هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شکنجه گاه
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۴
#2

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
*سوژه جدی جدید*


مهی خاکستری شامل انواع سموم توهم زا و دود در چهار دیواری شکنجه گاه ایجاد شده بود. هر چه می‌گذشت مه بزرگ تر می‌شد و کسی که در آن اتاق بود نمی‌توانست چیزی ببیند جز تخیلات خود، کابوس های وحشتناکش و خاطرات زهرآلودش.

در اتاق با صدای غیژ غیژ خفیفی باز شد، به عمد گفته شده بود در این اتاق را روغن نزدند تا صدای غیژ غیژ ناشی از آن فرد درون اتاق را بیشتر بترساند، همراه با این صدا پیرمردی با موهای فرفری خاکستری وارد اتاق شد. بر روی دهان و بینی‌اش ماسکی فلزی گذاشته بود که هوا را قبل از ورود به دستگاه تنفسی‌اش تصفیه می‌کرد.

پیرمرد از میان مهی که در اتاق ایجاد شده بود رد شد و به سمت صندلی رفت که ریتا اسکیتر، نویسنده ی روزنامه ی پیام امروز، به آن بسته شده بود. چشمان زن به سقف اتاق دوخته شده بود و مردمکش کاملا بی تحرک بود. هر چند ثانیه یک بار خنده‌ای کوتاه می‌کرد و پس از آن دوباره ساکت به سقف خیره می‌شد.

قبل از این‌که او را به شکنجه گاه زندان بیاورند خبرچینشان در پیام امروز به آن ها گفته بود که ریتا مشغول نوشتن مقاله‌ای اعتراضی درباره ی وضعیت زندان و زندانبان آن است. سپس در عملیاتی سری، مخفیانه او را دزدیده و به زندان آوردند تا دلیل این کار و کسی که به او گفته بود چنین مقاله‌ای را بنویسد پیدا کنند. امّا ریتا چیزی از این موضوع لو نداده بود.

پیرمرد به بالای سر ریتا رفت و پس از بررسی وضعیت او بشکنی زد و گفت:
- خب ریتا، تو یه مقاله در مورد زندان آزکابان نوشتی درسته؟

ریتا پوزخندی زد و جواب داد:
- من مقاله های زیادی در مورد این‌جا نوشتم، کدومشون رو می‌گی؟
- آخرین مقالت.

ریتا سرش را پایین آورد و در چشمان پیرمرد نگاه کرد و گفت:
- تو کی هستی؟
- رییست توی روزنامه.

ریتا از شدّت خنده بر زمین افتاد و در حالی که سعی می‌کرد جلوی خنده‌اش را بگیرد گفت:
- شاید توی این مه مواد عجیبتون هشیاریم رو تا حدودی از دست داده باشم ولی انقدر احمق نیستم که چشمای تو رو با چشمای یکی دیگه اشتباه بگیرم.
- پس این مه نتونسته عقلت رو بپرونه؟

پیرمرد دستکش های سیاهی را از جیبش بیرون آورد و دستش کرد. گلوی ریتا را گرفت و با خشم گفت:
- از سفر کردن تو زمان خوشت میاد؟ پس بهتره یه نگاهی به زمانی که داشتی این مقاله رو می‌نوشتی بندازی و برام در موردش حرف بزنی.

سپس ریتا را رها کرد و فریاد زد:
- اون معجون رو سریعا برام آماده کنید، وقتشه یکم قصه بشنویم!


پ.ن: سوژه جدی هست و خواهشا اون رو طنز نکنید.



شکنجه گاه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۴
#1

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
شکنجه گاه

این بند برای شکنجه ی زندانیان، تزریق انواع معجون ها به آن ها و دادن مواد توهم زا به آن هاست. قبل از وارد شدن برای درد کشیدن و آزار دیدن آماده شوید.

سوژه در پست بعد!

پ.ن: سوژه ها جدی و ادامه‌دار هستند.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.