هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۸

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
تاريك روشن صبح بود . لامپ هاي شهر هنوز خاموش نشده بودند ، در كوچه هاي تنگ و تاريك لندن كسي ديده نمي شد .
صداي پارس سگي از دور دست مي آمد . خانه هاي قديمي لندن با ديوارهاي بلند و سقف هاي شيرواني به چشم مي آمدند . اولين اشعه ي خورشيد به درستي در بين ابرها پديدار نشده بود كه در خانه اي مخوف و قديمي باز شد و پسر بچه اي در چارچوب در پديدار گشت . هيكل كوچك و نحيف او نصف قاب در را پر كرده بود . شال پهني را به گردن بسته بود و يويويي كوچك در دستانش تاب مي خورد . زير لب چيزي گفت و قدم به كوچه گذاشت . در راه ، كساني كه از كنارش مي گذشتند با نگاه عجيبشان او را تعقيب مي كردند . آن ها آن پسر بچه ي كوچك را نمي شناختند و از طرز لباس پوشيدنش متعجب بودند .
حالا ديگر خورشيد به طور كامل طلوع كرده بود و تمام شهر لندن را در برگرفته بود . پسرك پس از پيمودن مسافتي از يكي از كوچه ها صداي آشنايي شنيد .
به سمت كوچه رفت و در كمال تعجب ديد كه آن وقت صبح گريفيندور و اسليتيرين با هم درگير فيزيكي شدند .
- خوب گوش بده سالازار ، فكر نكن نفهميدم كه يه سري از بچه هاي اسليتيرين براي جاسوسي دو تا شناسه دارن و داخل گريف شدند .
- خيالات و محضه !
- كه خيالات محضه !نه؟ فعلاً برو اون دو تسترال احمقتو كه لو رفت جاسوساً رو جمع كن بعداً بيا . واي به حالت اگه بفهمم يه جاسوس ديگه فرستادي تو گروهم ....

جيمز بعد از شنيدن اين كلمات به سوي هاگوارتز آپارت كرد .

يك ساعت بعد
-شنيدي چي شده؟
- همون قضيه ي جاسوسا ؟
- آراه تازه ميگن(بوق : از افشاي اسم هركس معذوريم) جاسوسه !!
- نه بابا جدي ؟

--------------------------------
سر همين قضيه ي جاسوس و اينجور چيزا ، بين برا بچه هاي گريفي دعوا مي شه و يه سري اختلافاتي پيش مياد و....
مختاريد !!!

=============
نقد شود


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۶:۴۷ چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
- مك اين چي ميگه؟ من جيغمو ميخوام!

مونتي كه بيل اش رو آماده ميكرد تا بر فرق سر جيمز بكوبه، در مرحله اول با موهاي قرمز آتشين تد رو به رو شد؛ اما او كه خيلي بوقي بود، بيل را بر فرق سر تد كوبيد و به سلامت گذشت!!

در مرحله ي دوم با دندانهاش تيز ريموس مواجه شد و بيل كله ي او را نيز نوازش كرد و بوسه ي داغ بر آن پوزه ي خاكستري نشاند و وارد مرحله ي سوم شد...

در اين مرحله هيچ چيز رو به روي اش نبود. احساس كرد پايين ردايش تكون تكون ميخوره. درحالي كه با يك چشمش رو به رويش رو ميپاييد، با چشم ديگه اش به پايين نگاه كرد و منوي مديريتي استرجس را ديد كه برايش دست تكان ميدهد.

در اين مرحله او خود را باخت و وقتي ديد كه ديگر جيــــغ كه هيچ، شناسه را هم از دست داده است، بيل را بالا برد تا فرق سر خودش بكوبد كه با صداي بلند و ويژه اي دست از اين كار برداشت و در حالي كه با چهر ه ي متعجب هم گروهياش رو به رو شده بود، دوباره به منو نگاه كرد، كه چوب جادويش را روي رگ دستش قرار داده و همينطور كه گوله گوله اشك ميريزد لب به سخن باز كرد:

- اگه به بيل دست بزني
خودم رو بي جون ميكنم

يه كمي ورزش ميكنم...چيزه
يه كمي خواهش ميكنم

تا كه به بيل دس نزني
آخه منو دوسِت داره

لاي لا لا لاي !!!

گريفي ها:

استرجس كه با بهت به اين صحنه نگاه ميكرد، به طرف منوي عزيز و دردانه اش شيرجه رفت ولي منو جا خالي داد و به طرف بيل مونتي شيرجه رفت، بيل مونتي هم جا خالي داد و به طرف كله ي مونتي شيرجه رفت

همينطور توي اين شيرجه زنون، يك لحظه همه چيز از حركت باز مي ايسته !!و منو درحاليكه با خشم به بيل كه در فاصله شونصد پايي از كله ي مونتي قرار داره نگاه مينه، با حالتي اكشن و ماتريكسي و با گامهايي بلند و گولاخ خود را بيل مونتي ميرسونه و در جا بلاك ميكنه. مونتي كه نميتونه هيچ اهانتي رو نسبت به بيلش تحمل كنه دهنش رو به قصد جيـــغ باز ميكنه‘ اما هر كاري ميكنه صداش در نمياد و در اينجاست كه استكبار منو هم هيچ كاري از دستش برنمياد چون جيغ دست كويي افتاده.

چند دقيقه ي بعد

مونتي بيقرار و ناراحت يه گوشه نشسته. منو كنار دستش، درحالي كه جامي از نوشيدني آتشين در دست دارد، با اصرار به مونتي ميگه:

- مرگ من بخور

بقيه ي گريفي ها كه به همراه مونتي و منو پشت در اتاق كويي جمع شدن، هر كدام در افكار شخصي و جمعيشون غرق هستن.

استرجس با آشفتگي سعي در برقراري ارتباط همراه جغدي با عله داره.

جيمز در آغوش دامبلدور به خواب فرو رفته و دامبلدور درحالي كه ريشهايش را روي جيمز كشيده متفكرانه در چشمان آبي اش اشك جمع ميشود.

تد در كنار ويكتوريا نشسته. در انتظار لحظه هايي كه سپري ميشوند، بر ميگردد و با لبخند كجي، از ويكتوريا ساعت را ميپرسد، ويكتوريا كه هنوز به خاطر بيوفايي تد خشمگين است عكس العمل نشان ميدهد:

:slap:

مك با نگاهي به جمع رو به دوربين ميكند:

اينجا كه ما نشستيم
منتظر تو هستيم
بري به ريدلستان
ميان آن بوقستان
وقتي بري ما شيريم
تو تاپيك شمشيريم
جيغو به دست مياريم
به ويزليا ميسپاريم
آخه مامان جيمز ويزليه
مونتي ميگه ويزليه...


دوربين:


ویرایش شده توسط تايبريوس مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۳ ۸:۲۹:۱۱

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ سه شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
کوییرل : مـــــــــــــــــــــــــع!
لرد : سیــــــــــــس،بوقی چرا هوار داد میکنی.
کوییرل به آرامی جیغ رو از زیر بالشش بیرون آورد و ییهو...
- جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیغ جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ.

لرد با عصبانیت بسیار چوبدستیشو در آورد و با یه ورد شمشیری دهن کوییرلو بست.

10 مین بعد

- آخه عزیز من؛من که کاری ندارم با تو،من رابطم با آنیت به شکست خورده.من بهت علاقه دارم!
کوییرل : مـــــــــــــموم!
لرد : بله؟چی؟متوجه نشدم !
- مــــــــــــــوم مــــــــــــم!
- باب درست حرف بزن دیگه عهههههههه

لرد نگاه خشمگینانه ای به او کرد اما بلافاصله متوجه دلیل آن سر و صدا ها شد.پس به سرعت دهان کوییرل را باز کرد و گفت : آو چوخ ساری همشیره،حواس نذاشته این عاشقی واسه ما،اوهوم،خوب جوابت چیه؟
کوییرل : من باید فکر کنم،من هنوز قصد ادامه تحصیل دارم،میخوام بشم مدیر یاهو.
لرد : خوب این مغایرتی نداره باب،تازه میتونیم تو یاهو آگهی های مرگخواریت بزنیم صفا کنیم.
کوییرل از طرفی به شدت از لرد متنفر بود و از طرفی نیز میخواست ترس و وحشتش را پایان بخشد.
- باید فکر کنم.
- خوب فکر کن،من گوشامو میگیرم


کوییرل گوشه چشمی نازک کرد و گفت : من چند تا شرط دارم.
لرد که از قیافش معلوم بود سراپا گوشه اندک حالت متعجبی به چهرش داد.
- قانون اول : به اون صندوقچه ای که اون گوشه هست کاری نداشته باشی.
- اوهوم!
- قانون دوم : به عمامه من دست نزنی به هیچ وجه من الوجوه
- اوهوووم!
- قانون سوم : باید تا پای جونت از چیزی که زیر بالشم هست دفاع کنی.
- اوهوووووووووووم،قبوله همش قبوله.اما یه سوال داشتم؟
- بگو
- توی اون صندوقچه چی هست؟


کوییرل نگاه ژانگولری خفنی بهش میکنه و با ناز و عشوه فراوووووون میگه : توی اون صندوقچه منو...
ییهو برمیگرده و با تریپی دوچندان ژانگولری به لرد میگه : اصلا به تو چه مربوط که اون تو چی هست؟ها؟

لرد : :devil: هیچی باو هویجوری پرسیدم جوش نزن...خوب زیر بالشت چی بود؟
کوییرل و لرد هر دو همزمان به سمت بالش شیرجه زدند...


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
و در حالي كه جيمز با يويوي خود ضربات نابود كننده اي به مونتگمري مي زد، تد گفت:

-قبل از اين كه اين دو تا همديگه رو بكشن بايد جيغو از تو دفترش بدزديم! سر فرود آوردن در برابر خواسته هاي شوم كوييرل ننگ است!

همه يك صدا:

-آري آري

همان شب؛ اتاق كوييرل

كوييرل روي كاناپه ي بنفش رنگش لم داده و داره به صداي راديوي محلي جادوگرانوپرس گوش ميكنه!

- هوووم! به نظرم طعم اين سيرگلاسه هم ديگه خز شده؛ اي كاش يه خون گلاسه اي، چيزي بود.

و از جاش بلند ميشه و به طرف مرليناگاه* حركت ميكنه تا قبل از خواب مسواك بزنه؛ قبلش زير بالشش رو يه نگاه ميندازه و از مخفي گاه جيـــــغ مطمئن ميشه.

توي مرليناگاه

كويي: :brush:

ناگهان نداي وجدان رو به رويش ظاهر ميشه و شــــــترق، يه پس گردني بهش ميزنه!

نداي وجدان: خب بوق بر تو! منم باشم با اين ريخت و قيافه ي امثال تو، نياز دارم گاهي جيغ بكشم، چه برسه به اون نوگلاي باغ دانش

كويي: به تو مربوط نيست! آخه تو كه خبر نداري، من شبا خواب لرد رو ميبينم و هر كاري ميكنم اين فريادي كه از ترس توي گلوم گره خورده خارج نميشه...

نيمه شب

سايه ي سياهي از علامت شوم بر روي عمامه اش افتاده؛ هيبت شنل پوش و گولاخي وارد محيط دايره ميشه و از چوب جاروش پياده ميشه:

من پليدم! من سياهم! من آن كچلم كه بوق به ماهم!

گره ي كوري توي گلوش جا خوش كرده و مثل هميشه نا اميدانه، دهن باز ميكنه تا فرياد بكشه...و بلاخره گـــــــــل!!!

-

گريفي ها پشت در اتاق كويي:

--------------

* پ.ن: اگه به دستشويي ميگيم مرلينگاه پس دوستان! به روشويي هم ميگيم مرليناگاه (بياييد زوپسي را پاس بداريم )

--------------

ادامه بدين...


در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ شنبه ۲۸ دی ۱۳۸۷

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
-جيغ نكش سرم رفت! جيغت دست منه!توقيفه!

-آقا اجازه!اون جيغه تازه ماله منه!جيغمو بده!

-مونتگري!

-لال هم مي شويـــــــــم!

-پروفسور!شما وبلاگمو ديدين!ديالوگ اولتونو مثل تيتر بالاي وبلاگم گفتي!

-جيمز!

-ما نيز به گروه لال شدگان مي پيونديـم!

كوييرل رويش را به طرف استر كرد و گفت:

-هي از تو ديگه انتظار نداشتم!شدي بازيچه ي اين ملت!

و جيغ را محكم تر در دستانش فشرد و ادامه داد:

-با همتونم!اگه اين جيغو مي خواين بايد تسليم خواسته هاي من بشين!

-چه خواسته هايي!

-هنوز زود هست در موردش صحبت كنيم!فعلا اين توقيفه!اگه يه بار ديگه تو سالن شلوغ كنيد كاري مي كنم اين جيغتون تبديل به بوق بشه!

و با سرعت هر چه تمام تر به سوي در خروجي سالن خارج شد.در حالي كه آن جيغ مضلوم در دستانش خفه مي شد!با رفتن كويي،تنها چيزي كه ماند نا اميدي در بين اعضا بود!(+بوي گند و خز شده ي عمامه اش)

-مي گم دقت كردين عمامه كويي داره بوي باقله مي ده!قبلا بوي سير مي داد!

-شوخي بسه!يعني به نظرتون كويي چي مي خواد از ما!

-من نمي دونم!من جيـــــــــغمو مي خوام!

-جيغ مال منه!من جيغمو مي خوام!

و در حالي كه جيمز با يويوي خود ضربات نابود كننده اي به مونگري مي زد،تد گفت:

-قبل از اين كه اين دو تا همديگه رو بكشن بايد جيغو از تو دفترش بدزديم!سر فرود آوردن در برابر خواسته هاي شوم كوييرل ننگ است!

همه يك صدا:

-آري آري!:ygin:


[b]تن�


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ جمعه ۲۷ دی ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
استرجس که خیلی گولاخ و خفن و ناظر و ارشد بود بادی به غبغب انداخت، سینه را جلو داد و به طرف مونتی حرکت کرد.

- اهوم... مونتگمری مونتگمری، بیا و بچه ی خوبی باش. ناز باش. دل این کوچولو رو نشکن. آفرین پسر خوب، ببین الان جیمز دیگه نمیتونه جیغ بکشه...چشاش شده عین چشای گربه چکمه پوش...از بس گریه کرده تمام صورتش سرخ شده، میدونی اگه بخواد به باباش شکایت کنه چی میشه؟ میدونی ....

جینی نیز به زودی به استر ملحق شد:

- مونتگمری مونتگمری، بچه ی خوبی باش، اذیت نکن پسر منو دیگه، بچه ام از بس گریه کرده داره از حال میره.

مونتگری ساکت بود، سرش را پایین انداخت و با چهره ای متفکر به کفشهایش که از صندلی آویزان بودند خیره شد.

ناگهان صدای جیغی شنیده شد و موجودی مجهول و خفن به سمت آنها دوید و در حالیکه گارد گرفته بود جیغ را از دستان مونتگمری بیرون کشید و فرار کرد.

ملت :عععع! چققققد ژانگولری!

در این سوی سرسرا، کورمک بدون آنکه چشم از بچه ها بردارد زیرلب به جسیکا گفت:

- دمت گرم، رکورد دش شگفت انگیز ها رو هم زدی! عجب سرعتی!
- من نبودم که کورمک.
- ها؟!
-

جیمز : پس کی جیغ منو برد!؟ من جیغمو میخوام! جیغ من! عزییییییییز من! (تریپ گالوم!)

----------
چه رول خزی زدم!!!



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ جمعه ۲۷ دی ۱۳۸۷

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
استر که خیلی به خودش فشار آورده چشاشو باز میکنه و میگه :

بیایم یک سند برای هردوتاتون بزنم جیغ رو یک دونگ یک دونگ صاحاب شین
جسی که از استیل استر خندش گرفته بود پچ پچی راه انداخت مبنی بر استر ...
جیمز بلند میشه و عروسکشو در آغوش میکشه و میره گوشه ی سه کنج تالار میشینه و میزنه زیر گریه ...
تد و ریموس میرن کنار جیمز میشینن و شروع به دلداری دادن میکنن ...

در این بین هم جینی یک پارچ آب میاره میریزه روی استر ...

در هر صورت حال همگی خوب میشه ...
استر: ببینم مدرکی داری که تو اول جیغ کشیدی ؟
جیمز که از بس گریه کرده بود تمام عروسکش خیس شده بود به زور گفت :
نه من مدرکی ندارم !
هرمیون که داشت از زیر میز کتاب جوییده شده توسط پیتر رو برمیداشت سری تکون داد و گفت:

الان مونت توی سرسرای اصلی هستش و داره عصرونه میخوره !
جرقه ای در ذهن کورمک پدیدار شد و فریاد زد:

به سوی سرسرای اصلی ...

همه پشت دیوار سرسرا مخفی شدن...در جهت اینکه جیمز دوباره با دیدن جیغ گریش نگیره گذاشتنش بیش تد و ریموس تا کمی آروم بشه ...
استر: میشه بپرسم جناب کورمک چه نقشه ای داری شما؟
کورمک به سقف آبی جادویی سرسرا نیم نگاهی انداخت ... و شروع کرد سرشو خاروندن ...
استر به جینی ... جینی به جسیکا ... جسیکا به هرمیون و ....
تا اینکه یک دور قمری و شمسی این نگاه ها گشت ... و شپلخ ...
کورمک خوابوند توی گوش استر ...
ملت :
بعد از اینکه کورمک کتک های لازم رو نوش جون کرد با دست پای داغون گفت :
نقشه اینه که استر میره جلو برای نصحیت کردن ... جینی میره کمک استر بعد از 5 دقیقه ... به طوری که مونتی حواسش از جیغ پرت بشه ... بعد جسیکا میره جیغ رو برمیداره میاره !
ملت:چقدر از خودش مایه گذاشت ؟!؟!

ادامه دارد ...


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
سوژه ي جديد

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

سالن عمومي تالار گريف

آتيش شومينه، مثل همه ي ژانويه هاي سرد هاگوارتز، مشغول شعله پراكني و سوختنه! برو بچه هاي تالار گريف توي دسته هاي سه چهار نفره دور هم نشست و هر كي مشغول انجام دادن يه كاريه!

تد و ريموس با هم پنجه ميندازن!

كورمك و هري دارن با سيم سرور هري مسابقه ي طناب زني ميدن و هري هم كه زورش به كورمك نميرسه هي جز ميزنه!

پيتر زير ميز هرميون و جيني نشسته و داره قايمكي لبه ي كتاباشونو ميخوره و توي دلش حسابي بهشون ميخنده!

استرجس و آبرفورثم نشستن پاي بساط

بقيه هم دارن شطرنج جادويي يا منفجر شو اسنيپ بازيي ميكنن!

... با اين همه، آرامش خاصي بر فضاي تالار حكم فرماست؛ كه ناگهان از گوشه ي تالار صداي بگو مگوي دو نفر، توجه همه رو به خودشون جلب ميكنه:

- گفتم مال منه!
- بدش به من؛ مال منه!

- نخير اول خودم جيغ كشيدم؛ پس مال منه!
- تو اول، انگشت كردي توي دماغت!

- بابا هري
مونتي كه از فرصت استفاده كرده بود، جيغ رو برداشت و در حين فرار داد زد: ننه ات رو هم صدا كني فايده نداره. همين كه گفتم؛ مال منه!

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
سوژه اينه كه مونتي و جيمز سر اين كه جيــــــــــــــغ مال كي بوده دعواشون ميشه، مونتي هم ضمن اينكه اشك جيمز رو در مياره، جيغ مزبور رو ور ميداره و توي تالار غيبش ميزنه. حالا شما بايد حق رو به حق دار برسونين!


در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ شنبه ۲ شهریور ۱۳۸۷

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


- اي بابا، چرا كسي حرفِ منو متوجه نميشه ؟! ... بچه جان ميگم من امشب اعصاب ندارم ! حالا هي روش ويراژ بده ! ... بزن بكشن همديگه رو به من چه !! ... اه
و بدون معطلي از اتاق بيرون رفت و در را با شدت بسيار زيادي به هم كوبيد تا جايي كه گلگومات با چشماني پر از شوق به ريموس نگاه كرد و گفت:
- گلگو دعوا خيلي دوست داشت !
ريموس آهي ميكشه و همراه گلگو از كلاس خارج ميشه.


ثيم ثانيه بعد ...

سياه لشكر شماره يك : هووورا چارلي بزن تو چشماش !!
" " " دو : شيره الفياس ! ... تو ميتوني دستاشو بشكني !
" " " سه : خواهر جيني موهاشو بكـــــــش !!!
" " " چهار : وه ! پسر عجب فيلم اكشني شده ها !!!
" " " دو : من يك ساعته كه دارم فيلم ميگيرم !!! ... ميخوام به مديرا نشون بدم !!! ... شايدم بلوتوث كردم به همه دادم ! از كجا معلوم ؟!
" " " يك : ايووول !! منم هستم !! ... اول من من !!! ...
چندي نگذشت كه همگي دستمال هايي سفيد رنگ را به نشانه ي صلح بالا بردند ... درحالي كه مشغول تجديد قوا بودند كه به اين نوع جنگ " جنگ سرد" ميگويند !!
س.ن : ( حالا كه يادگرفتي ميريم كه ادامه ي داستان رو داشته باشيم) !
- گلگومات با يه حركت انتحاري- ارزشي خودش رو وارد سالن گريف ميكنه! ... نانچيكويي رو دور دستاش به حركت در مياره و نعره زنان فرياد ميزنه :
- گلگومات ميخواد كه بازي كنه !! ... هر كي "مرد " هست بياد جلووووووو !!
خواهران و برادران شاهد ماجرا :
گلگو : گلگومات تا 3 شمرد ، هر كي نيومد اون رو خورد !!
ملت :مــــامـــــان !!!!
گلگو : 1 .... 2 .... 2.25....
در همين حال جرقه اي (؟!) در ذهن تدي خطور كرد ، رو به بقيه كرد و گفت:
- بياين دور من حلقه بزنين ، تا بگم نقشه م چيه !!
همه ي اعضا بدون معطلي به سمت تدي هجوم بردند!
گلگو : ... 2.75.... 2.85 ....

~~~~~~~

اميدوارم قابل ادامه دادن باشه !!!





Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
گلگومات : ها ؟ نگاه داره ؟

پرسی : برو بابا برو که اصلا حوصله موصله ندارما ! دامبلدورم امشب تاخیر کرده و منم اعصابم بهم ریخته !

گلگومات : تو با گلگومات بد حرف زد ؟ تو به گلگومات گفت برو بابا ؟ تو خواست گلگو رو از دامبلدور دور کرد ؟ تو خواست گلگو رو از جلسات خصوصی بی بهره گذاشت ؟

پرسی : برو بابا ! گفتم حوصله ندارم پس با من بحث نکن ، امشبم جلسه خصوصی اختصاصی دارم ! یه چیزی تو مایه های دربست ! زیادی هم حرف بزنی خودم برات جلسه خصوصی میزارما

گلگومات : گلگو تعریف تو رو از پسر ها زیاد شنید ، اونها گفت پرسی هم در حد دامبلدور کلاس گذاشت ! گلگو کلاس خصوصی خواست !


یک ربع بعد - انتهای راهروی طبقه هفتم

پرسی : ای بابا ! یه حرکتی ، یه حرفی ، یه احساساتی یه ابرازه نظری ! خسته شدم

گلگومات : پرسی کوچک بود ، در حد گلگومات نبود ، گلگو احساسه خاصی نداشت که خواست ابراز کرد ! دامبلدور بهتر بود ! عهه


بعد از دقایقی جلسه خصوصی هات با گلگومات ، بالاخره پرسی خسته شد و از پشت روی زمین فرود آمد !

تششش ( افکت ریختن آب روی صورت ) پقققق ( افکت کوبیدن دست روی صورت )

- هی پرسی ! پاشو دیگه خستم کردی ، توی تالار گریف دعوا شده ! لیلی و سیریوسم که نیستن ، کار داره به کتک کاری میکشه ها !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.