اسکورپیوس جوش آورده بود، اگلانتاین و هافلپافی ها همانطور می زنند و می رقصیدند و او نگاه می کرد؟ آیا این انصاف بود؟ صد در صد خیر!
-بــــــس کـــــنید!
اما هافلپافی ها هیچ چیز نشنیدند، آن ها در بهر جشن و سرور بودند، و حواسشان به هیچ چیز نبود، حتی اگلانتاین هم داشت آن وسط پیپ کشان قر ریزی می داد و مردم را مستفیض می کرد!
-بــــــــــــــــس کــــــــــنید! هـــوی با شمام!
این دفعه هافلپافی ها سرشان را برگرداندند و به اسکورپیوس نگاه کردند، اما اول از همه علیرضا گورکن سرش را برگردانده بود و بعد رز، بعد آموس، بعد سدریک، بعد نیکلاس و بعد تمام هافلپافی ها سرشان را برگرداندند و در نهایت اگلانتاین هم سرش را برگرداند و سپس هافلپافی ها با نگاهی سرزنش برانگیز به اسکورپیوس نگاه کردند...
-به چه حق تولد علیرضا، عزیز دل ننه هلگا و ما رو خراب می کنی؟
-بزنم دک و دهنت رو پایین بیارم مو سفید؟
-ای مالفوی بــــــی شــــــــرفــــــــــ!
اسکورپیوس به مرز جنون رسیده بود! او که نمی خواست از هافلپافی ها کم بیاورد شروع به پرت کردن وسایل دور و اطرافش از پنجره به پایین کرد، تا اینکه دیگر هیچ وسیله ای در اتاق نمانده بود و بعد ناگهان خودش هم از پنجره پایین پرید...
شلپ!او روی علیرضا گورکن فرود آمده بود! جمعیت هافلپافی دورش جمع شده بودند و چوبدستی هایشان را به سمت او کشیدند...
-ای آدم گستاخ!
-آشـــــــــغال! به چه حق روی علیرضای عزیزمون فرود میای؟
-تو... تو... لایق زنده موندن نیستی! خودم لت و پارت می کنم!
رز از آن ور میدان که دنبال چماقش رفته بود، گفت:
-ای مردک رذل!
اما اگلانتاین آرامش خودش را حفظ کرده بود، او دستش را رو به اسکورپیوس گرفت و گفت:
-هافلی ها ولش کنین! اگه لت و پارش کنین نفرین هلگائولیسم کامل کار نمی کنه!
اسکورپیوس با شنیدن جمله آخر عین بید بر خود لرزید و بعد جرقه ای در ذهنش زده شد...
-نظرتون چیه مذاکره کنیم؟ یعنی...
از آن میان بریج هفتاد و هفت ساله گفت:
-من معمولا کار های مذاکراتی هافلپاف رو انجام می دم! لازم نیست به من معنای مذاکره رو یاد بدی، داوش...
اسکورپیوس با چشمانی از حدقه درآمده گفت:
-خب من از نفرین شما برای پول در آوردن سنت مانگو استفاده می کنم یعنی باهاش مردم رو گول می زنیم که فکر کنن دچار این نفرینن... راستی اصلا این نفرین چیه؟ اما حالا ولش کن، و بهتون قول میدم... قول میدم... قول میدم که گورکنتون رو عین روز اول بهتون پس میدم! جزئیات رو بعدا می گم الا بگین هستین یا نه؟
هافلپافی ها کمی فکر کردند، بعد یک صدا جیغ کشیدند و گفتند:
-هستیم!
اسکورپیوس لبخند رضایت آمیزی روی لبانش نقش بست، از این راه می توانستند ۱۰ برابر مقدار پول قبلی، پول درآوردند و این خیلی خوشایند بود، هم برای سنت مانگو هم برای اگلانتاین و هم برای اسکورپیوس!