هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۱۱:۴۴ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۲

Katrin2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶:۵۳ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۹:۴۵:۵۴ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
مرگ بر هاگوارتز سایه افکنده بود.
سپاه (ولدمورت) هاگوارتز را محاصره کرده بود.
دانش آموزان، اساتید و اعضای محفل (خسته) و زخمی بودند.
کشته های جنگ همچون افرادی که در (خواب) عمیقی فرو رفته باشند بر روی زمین دراز کشیده بودند.
برای همه مثل روز (روشن) بود که لرد سیاه به دنبال چیست، او هری پاتر را میخواست.
هری (شنل نامرئی) کننده را به رون داد و گفت: نذارید دست مرگخوار ها بیوفته، شیء ارزشمندیه.
هرماینی با‌ بغض گفت:هری، میخوای تسلیم بشی؟
هری با شجاعت پاسخ داد: آخرین جان پیچ ولدمورت منم، باید با پای خودم به سوی مرگ برم تا دوستانم و هاگوارتز را نجات دهم.
آنگاه با قدم هایی استوار به سمت ولدمورت رفت و (چوبدستی) اش را با اقتدار به سمت ولدمورت گرفت و (طلسم) سکتوم سمپرا را فریاد زد.
آن‌گاه نبردی عظیم میان ارباب تاریکی و هری پاتر جوان آغاز شد.



داستانی که می‌نویسین باید شامل این کلمات باشه.

بنابراین با عرض خسته نباشید، باید بگم که فعلا
تایید نشد.

اما منتظریم تا با داستان بعدیت برگردی.



ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۱۴ ۴:۰۰:۱۶


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹:۰۴ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲

هافلپاف

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۳۳:۲۲
از خانه ی قرمز
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
پیام: 149
آفلاین
آهسته "قلم پر" را روی میز گذاشت.
"فکر" کرد:"از دست این مالیات الکی! آخه چجوری از دست این مالیات ها "فرار" کنم؟" شمار "گالیون" هایی که تا حالا خرج کرده بود، از دستش در رفته بود. تصمیم گرفت دیگر نوشتن چک را رها کند و برود "پرواز" کند.
جاروی پرنده اش را برداشت، شنلش را پوشید و سریع از کلبه بیرون رفت.
توی مزرعه ی "کدو حلوایی" ها، ماه نقره ای روی کدو حلوایی های غول پیکر می تابید و خیلی زیبا بود. لبخندی زد و اوج گرفت.
صبح روز بعد، یک دفعه دید توی چادرش خوابیده. سریع بلند شد و سعی کرد اتفاقات "دیروز" را به خاطر بیاورد. یادش بود که داشت بر فراز جنگل پرواز می کرد، ولی بعدش چه شده بود؟


با این که ساده بود، ولی خوب بود.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۱۱ ۲۰:۱۶:۰۵

آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵:۵۳ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲

۴۱۲۱۲۳۷۳۴۱


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳:۱۱ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۰:۱۰:۱۹ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
با ( گریه)به سوی عکس مادش برگشت
باورش نمی شد ، هنوز دعا می کرد به( دیروز) برگردد ، مادش مادر عزیز و مهربانش یک مرگخوار بود
چرا ، چرا به او نگفته او چرا باید ان را اکنون از زبان بچه های هاگوارتز این را بشنود( دستمال ) هدیه مادرش یه قیمش چند صد (گالیون) بود را برداش و اشکش را پاک کرد
هه کی باورش می شد او دختر یک مرگخوار اکنون هاگوارتز و بر روی صندلی و منتظر گروهش باشد ،همیشه ارزوی گروه گریفندور را داشت ولی الان فقط به پدرش( فکر )می کرد به برادرانش و به مادش که اکنون در ازکابان بود ( اعصابش ) خورد شده بود و حتا اب( کدو حلوایی ) و پرواز با جاروی نیمبوس ۲۰۰۵ اش که دیروز خریده بود هم حالش را خوب نمی کرد ، در ذهنش با خود گفت ، من تبدیل به قوی جادوگر میشوم تا به فرار مادرم از ازکابان بیشترین کمک را بکنم ، کلاه به صدا در امد ، گروه اسلیترین ...


قشنگ نوشته بودی، فقط به دو تا نکته توجه کن.
اول توی این جمله:
نقل قول:
حتا اب( کدو حلوایی ) و پرواز با جاروی نیمبوس ۲۰۰۵ اش که دیروز خریده بود هم حالش را خوب نمی کرد

کلمه‌ی حتی به این شکل نوشته میشه.
و اینکه علائم نگارشی باید به کلمه‌ی قبل از خودشون بجسبن و از کلمه‌ی بعدی با یه اسپیس فاصله بگیرن.
در کل داستانت به اندازه‌ی کافی خوب بود.

تایید شد!

مرحله‌ی بعد: گروهبندی!


ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۱۱ ۱۳:۳۴:۰۸


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲:۳۸ شنبه ۹ دی ۱۴۰۲

Arosha_lvndr


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۶ چهارشنبه ۱ آذر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۸:۰۱:۱۰ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
عجیب بود. امروز صبح برخلاف همیشه زود از خواب بیدار شده بود. درسته که همین دیروز بود که داشت به خاطر فکر و خیال های اعصاب خورد کنی که سراغش می آمدند گریه می کرد اما امروز، انگار متفاوت بود.
مدت ها بود تلاش می کرد از فکر کردن به این موضوع که ممکن است از هاگوارتز برایش نامه نیاید فرار کند اما امروز خبری از اون فکر های آزاردهنده نبود.
آماده شد و از اتاقش بیرون رفت. وقتی از پله ها پایین آمد دید که تمام خانواده اش پشت میز غذاخوری نشسته اند و گویی منتظرند کاترینا هم به آنها ملحق شود تا خبر مهمی را به آن برسانند.
پشت میز غذا خوری نشست. در همان هنگام بود که مادرش گفت:
-کاترینا، همه میدونیم که این لحظه قطعا برای تو خیلی ارزشمنده. فقط سعی کن آرامشت رو حفظ کنی.
کاترینا که تقریبا بو برده بود قضیه چیه متوجه درخشش نامه هاگوارتز در دست مادرش شد.
آن لحظه گویا روحش بال درآورده بود و می‌خواست به سمت ابر ها پرواز کند.
گویی نامه با قلم پر بر روی یک کاغذ کاهی نوشته شده بود.
اشک هایی که از سر شوق از چشمانش سرازیر شده بود را با دستمال جیبی اش پاک کرد و اجازه گرفت تا همراه برادرش کارلوس بیرون برود بلکه با چند گالیونی که جمع کرده بود کمی آب‌نبات کدوحلوایی بخرد و این اتفاق هیجان انگیر که صفحه ای جدید در زندگی اش را آغاز کرده بود جشن بگیرد.



خیلی خوب بود. کاملا به جا و درست از کلمات استفاده کردی و نمیتونم ایرادی ازت بگیرم.
اگر بخوام سختگیری کنم، فقط میتونم به یکی دو قسمت از متن مثل این اشاره کنم که لحن داستانت از کتابی به محاوره‌ای تغییر کرد.
نقل قول:
کاترینا که تقریبا بو برده بود قضیه چیه متوجه درخشش نامه هاگوارتز در دست مادرش شد.

بهتره که با یکی از این دو لحن پیش بری و شکلش رو ثابت نگه داری.
ولی هیچ مشکلی نداره و در کل عالی بود!

تایید شد!

مرحله‌ی بعد: گروهبندی!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۹ ۱۸:۲۸:۳۶
ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۹ ۱۸:۳۲:۱۸


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴:۴۴ جمعه ۸ دی ۱۴۰۲

هافلپاف

هانا آبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۰:۵۱ جمعه ۸ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۵:۳۲:۵۹ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
پیام: 5
آفلاین
قلم پر، فرار، فکر، دستمال، گالیون، پرواز، اعصاب، دیروز، کدوحلوایی، گریه

در کوچه دیاگون قدم برمی داشت. پسر خردسالی که دیروز با او آشنا شده بود، تمام فکر و ذکرش درگیر کرده بود. هنوز هم صدای گریه های جان خراشش، گوش هایش را آزار می داد. پسری که تنها شده بود و برای ذره ای توجه التماس می کرد.
پس برای فرار از اعصاب ناآرامش و التیام بخشیدن آن، تصمیم گرفت که به آن پسر کوچک کمک کند.
گالیون های داخل جیب راستش صدا می داد. لبخندی زد و چند آب نبات کدو حلوایی با آنها خرید. آب نبات ها را داخل دستمالی گذاشت و با قلم پری که در جیب چپش بود، اسمش را امضا کرد و با خوشحالی به سمت جایی که دیروز پسرک نشسته بود پرواز کرد.
امروز پسرک آرام بود. پس آرام صدایش زد. آرام دستمال حاوی آب نبات ها را به دستش داد و آرام دور شد.



خوب بود! اشکال قابل توجهی که بخوام راجع بهش توضیح بدم نداشتی.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۹ ۱:۰۰:۱۰


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۲۲:۵۹ چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۳:۳۲:۱۶ سه شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 64
آفلاین
قلم پر، فرار، فکر، دستمال، گالیون، پرواز، اعصاب، دیروز، کدوحلوایی، گریه

با حرص قلم پر را روی دستمال مخصوص روی میز اتاقش پرت کرد . چند روزی می شد اعصاب نوشتن نداشت و این کلافه اش می کرد ، چون برای گذراندن زندگی اش به آن چند گالیون ای که به خاطر نوشتن داستان اش به او می دادند نیاز داشت .
جاروی پرنده اش را که نوشته ای با خطی زیبا اما شکسته ، به رنگ مشکی مات، آن را زینت میبخشید از گوشه ی اتاق برداشت و با باز کردن در خانه بدون وقفه روی آن نشست و پرواز کرد.

رفتن به کوچه دیاگون فکر بدی نبود اما علاقه ای به خرید نداشت، حتی با این که می دانست باید دوباره این کار را انجام دهد0. زیرا با این که دیروز ، کدو حلوایی نارنجی و نسبتا بزرگی خریده بود آن را به خانواده مشنگی که در همسایگی او زندگی میکردند داد تا برای شام چیزی برای خوردن داشته باشند و گریه ی دختر کوچکشان بند بیاید.

همان گونه که باخودش فکر می کرد، به دیوار سنگی ای که به خاطر افکارش آن را ندیده بود برخورد کرد و با سر روی دزد بیچاره ای که داشت فرار می کرد فرود آمد.

باورش نمی شد، حالا 500 گالیون به خاطر اتفاقی دستگیر کردن دزد گیرش آمده بود!


جالب بود. یه جاهای هم قبل و هم بعد از علائم نگارشی فاصله (اسیپس) گذاشتی. در حالی که فقط بعدش باید می‌ذاشتی و علائم نگارشی به کلمه قبل از خودشون می‌چسبن و با اسپیس از کلمه بعد فاصله می‌گیرن.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۶ ۱۲:۵۸:۲۴

It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹:۳۱ سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
قلم پر، فرار، فکر، دستمال، گالیون، پرواز، اعصاب، دیروز، کدوحلوایی، گریه

هنوز چشماش به خاطر گریه‌هایی که شب پیش کرده بود سرخ و باد کرده بود. همه‌شم به خاطر یه دستمال که معلوم نیست از دست کی روی زمین افتاده بود! بله دستمالی که باعث شده بود اون در حالی که عمیقا تو فکر قلم‌پر جواهر نشانی بود که دیروز تو فروشگاه دیده بود، ناخودآگاه روش پا بذاره و بعد از یه پرواز طولانی، با کله روی کدوحلوایی‌ای فرود بیاد که با هزار زحمت اونو تراشیده بود و بهش طرح داده بود. اعصابش حسابی به هم ریخته بود. نه تنها به قلم‌پرش نرسیده بود (چون کلی گالیون قیمت داشت در حالی که جیبش فقط تارعنکبوت داشت) که حتی کدوحلوایی خوشگلش هم به فنا رفته بود!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵:۵۶ سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۹:۴۰ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۵:۴۲:۵۵ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
بین مسابقه بود و من اون گوشه وایستاده بودم ، و منتظر یک موقعیت مناسب بودم‌ و در این حال ( فکرم ) درگیر ( دیروز ) بود و ( اعصابم ) خورد شد . چونکه من دیروز قلم پری خریدم که تقریبا ۳۰ ( گالیون ) پولش بود و شکست و من بخاطرش خیلی ( گریه ) کردم و گذاشتمش داخل ( دستمال ) تا وقتی مسابقه تموم شد درستش کنم .
اوه مسابقه باید اسنیچ طلایی رو بگیرم تا بتونم مسابقه رو ببرم .‌‌..
بالاخره این موقعیت عالی ایجاد شد و من با سرعت (‌ پرواز ) کردم و به دنبال توپ رفتم درسته که از دستم ( فرار ) می‌کرد اما بالاخره گرفتمش و بردیم و منم رفتم و ( قلم پرم ) رو درست کردم و به خاطر درست شدن قلمم و برد امروزم خودم رو آب ( کدوحلوایی ) مهمون کردم .


یکم داستانو سریع پیش بردی اما در کل خوب بود. در ضمن علائم نگارشی به کلمه قبل از خودشون می‌چسبن و با یه اسپیس از کلمه بعدی فاصله می‌گیرن.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۵ ۲۰:۰۸:۳۰


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۷:۴۵:۰۱ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲

هری پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۶:۱۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۸:۵۴:۴۲ جمعه ۸ دی ۱۴۰۲
از انتهای جهنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
چند روزی هست ک (اعصابم) خراب و (فکرم) درگیر (فراریه) جدیده ازکابانه میگن (دیروز) نزدیکای رودخونه قدیمی دیده شده این روزا حتی خیلی ها براشون (دستمالی) فرستاده شده که نشونه شوم روشه و ب محض دیدن (اون گریه) میکنن حتی ماگل ها هم (پرواز) دیوانه ساز ها رو نزدیکای شهراشون دیدن
انگار وضعیت حسابیی خراب شده
(قلم پرو) رو میز میزارم و نامه ای که برای محفل نوشتم و میدم به فونیکس و جرعه ای از اب (کدو حلوایی) مزه میکنم
انگار امسال سال خیلی متفاوتی رو قرار بگذرونیم....




از خود داستان و شکل پیشرویش ایراد خاصی نمیتونم بگیرم. خوب نوشته بودی.
تنها مشکل تو ظاهر نوشته‌اس!
باید کار با علائم نگارشی رو یاد بگیری و سعی کنی خوب ازشون استفاده کنی. بدون این علائم هر داستانی، هر چند عالی فقط یه متن خام ساده‌اس.
و راستی، وقتی که میخوای برای نشون دادن مکث یا چیزایی مثل این از(...) استفاده کنی، سه نقطه کافیه! بیشتر لازم نیست بذاری.
البته که این موارد چیزی نیست که جلوت رو برای رفتن به مرحله‌ی بعد بگیره!

تایید شد!

مرحله‌ی بعد: گروهبندی!


ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۴ ۱۱:۳۱:۰۴


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴:۵۱ شنبه ۲ دی ۱۴۰۲

گریفیندور

کاری شیمیزو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۶:۴۷ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۳:۵۰:۵۴ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
از اینجا برو بیرون
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 31
آفلاین
آروم چشماش رو باز کرد.خوابش نمیبرد و این {اعصابش} رو به هم میریخت.تصمیم گرفت به افراد رندوم نامه های چرت و پرت بنویسد.پس به سمت میزش رفت و کاغذ پوستی را اورد و توی شلوغی اتاقش دنبال {قلم پری}که {دیروز}یک عالمه {گالیون}خرجش کرد و حتی برایش {گریه}کرد گشت.پشت میزش نشست و توی {فکر}فرو رفت.
نامه را که تمام کرد به سمت جغد گوشه اتاقش رفت.در بین راه پایش به لیوان اب{کدوحلوایی}گیر کرد؛ولی خوشبختانه توانست خودش را نگه دارد و نیوفتد.نامه را به پای جغد بست و جغد {پرواز}کرد و رفت.


خوب بود. فقط لطفا دقت کن که علائم نگارشی به کلمه قبل از خودشون می‌چسبن و با یه فاصله (اسپیس) از کلمه بعد از خودشون جدا می‌شن.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۲ ۱۷:۵۷:۴۱







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.