هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۰:۳۹ یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۷
#82



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۴۳ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
وزیر یکی از موشک هایی را که به سمت چشم چپش در حرکت بود را با دست روی هوا قاپ زد و با عصبانیت گفت:چی؟مرگخوارها توی وزارت خونه من؟چه چیزا،چه حرفا،چه کارا!چطور جرات کردن بیان اینجا؟سریع یه جغد بفرست به سران محفل که بیان اینجا و با لشکرشون همه مرگخوارها رو سوسک کنن!

مامور در جواب گفت:احتیاجی به نامه نگاری نیست قربان.سران محفل همین الان به همراه ارتششون همین جا توی وزارت خونه هستن!
وزیر که چشم هاش شبیه چشم کارکاترهای کارتون های ژاپنی شده بود با تعجب گفت:یعنی چی؟اینجا چه خبره؟مگه اینجا خونه خاله است هرکی دلش خواست هر وقت بیاد و بره؟من پدر همه تون رو در میارم.همه تون رو...(مقادیری فحش در ادامه جمله وجود داره که ارزش اجرایی نداشته و به همین دلیل حذف میگردد!)

وزیر بعد از کشیدن نفس عمیقی که برای تمدد اعصابش خوب بود گفت:سریع دوتا ÷یک بفرستین برای این گروه ها ببینین حرف حسابشون چیه.اگه دلیل قانع کننده ای برای اومدن به وزارت نداشتن همه شون رو بدون استثنا ببندین به طلسم!میخوای تو راهروهای وزارت خونه حموم خون راه بندازین!

مامور که از عکس العمل وزیر میترسید با لکنت گفت:یه دونه ÷یک هم کافیه قربان.آخه اونا الان دارن به اتفاق هم به سمت اتاق شما میان!
وزیر:

چند راهرو آن طرف تر محفلی ها و مرگخواران در حالی که سعی میکردن کوچکترین تماسی با هم نداشته باشن به سمت دفتر وزیر حرکت میکردن.راهروی های وزارت خانه مثل خیابان های تهران در ایام عید سوت و کور بود و هیچ جنبنده ای و ناجنبنده ای در آن مشاهده نمیشد!
احتمالا کارکنان وزارت از بیرون نیامدن وزیر از اتاقش سواستفاده میکردن و هر روز محل کار را به سمت منزل جیم میزدند!

ولدمورت دستی به سر کچلش کشید و گفت:ببینم البوسی،وقتی رسیدیم اونجا من دخل وزیر رو بیارم یا تو؟میدونی که تجربه من تو این موارد بیشتره.چون شک دارم تو روی کسی جز جن های خاکی باغچه های هاگوارتز طلسم خشن اجرا کرده باشی!
دامبلدور نیشخندی زد و گفت:نه تامی کوچولو.من به وقتش از تو هم ماهر تر میشم تو این مسائل.اگه شک داری میتونم همین الان نشونت بدم...
هر دو رهبر دست به چوبدستی شدند که آنیتا از طرف محفل و بلیز از طرف مرگخواران وسط آنها ÷ریدند و گفتند:خجالت بکشین.عین بچه های دو ساله افتادین به جون هم.حداقل کشت و کشتار همدیگه رو بذارین برای وقتی که جون وزیر رو گرفتین.اون وقت با خیال راحت سر تصاحب وزارت همدیگه رو لت و پار کنین!

دامبلدور میخواست آنیتا را کنار بزند که با دیدن ماموری چند متر آن طرف تر متوقف شد.بقیه هم ایستادند و به مامور نگاه کردند.مامور که چهار ستون بدنش میلرزید گفت:اهننن،به نام مردم ایتالیا!...نه یعنی به نام وزارت از شما سوال میکنم که هدفتون از اومدن دسته جمعی به وزارت خونه چیه.هدفتون رو کوتاه و مختصر بیان کنید.لطفا!

برای چند لحظه اعضای محفل و مرگخوار نگاه خود را بهم دختند و بعد با لبخند خاصی به سوی مامور نگاه کردند و چوبدستی هایشان را در اوردند!



Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۷
#81

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
ملت محفلي با حالتي كه گويا در همين لحظات چشماشون در مي آد به اون ردا سياه ها نگاه مي كردند كه ناگهان صدايي از وست محفل اومد:
- مرگخواااااراااااااااان

صداي داد و فرياد، همه جا را پر كرد و هر كسي به سمتي مي دويد، اما همه با صداي دامبل ساكت شدند:
- مابايد با اقتدار بجنگيم و پيروز شيم. ...محفلي ها همه به خط، آماده براي حركت، آماااده... بجنگيد...

ملت محفلي و مرگخوار در تالار اصلي وزارت به هم رسيدند و پرتو افكني ها(ارسال طلسمها)آغاز شد.دامبل و ولدي نيز بالاخره روبه روي هم قرار گرفتند.
- تامي كچل،تو كجا اين جا كجا؟

- به به سلام دامبي جون خوبي؟ چه خبر؟

- تامي اصن حال و حوصله تو رو ندارم، اما يه پيشنهاد مي خوام بكنم.

-

- ببين من مي گم بهتره نه ما شما رو بكشيم، نه شما ها بميرين()بيا با هم ديگه بريم پوز آسپ رو بزنيم.هستي؟

ولدي پس از كسري از ساعت تفكر و لت و پار شدن عده متعددي محفلي و مرگخوار سرش رو به علامت موافقت تكون داد و رو به جمعيت محفلي و مرگخوار كرد و گفت:
- به نام...به نام... به نام خودم. بچه هاي محترم و نامحترم مرگخوار و محفلي اينجانب(ولدي كچل) و دامبل تصميمي گرفتيم كه اتحادي رو برقرار كنيم و با انسجام بريم و آسپ رو منفجر كنيم. در نتيجه جنگ بسه و پيش به سوي اتاق آسپ.

ملت محفلي و مرگخوار به راه افتادن و به سمت اتاق وزير حركت كردند.

در اتاق وزير

- ... آخ چشمم. صد دفعه گفتم اين كاغذاي __________(+ا18) مزخرف موشكي رو درست كنين .هر كدوم مي آيد مستقيم بايد بره تو چسم من.

در همين لحظات يكي از كاركنان وزارت مقادير زيادي بايد و اينا اورد و افتاد رو چشم آسپ.
- آييييييييييي...چشم...واييييييييييييي

ناگهان يكي ديگه از كاركنان وزارت اومد و گفت:
- جناب وزير...جناب وزير مرگخوارا تو وزارتن.


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۱ ۲۰:۳۵:۰۴
ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۱ ۲۳:۰۴:۳۷

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۷
#80

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۵ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از آرامگاه سپید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 131
آفلاین
خانه ریدل ها

_ زنــــــــــــــــک! اون شیرکاکائو منو بیار!
_ اوا لرد! این چه حرفیه ... بیا این بلیز کارت داره.

در اتاق مخصوص لرد با شدت باز میشه و بلیز به صورت کله پا وارد اتاق لرد میشه.
لرد یک جیغ بنفش میکشه سریع میره پشت پرده قایم میشه.
_ بلا نامحرم میفرستی تو؟

بلیز به زحمت از روی زمین بلند میشه و شروع به حرف زدن میکنه.
_ یا لرد! رعیتتون رو قبول کنین...به طور اتفاقی متوجه شدیم که محفلیون قصد جر دادن آسپ رو دارن و اینکه خودشون رو بر مسند قدرت بزارن! باید یک کاری بکنیم...

صدای لرد از پشت پرده شنیده شد :
_ مثلاً چه کاری؟

_ دسته جمعی بریم وزارت ... کلک محفلیون رو بکنیم و شما بشید وزیر!

در همین موقع لرد از شدت هیجان از پشت پرده میاد بیرون و بنابر صحنه های دلخراش +18 بلیز به صورت غشی روی زمین میفته!
لرد :

وزارت سحر و جادو

آلبوس دامبلدور سعی میکنه پیوز رو روی هوا بگیره ولی دستاش تو هوا به هم گره میخوره و از توی بدن پیوز رد میشه در نتیجه به سر میره روی زمین.

ملت :

استرجس دامبلدور رو بلند میکنه و زیر چشمی به لش نگهبان ورودی وزارت خونه نگاه میکنه و شروع به خوندن خطبه میکنه :
_ اعوز بالله من الولدی رجیم ... نام و یاد مرلین را برای آغاز کردن جر دادن وزیر فعلی شروع میکنیم باشد که مرلین در تمامی مراحل جر دادن آسپ مارا بی نیاز از لطف و مرحمت خویش برگرداند. امروز که در اینجا جمع شده ایـــــ...

آلبوس با مشت و لگد استر رو میزنه کنار و میخواد نطق کنه که چشمش به یک نقطه دوردست خیره میشه .
محفلی ها با توجه به خیره شدن دامبلدور به همون نقطه نگاه میکنند و متوجه چندین فرد با رداهایی سیاه می شوند.



Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ جمعه ۱۰ آبان ۱۳۸۷
#79

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
مورفین در حال چرخاندن موج رادیو بود و به چیزی جز آن توجهی نداشت ، از او و با این حال و روز که هر ثانیه دماغش قانون جاذبه‌ی زمین را اثبات میکرد بعید بود که به دنبال چیزی در رادیو باشد ...

بلیز : ببینم تو چکار داری با آن رادیو ؟
مورفین : ای داشششش ... بیخی من داغونم ... امروز صُب یه کامیون حمل مخدر رو گرفتن میخواشتم ببینم کجا بردنششششششش
بلیز : هوووم من گفتم تو عمراً اخبار ... ببینم اعلام نکرد که مری باود آخر سر میاد مرگخوار بشه یا نه؟ قرار شد درخواست بده آخه ! اما لرد خیلی باهاش مخالفت کرده ، عمراً نمیزاره بیاد

- معاون وزیرم ... معاون وزیرم ... پس من وزیر میشم
- عمراً من اگه بزارم تو وزیر بشی ! نقل قول:
من از سال 83 توی سایت بودم !

- نقل قول:
صدبار گفتم من در گذشته هم از آسپ دفاع کردم
، من لیلی پاتر به عنوان یه محفلی میگم که آسپ باید وزیر بشه !
- بوقی آسپ که وزیر هست ... باید تازه اول بیاد محفل !
- نخیر ما باید بزنیم آسپ رو بکُشیم !
- خب من به عنوان معاون وزیر میگم اول آسپ رو خودم میکشم بعدشم جاش وزیر میشم



بلیز: مورفین بدو بدو ... باید این خبرا رو به بقیه مرگخوارا بدیم !

اما مورفین موج رادیو را بیشتر چرخانده و با سر بر روی زمین فرود آمد ، اکنون نوبت خود بلیز بود که بقیه مرگخواران را خبر کند ، کسی نمیتوانست جای او را در وزارت بگیرد ، اما گویی پیوز نقشه کشیده بود تا وزیر را کشته و به وزارت برسد ! پس او و بقیه مرگخواران باید دست به کار می‌شدند تا زودتر خود را به وزارت رسانده و دست به کار شوند .

سپس یقه مورفین را گرفته و خیلی سریع به طرف اتاق لرد حرکت کرد ! تا جلسه ای را با حضور مرگخواران برای دزدین و سر به نیست کردن آسپ بگذارند !

در محفل !

محفلیون با یکدیگر گرم صحبت بودند که ناگهان یکی از آنها گفت !

- بوقیا میکروفون رادیو باز بوده ... پیوز کوش ؟
- من فکر کنم رفته آسپ رو بکشه !
- نه من نمیزارم من زودتر میکشمش ! ...

لحظاتی بعد هیچ کس در محفل نبود !


ویرایش شده توسط مری باود در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۰ ۲۲:۵۰:۴۴

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ جمعه ۱۰ آبان ۱۳۸۷
#78

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ به به به! چه رئيس خوبي داريم! به به!


اينا رو جيمز صورتي، در حالي كه وارد استديو ميشد و عين چي پلك ميزد، گفت!


_ منظور؟


_ خب من رو كانديد كنين ديگه! ببينين چه پسر گليم؟ ماهم!


در اين لحظه يك صدايي مي ياد و جيمز محو ميشه! ملت هاج و واج مونده بودن كه متوجه ميشن پيوز داره سر چوب جادوي استر رو كه، كش رفته بود، مث فيلماي وسترن، فوت ميكنه!


و در اينجا بود كه پيوز شروع به صحبت كردن ميكنه!


_ ببينيد دوستان، من الان معاون وزيرم! دامبل كه پيره و لب گوري، ولي من معاون وزيرم! استر كه مدير و سرش شولوغ، ولي من معاون وزيرم! گابريل كه نيست كلا، ولي من چي؟ من معاون وزيرم! آنيت كه كلا شوته، اما من؟ معاون وزيرم! از طرفي مري سرش به راونساز گرمه، اما من معاون وزيرم!!! ليلي هم كه فسقليه، اما من چي؟ من معاون وزيرم! ما بقي افراد هم كه كار دارن، ولي من معاون وزيرم! پس من وزيرم!


ملت دچار گرخيدگي ميشن و در حالي كه مغزهاي مباركشون تيليت(؟) شده، براي پيوز هلهله ميكشن!




اما غافل از اينكه ميكروفون محفل روشن بود و در خانه ي ريدل، مورفين كه حسابي در هپروت اعلا بود، داشت با پيچ موج راديو، ور مي رفت!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ جمعه ۱۰ آبان ۱۳۸۷
#77

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
صدای خنده های شیطانی پیوز در اتاق میپیچید. او در حالی که شانه های دامبلدور را ماساژ میداد گفت : « کلاس خصوصیه ؟ »

(خواننده : بوقی پیوز نمیتونه لمس کنه ! )

همچنان که پیوز داشت ماساژ میداد صدای رادیو در اتاق طنین انداز بود : « خششششش ..خششششش .. وزززززز »

اهم اهم ... ببخشید ... هنوز رادیو تنظیم نشده ... بله ... صدای رادیو در اتاق میپیچید : «اگه یادش بره که وعده با من داره ، وای ، وای ، واییی .... دله دیوونم و به دست غم میسپاره ، وای ، وای ، واــــــــــــی ! »

اهم ... بله ... اشتب شد ... صدای رادیو داشت در اتاق مانور میداد : « خبرگذاری وزارت اعلام کرد : در حالی که کمتر از دو هفته به پایان دوره وزارت آلبوس سوروس پاتر باقیست ، تلاش ها برای جمع آوری آرا و رائه کاندید ها آغاز شده است. این در حالیست که جدیدترین آمار ها شانس وزارت را به نفع بلیززابینی ، کاندید مرگخوار این سمت میداند !»

دامبلدور یک فوت کرد و پیوز که هنوز داشت ماساژ میداد در طول اتاق به پرواز در اومد ، سپس گفت : « نخیر .... ما امروز اینجا جمع شدیم که در مورد سرنوشت صحبت کنیم ! کسی نظری نداره ؟ .... بگو مری ! »

- « سرنوشت کلا چیز خوبیه ! »

دامبلدور با سردی گفت : « نظر خوبی بود ... بله ، سرنوشت محفل به یک انتخاب بسته است ! انتخابی که نزدیکه ! »

- « انتخاب لرد ؟ »

-

- « انتخاب دامبل ؟ »

-

- « انتخاب همسر ؟»

-

دامبل ادامه داد : « همونطور که داشتم میگفتم ! انتخاب نزدیک ! انتخابات وزارت جادو ... انتخاب وزیر ! و این میتونه به سرنوشت محفل مربوط بشه ! بخصوص اینکه نباید بذاریم وزیر مرگخوار باشه !!! »

- یعنی باید مرگخوارا رو قتل عام کنیم ؟

- نه بوقیا ... باید یک کاندید محفلی معرفی کنیم ...


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۰ ۱۶:۴۷:۰۳

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۰ جمعه ۱۰ آبان ۱۳۸۷
#76

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
بکش اون تابلورو پایین ...

دامبلدور با اون وقار و بزرگی و با داشتن سن بابابزرگ کتاب رفته بود روی دو تا پیت نفت و داشت تابلوی رادیو را میاورد پایین ...
استر هم پایین وایساده بود و داشت راهنمایی میکرد ...

ـ بیا خب ... بازم بیا ... یک کم کلاژ ول بده رد میشی

مری از کتابخونه ی محفل با تقریبا 100 کتاب اومد بیرون و جلوش رو هم نمیدید ...

ـ آفرین دامبل بیارش پایین دیگه ...

مری نزدیک تر شد و .... شپلخ ...

دامبل از ارتفاع یک متری پرت شد پایین ... استر با دیوار یکی شد چون نزدیک به 99 تا کتاب ریخت روی سرش ...

مری هم روی زمین نشسته بود و داشت میخندید ...
دامبل ریش گره خوردشو باز کرد و فریاد زد:

مگه من نگفتم جلوی پاتون رو مواظب باشین اگر جای من لرد کچل بود الان مرده بودی !
مری همچنان داشت میخندید ...

آنیتا و گابریل به صورت تخته شیلنگی از طبقه سوم محفل با سرعت اومدن پایین و اونا هم شروع کردن به خندیدن !
استر از زیر کتاب ها بیرون اومد و به زحمت گفت:
میشه بگین چیه ؟

گابریل خودشو یک کم جمع کرد و جدی شد بعد هم اشاره کرد به پشت سر استر ...
دامبل و استر هم که از موضوع بی خبر بودن برگشتن تا ببینن چه خبره ...
ـ اوخ اوخ ...
در پشت سر اونها آرم رادیو محفل از بین رفته بود و فقط یک تیکش که نوشته شده بود روش محفل باقی مونده بود ...
ـ این خنده داره ؟

خنده ی سه دختر بلند تر شد تا جایی که چارلی از طبقه ی سوم فریاد زد : خوابیده ایم !!!

تق .... !!!!

دریچه ی ورودی درب محفل باز شد و روزنامه ی پیام امروز به داخل انداخته شد ...
به دلیل اینکه گابریل همیشه دوست داشت خبرها رو زودتر از بقیه بخونه به سمت روزنامه شیرجه رفت ...
ملت :
گابریل از روی زمین بلند شد و شروع کرد به خوندن !

بنا به گزارشات رسیده از وزارت ... آخ !

لیلی لونا پاتر درب ورودی محفل رو باز کرد و محکم خورد به گابریل و اونو نقش زمین کرد ... (شایان ذکر است نه به صورتی که خودش شیرجه زده بودا ... این دفعه پخش زمین شد !)

ملت :
گابریل در صحنه ی بعدی : کی بود خندید ؟
ملت :

روزنامه ی پیام امروز در هوا به پرواز در اومد و به دست دامبل افتاد !
دامبل بعد از یک دقیقه :

جلسه داریم !

ادامه دارد ...


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
#75

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
دینگ دینگ! رادیو محفل ، این شما و این اخبار امروز از دنیای جادویی ..
تیتر و عناوین خبر های مهم امروز ..

" پیدایش دو مرگخوار اصیل زاده در جوق هایی در نزدیکی وزارت خانه "
" پیروزی ولدمورت در برابر دامبلدور ، بر سر زیبا ترین بینی ! "
" بر ملا شدن ِ نتیجه ی جنگ های اخیر محفل و مرگخواران " ..
و بالاخره ، " مشکلات قعطی برق، حل شد
! "

- باسلام. من گابر دراکولا هستم، از بخش خبری محفل. با شما هستیم با خبرهای دسته اول امروز. چندی پیش، کارگاهان دو مرگخوار اصیل به نام های نارسیسا و سامانتا.. چیز، بلاتریکس را در جوقی در نزدیکی وزارت سحر جادو پیدا کرده اند. این اتفاق در حالی افتاده که این دو شخص، قصد کاری خلاف قوانین داشته. عکس ها و تصاویری از آنها را میبینید که به شدت سانسور شد! (ناظر)

- اهم.. ادامه ی خبر ها! ( نکته: از پشت خبر رسید که توی رادیو متاسفانه نمیشه تصویری مشاهده کرد. ) دیروز مسابقه ای برای برنده شدن جایزه ی شونصد میلیونی ِ مجله ی نوزز (!)، به راه افتاده بود که این مسابقه دو فینالیست به نام های لرد ولدمورت وآلبوس دامبدور، سران دو گروه اصلی و بزرگ ِ کتاب های رولینگ و سایت آبی ِ ! جادوگران، داشته است. این مسابقه رقابتی سخت بر سر زیبایی بینی ِ این دو بود که متاسفانه دامبلدور مقلوب ولدمورت شد و جایزه ی این مجله که یک کاپ به شکل دماغی است ، با شصت تن اب از سوراخش آویزان (!)، به ولدی داده شد. در تیتر اول این مجله، از دماغ ولدی این طور یاد شده است : " دست مایکل جکسون، بسته شد! "

- طبق آخرین خبر ها ، جنگ های اخیر محفل و مرگخواران که زد و خورد زیادی داشت و کشته های زیادی داد، به نتیجه هیچ یک از این دو گروه.. آی، نکن قلقلکم میاد! ....معذرت میخوام! مشکل از زیر میز..، چیز، پشت صحنه بود. ادامه ی خبر! تق! ...، در واقع ما با استفاده از تحقیقات بیشمار متوجه شدیم که این جنگ های پر بازتاب ، به سود ِ مرینا تمام شده است!

- خبر بعدی و آخر ، مشکل قعطی برق رفع شد! آسپ سوروس پاتر یا هر چیزی که اسمش هست، با ابراز خوشحالی از این واقعه اطلاع داد : " مردم دنیای سحر و جادو دیگر نگران قعطی های مکرر برق نباشند. ما توانسته ایم با استفاده از بازتاب تحسین بر انگیز کله ی ولدمورت نور خورشیدی و زیادی رو در یک کوره جمع آوری کنیم. بابت این کار به ولدی پونصد تیلیارد گالیون داده شده و خانه ی ریدل ها نیز به نام آنیتا دامبلدور شد. دیگر نگران قعطی برق خود نباشید، تا لرد با شماست شما نیز برق دارید. "

در همین لحظه برق های استودیو میره و چهره ی همه ی کسانی که در تاریکی در خونه نشسته اند، بس دیدنی میشه :

-

ولدمورت با فریاد معذرت خواهی میکنه و برمیگرده سر جاش، تا برق هم برگرده به آغوش خانوار های جادویی و آنیت به آغوش لرد!

----

( خواهشا امتیاز دهی شه! )

10 از 10!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۶ ۱۸:۳۴:۱۶

[b]دیگه ب


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
#74

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
دینگ دونگ دنگ ، دینگ دونگ دانگ بینگ


ساعت 20:15اینجا محفل است صدای جمهوری آسلامی جادوگری


اخبار سیاسی

- با عرض سلام خدمت شما شنوندگان عزیز من هوگو ویزلی هستم مجری این بخش خبری
- من هم سارا اوانز هستم
- وزیر محفلی جناب آقای آلبوس سوروس پاتر پس از دیدار با سران مرگ خوار اعلام کرد که از این پس هیچ گونه نفت و گازی به این مجمع داده نمی شود .
- ایشان همچنین پس از نشست خبری اعلام کردند که بودجه ی محفل را دو برار می کنند .
-در این راستا آلبوس دامبلدور امروز به صراحت اعلام کرد که در هر شرایطی پشتیبان این وزیر مردمی باقی می ماند .

- در ادامه خبر ها باید عرض کنم که در تاپیک میدان گریمالد مرگ خواران مشغول زدن پست بر علیه پست های زیبای محفلی های عزیز هستند .
- همین طور در روان خانه ی سفید سوژه ی جدیدی توسط تد ریموس لوپین داده شده است که از این دوست عزیز متشکریم .

خبرهای فرهنگی

فردا شب ساعت 9 شب قرار است گروه آریا کنسرتی در خانه ی گریمالد برای دوستان عزیز محفلی برگزار کنند .
خوانندگان این گروه که دوستان محفلی ما هوگو پهلوان و پیام پاتر هستند به همراه گره خود این کنسرت را برگزار می کنند .

شنوندگان عزیز تا بخش بعدی خبر ها

خدانگهدار


چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
#73

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
دینگ دانگ دونگ !

ساعت 23 و 24 دقیقه است اینجا هاگزمید صدای جادوگران !

خلاصه ی اخبار :

آخرین زنگ مدارس در این سال تحصیلی زده شد ! به عبارتی دیگر تابستان آمد !


آیا با فرا رسیدن تابستان اوضاع سایت سر و سامان پیدا میکند !؟

تولیدی آماندا لانگ باتم کلاه بافتنی ها و دستکش زمسانی های خود را به حراج رسانید !!!


--------------------------------------------
با سلام خدمت شما شنوندگان محترم . مفتخریم ( مفتی مفتی خریم !!! ) به اطلاع شما عزیزان برسانیم :

دیروز همسایه های اطراف هاگوارتز ، مدرسه بزرگ علوم و فنون جادوگری اعلام کردند که هاگوارتز به صدا در آمد !!!
با پراکنده شدن این شایعه به سرعت برق و باد در میان ملت جادوگر کارآگاه های ویژه وزارت سحر و جادو برای پیگیری به آلبوس دامبلدور مراجعه کردند . اما در بهت و تعجب بسیار ، از آقای فیلچ ، جاروکش و سرایدار هاگوارتز شنیدند که آلبوس دامبلدور برای تعطیلات تابستانی در جزایر هاوایی مشغول استراحتند !
بدین ترتیب اعلام شد که تابستان فرا رسیده !

میان برنامه !

کلیپ : تابستونه وقت شادی و خنده ، بچه ها توی کوچه گرم بازی مثل چند تا چرنده !!!

ادامه اخبار !

با تو جه به این مطلب که تابستان برای اکثر اعضای جادوگران آغاز شده ( این آمار قطعی نیست ! ) شاید بعضی از شما در این پندارید که آیا اوضاع سایت بهبود خواهد یافت ؟!
آیا اعضای قدیمی تر باز خواهند گشت !؟ آیا اعضایی با فعالیت بی نهایت از پشت تام و جری* پدید خواهند آمد !؟
به امید آن روز که باز هم در جادوگران ترافیک سنگین به وجود آید !

آماندا لانگ باتم به مناسبت فرا رسیدن تابستان قیمت شال و کلاه و دستکش های بافتنی اش را 1 درصد تخفیف داد . این قیمت بی نظیر است !
کودکان و نوجوانان به هنگام بازی در کوچه و خیابان ها میتوانند از این کلاه و دستکش و شال استفاده کنند تا خدایی ناکرده دچار بیماری کشنده « سرما خوردگی » نشوند !!!

شنوندگان عزیز ! به امید مورد توجه واقع شدن مطالب این بخش از اخبار و آگاهی هر چه بیشتر شما عزیزان از آنچه در اینجا میگذرد !
شب خوش !

دید دیریـــــــــــــــــــــــد ! دینگ !

______________________________

* آخه معمولا یهو از پشت تام و جری چزای عجیبی و باور نکردنی (!)در میاد مثل اره و دینامیت و ... ! فعالیت بی نهایت هم تقریبا حالا عجیب و غیر باور شده ! البته نظر شخصی منه !
___________________________
• به انتظار نقد !


دوست عزيز..يه خبر كه نقد نميخواد.يه خبر فرستادي ديگه!ولي يه سري نكات رو بهت ميگم همينجا:

اولا كه اينجا راديو محفله،چجوري از هاگزميد اخبار رو پخش ميكني؟صدا از اينجا باشه،يه گزارشگر به نمايندگي اونجا نه اينكه كل برنامه بره اونجا!
دوم اينكه رولت بهم ريخته بود.بهتره كه حداقل بخش هاي مختلف رو بولد كني تا مشخص تر بشه و ظاهر پستت هم قشنگ تر بشه.همين از خبر نميشه نكات بيشتري گفت!


ویرایش شده توسط آماندا لانگ باتم در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۵ ۲۱:۳۳:۲۸
ویرایش شده توسط آماندا لانگ باتم در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۵ ۲۱:۳۵:۱۷
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۵ ۲۲:۴۷:۳۶

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.