هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





مغازه ورزشی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱:۰۲ شنبه ۱ مهر ۱۳۸۵

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۱:۲۹ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بوق بوق بوبوق بوق.. بوق بوق بوبوق بوق...
مغازه دار: کیه کیه در میزنه؟ درو با بوق بوق میزنه؟
- منم منم همسایتون... پول ندارم.. مشتری دارم براتون..
مغازه دار پرید بیرون و یقه طرف را گرفت و آورد داخل.
- کو کو مشتری؟
- مشتری ندارم شوووخی کردم
مغازه دار فریاد برآورد: دیگه خسته شدم! دو ساله اینجا بی مشتری رها شده.. باید درب این کشتی طوفان زده به گل نشسته رو تخته کنم برم بوق بزنم! :proctor:
همسایه که عصبانیت مغازه دار را دید و سخت برآشفت و بر دلش هزاران درد و آه وارد شد. گفت:
- آه ای همسایه عزیز من! ای لوازم کوییدیچ فروشی عزییز.. همی مرا دل درد گرفتندی از این همه پشه پرانی... صبر کن تا یک عدد بوق بزنم.
در این هنگام با دستانی لرزان و چشمانی اشک ریزان موبایل خود را از جیب بیرون کشید و شماره ای دو رقمی گرفت.
- الو؟ سلام! بوق؟ بروبچ بیاین اینجا بوق بزنید!!

هوشت.. هوشت ... دنگ .. شتلخ!! بونگ!!!! تلخ!!!!! رپتوپتینا!!!! هوشت هوشت هوشت هوشت هوشت هوشت هوشت هوشت... هوشتتتت... هوشتپتو.... هوشتینا... هوشت کیلو چنده بابا

جمع چورصد (بر وزن شونصد) نفری که ظاهر شده بودند روی مغازه دار ریختند و تا می توانستند (به کوری چشم بی ناموسی نویسان) سفارشات خود را تقدیمش کردند و چک و سفته های خود را بیرون کشیدند تا همه وسایلش را بخرند.
همسایه مغازه دار که اکنون همی شاد گشته بود و از این که یار وفاداری برای این قلیل دوستانش بوده نعره ای برکشید و اظهار خوشحالی نمود.
صاحب مغازه از زیر خروارها انسان و گالیون و چک و سفته و (به کوری چشم بی ناموسی نویسان) هر چیز غیر از بوق خود را بیرون کشید.
- از ورود شما متشکرم


امضا چی باشه خوبه؟!


مغازه ورزشي كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۰:۲۰ جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵

جوزف ورانسكي


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۵۹ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰
از دارقوز آباد !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 916
آفلاین
سلام ! لیست چیز هایی که من لازم دارم از این قرار است :
1 _ یک جاروی آذرخش 2006 ( آذرخش قدیمیم کهنه شده )
2 _ یک گوی زرین از جنس طلای خالص
3 _ یک ردای کوییدیچ ایرلند با نوشتن نام خودم پشتش !

عزیزم،تو تالار اصلی هم اخطار گرفتی.اینجا هم اخطار میگیری.یک بار دیگه پست غیر رول زدی به مدیران اطلاع داده میشه!
ایگور کارکاروف


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۳۱ ۱۲:۵۰:۰۶


پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
اخطار ناظر:
تمام کاربران توجه کنند،این تاپیک ها تماما بر اساس رول باید پیش بروند.پس هرگونه پست غیر رولی پاک میشه حتی اگر حاوی پیغامی مهم باشند.اونو میتونید در تاپیک مخصوص با ارتباط با ناظرین بگید.

این تاپیک رو هم بهش 2 هفته مهلت داده میشه تا فعال بشه!اگر کسی میتونه مدیریت این بخش رو قبول کنه در دفتر نظارت اعلام کنه تا رسما اینجا بهش واگذار بشه!

با تشکر
ایگور کارکاروف


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵

فنگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۴ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۰
از ساختمان مركزي حذب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 147
آفلاین
در مغازه كوييديچ با صداي بلندي به هم كوبيده ميشه تمام افراد در فروشگاه به در خيره ميشن ولي كسي رو نميبينن...
سدريك:توهم زده بوديم من داشتم ميگفتم يه جاروي نيمبوس داريد كه بشه دخترم سوارش كرد؟
مرلين:بله ما...
و به يكباره همه با صداي واق واق برميگردن و زمين رو نگاه ميكنن.
فنگ:واق واق
ملت:
فنگ:واق واق
مرلين:خب واق واق چي؟
فنگ:نميدونم فعلا واق واق رو داشته باش تا بعد
مرلين:پسر خوبم شما دمه در ورودي رو خوندي؟
فنگ:اول پسر باباشه من سوپر سگ هستم اولين سگي كه در تمام اعصار سوپر شد.
مرلين:ببين مهم اينه كه سگي و ورود سگها به داخل اين مغازه قدغنه.الانم با عرض پوزش بايد بري بيرون.

فنگ:باشه ميرم فقط قبلش يه خورده حسابي با اين دوست كوچولوم داشتم
سدريك با عشوه برميگرده و به فنگ نگاه ميكنه:كي با من؟
فنگ ميپره روي سدريك و شروع ميكنه به گاز گرفتن.
دريك: ملت اين منو گرفت يعني اين منو گاز گرفت آيييييييييييي با بوقم چيكار داري ولم كنيد.
نگ:بوقي ميدوني من چند وقت سدريك بودم؟داري آبروي چندين و ند ساله ي من رو با اين پستات ميبري.به ريش همين مرلين بوقي كه اينجا وايستاده يه بار ديگه ارزشي بازي در بياري سگ آقاي پتي بل رو ميارم زيرش پهن بشي...
سدريك: باشه ولم كن قول ميدم ارزشي نباشم.
فنگ:نه صبر كن كارت دارم.شلوار و لباستو در بيار.
سدريك:
فنگ:گفتم درشون بيار اينها لباساي من بيد
سدريك:نميشه اونوقت من لخت ميشم و يك انسان لخت بيناموس تلقي ميشه و من در اولين روزهاي فعاليتم بلاك ميشم.
فنگ نگاه عبوسانه اي به سدريك ميندازه:من از امروز تو و خاندانت را نفرين ميكنم و مطمين باش سايه ي نفرين من بر تو هميشه پايدار خواهد ماند همچنين لقب شيطون جيگر را از تو گرفته و لقب ملعون دزد رو به تو اعطا خواهم كرد باشد كه رستگار شوي.
و فنگ با دلي پر از اندوه از مغازه خارج شد.

فنگ عزیز!لطفا از حد نگذر موقع زدن رول!حالا من با مدیر مشورت میکنم.اگر دیدم مخالف اینجور پست ها هستند دیگه نمیذارم چنین پست های زده بشه!
ایگور کارکاروف


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۴ ۲۰:۳۰:۳۰


Re: مغازه ورزشي كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵

دین توماس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۶ شنبه ۲۴ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
سلاممرلین جون ببین میخوام وسایلی رو که سفارش میدم زود برام آماده کنی آخه خیلی بیشون احتیاج دارم:
1_یه جاروی آذرخش توپس
2_یه دست لباس کامل کوئیدیچ گریفیندوری
دستت درد نکنه مرلین جون زود تر واسم بیارشون



Re: مغازه ورزشي كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵

دین توماس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۶ شنبه ۲۴ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
سلاممرلین جون ببین میخوام وسایلی رو که سفارش میدم زود برام آماده کنی آخه خیلی بیشون احتیاج دارم:
1_یه جاروی آذرخش توپس
2_یه دست لباس کامل کوئیدیچ گریفیندوری
دستت درد نکنه مرلین جون زود تر واسم بیارشون



Re: ����� ����� ������
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
سرژ:شانس که نیست!بوق بوقیه!
سرژ داشت همینطور به جارو و صاحب مغازه ناسزا می گفت و گهگاهی خودشو هم مورد عنایت قرار می داد!
ققی و هدی ، این دو پرنده مچ(Match) ، داشتن خیلی خشنگ(قشنگ) با هم دیگه پرواز می کردن و گل می گفتن و قلوه می گرفتن!
ققی:آره هدویگ.داشتم می گفتم.این یارو کوییرل خواست منو بلاک کنه ولی حالشو کردم تو قوطی!
هدویگ:چجوری؟به منم یاد بده!
ققی:کاری نداره که!برو تو دادگاه شماره 10 یه پست بزن یه خورده ضایع کن اونو!دیگه می ترسه بلاکت کنه!
هدویگ:راستی ققی شنیدی کریچ صاحب بابا شده؟!
ققی:ای بابا!اونو ولش کن!تا حالا صد جفت بابا عوض کرده.آخرشم بی صاحب می مونه اون کریچر!
هدویگ:وای چه پدیده ای!اونجا رو نگاه کن ققی!غیر از دامبل و مرلین و سرژ یه نفر دیگه هم ریشش خیلی بلنده!چه توهمی!
ققی:باهوش اون خود سرژه!
هدویگ:آهان!یه لحظه چشمام سیاهی رفتن نشناختم!
هدویگ و ققی با سرعت به سمت سرژ رفتن و کنار اون روی زمین نشستن.
سرژ داشت خورده چوبای جارو رو از تو حلقش در میاورد و کماکان ناسزا می گفت!
در همین لحظه یهو کله ادی ماکای از سمت چپ تصویر داخل می شه و به سرژ می گه:
_فحش؟؟؟...وااااااااااااااااااااااای...
و دوباره ناپدید می شه!
ققی:دهکی!رفیق ما رو!سرژ نبینم روزی رو که ناراحتی!عکس بده جنازه تحویل بگیر!د بگو چی شده لعنتی!
سرژ:ققی جو گیر نشو!چیزی نشده.فقط من یه سر باید برم مغازه ورزشی کوییدیج!میای بریم؟
ققی:بریم!هدویگ تو هم بیا دنبالمون!
هدویگ:راستی ققی...من صبح پیش هری بودم...یه چیزایی گفت که باید برای تو و سرژ تعریف کنم!نقشه های جدید کشیدن براتون!
سرژ:بوووووووووووووووووووووق!چی کار کردن؟
هدویگ:نقشه کشیدن.
سرژ:چه ابتکاری!مرسی هدویگ بهم روحیه دادی!بیاید بریم من حال این صاحب مغازه رو بگیرم

ادامه دارد...


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۶ ۱۱:۳۸:۳۷



پیام زده شده در: ۸:۰۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
روزي در مغازه ي كوييديچ آغاز شده بود صاحاب مغازه اصلا فكر نميكرد كه آن روز انقدر روز پر دردسري باشه !!
اون هماننده يك روز عادي كاراشو شروع كرد و جاروها رو در پشت ويترين قرار داد ...
از همون لحظه دردسرا آغاز شد ...
شخصي با عجله وارد مغازه شد و به سمت صاحاب مغازه رفت...اون شخص سرژ بود....
سرژ با عجله گفت :
ببخشيد آقا شما يك جاروي خوب دارين؟؟؟
صاحاب مغازه با آرامش گفت:
بله قربان بفرماييد بنشينيد تا من مدل جاروهارو براتون بيارم
اون به پشت مغازه رفت تا مدل هاي جارو رو بياره
سرژ به دور و اطرافش نگاهي انداخت جاروي زيبايي در پشت ويترين قرار داشت ...
اون با سرعت جارو رو برداشت و از مغازه زد بيرون ....
صاحاب مغازه با سرعت از مغازه زد بيرون و فرياد زد:
اقا برگرد...
ولي سرژ توجه اي نكرد و به راحش ادامه داد


*چند دقيقه بعد*
سرژ روي هوا بود و نفس راحتي ميكشيد ولي خبر نداشت كه چه اتفاقي در شروف وقوع است...چرا كه جارو به سمت زمين كج شد و با سرعت به سمت زمين رفت..سرژ هر كاري كرد نتونست جلوي جارو رو بگيره ....
بوم....ديش.....شپلخ.....غيژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ
اون با سر روي زمين افتاد ...دمهاي جارو از توي دهانش بيرون زده بود ....
صدايي از بالاي سرش اومد....اون به بالا نگاه كرد .... ژاندارم اون مكان بود....خيلي اروم گفت:
خب معلومه ديگه نميتوني از دست قانون در بري!!!
صدايي ديگر آمد.....
صاحاب مغازه كوييديچ به بالاي سر سرژ اومد و گفت:
آقا جان من اومدم بهت بگم اين جارو خرابه!!
سرژ ناله كرد و گفت:
واي خدا جون مام شانس نداريم

----------------------------------------------------------------------------
به ناظر :
من اين پست رو براي فعال كردن اينجا زدم و هيچ قصدي نداشتم(در صورت لزوم پاك بفرماييد)


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: مغازه ورزشي كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
سلام...

من دیگه از آذرخش خوشم نمی یاد...
یه جاروی خوب می خوام....
نیمبوس خیلی خوبه.....
البته نه هر نیمبوسی....
جدیدترین و گران تریننیمبوس بازار رو برام پست کنید به:

هاگوارتز
طبقه چهارم...
دفتر پ.م.لورری


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im


Re: مغازه ورزشي كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۴

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲:۲۴ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
از دره گودریک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
من یه آذرخش خوب میخوام البته آخرین مدل باشه از این جاروم خسته شدم سرعتشم مثل باد باشه....فقط هرچه زودتر بهتره ..قیمتشم هرچقدرباشه پرداخت میکنم


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.