هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹

فلور دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۱ یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
بلاتریکس تصمیم گرفت یکی دیگر از اعضای ریونکلا را برای نوشتن انتخاب کند.

_لینی .تو بیا این بلیطو بنویس .تو که نوشتن بلدی ؟

_ معلومه که بلدم.هوش سرشار روونا ریونکلا در من جریان د....

_ بسه دیگه بیا بشین .

لینی جلو امد و پشت لپ تاپ نشست و شروع به نوشتن کرد.

_ به استحضار می رسانیم درخواست ...

_ خوبه ظاهرا یکی اینجا نوشتن بلده.

لینی که از این تعریف بلاتریکس بسیار راضی بود با خوشحالی ادامه داد.
_ به استحضار می رسانیم درخواست تغییر شناسه خود از شوهر خاله ...

ناگهان لینی دست از نوشتن برداشت.

_ چی شد پس ؟
_ من دیگه نمی تونم .خسته شدم .این کیبورد داره به دستام فشار میاره .بقیه شو بدین به یکی دیگه.

بلاتریکس انقدر عصبانی بود که به چند نفر از مرگخواران که می خواستند حرف بزنند کروشیو زد تا توانست کمی آرام شود .حالا باید بقیه نوشتن را به کس دیگری می سپرد که ناگهان بانو مروپ وارد شد.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارها وارد یک لپ تاپ شدن و از سایتی به اسم جادوگران سر درآوردن. لرد سیاه به اونا ماموریت داده که عضو سایت بشن تا بتونن درموردش تحقیق کنن. در ابتدا اونا شخصیت "شوهرخاله‌ی پسردایی سیموس فینیگان" رو انتخاب می کنن اما حالا می خوان تغییر شخصیت بدن برای همینم دو راه دارند، یا شناسه مولتی بسازن و یا بلیط ارسال کنن برای مدیریت و اطلاع بدن که میخوان شناسه شونو ببندن و شناسه جدید باز کنن. مرگخوارا فعلا راه دوم رو انتخاب کردن و گابریل مسئولیت نوشتن بلیط رو به عهده گرفته.

* * *


-چرا هیچی تایپ نمی کنی خب؟
-این کیبورده چرا این ریختیه؟ اون کلید اسپیس بار کیبورد چرا حق بقیه رو خورده و انقدر بزرگه؟ اصلا چرا دوتا کلید های اینتر با هم انقدر تفاوت دارند؟

از سر گابریل دود های خطرناکی به آسمان بر می خاست!
-چرا یه سری اعداد اون بالائه و یه سری اعداد سمت راست؟! اصلا این لعنتیا چرا هیچکدوم در یک زاویه و در راستای هم قرار نگرفتن؟ عاااا...من دیگه تحمل ندارم!

گابریل لپ تاپ را بالای سرش برد تا به سمت زمین پرتاب کند. در همان لحظه با لگد اگلانتاین، تام به زمین افتاد و متلاشی شد. لپ تاپ درست بر روی شش هایش فرود نرمی آمد.

بلاتریکس که خون جلوی چشمانش را گرفته بود موهای گابریل را به شست پایش گره زد و در حالی که سایر اعضا و جوارح تام را زیر قدم هایش له می کرد به سرعت خودش را به لپ تاپ رساند و آن را نوازش کرد.

آن لپ تاپ تنها راه انجام ماموریت و رضایت اربابش بود!
-شانس آوردین که یه خط هم بهش نیفتاد.

مرگخواران خیلی خوب می دانستند اگر یک خط بر روی لپ تاپ می افتاد چه بر سرشان می آمد؛ هر چه باشد از اعضای له شده تام و گابریل گره خورده کاملا قابل حدس بود!

بلاتریکس، ناامیدانه در بین مرگخواران به دنبال یک آدم با سواد و متعادل گشت!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۱۸ ۱۵:۲۰:۵۹
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۱۸ ۱۵:۳۶:۴۸


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- اهم...خب بگید دیگه...چی بنویسم؟
- اممم...
-

مرگخواران به فکر فرو رفته بودند تا بهترین جمله سازی را انجام دهند.
- به اصطحضار می رسانیم که...
- رودولف...مطمئنی دبستان رو گذروندی؟

رودولف که انگار شوخی بامزه ای شنیده است، زد زیر خنده و گفت:
- نه بابا...زمان ما هاگوارتز همش تعطیل بود. یا هوا آلوده میشد یا برف می بارید یا ویروس...

لبخند بلاتریکس نشان میداد که اگر یک کلمه دیگر از دهان رودولف خارج شود، هرچه دیده از چشم خودش دیده.

- به استهظار می رسانیم...

سرعت عمل بلا به گونه ای زیاد شده بود که با یک دست رودولف را به گوشه ای پرتاب و با دست دیگرش گابریل را پشت لب تاپ بنشاند.
- ببینم...دبستانو که گذروندی؟


ویرایش شده توسط اگلانتاین پافت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۹ ۱۷:۱۷:۱۲

ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- من یه چندتا بلیط سینما دارم. براشون بفرستیم خوشحال میشن حتما.

تام این را گفت و بلیط هایش را روبروی رودولف گذاشت.

- به به. بلیط اضافه هم داری تام؟ بالاخره ساحره ای با این کمالات نباید تنها بره.
-
- نه چیز... یعنی... چه کاریه بابا؟ یه بلیط می‌فرستیم براشون دیگه.

رودولف بعد از تفهیم شدن جهت پیامی دیگر وارد پروفایل مافلدا شد.

نقل قول:
سلامی دوباره به مدیر باکمالات.
الحق که سایتتون خیلی برازنده س. اصن سایتی که مدیرش شما باشی نباید هم غیر این باشه.
بلیط خواسته بودین مثکه؟
بفرمائین. چندتاهم گرفتم که با خانواده برین.
حالا ما می‌تونیم شناسه بسازیم؟


رودولف پخ را ارسال کرد.

"چندساعت بعد"
- ببین جواب نداده؟
- عه چرا!

رودولف پیام مافلدا را باز کرد.
نقل قول:
مرلینا! این دیگه کیه؟
مهندس! باید از طریق تماس با ما یه بلیط بزنی که درخواستت بررسی بشه.

- لااقل بهمون گفته مهندس... فهمیده چقدر فهمیده ایم.

بلاتریکس پس کله ی رودولف زد و به جای او نشست.
حالا باید یک بلیط واقعی می‌فرستادند!


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_خب...پس یه شخصیت جدید انتخاب کنیم!
_این شوهرخاله‌ی پسردایی سیموس فینیگان رو چیکار کنیم پس؟
_این رو ولش کنیم، یک شخصیت دیگه معرفی کنیم!
_نمیشه خب دیگه طبق قوانین سایت...ممنوعه!

با این جمله‌ی تام، مرگخواران هاج و واج به یکدیگر نگاه کردند...
_خب...پس باید چیکار کنیم؟
_دو راه داریم...یا بدون اینکه مدیرها بفهمن یک دونه دیگه بسازیم که بهش میگن "مولتی"!
_اون یکی راه؟
_راه دوم اینکه اگه باهاشون صحبت کنیم و دلایل رو بگیم، شاید قبول کنن شخصیت رو عوض کنیم!

مرگخواران کمی فکر کردند...راه اول کمی خطرناک تر بود...ولی راه دوم ضرری نداشت و حتی در صورتی که موفق نمی‌شدند، می‌توانستند همان راه اول را بروند...
_خب...این خانومه کی بود؟ مدیر و راهنما و فلان...مافلدا؟
_اوهوم!
_خب...شما زبون ساحره ها رو نمیدونید...من باهاش صحبت میکنم، راضیش میکنم...بدین به من دستگاه مشنگی رو!

دو ساعت بعد!

_خب رودولف...دو ساعته داری باهاش حرف میزنی، چی شد؟
_چقدر خانوم باکمالاتی بو...چیز...چرا اینجوری نگاه میکنی بلا؟ منظورم راهنمای خوبی بود!
_حالا میگی چی گفت یا نه؟
_دیگه یه سری آشنایی های اولیه بود و از خصوصیاتش گفت و یه سری حرفای خصوصی!
_در مورد تغییر شناسه چی گفت رودولف؟
_آها..گفت باید "بلیط" بدین!
_بلیط؟ چرا بلیط؟
_بلیط چی هست اصلا؟
_طبق اطلاعات من، کلا دو نوع بلیط داریم...یکی برای سوار شدن وسایل نقلیه، یکی برای ورود به استادیوم و سالن های تئاتر و اینا....کدوم نوع رو میگفت رودولف؟
_نمیدونم دیگه...وقت نشد در مورد اینا صحبت کنیم، بیشتر داشتیم در مورد رنگ مورد علاقه و اینکه مهمترین چیز توی زندگی صداقت هست و...ام...بلا عزیزم؟

مرگخواران وقتی برای دعوای قریب الوقوع بلاتریکس و رودولف نداشتند...آنها حالا یا باید بلیطی پیدا کرده و برای مدیریت می‌فرستاند، و یا راه مولتی شدن را پیش میگرفتند.




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸

سپتیموس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۰۳ چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
از عمارت مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 23
آفلاین
-به نظرتون خوشش اومد؟
-دیدی چجوری صحنه رو ترک کرد اینکاری که کرد یعنی واقعا خوشش اومده بود و اشک در چشمانش حلقه زده بود و نخواست که....

با پس سری ای که رز به او زد دهنش دیگه باز نشد.

لحظاتی بعد اتاق لرد

-خب مرگخواران من چه کردید؟
-خب راستش ارباب یه نقش پیدا کردیم.
-چی؟
-شوهر خاله پسردایی سیموس.
-
-خوشتون اومد ارباب مگه نه من می دونستم شما خوشتون میاد من...
-کوروشیو....

لرد نفس عمیقی کشید.

-وارد تاپیک که نکردینش؟
-ن...نه قربانتان گردم.
-برید دنبال یه شخصیتی که یه مثقال عقل تو کلش باشه....حالا هم از جلوی من گمشید تا همین بلا رو سر همتون نیاوردم.

مرگخواران سریع راه خودشون رو گرفتن و رفتن.

-میگم خیلی خوشش اومد مگه نه؟
-آره می بینی؟ از ذوقش هم اینکارو باهات کرد.
-مگه چکار کرد؟
-هیچی انگار ضربش زیادی شدید بوده.


ویرایش شده توسط سپتیموس مالفوی در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۲۲ ۲۰:۵۰:۱۰

?AFTER ALL THIS TIME

ALWAYS




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۴:۱۴ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
خلاصه: مرگخوارها وارد یک لپتاپ شدن و از سایتی به اسم جادوگران سر درآوردن. اون ها پس از پشت سر گذاشتن مراخل اول ورود به ایفای نقش، مشغول معرفی شخصیت هستن.

تصویر کوچک شده



- کمکی از دستم ساخته‌ست؟
- خانم تورو مرلین ببخشید ... تکرار نمی‌شه. تقصیر این رودولف بود! دیگه اجازه نمی‌دیم آواتار بذاره.
- آواتار؟ من که متوجه نمی‌شم ... فقط دیدم خیلی وقته توی این تاپیک معطلین. گفتم اگر نیاز به راهنمایی دارید در خدمتتون باشم. شخصیتتون رو انتخاب کردین؟
- چیزه ... راستش ... بله!
- خوب پس معطل چی هستید؟
- خوب راستش ... ما انتخاب کردیم. از توی لیست. چیزو ... شوهرخاله‌ی پسردایی سیموس فینیگان رو انتخاب کردیم! چون می‌خواستیم شخصیتی خاص و جدید داشته باشیم و محدودیت شخصیت‌های شناخته شده دست و پامونو نبنده. اما به جز این که یک بار سیموس گفته بود که برای سال نو براش کارت پستال فرستاده مشخصاتی در موردش ذکر نشده. شما هم که معرفی‌ها کوتاه رو تایید نمی‌کنید. حالا می‌گید ما چه کنیم؟
- خوب سعی کنید خودتون با خلاقیت خودتون براش شخصیت پردازی کنید.
- فهمیدم! شخصیت ما هویج دوست داره.
- نه ... خوب خیلی‌ها هویج دوست دارن! یک مقدار خاص‌تر ...
- فهمیدم! شخصیت ما خیلی خیلی هویج دوست داره. شما چند نفرو می‌شناسی که عاشق هویج باشن؟
- باشه این خوبه. اما یک مقدار در مورد شخصیتش ... یعنی طرز فکرش و عقایدش ...
- همیشه به هویجش فکر می‌کنه. عقیده داره هیچی از هویج خوشمزه‌تر نیست.
- خیلی دقیق و گویا بود. ولی من منظورم اینه که اخلاق و رفتار و ...
- خوب وقتایی که هویج می‌خوره خوشحاله. اگر کسی هویجش رو ازش بگیره عصبانی می‌شه. بعضی وقت‌ها که مدتیه هویج نخورده هم افسرده و بی‌حوصله می‌شه.
- عالیه! اما یکمی هم در مورد هویت و گذشته‌ی شخصیتتون ...
- در خانواده‌ای دوستدار هویج چشم به جهان گشود. مادرش او را با سوپ هویج بزرگ کرد و پدرش با کشت هویج کسب روزی می‌کرد.
- ... دیگه واقعا کم و کسری ندارید. اگر یکمی ظاهرش رو هم توصیف کنید ...
- همیشه با هویجی در دست دیده می‌شود. یک پیکسل هویج به کیفش چسبانده و تی‌شرتی با عکس هویج هم دارد که خیلی دوستش دارد.
- بی نقص! فقط به این هم فکر کردین که توی سوژه‌های طنز چطور از شخصیت پردازیتون استفاده کنید؟
- می‌تونه در مبارزه با لرد سیاه، دندوناشو از دست بده و از اون به بعد آب هویج بخوره.
- این یکی ایده رو گوش کنید! یه دیالوگ طنز شاهکار! ازش بپرسن هویجو چجوری می‌خوری؟ جواب بده با دندان!
- من یک ایده بکر دارم که شخصیت‌پردازیمونو عمیق تر هم بکنه ... می‌تونیم یک حیوون خونگی داشته باشیم که اسمش هویجه و همیشه و همه جا توی سوژه‌ها همراهمونه. !

مسئول راهنمای تازه واردان به آرامی از صحنه دور شد و مرگخوارها را تنها گذاشت تا به ایده پردازی‌های بکر و خلاقانه‌شان ادامه دهند.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۳:۳۸ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۸

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
- چطوره بریم کله زخمی بشیم؟

- بعد میریم فعالیت محدود به تاپیک کی کی کجا میکنیم که کله زخمی رو ارزشی جلوه بدیم!

- بعد میتونیم پست بیناموسی بزنیم که بلاک بشیم و ارباب پیروز بشن!

بلاتریکس فورا مرگخوار گوینده‌ی این دیالوگ را به آرزوی بلاک شدن رساند.

- کله زخمی فقط روی خودش تاثیر داره! یه شناسه بگیرین که بتونیم رو همه محفلی ها اعمال قدرت کنیم.

- آفرین دوسیب مامان! کی موثر تر از مادر خانواده؟ مالی ویزلی بشیم. بعد غذاهای ناسازگار درست کنیم برای کل محفلیا. مثلا برنج رو با کباب کوبیده و گوجه فرنگی و دوغ و پیاز کنار هم بذاریم سر سفره!

- یا دوغ با گوشفیل!

رز ویزلی یک تودهنی به مرگخوار گوینده دیالوگ آخر زد.

- نظرتون در مورد شخصیت ساختگی چیه؟ مثلا حاصل ازدواج پنهانی رودولف با جینی وِیزلی. این طوری میتونیم جاسوس دو جانبه بشیم و توی هر دو جبهه عضو بشیم.

- گفتی ازدواج پنهانی کیا عزیزم؟

- مثال زدم. فرضی. ساختگی.

ظاهرا رشته انتخاب شخصیت، سر دراز داشت.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۸

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
-ربکا ربکا!
-ساکت باش بکا! اون گوشه وایستا، تکون نخور و نفسم کم بکش.
-چشم.

ربکا از اینکه نتوانست پیشنهادش را به کرسی بنشاند، نا امید شد و رفت تا گوشه ای بایستد. اما لحظه ای، فکر خیلی خوبی (به نظر خودش)، به ذهنش رسید.
-ار...ار...
-حرفتو بزن.
-باشه. بیایین یه شخصیت غیر معروف برداریم!
-
-چشم.

و دوباره، مرگخواران به لیست شخصیت ها نگاه کردند...


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
-سوپرمن!

پیشنهاد از رودولف بود. ولی نصف مرگخواران نمی دانستند سوپرمن کیست و نصف دیگر، بتمن را ترجیح می دادند.

-ما ساحره ها با بخش "من" مخالفیم. عوض کنین.
-چه قدرت هایی داشته باشه؟
-بگیم نامیراست و هر کیو فوت کنه نابود می شه. توانایی نامرئی شدن و زنده کردن مرده ها رو هم داره و کلا شکست ناپذیره. عالی نیست؟

در این بین، بینز عینک ته استکانی اش را به چشم زده، و سرگرم مطالعه صفحه ای بود.
-همینجوری سرسری که نیست. باید از لیست شخصیت ها انتخاب کنیم. اینجوری ردمون می کنن! ببینین...خیلیا رو رد کردن. باید از لیست انتخاب کنیم. ایول...منم تو لیستم. ولی شخصیتم گرفته شده. عجب مشنگی شخصیتمو گرفته ها...

توجه مرگخواران به صفحه لیست شخصیت ها جلب شد.

-از ریون انتخاب کنین!

مگس کشی بر فرق سر لینی فرود آمده و او را موقتا ساکت کرد.

مرگخواران با اشتیاق به شخصیت های گرفته شده و گرفته نشده خیره شدند. برای آن ها اهمیتی نداشت که شخصیت گرفته شده یا نه. آن ها هر شخصیتی را که دوست داشتند انتخاب می کردند!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.