هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
امروز ۰:۵۶:۳۳
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 504
آفلاین
هری نگاهی به بقیه مدیران انداخت ، بقیه مدیران نگاهی به هری انداختن ، هری نگاهی به مدیران انداخت ، بقیه مدیران نگاهی بهش انداختن .

هری :
بقیه مدیران :
ایده ها : :vay:
قبض برق و آب : :pretty:
نویسنده :

ایوان از سر جاش بلند شد و به طرف اسنیپ رفت . کمی تو چشم اسنیپ خیره شد و بعد مدتی یک لامپ روشن به صورت ابر مانند بالای سرش ظاهر شد .

-من یه ایده دارم . نظرتون چیه از دانش آموزان هاگوارتز حقوق بگیریم و به معلم های هاگوارتز حقوق ندیم ؟ پول رو از طریق اسنیپ میاریم تو خوابگاه و بدهی هامون رو میدیم .
-نه من این کار رو نمیتونم بکنم ، این خیانت در حق دانش آموزان هاگوارتز هست و من حاضر نیستم چنین کاری بکنم.

ایوان خنده ای کرد و به طرف پنجره خوابگاه رفت . پرده رو کنار زد و به بیرون خیره شد و با صدای آرومی گفت :

-پس اون نیمبوس 3000 اس که جلوی خوابگاه پارک شده رو با ارث بابای ماگلت گرفتی ؟

هری که از این ماجرا ها خسته شده بود ، از جاش بلند شد و به طرف اتاق ریگولاس رفت . نگاهی به بقیه مدیران انداخت و گفت :

- ریگولاس همیشه ایده های بهتری از ماها داره . مطمئنم اون میتونه یه راه حلی برای مشکل ما پیدا کنه .

هری در اتاق رو باز کرد و وارد اتاق شد ولی بعدش به سرعت خارج شد . با چهره قرمز خجالت زده ای که داشت رو به بقیه مدیران کرد و گفت :

-یه چند دقیقه ای باید صبر کنیم فک کنم ، ریگولاس مشغول راز و نیاز با ساحره ای در اتاق هست .





پاسخ به: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
مافلدا که از به هم خوردن چرت نازنینش ناراحت بود گفت:
لعنت به هرچی بدهی.
-آخ گفتی.
هری که اعصابش حسابی خرد بود با عصبانیت گفت:
میشه لطفا یه فکری برای حل مشکلمون بکنید ؟
بقیه وقتی رفتار هری رو دیدن صاف نشستن و خودشونو در حال فکر کردن نشون می دادن.
استرجس که از رفتار هری حسابی تعجب کرده بود خیلی آروم از ایوان که کنارش نشسته بود پرسید:
تو می دونی چرا این قدر عصبانیه؟
-نه.
هری که صدای پچ پچ استرجس و ایوانو شنیده بود برگش که بهشون یه چیزی بگه اما یکدفعه مافلدا گفت:
هری به نظر من ما هیچ راهی نداریم جز راهای پیشنهادیه ایوان.
-راست می گه.
هری که دوباره داشت کنترلش رو از دست می داد سعی کرد آرامشش رو حفظ کنه و گفت:
اون سه راهو قبلن شنیدیم دنبال یه راه حل دیگه بگردین.
-هری خوب خودت چرا یه راه پیشنهاد نمی دی؟هان؟
-من؟
-آره.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
یک روز به ظاهر خوب در خوابگاه مدیران:
عله: در حال گشتن برای یک نفر در موقعیت بلاک.
مافلدا : در حال چرت زدن
استرجس پادمور: پشه پراندن
استرجس-پادمور
ریگلوس: کمک به استرجس
اسنیپ: صحیح کردن تکالیف بچه ها
یه اهنگم که گذاشتن پخش بشه: همه چیز ارومه من چه قدر خوش حالم...!
در این حین یک اسکلت وارد میشه!
اما کسی مثل فیلما جیغ نمیزنه و فرار کنه چون اسکلت ، اسکلت شناخته شده یعنی ایوانه!
ایوان صدای اهنگ رو کم میکنه و یه سرفه میکنه
اهم اهم
کسی توجه نکرد
اهم اهم اهم
بازم کسی توجه نکرد
ای بوقیا با شمام !
چشا ی همه به این حالت در میاد و جیغشون میره رو حوا که بوقی جد ابادته!!!
ایوان توجهی نمیکنه و یه لیست سه متر از جیبش در میاره و شروع میکنه به گفتن
پول اب 1 سال گذشهته 200هزار گالیون
پول گاز 1 سال گذشته: 405هزار گالیون
لوازم جانبی اقساتی سایت: 100.000 گالیون
و...
لیست رو جمع میکنه و ادامه میده :
به معنای واقعی بدبخت شدیم 3 راه داریم :
یک: بریم کار کنیم بدهیا رو بدیم
دو: کاری نکنیم و منتظر بمونیم طلبکارا بندازنمون ازکابان
سه: فرار کنیم و فراری بشیم!
عله به فکر فرو میره و بعد میگه :
ایوان سریع عمه رو برای یه جلسه ی فوری جمع کن
اسنیپ: اخه ای کیو الان هممون این جاییم کی رو جمع کنیم؟؟؟ همه برین به سالن جلسات
یک ربع بعد سالن جلسات:
همه منتظر علعه هستن که بیاد و عله بلاخره مشرف میشه و میره سر جاش میشینه و شروع میکنه:
خوب ما اینجا جمع شدیم تا ببینیم باید دقیقا برای این همه بدهی چه غلطی بکنیم؟؟؟


..........................................................................................................................................................

پ.ن : من یه دانش اموز سادم! همش برای کسب امتیاز بود !! بلاکم نکنید!!!


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



پاسخ به: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۱۶:۴۰
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱:۴۲ چهارشنبه ۲ آذر ۱۳۹۰

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
[spoiler=خلاصه]
گلرت گریندلوالد و ریگولوس بلک مجددا دسته اوباش هاگزمید را احیا میکنند و در اولین قدم تصمیم میگیرند قدرتشان را به رخ مدیران بکشند. برای این منظور هیچ جا مناسبتر از خوابگاه مدیران وجود نداشت. بدین ترتیب سدریک، لی لی، رز، هوگو، پرسیوال و لی هر کدام با ترفندی وارد خوابگاه مدیران میشوند. در خوابگاه... پرسیوال، سدریک و هوگو همدیگر را میبینند و بعد از مواجهه با لینی و آنتونین در حمام مدیران وارد آشپزخانه آنجا میشوند و از بد روزگار با کوییرل مواجه میشوند و بعد از ضرب و شتم توسط او در یخچال آن جا پناه میگیرند و کوییرل سعی میکند در یخچال را باز کند که ناگهان سکوت برقرار میشود...
[/spoiler]

در اثر فشار هوگو و سدریک دو تکه جدا شده بدن پدر پرسیوال به هم میچسبد و پدر پرسیوال ترمیم یافته چشمانش را میبندد و با حالتی متفکرانه خطاب به هوگو و سدریک میگوید:

_ اشهدتونو بخونید. احتمالا کوییرل منوی مدیریتشو درآورده و عنقریبه که بزنه یخچالو بترکونه و ما سه تام شوت شیم به جزایر بالاک!

هوگو: آره راس میگه! من میدونم ما میمیریم!

سدریک: ساکت شید بابا! سر و صدا نکنید ببینیم چه خبر شده!

در همین لحظه در یخچال باز میشود و پدر پرسیوال و هوگو و سدریک که خود را برای مرگ آماده کرده بودند با چهره خندان بلیز زابینی روبرو میشوند.

هوگو: دیدید گفتم! ما مردیم! الانم اون دنیاییم ولی داغیم هنوز نمیفهمیم وگرنه بلیز زابینی تو خوابگاه مدیران چیکار میکنه؟

بلیز، هوگو و سدریک را که به هم گره خورده بودند به زور از در یخچال بیرون می آورد و بعد از اینکه گره آن ها را باز میکند در یخچال را میبندد و به هوگو میگوید:

_ نه شما نمردید. من برا این اینجام که تا حالا چند بار بهم پیشنهاد مدیریت شده و کلا عضو افتخاری مدیرا محسوب میشم و هر موقع بخوام میتونم بیام اینجا. صبح بیکار بودم دیدم سر و صدا میاد اومدم ببینم چه خبره!

هوگو: آهان گرفتم ولی من میدونم ما میمیریم!
سدریک: ببند هوگو! ممنون بلیز جان که ما رو آوردی بیرون. فقط دو تا سوال: یک اینکه کوییرل کجا رفت پس؟

بلیز: ساعت ده صبحه و مدیرا هر روز تو این ساعت جلسه دارن. عله احظارشون میکنه و وقتی احظار میشن اتوماتیک هر جا باشن شوت میشن تو اتاق جلسه.

سدریک: اوه پس خدا رحم کرد! اوووم سوال دوم: چرا پرسیوالو درنیاوردی؟
بلیز: همینجوری! کلا حال نمیکنم باهاش!

در همین لحظه آلبوس دامبلدور بی خبر وارد آشپزخانه میشود و بعد از دست دادن و روبوسی و سلام و احوالپرسی گرم با سدریک متعجب() و هوگو وحشت زده() و بلیز پشت میز غذاخوری مینشیند و صبحانه اش را میخورد.

هوگو با صدایی که به زور شنیده میشد به بلیز گفت: من میدونم ما میمیریم() الان آلبوس میزنه بالاکمون میکنه!

بلیز: نه بابا این کلا رله س! از خودمونه! با بقیه فرق میکنه بی آزاره!() فکر کنم جلسه تموم شده که این اومده صبحونه بخوره.

بلیز دستش را برای آلبوس تکان میدهد و آلبوس هم همین کار را میکند و لبخند میزند.

سدریک: اوووووه خدارو شکر! پس این حله! اوووم باید بریم سراغ فاز بعدی نقشه. فعلا آنتونین رو کشتیم و دسترسیشو گرفتیم! کریچر و بارون و مونالیزا و راجر هم همینطور! حالا مونده لینی و استر و ایوان و کوییرل و مافلدا و البته در آخر عله!

بلیز لبخند میزند و میگوید:
_ یاد فیلم killbill افتادم! در هر صورت موفق باشید. من برم یه جا کار دارم شاید بعدا دوباره دیدمتون.


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۵:۱۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ناگهان در ماکرویو باز میشه و از درونش یک عدد کوییرل در حد هیولا میپره بیرون و لخ لخ کنان سمت بچه ها راه می افته ...

کوییرل: کوهاهاها کی جرات کرده منو از خواب زمستونی بیدار کنه؟ .فرار کنید ... من اومدم دنبالتون!
سدریک: ایول ... یه لولوخورخوره دیگه ....

سدریک میپره جلو و چوبدستیشو تا دسته فرو میکنه توی دماغ کوییرل ... سپس با همون چوبدستی کوییرلو از دماغ بلند میکنه و با ملاج میکوبوندش زمین!
کوییرل: آخ!
سپس هوگو نعره وحشیانه ای میکشه و میپره روی کله کوییرل و کلشو 5 دور میچرخونه و سپس انقدر میزنه توی صورتش که صورت کوییرل توی کلش فرو میره!
کوییرل!!

پرسیوال: برید کنار بچه ها ... لولوخورخوره مال منه! بی ناموسیوس!
و لباس های کوییرل ناپدید میشه!
کوییرل
پرسیوال: اوه چیز ... نه اشتباه شد ... ریدیکیولس!

اما هیچ اتفاقی نمی افته!
سدریک: استاد چرا لولوخورخوره ناپدید نشد؟ نکنه جنسش چینیه؟
هوگو: به نظر میرسه فقط عصبانی ترش کردیم ... استاد بهتر نیست لباساشو بهش برگردونیم؟ هم اصلاح نکرده هم بو میده!
پرسیوال: خیلی عجیبه ... فکر کنم از اون سخت جوناشه ... نگران نباشید بچه ها ... از پسش برمیایم! شانس آوردین که من باهاتونم!

پرسیوال اینو میگه و میپره روی کله کوییرل و سعی میکنه گردنشو بچرخونه اما هیچ اتفاقی نمی افته پرسیوال ناامید نمیشه و چند فن دومبولیسم دیگه رو هم در معرض اجرا میذاره اما هیچ نتیجه ای نداره جز اینکه کوییرل با نگاه خشانت بارتری به پرسیوال زل بزنه!

پرسیوال: اوه ببخشید ... داشتم یقتونو صاف میکردم
کوییرل

پرسیوال: خب دوستان ... من الان متوجه شدم مثل اینکه این لولوخورخوره نیست و واقعا خود کوییرله و اینکه ....!

ناگهان کوییرل غرش سهمگینی میکشه و با هر دست یک سمت پرسیوال رو میگیره و طوری از دو طرف میکشه که پرسیوال از وسط جر میخوره و خونش میپاشه به در و دیوار و سر و صورت سدریک و هوگو ....

کوییرل غرش دیگه ای میکنه بلافاصله هر دو تیکه پرسیوال از جا میپرن و همراه با هوگو و سدریک پا به فرار میذارند و کوییرل هم دنبالشون ...

کمی اونورتر هوگو در یخچال رو باز کرده ...
- بچه ها از اینطرف ...
بلافاصله هوگو و سدریک و هر دو تیکه پرسیوال شیرجه میزنن توی یخچال و درست قبل از رسیدن کوییرل در رو میبندن ...

هر دو تیکه پرسیوال رو به هوگو: بکش ... در رو بکش ... نذار بازش کنه ... نبینم تو جا یخی قایم شی!
هوگو رو به سدریک: تنه لشتو تکون بده! بکِِِِِِــــــــــــش! نذار بازش کنه!
سدریک رو به هوا: بکـــــــــــــــــــــــــش! بکـــــــــــــــــــــــش! آآآآآآآآآییییییی!

و ناگهان فشار از روی در یخچال برداشته میشه و در پشت یخچال سکوت برقرار میشه ....


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۶ ۱۹:۵۶:۱۴
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۶ ۲۰:۱۰:۲۱



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
باز گشت اوباش

حس کنجکاوی هوگو گل کرده بود. همه ی مو های دماغ هوگو اصرار داشتند که در اشپزخانه را باز کند و ببیند درون ان چیست.از قیافه ی سدریک هم معلوم بود همچین حسی دارد.

خوشبختانه پرسیوال در را باز کرد و به حس کنجکاوی ان ها پایان داد.

ان ها چیزی را دیدند هم کوییرل بود هم کریچر و هم انتونین!!
یعنی ان ها انتونینی دیدند که گوش کریچر و کله ی کوییرل داشت!

سدریک-

هوگو-

پرسیوال:ریدیکیولس

سدریک-

هوگو-

پرسیوال-یعنی شما ها فرق ادم با لولو خورخوره را نمی دونید؟

لولو خورخوره بدبخت تبدیل به انتونین با مایو شد و از بین رفت.


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱:۲۲ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
بازگشت اوباش ها

هیولا آن چنان عظیم الجثه بود که زمین سنگی آن خوابگاه مرموز با هر قدمش به لرزه در می آمدونفس های آتشین آنتونین تمام فضای آنجا را مانند یک فر بزرگ کرده بود.

صدای تق تق شدیدی از ناحیه ی دندان های سدریک و هوگو می آمد.

هیولای مخوف به سمت آنها آمد و نگاهش به لینی افتاد که
بیهوش ،کف حمام افتاده بود.

آنتونین با صدایی دخترانه گفت:
- اِ وا لینی....برای چی اینجا افتادی؟بلند شو...زشته......

سپس رو به آن دو اوباش کرد و گفت:
- شما جیگرا چطوری اومدید اینجا؟ به منم یاد بدید یه وقتهایی به دردم میخوره جونی!

فک های افتاده ی سدریک و هوگو را آنجا فقط میشد با کمربند بست.

- آ....آ....آنتونین....بگیرشون....اینا اوباشن...

بار دیگر چشمان دالاهوف مثل شعله ی آتش شد و به آن دو نگاه کرد اما....

با صدای بلندی بر زمین افتاد.

و پیکر پرسیوال دامبلدور چوبدستی به دست از پشت هیکل آنتونین نمایان شد.

- فکرشو می کردم برای کار به این کوچیکی هم باید منتظر سوتی هاتون باشم.

پرسیوال با اندک خشمی که در صدایش محسوس بود این جملات را به آن دو اوباش دست و پا چلفتی خطاب کرد.

- ولی پرسیوال...کجای کار ما اشتباه بود؟ما چه کار کردیم مگه؟

گفتن این جملات جرئت بسیاری میخواست چرا که نگاه کردن به چشمان نافذ اعضای خانواده ی دامبلدور کار هر کسی نبود.

- هوگو...پسرم...من 284سالمه و با کوچکترین حرف ابلهانه ای عصبی میشم....تو بگو چکار نکردید؟!نزدیک بود خودتونو به کشتن بدید!مگه یادتون رفته؟آنتونین هرموقع اومد به یکی اخطار بده شدت اخطارش این قدر بالابود که طرف بلاک شد؟تازه این خان دومه...خان اول رو که جیغ لینی بود گذروندید...هنوز چند خان دیگه مونده.....شما هنوز با کریچر و ایوان و استرجس و کوییرل روبرو نشدید....بعد از همه ی این ها می رسیم به عله! ....حالا چی ....فکر میکنید میتونید دو نفری با همه ی این ها روبرو بشید؟

سدریک:


هوگو:

پرسیوال که گویی ذهن آن دو را خوانده بود گفت:
هیچ جای برگشتی نیست...دنبال من بیاین.

و اینگونه بود که هر سه ی آن اوباش در امتداد یک راهرو به سمت سالن اصلی خوابگاه به راه افتادند اما...

از داخل آشپزخانه بوی شدید سیر می آمد.

آیا کوییرل آنجا بود؟


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ سه شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۰

گلرت گریندل  والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
از تو خوشم میاد.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 298
آفلاین
بازگشت اوباش

- بی شعور، بی پدر مادر، بی ناموس، بی بند و بار...

صدای لینی در پرده ی گوش های هوگو و سدریک سوراخ های متعددی ایجاد کرد. آن دو تازه فهمیده بودند که در مخفی خوابگاه مدیران، ریز حمام آن باز می شود. هوگو و سدریک که حول شده بودند سعی کردند به نقشه ی خودشون عمل کنند.

سدریک در حالی که صدایش را کلفت کرده بود با حالتی کشدار گفت: ما روحیــــــــم.
هوگو هم در تأیید حرف سدریک با صدایی شبیه به او گفت: راست میــــــــگه، خیلـــــــــــی روحیــــــــــــــم.

لینی که داشت حوله لباسی سبزش رو می پوشید جیغ زد: خب به درک. مگه من گفتم بوقید؟ آماده باشید که جزایر بالاک در انتظارتونه.

سدریک با همون لحن گفت: نـــــــه، نفهمیدی. مــــــــا روح شروریم.

لینی نگاهی تحقیر آمیز به او انداخت و گفت: واقعاً که. روح شرور هم روح شرور های قدیم. بابا یارو قد داشت سه متر، هیکل این هوا، خون از لب و لوچه ش می ریخت.

هوگو خیلی آروم به سدریک گفت: بابا این خیلی شوته. ولش کن.

- عمراً اگه بذارم. حالا ببین چیکارش می کنم.

همینطور که داشت با هوگو حرف میزد به صورتی ناگهانی به طرف لینی برگشت و نعره ی بلندی کشید.

لینی:
هوگو:
سدریک:

این بار هوگو یه ساطور 5 متری در آورد که قطره های خون از آن می چکید.

لینی:
سدریک و هوگو:

سدریک که بی خیال لحن ترسناکش شده بود پایین حوله ی لینی را گرفت و التماس کنان گفت: خداییش بگو از چی می ترسی. تو باید بترسی.

در همین هنگام لینی به دست سدریک نگاه کرد و یه جیغ با فرکانس 230 مگا هرتز کشید و از هوش رفت.

- خودشه. خودشه. عقرب. از این خالکوبی عقرب روی دستم ترسید. هورا.

- سـ... سـ.... سدریک... آ... آ... آنتونین.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ سه شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۰

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
بازگشت اوباش


يك دقيقه قبل از جيغ رز

-جيغ!
سدريك و هوگو كه از صداي جيغ شوكه شده بودند چون صدا خيلي نزديك بود ولي چون ميخواستند بي عيب و نقص كار كنند سريع راه افتادند ولي هنوز 1 متر جلو نرفته بودند كه صداي جيغ ديگري 2 يا 3 ستون بدن سدريك و هوگو را لرزاند.
سدريك كه
چشمانش به اندازه ي
چشمان دابي قلمبه و گنده شده بود به هوگو گفت: من فكر كنم دو تا جيغ از دو نفر متفاوت بودن ها!
هوگو با حالتي نگران به سدريك نگاه كرد و بعد گردن آن دو باهم به سمت عقب معطوف شد. دختري برهنه با نام ليني كه از ديدن آن دو خشك شده بود ...


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۴ ۱۹:۲۰:۲۱

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.