم سمت راست،90 درجه به چپ،سه قدم به جلو،........ دامبلدور جای دیگری نبود قایم شی.
هری به خانه ی گلی فرسوده ای که روبهرویش بود خیره شد.نمیتوانست وارد انجا شود.اما...

>>مقر فعلی محفل
الفیاس ،الفیاس بلند شو!!الان 5 ساعته که خوابی.
الفیاس کشو قوسی به خودش داد و بعد خمیازه ای ن چندان دلنشین شروع به جمع کردن وسایلش کرد در این حین....
الفیاس:ای هری احمق
استرجس:چیزی شده الفیاس.مشکلی هست
الفیاس:هری برگه ای که توش آدرس دامبل بود رو برداشته!1
استرجس :یعنی میره پیش دامبلدور
الفیاس:نه .تو اون برگه یک ادرس تقلبی بود.برای من ادرس اصلی رو حفظ کرده بودم.!!
استرجس و بقیه اعضا:


ویرایش شده توسط هرماینی گرنجر در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۵ ۱۳:۲۰:۰۵
ویرایش شده توسط هرماینی گرنجر در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۵ ۱۳:۲۳:۵۸


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۲ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
مقر فعلی محقل ققنوس

استرجس و جینی در حالی که با هم صحبت میکردند از پله های عمارت قدیمی بالا رفتند و از نظر دیگر محفلی ها ناپدید شدند. الفیاس در خواب عمیقی فرو رفته بود و هری با نیم نگاهی به او فهمید تا فردا صبح در خواب است به خاطر همین سر جیب کت الفیاس که بر روی چوب لباس انداخته شده بود رفت و در برگه ای چوله شده آدرس دامبلدور را پیدا کرد.

هری آدرس مخفیگاه دامبلدور را پیا کرد و برای جستوجوی آن با صدای پقی آپارات کرد.

فلش بک یک هفته پیش، جلسه بین اسنیپ و ولدمورت پس از گرفتن جیمز و مودی

ولدمورت اسنیپ را در سالنی ترسناک دعوت کرد و گفت:
- سوروس، معجون در چه حالیه؟

سوروس با حالتی خبردار جواب داد:
- ارباب به مشکل خاصی بر نخوردم. فقط یه هفته وقت می خوام ازتون.

- نیاز نیست سوروس. اون برای گول زدن مرگخوارا و البته مودی و جیمز بود. من یه فکر دیگه ای دارم.

- ارباب چیه؟

- تو خودت را جای اون پیری میزنی. همین.


این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۹:۴۱ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
آنسوی سوژه،‏ مقر موقتی محفل:

-‏ الان ما چیکار کنیم؟ مودی و جیمز رو گرفتن،‏ خیلی زود میان اینجا و ما رو هم میگیرن،‏ آخه چی بگم بهت آلبوس،‏ الانم وقت مردن بود؟ ‏

استرجس:
-‏ نگران نباشید،‏ من قبل از رفتن،‏ ذهنشو اصلاح کردم،‏ اونا نمیدونن ما الان کجاییم!‏

-‏ ‏

-‏ ولی یه معجونی هست،‏ که تو این کشور فقط سورس میتونه اونو درست کنه،‏ با اون معجون،‏ تمام خاطرات داشته و نداشته فرد برمیگرده!‏

-‏ ‏ :worry:

در همین زمان آهویی نقره ای از ناکجا پیدا شد،‏ و با صدای سورس اسنیپ گفت:
-‏ الان مودی و جیمز اسیر مرگخواران،‏ لرذ بهم گفته که معجونو بسازم،‏ یه هفته وقت گرفتم ازش،‏ عجله کنید.

سپر مدافع در هاله ای از مه نقره ای محو شد،‏ و محفلی ها رو تنها گذاشت.

۲۰‏ دقیقه بعد

تق...تق...تق...

-‏ یکیتون بره درو باز کنه.

-‏ کیه؟

-‏ منم الفیاس دوج،‏ یکی از اعضای قدیمی محفل،‏ یار دیرینه آلبوس مرحوم،‏ تمام کننده ماموریت قبلی و..

-‏ خیلی خب،‏ بیا تو!‏

الفیاس نفس زنان،‏ در حالی که قلبش را گرفته بود،‏ بدو بدو،‏ به طرف میز آشپز خانه رفت.

استرجس:

-‏ اتفاقی افتاده؟

-‏ شنیدین...هین...هین...‏ که ‏...هین...هین...میگن...هین ‏...هین...

-‏ مرگ...‏ بگو چی شده! ‏

-‏ آره میگفتم...هین...‏ شنیدین ‏...که میگن...آلبوس ‏...‏ هین...هین...‏ دیدن...‏ در اطراف شهر....هین...هین...؟

-‏ ‏

-‏ یکیتون بیدارش کنه ببینم چی میگه!‏

بعد از نیم ساعت تلاش،‏ بالاخره محفلی ها تواسنتند الفیاس رو بیدار کنند:

-‏ چیه؟ چرا نمیذارین بخوابم؟ من که همه چیزو گفتم! ‏ :vay:

-‏ مطمئنی؟ خودت دیدیش؟ کی بهت گفته؟

-‏ آره مطمئنم،‏ چند تا از افراد مورد اعتمادم دیدنش،‏ مطمئنم که اون هنوز زندست.

-

-‏ منم میخوام برم دنبالش،‏ تا پیداش نکنم،‏ که احتمالا خیلی زود پیداش میکنم،‏ برنمیگردم،‏ فعلا رو کمک من تو این ماجرا حساب نکنین،‏ مالی،‏ یکم آذوقه واسم بذار،‏ منم یه ساعت میخوابم بعد میرم.

استرجس در حالی که از جاش بلند میشد،‏ گفت:

-‏ یادت باشه،‏ یک هفته قرصت داریم،‏ اگه تو این یه هفته نتونستی پیداش کنی(مطمئنم پیداش میکنی!‏ ) باید برگردی اینجا،‏ تا بتونیم بریم و ‏...

استرجس تمام ماجرا رو واسه الفیاس تعریف میکنه،‏ و بعد اونو میفرسته کح بخوابه و اده باشه واسه جستجو.

-‏ خوب جینی و من میریم واسه نقل مکان و این جور کارا و همینطور چند تا موقعیت و استراتژی جنگی ‏،‏ حرف بزنیم،‏ هیچ کس مزاحممون نشه.

...
...
...


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۵ ۱۰:۰۴:۲۵

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۹:۳۰ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
بوووم!!

مودی و جیمز با سر به زمین خوردند و ایستادند. جیمز جیغ کشید:
- ما بالاخره برگشتیم!! نظاره گر بودین چطور مرگخوارا رو-

صدای خنده ی بلندی جیمز را از ادامه دادن به جمله اش منصرف کرد.جیمز و مودی با چشمان گشادشده منبع خنده را یافتند.

آماندا و ماری روی مبل افتاده بودند و از خنده صورتشان کبود شده بود.

ماری در حالی که سعی داشت جلوی خنده اش را بگیرد گفت:
- شمام با اون مغز لواشکیتون! یعنی فکر کردین به همین راحتی می تونین در رین؟ اینجا نمیتونین آپارات کنین!

مودی غرش کنان گفت:

- ولی من چوبدستیمو احضار کردم. من طلسمای غیر لفظی رو بکار بردم. آماندا تو-

آماندا خودش را از روی مبل بالا کشید و اشک چشمانش را پاک کرد. سپس گفت:

- آماندا منم. تو در واقع هیچکاری نکردی. کار ماری بود. با چوبدستیش چوبدستی تو رو احضار کرد و بعدم-

و با دست به ماری اشاره کرد. طوری که گویا جیمز و مودی را کودکانی 5 ساله فرض کرده بود.

ماری به سرعت جیمز و مودی را بی هوش کرد و با طناب به هم بست. سپس بدون توجه به ناله های بلاتریکس، با آرامش بسته آلوچه ای از جیبش بیرون آورد و مشغول خوردن شد.

آماندا زیر لب زمزمه کرد:

- ما چقدر مخوفیم.

بعد از چند ثانیه هر دو نفر بون توجه به بلاتریکس اتاق را ترک کردند و به سمت مقصد هایشان، از هم جدا شدند.

ماری به همراه دو محفلی بیهوش به سمت سیاهچال رفت و آماندا به سمت اتاق لرد؛ جایی که باید قسمت دوم نقشه اش را بازگو میکرد که آن طریقه خوراندن معجون فرمان به دو محفلی، بدون اطلاع سایر مرگخواران بود.



ویرایش شده توسط آماندا بروکل هرست در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۵ ۹:۳۴:۲۳


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۹:۳۵ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۱

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۰ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۱۹ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۱
از لندن کوچه ی دیاگون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 65
آفلاین
خلاصه:

لندن همه ی مردم نگران بودند دامبلدور از دنیا رفته بود و لرد هم این را میدانست و تصمیم داشت تمام اعضای محفل را از بین ببرد
اما باز هم تمام اعضای محفل نگران بودند و مودی هم فکر میکرد مرگ امبلدور مشکوک است پس تمام اعضای محفل را به مقر قبلی محفل فرستاد و خودش و جیمز در خانه ی شماره ی 12 گریمولد باقی ماندند اما لرد و مرگخواران آنها را دستگیر کردند و به خانه ریدل بردند در آنجا مودی و جیمز گفتند حافظه شان توسط اعضای محفل پاک شده و به همین دلیل لرد به اسنیپ دستور داد معجونی درست کند تا حافظه ی آنها را برگرداند...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و اینک ادامه ی ماجرا:

سورس به سرعت زیر پاتیلش را روشن کرده بود و در حالی که به شدت عرق از سر و رویش میریخت شروع به ریختن مواد مختلف به درون پاتیل کرد وقتی کارش تمام شد به آماندا گفت 3 روز دیگه باید بقیه ی مواد رو بریزیم و بذاریم تا کاملا دم بکشه و جا بیفته....

در همان لحظه خانه ی شماره ی دوازده گریمولد:

هری جیمز پاتر پس از اینکه کلی داد و بیداد کرد ولی هیچ کس جوابش را نداد وارد آشپز خانه شد و پیغام را روی میز دید.
چهره ی هری بعد از دیدن یادداشت:

5 ثانیه ی بعد آنطرف شهر، مقر قدیمی محفل:

اعضای محفل متوجه غیبت هری شده ودند و داشتند همه جای آن عمارت عظیم را میگشتند ولی وقتی هری حدود سه متر آنورتر ظاهر شد همه به طرفش دویدند و شروع کردند به سوال پیچ کردنش ولی هری فقط یادداشت را به آنها نشان داد.
چهره ی محفلی ها بعد از دیدن یادداشت: :vay:

در همان موقعیت خانه ی ریدل:

وضعیت مودی و جیمز فوق العاده بغرنج/بقرینج؟ بود ولی ناگهان مودی ورد های غیر لفظی را به یاد آورد و با این فکر بکر که خودش به عنوان یک کارآگاه تمام این ورد ها را بلد است دهانش حدودپنجاه سانت باز ماند و کارش را شروع کرد سریعا تمرکز گرفت و در ذهنش شروع کرد آکیو واندس، آکیو واندس، آکیو واندس.. چند ثانیه بعد دید که چوبدستی اش به آرامی به طرفش حرکت میکند لبخندی بر لب آمورد و همین که چوبدستی در انگشتانش قرار گرفت در ذهنش تکرار کرد: فاینات اینکانتاتم، فاینات اینکانتاتم ، فاینا ایمکانتاتم و صد البته که طلسم دهان بندش باطل شد و طناب هم غیب شد سپس بلند شد چوبدستی جیمز را هم به دستش داد و اوا م آزاد کرد .
چهره ی مودی و جیمز بعد از آزاد شدن در همان نقطه:
ولی ناگهان تق در با فشار باز شد و بلاتریکس وارد شد با دیدن آن دو یک لحظه از تعجب خشکش زد ولی به سعت بر اوضاع مسلط شد و آنها شروع کردند به دوئل کردن با هم مودی کاملا شانسکی موفق شد بلا را بی هوش کند و او جیمز به سرعت دست یکدیگر را گرفتند و به قرارگاه فعلی محفل آپارات کردند...


ویرایش شده توسط آرسینوس.ج در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۴ ۹:۵۵:۵۸


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۱

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
استرجس نگاهی به تک تک اعضا انداخت ولی هیچکس برای این کار داوطلب نشده بود. سکوت برای چند لحظه در عمارت حکم فرماشده بود. تنها صدایی که به گوش میرسید صدای بادهایی بود که با شدت زیاد به داخل عمارت می وزیدند. اما پس از چند لحظه جینی سکوت را شکست و گفت:
- نیازی نیست بریم اونجا. مودی و جیمز کارشون را خوب بلدن. بهتره چند روز منتظرشون بمونیمو اگه نیومدن میریم دنبالشون. در ضمن زیاد هم نباید از این جا خارج بشیم چون ممکنه مورد شناسایی قرار بگیریم و لو بریم. پس فعلا بهتره یه دستی به این عمارت به عنوان پایگاهمون بکشیم. من، چو، جسی و هرمیون کارهای نظافتی و تزیینی را انجام میدیم و هری، استر و الفیاس هم برن برای کارهای حفاظتی. بقیه هم سعی کنن یه سری وسایل برای اینجا پیدا کنن.

پس از گذشت چند دقیقه عمارت دیگر مانند گذشته سرد و بی روح نبود و همه مشغول انجام وظایفشان بودند. به جز یک نفر. هری جیمز پاتر از فرصت استفاده کرد و مخفیانه به خانه شماره 12 گریمولد رفت.

خانه ریدل

مرگخواران به همراه مودی و جیمز به خانه ریدل آپارات کرده بودند. مودی و جیمز با طناب محکمی که توسط جادو به دور آن ها پیچیده شده بود به صندلی بسته شده بودند و نمی توانستند از جایشان تکان بخورند.

آماندا به سمت آنها رافت و با چوبدستیش طلسمی را بر روی آنها اجرا کرد که دیگر حتی نمی توانستند حرف هم بزنند.

سپس به سمت سوروس که در گوشه دیگر اتاق بود رفت و با صدای آرامی با او به صحبت کردن پرداخت ولی مودی و جیمز به راحتی صدای آنها را میشنیدند.

- سوروس، ارباب گفته باید یه معجون برای برگرداندن حافظه بسازی. ارباب به شدت می خواد جای اون محفلی ها را بدونه.

اسنیپ مثل گچ سفید شد ولی حالت جدی بودنش را از دست نداد و گفت:
- آماندا بهش بگو که من یه هفته وقت می خوام برای درست کردنش. یه هفته دیگه آماده میشه.


این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۹:۴۷ شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
تـــــــــق....

با شکسته شدن در و ورود ‏
لرد ‏
و ‏
مرگخوارا لحظه ‏
ای ‏
نور ‏
کم ‏
سویی از چراغ واقع در مرکز میدان،‏ به داخل تابید و چهره ی باقی ماندگان داخل خانه را روشن کرد.

لرد:‏ «به به،‏ مدای مودی،‏ کارآگاه سابق و محفلی فعلی! جیمز کوچولوی جیغ جیغو! پس بقیه کجان؟»‏

مودی:‏ «یه جای امن!»‏

لرد: « زود باش بگو کجان قبل از اینکه نکشتمت و ندادمت به نجینی»‏

مودی:‏ « پس باید منو بکشی چون اونا قبل از رفتن با طلسم فراموشی،‏ جایی رو که رفتن رو از ذهن من و جیمز پاک کردن!»‏

لرد:‏ « ااااااه،‏ یعنی چی؟!منظورت اینه که نمی دونی کجان؟ بگیرینشون.»‏

مودی:‏ « هیچ وقت دستت به زنده من نمی رسه،‏ بعد از اینکه مردم می تونین منو بگیرین.‏»‏

لرد:« بکشینشون!»‏

در طی ‏۱۰‏ دقیقه مبارزه بین مرگخوارا و مودی و جیمز ‏۵‏ نفر از مرگخوارا کشته شده بودند و ‏۳‏ نفرشون هم بیهوش شده بودند.‏

لرد:‏ « زود باشین،‏ اینا دو نفرن،‏ واقعا نمی تونین از پس دو نفر بر بیایین؟»‏

مرگخواران به آرامی بین مودی و جیمز فاصله انداختند و ایوان با تلاش بسیار توانست جیمز را بیهوش کرده و گروگان بگیرد.

ایوان:‏ « آهای چشم باباقوری! زود خودتو تسلیم کن وگرنه این بچه هه میمیره.‏»‏

مودی:‏ « شما نمیتونین! نــــــــــــــه!»‏

مرگخواران جیمز و مودی رو گرفتند و با خوشون به خانه ریدل بردند،‏ و یادداشتی با مضمون اینکه آنها را گروگان گرفته اند بر وسط میز آشپز خانه گذاشتند.

آنسوی شهر،‏ محل امن محفلیها:

هوا گرگ و میش بود،‏ چند جغدی که آنشب برای شکار رفته بودند اکنون با چشمهایی خیره به افرادی که تازه ظاهر شده بودند،‏ نگاه می کردند.

جینی:‏ «اینجا کجاست؟»‏

استرجس: « اینجا مقر قبلی محفل بود،‏ زمانی که هنوز هری به دنیا نیامده بود،‏ ما اینجا برای مبارزه با لرد جمع میشدیم،‏ الان هم چون خیلی وقته ازش استفاده نشده،‏ یه کمی خراب شده ولی هنوز میشه ازش استفاده کرد.‏»‏

محفلی ها به عمارتی که روبرویشان قد علم کرده بود،‏ نگاه کردند.‏ عمارتی اربابی متعلق به حداقل دویست سال پیش،‏ بیشتر شیشه های خانه شکسته بود،‏ و لانه حیواناتی شده بود که مدت ها آنجا را خانه خود می داسنتند.

جینی:‏ « یعنی ما می تونیم از اینجا استفاده کنیم؟»‏

استرجس:‏ « با کمی تمیز کاری و تعمیر میشه.‏ مودی و جیمز الان کجان؟ قرار بود اگه بتونن از دست لرد و مرگخواراش فرار کنن،‏ بیان اینجا.‏ باید یکیمون بره خونه گریمولد،‏ ولی کی میتونه بره؟»‏




ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۶ ۱۰:۱۵:۰۸

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۱

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۴:۱۵ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
از جوانی خیری ندیدم ای مروپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 529
آفلاین
در حالی که همه مرگخواران از خوشحالی بالا و پایین می پریدند و خنده های شیطانی شان خانه ریدل را فرا گرفته بود،ایوان با ترس و لرز و صدایی لرزان گفت:

-اما ارباب فکر نمی کنید که محفلی ها بازم بدون آلبوس میتونن بجنگن؟آخه...:worry:

اما هنوز حرفش تموم نشده بود که لرد دستش را محکم به میز کوباند به طوری که همه مرگخواران ساکت شدند و به زور لبخندی زد و گفت:

-ایـــــوان،عزیزم بازم روی حرف من حرف زدی؟اونا بدون آلبوس نمیتونن شلوارشون رو بکشن بالا،چه برسه با ما بجنگن!:evilsmile:

بعد از این حرف لرد،ایوان ساکت شد و هیچ چیز دیگری نگفت.مرگخواران هم در حال آماده شدن برای حمله به محفل بودند.ذوق و خوشحالی در چشمان آنها موج میزد.

محفل:


همگی اعضای محفل از مرگ آلبوس نارحت بودند.حتی خیلی از آنها مطمئن نبودند که آلبوس به طور طبیعی مرده است.جینی آخرین نفری بود که آلبوس را ملاقات کرده بود.

مودی رویش را به طرف جینی کرد و از او پرسید:

-جینی دخترم،همه ی ما میدونیم که تو آخرین نفری بودی که آلبوس رو دیدی.هیچ چیز عجیبی ندیدی؟اون کاملا عادی رفتار میکرد؟

جینی در حالی که همینطور گریه میکرد،گفت:

-نـه!خیلی رفتارش عادی بود.مثله همیشه خیلی مهربون باهام رفتار کرد.اصلا اون لحظه فکر نمیکردم چنین اتفاقی بیوفته.حالش واقعا خوب بود!

مودی دستی به چانه چروکیده اش کشید و گفت:

-در هر صورت من احساس میکنم کاسه ای زیر نیم کاسس.الان هم اینجا اصلا امن نیست.شما برید به این آدرسی که میگم.من هم فعلا اینجا میمونم تا ببنیم چی میشه.

همگی سری تکان دادند و رفتند تا وسایلشان را جمع کنند..جیمز نگاهی به الستور کرد و گفت:

-دوست قدیمی،من هرگز اینجا تنهات نمیذارم.منم باهات اینجا میمونم.

مودی سری تکان داد و بقیه را راهی آن محل امنی که آدرسش را داده بود کرد.چند دقیقه ای نگذشته بود که سرو کله ی مرگخوارا هم پیدا شد...




Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۱

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
!!!سوژه جدید!!!

در آسمان آبی رنگ شهر لندن جغدها دسته دسته پرواز میکردند. همه مشنگ ها با دهان باز به جغد ها خیره شده بودند. حتی جادوگرها هم نگران بودند زیرا سابقه نداشت که این همه جغد با هم به پرواز در آیند. حتما موضوع مهمی پیش آمده بود که همه می خواستند با هم در ارتباط باشند.

خانه شماره دوازده گریمولد.

مودی چشم باباقوری با قدم هایی بلند وارد خانه شد و با قدم هایی بلند به سمت آشپزخانه رفت.

همه اعضا محفل دور میز بزرگی نشسته بودند و مشغول صحبت با یک دیگر بودند. از چهره همه اعضا مشخص بود که مضطرب و نگران هستند. با آمدن مودی همه صحبت ها قطع شد و همه سر ها به طرف او چرخید. جینی با نگرانی سکوت را شکست و گفت:
- چی شد؟ این شایعات حقیقت داره؟

مودی سرش را پایین انداخت و با حس غمی که در صدایش نمایان بود گفت:
- متاسفانه بله. آلبوس از پیش ما رفته. اون مرده.

چهره همه از قبل هم گرفته تر شد. اشک در چشمان جینی حلقه زد و پرسید:
- ولدمورت. اون می دونه که آلبوس...

مودی با حرکت سرش جواب مثبت داد و گفت:
- الان همه می دونن. همه با جغدهاشون به هم اطلاع دادن.

خانه ریدل.

ولدمورت همه یارانش را به دور خود جمع کرده بود و خودش بر روی صندلی مجللی نشته بود. او خنده شیطانی زد و گفت:
- همه شما ها می دونین که بالاخره دامبلدور مرد. متاسفانه این پیرمرد افتخار این که بدست من بمیرد را نداشت و خودش به مرگ طبیعی مرد. اما موضوع اصلی اینه که کسی نیست که بتونه محفل را رهبری کنه پس وضع ما هم خیلی بهتر شده. خب. الان ما هر کاری خواستیم می تونیم بکنیم. پس پیش به سوی کشتن خون فاسدها.


این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.