هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۱۷:۵۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 451
آنلاین
-نه من کاری اون تو ندار...

بلاتریکس نگاه تندی به تام انداخت.
-چیزی گفتی تام؟
-چیز...نه...یعنی چرا...گفتم چقدر من کارای معوقه توی دهن یک اژدها دارم اتفاقا!

چند مرگخوار تام را به سمت اژدها هول دادند. اژی دهانش را تا جایی که می توانست باز کرد. لحظه ای روح تام از جسمش جدا شد و پس از سرک کشیدن کوتاهی در اطراف و ابراز تاسف برای شرایط پیش رو، دوباره با ناامیدی به جسمش برگشت.
-پووووف! بو میده! من چطوری باید با این بو کنار بیام و برم داخل دهنش آخه؟
-ماما؟ تام به من گفت دهنم بو میده!
-نه...منظورم این بود بوی گل میده! بوی بهشت!

تام با تاسف یک پایش را بر روی دندان پیش اژدها گذاشت و سعی کرد قبل از آنکه از هوش برود وارد دهان اژی شود.




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لرد با عصبانیت سر اگلانتاین فریاد زد.
-می تونی این قضیه گاز رو دو دقیقه فراموش کنی؟

-سعی می کنم ارباب.

تام که موقعیت را برای خودشیرینی مناسب می دید جلو پرید.
-ارباب به نظر من این اصلا با گاز کار نمی کنه. مشخصه سیستمش گازی نیست. اژدهاهای گازسوز سالها پیش منقرض شدن.

لرد سیاه نگاهی به تام انداخت. نگاهی که اگلانتاین بسیار پسندید! چون این نگاه را می شناخت. این نگاه، خبر از دردسر و بدبختی می داد.

-تام... مثل این که اطلاعاتت در این مورد زیاده! الان اژی دهانش رو باز می کنه. تو تا هر جایی که لازمه می ری توی دهنش و ایرادشو پیدا می کنی.

تام وحشتزده شد.
-نه ارباب... من...من که شفادهنده نیستم. ملانی این کارو بکنه. خیلی برای این کار مناسبه. سالها درس خونده. تحصیل کرده. دکتر مل، برای خدمت به شما سر از پا نمی شناسه.

در آن لحظه ملانی سرگرم تراشیدن خزه های روی ساقه درختان اطراف و جویدن و تف کردنشان داخل یک کیسه بود. اصلا مشتاق به نظر نمی رسید و کاملا هم سر از پا می شناخت.

-نه تام. تو انتخاب بهتری هستی. اژی جان... دهنتو تا جایی که می تونی باز کن! تام کمی اون تو کار داره.




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۵:۴۳ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۹

ماروولو گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
از من بپرس اصیلم اون لخت و پتی مشنگ پرسته نه عیب نداره چیه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
- شاید گازش تموم شده!

اگلانتاین این را گفت و فورا اسپری گاز فندکش را درآورد و در اژی ...

- پافت؟ الان می‌خواهی فرزند ما را سوراخ کنی؟

- سوراخ که ... خوب ارباب آمپول هم سوراخ می‌کنه ... درد داره ... اما در انتها برای آدم ...

سنگینی نگاه لرد اگلانتاین را هر لحظه مضطرب‌تر و گیج‌تر از قبل می‌کرد.

- نه ارباب! نمی‌خواستم سوراخ کنم اصلا! می‌خواستم از سوراخ‌های موجود استفاده کنم! اژی جان دهنت گازخوره یا دماغت؟

- همینه دیگه! زمان سالازار فندک نبود که! با کبریت سیگارشونو روشن می‌کردن. یک بار سالازار داشت رد می‌شد، یک نفر با کبریت سیگارشو روشن نکرد ... کبریت نداشت اصلا. پرسید جناب سالازار آتیش دارید؟ سالازار گفت بعله که دارم داداش ... بفرما! بزرگوار انقدر خاکی بود.

کسی نپرسید ارتباط این ماجرا به اژی و آتش خاموش شده‌اش چیست تا مقدمه‌ی یک خاطره‌ی جدید نشود.

- ارباب شاید پول گازش رو نداده ... قطع کردن! گازبند شده!



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
حس مادربزرگانه‌ی مروپ دوباره قلمبه می‌شه.
- ببینین با نوه‌ی مامان چی کار کردین! باید چک کنم چه چیزی درمانگر این وضعه که بدیم این بچه بخوره.

مروپ ضمن گفتن این حرف دستی به سر اژی می‌کشه و بعد مشغول خالی کردن محتوای گونیِ میوه‌هاش می‌شه.

اژی که همزمان هم مورد توجه قرار گرفته بود و هم محبت، یه لحظه وجودِ له و لورده‌شو فراموش می‌کنه و با خوش‌حالی منتظر اون چه که قرار بود بخوره می‌شه. اژی بچه اژدهایی بیش نبود و فکر می‌کرد مامانِ ماماش با یک خوراکی می‌تونه هر بلایی سرش اومده رو خوب کنه.

اما اژی با دیدن میوه‌های رنگارنگی که از گونی بیرون می‌ریخت نا امید می‌شه. اژی نمی‌دونست کی و کجا و چند بار اینو شنیده بود، ولی می‌دونست ماما میوه دوست نداره و اونم باید دوست نمی‌داشت پس!

- اژی مثل ماما میوه دوست نداره. یجور دیگه درستم کنین.

مروپ که هر میوه‌ای در میاورد یکی دو جمله هم در مورد خاصیتش به اطلاع حضار می‌رسوند تا به میوه‌ی مد نظرش برسه، با شنیدن این حرف متوقف می‌شه.

- هم بچه‌ت میوه نخوره هم نوه‌ت. این جا دیگه جای من نیست. می‌رم خونه سالمندان.

مروپ چمدونش رو که قبلا زیر بال‌های اژی جاسازی کرده بودو بیرون میاره. لرد یه نگاه به اژی که خراب شده بود می‌ندازه و یه نگاه به مروپ و چمدونش. وضعیت جالبی نبود!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-داغون شدم... له له...

چشمان اژی پر از اشک بود و سرو صورتش کج و کوله.
-من دیگه اژدها بشو نیستم...کج شدم...له شدم... آتیشدونم هم خراب شد. ببینین... هوووففففففف!

به سمت موهای بلاتریکس فوت کرد.

بلاتریکس برای لحظه ای وحشتزده شد. ولی ظاهرا اژدها راست می گفت. هیچ آتشی از دهانش خارج نمی شد.

-بیچاره شدیم!
-این که خراب شد!
-گارانتی نداشت؟
-اگه گارانتی داشته باشه هم قبول نمی کنن که. ضربه فیزیکی خورده. لهش کردیم.
-همش تقصیر هکتوره. ولی بیایین تام رو بزنیم.
-که چی بشه؟
-هکتور ببینه و بترسه و درس عبرت بگیره.

اژدها فوت بی نتیجه دیگری کرد.
-آتیشدونمو خراب کردین، بهم توجه هم نمی کنین؟ بِگِریَم؟




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۱۸:۱۱
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
نگاه همه‌ی مرگخواران به سوی اژی برگشت.

- عه اژی؟ بیدار شدی؟
- می‌خوای بازم بخوابی؟ خواب خیلی خوبه‌ها.
- پیش پیش پیش...لا لا لاااا...
- بدبخت شدیم باز.
- ایول! حالا دیگه می‌تونم از تو خاک درشون بیارم.

مرگخواران احساسات متفاوتی داشتند. برخی از شروع دوباره‌ی بدبختی‌ها و سختی‌هایشان ناراحت بودند و سعی داشتند اژی را دوباره بخوابانند، و بعضی نیز از این که دیگر مجبور نیستند اموالشان را از شر نفس آتشین اژی پنهان کنند، خوشحال و راضی بنظر می‌رسیدند.

اژی دوباره به سر هکتور اشاره کرد.
- من از اونا می‌خوام! زود باشین! دارین دیر می‌کنینا... می‌خواین کاری کنین گریه کنم؟ شماها هیچی از نگهداری از یه اژدها بلد نیستین. حتما این موارد رو باید گزارش کنم. برطرف نکردن نیازهای حیاتی من؟ حیوان آزاری اونم تو روز روشن؟ من دیگه تحمل ندارم، باید خودمو آتیش بزنم! آره! همین کارو می...

بلاتریکس که از غرغرها و تهدیدهای مداوم اژی اعصابش خراب بود، فرصت اتمام جمله را به اژی نداد. با یک حرکت به سمت هکتور حمله‌ور شد، برج پاتیل را از سرش برداشت و بر فرق سر اژی کوبید.

- آخ! ماما...سرم درد گرفت!

و درست در همان لحظه که اژی می‌خواست گریه و داد و فریاد همیشگی‌اش را راه بیندازد، پاتیل‌ها که بر اثر رفتار خشونت‌آمیز و بی‌دقت بلاتریکس جابه‌جا شده بودند، سقوط کرده و بر سر و روی اژی ریختند.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۴:۱۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
در همون زمان هم هکتور در فکر بود که چطور میتونه از دارایی های مهم و با ارزشش محافظت کنه. از دارایی هایی که همه ی زندگیش رو صرف اون ها کرده بود و با از بین رفتن اون ها قطعا علم بشریت دچار خلا میشد.

- خاکشون کنم؟ نه نه... خاکی میشن. بذارم بالای درخت؟ نه اونم نمیشه. فهمیدم همشونو بغل میکنم!

هکتور بعد از گفتن این جمله پنجاه و پنج تا پاتیلش رو روی هم میذاره و صاف میذارتشون روی سرش. ارتفاع سرش حالا کمی کمتر از خانه ی ریدل ها بود.

با اولین ویبره ی هکتور برج پاتیل ها به شکل ترسناکی به لرزه در اومد ولی نریخت! هکتور در این زمینه بسیار مهارت داشت.

- حالا دیگه پاتیل هام در امانن!
- هک این پاتیل ها خالین دیگه؟
- یکیشون خالیه. میخوای معجون بپزم؟

خب گویا مرگخوار ها علاوه بر اژی باید مراقب برج پاتیل ها هم میبودن!

- ماما اینا خوبه از اینا میخوام!

برج ویبره رونده اژی رو بیدار کرده بود و اژی حالا دلش برج پاتیلی میخواست!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۳۴:۱۸
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
همه در تلاش بودند لاکن بلاتریکس در ناامیدی مطلق!
با ارزش ترین دارایی‌اش فرو رفته بود در مغز سرش...

-بلاتریکس مامان... مامان میگه بیا بتراشیمت... می‌تراشیم و قایم می‌کنیم. بعدا که خطر رفع شد، با یه سوزن می‌دوزیم فرق کله‌ات باز!
-اصلا کلاه گیسش می‌کنیم. هر وقت خواستی میذاری و هر وقت نخواستی بر‌می‌داری. شبا هم دیگه فرو نمی‌ره تو گوش و حلقت. در میاری آویزون می‌کنی بالا تخت.

-یا اینکه سرت رو ببریم و دفن کنیم و امیدوار باشیم گردنت جوونه بزنه و یه سر جدید در بیاد!

گوینده که مرگخوار مجهول الهویه‌ای بود، توسط بلاتریکس به دو نیم تقسیم شد. یک نیمش خوراک تسترال و نیم دیگرش که قرار بود به عنوان عبرت سایرین در حیاط آویزان شود، توسط ایوا بلعیده شد.

-من میگم عزیزم حجاب مصونیته نه محدودیت، تو باور نمی‌کنی... یه روسری گلدار خوشگل سرت می‌کنیم... موهات مصون می‌مونن!

اگر هکتور پاتیلش را روی سر رودولف چپه نکرده بود، قطعا خنجر بلاتریکس صاف وسط دو چشمش فرود می‌آمد.
رودولف خوش شانس بود، اما بلاتریکس هیچ شانسی برای حفاظت از باارزش ترین دارایی‌اش نداشت!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۷:۵۸ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
لیسا هم مثل هر کسی سعی می کرد شی مهمش را پنهان کند.
-خب حالا اینو کجا بذارم؟

به دور و اطرافش نگاه کرد تا جای خوبی را برای مخفی کردن پیدا کند.
- بذارمش توی جیبم؟ نه ممکنه خودم آتیش بگیرم و اونم نابود بشه. بخورمش؟ اینم که مثل قبلی میشه.

او واقعا نگران بود.
سعی کرد با نگاه کردن و الگو گرفتن یک جای خوب پیدا کند اما انگار هیچ جای امنی وجود نداشت.
- خب اگر اینجا امن نیست، پس میتونم بذارمش خارج از اینجا.

احتمالا این بهترین ایده ای بود که به ذهن لیسا میتوانست برسد.
- فهمیدم. دفنش میکنم زیر خاکش.

حالا وقت رووناحافظی بود.
- قهردون عزیزم. تو هر لحظه ی قهرم با من بودی و من هرگز فراموشت نمیکنم. بهت قول میدم بعد از این اتفاقات، خیلی زود از اینجا بیارمت بیرون.

و با ناراحتی قهردونش را دفن کرد.
بقیه هم سعی میکردند اشیا مهمشان را در جای امنی نگه داری کنند.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۱۷:۵۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 451
آنلاین
-گیرم که شلوار اضافه داشتم و دادمش به تو...اگر این یکی آتیش گرفت و منم مثل تو بی شلوار شدم چی؟ مرد باید آینده نگر باشه!
-زمان سالازار...مرلین بیامرزدش. کسی شلوار احتکار نمی کرد که! به قدری صلح و صفا حاکم بود که ملت خودشون میومدن شلواراشونو به هم قرض می دادن. به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بی شلوار داشتیم؟

همانطور که ماروولو آه می کشید و برای خود دنبال شلوار می گشت مروپ فرصت را غنیمت شمرد و خود را به فرزند دلبندش رساند.
-هلو انجیری مامان برات سهمیه میوه امروزتو آوردم.
-میل نداریم مادر!
-ولی مامان کلی زحمت کشیده این میوه هارو برای بابونه مامان پوست کنده. دست مامانو رد می کنی؟

در همان لحظه که لرد به دنبال بهانه ای به اطراف نگاه می کرد ناگهان زبانه آتشی از خروپف های اژدها به ظرف میوه ها برخورد کرد و تمام محتویاتش را سوزاند.

-مادر، ما بسیار میل داشتیم این میوه ها را بخوریم. افسوس که میوه سوخته خاصیتی ندارد!
-

همانطور که مروپ با سرخوردگی شدیدی دست و پنجه نرم می کرد مرگخواران به این فکر می کردند که چگونه اشیاء مهمشان را از شعله های خروپف اژی در امان نگه دارند.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۴ ۱۶:۳۳:۳۲








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.