هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
#76

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
لرد ولدمورت پس از گفتن این جمله: «خدانگهدار عشق و پاکی» با حرکتی تکنیکی چرخید و به اسلحه عظیم و در عین حال خطرناک خود خیره شد.
شارزاس تعظیم کنان گفت:
- شاهکاره ارباب... فوق العادس... مغزتون واقعا...
ولدمورت انگشتان سفید و درازش را (که معمولا عادت داشت بر اشیای پر رمز و راز بکشد) بر اسلحه براق کشید و گفت:
- اما هنوز یک چیز مونده... احساس میکنم توی این یه ماده ای کمه...
پیتر پتی گرو درحالیکه یک لوله آزمایش در دست گرفته بود نزدیک شد.
ارباب آوردم! آوردم!
ولدمورت لوله آزمایش را از دست پتیگرو گرفت و در نور به آن خیره شد...
شترخ!
اشعه قرمزی از دیدگان ولدمورت گذشت که هری مطمئن بود پتی گرو متوجه ان نشده است (یکی نیست بگه هری رو از کجا آوردی؟)
- فکر میکنم این باعث میشه...
شارزاس با لبخند پیروزی گفت:
- باعث میشه علاوه بر انفجار آتش هم وجود داشته باشه.. فکر کنم اریک خوشش بیاد...
ولدمورت لوله آزمایش را که حاوی موادی زردرنگ بود تکان داد و گفت:
- این رو از کجا آوردی پتیگرو؟ میدونی چیه؟
پتیگرو خنده موشی اش را تحویل داد و گفت:
- خب معلومه! این نیتروگریسیرین قاطی شده با پودر شهاب سنگه که حتی یه ذره از اون میتونه یه کره زمین رو بترکونه...

ولدمورت که به شدت به ماده مشکوک بود در شیشه را باز کرد و جلوی بینی گرفت..

- این بوی بدی میده... مطمئنی درسته؟
پتیگرو که خودش به شک افتاده بود گفت:
- من اینو از یه بابایی گرفتم که میگفت مخ این حرفاس... بهش گفتم یه ماده میخوام که باعث بشه هیچ کسی زنده نمونه و به هر صورتی که باشه از بین برن... اونم رفت یه جایی و این شیشه رو آورد داد به من..
شارزاس که به شدت مشکوک شده بود گفت:
- اون مرد چه شکلی بود؟
- ریش داشت...*******... یه کم اونورتر... فکر کنم نگهبان اون زندان ماگولی گوگوری بود...
ولدمورت شیشه را به دست پتیگرو داد و گفت:
- همین الان بریزش توی دستگاه.. فقط برای امتحان... شارزاس ما که سلاح اضافی داریم؟
-



آیا این ماده جواب میدهد؟

آیا این ماده واقعا نیتروگریسیرین است؟

چه رابطه ای بین این ماده و دستشویی وجود دارد؟

سرنوشت ققنوس و سرژ و ماگلهای معتاد چه شد؟


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
#75

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
يهو ققنوس مثل اين باز پرسا از عزت مي پرسه:تو مرلينو از كجا مي شناسي؟

عزت:مرلين.يادش بخير ما يه باند بوديم.من و مرلينو و غضنفر و ممد .
دمش گرم..چقدر بخاطر اسمش مسخره اش مي كرديم.يادمه يه بار گفت:عزتي گفتم:چيه داداش
گفت:زيپ شلوارت بازه!!گفتم:زيپ خودتم بازه ناقلا.آخه ميدوني اونم زياد مي رفت دستشوئي!

سرژ:ا اين كه مرلين خودمونه!!

هيبت:حرف عزت جونو قطع نكن.وگرنه با من طرفي!

عزت:آره مي گفتم.اون زياد مي رفت دستشوئي آه يه بار يه محموله 20 تني رو قورت داده بود. بيچاره يه سال طول كشيد تا .......... كنه.
عزت دست مي كنه تو جيبش و يه سري چيز شبيه شيشه خورده در مياره!

عزت:اين تنها چيزيه كه ازش يادگاري دارم از اينا زياد مي خورد.ميگفت بره سر درد خوبه.

سرژ:اينا چقدر شبيه اكسه!

ققي:منم سرم درد مي كنه مي دي بخوريم و چند لحظه بعد هر چهار تا از "اون چيزا" ميخورن.


چند ساعت بعد
ققي:سرژ حس عجيبي دارم.ميخوام پرواز كنم!!!!حس مي كنم يه عقابم.
سرژ:عجب حالي ميده پسر.پارك ارم رفتي از اونم بيشتر حال ميده!!!
عزت:هيبي جون يادته اون روز بهت آبشنگولي دادم.
هيبي:آره بابا ولي اين يه چيز ديگس!!!

داخل نيروگاه اتمي سياهان
شارزاس:لرد بمب آماده شليكه.فقط دستور شما مونده قربان.

ولدمورت:الان زوده.برنامه رو تنظيم كن براي پس فردا ساعت 23 و 59 دقيقه و 59ثانيه

شارزاس:تنظيمات انجام شد.

ولدمورت:آماده مرگ باشيد سفيداي ابله.يو ها ها ها ها!!!!

آيا سرژ و ققنوس از دام اعتياد رهايي مي يابند؟
آيا بمب در زمان مقرر شليك ميشود؟
آيا عزت با كس ديگري نيز رابطه دارد؟
و آيا سياهان موفق مي شوند؟

به پست هاي بعدي نگاه كنيد!


ویرایش شده توسط لی جردن در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۱ ۲۱:۰۳:۰۰

يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
#74

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
-آخ سرم!

سرژ يه نگاهي ميكنه به اطراف ميبينه ققي نيستش!
- هيبي ققي رو نديدي؟
-كلاغه رو ميگي؟
-ققي! ققنوس!
-هه؟ عزتي اين چي ميگه؟
-يه چي واس خودش ميگو دا! بگير بوخواب!(سعي كنيد با لهجه بخونيد!)

سرژ پا ميشه ميره اينور اونور:
-هوي ققي! هوشت! كوشي ققي؟
سرژ با فريادي به بلندي فرياد خودش فرياد ميزنه: ققي!
كله ققي از تو ديوار مياد بيرون!
- تو اونجا چيكار ميكني ققي پاشو بيا بيرون بينم!
-اينجا يه در هست!
سرژ به طرزي باور نكردني ميپره بالا و سرش ميخوره به ديوار
-كجا ميره دره؟؟؟
-دستشويي!!!
عزت بلافاصله از خواب ميپره و ميدوه طرف ققي!

-آخ واي ديش بنگ بوم آخــــيـــــش!
دقايقي بعد ، سرژ دوباره داره دنبال ققي ميگرده:
-ققي!
-من...اي..اينجام!
ققنوس به حالت پرس شده به ديوار چسبيده بود!
سرژ دستشو ميكنه تو جيبش و دنبال يه چيزي ميگرده. بعد دستشو درمياره ميكنه تو جيب پشت شلوارش!
-يافتم!!! با اين سيم گيتار دارون ميتونم تورو از ديوار جدا كنم! اِ چرا بيرون نمياد! دِ بيا بيرون ديگه! اِ....
دست سرژ همچنان تو جيبش گير كرده بود كه عزتي برميگرده!
-عزتي كوجا بودي تو؟؟؟
-مونو اينجا زندوني كِردن كه بو اينهمه هروئين نرم دستشويي!!!
-اِ چقدر شبيه مرلينه!
يهو عزتي و هيبت پاميشن ميان طرف ققنوس و عزتي يه چاقو درمياره!
-مرلينو از كجا ميشناسي؟
- مر...مرلين...مرد...مرحوم شد...
- كشتيش؟؟؟؟
-نه...نه بابا...مرد...ول...اسمشو نبر شد...
- :yamd: اسمشو ميبرم!!! تو نميتوني بگي من چيكار كنم پرنده بيريخت!!!! تو چيش بودي كلاغه؟
- من...من...
يدفعه سرژ داد ميزنه: ما دوست مرلينيم! اون اينجا زندوني شده و ما ميخوايم بريم نجاتش بديم!
ققي:
-آره هيبي! بيا كمك كن بريم مرلينو نجات بديم!
-آره...نجاتش بديم! از زندگي نجاتش بديم!
-چيزي گفتي عزي؟
-اره! ما بايد بريم نجاتش بديم! آرررررررررره!


آيا آنها راهي به بيرون خواهند يافت؟ عزتي چه رابطه اي با مرلين دارد؟
آيا عزت و هيبت، در آينده به كمك سفيدها يا سياه ها خواهند شتافت؟؟؟
با ما همراه باشيد!

(كپي پيست از لي!


ميگم شما فهميدين چي شد؟ هركي فهميد به منم بگه!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۸:۲۲ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
#73

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
فردا صبح
"- سرژ سوار شو بريم.
اين چيه ققي نميشه با پژو 620 زاخي بريم!
" – نه اون شناسايي شده با همين جارو بهتره.
اما من جارو ..........
قبل از اينكه سرژ حرفشو تموم كنه ققي اونو پرت ميكنه رو جارو وحركت مي كنه.
سرژ:معع پسر عين جادو مي مونه.
ققي:
سرژ:تا حالا پارك ارم رفتي.اين از اونم بيشتر حال ميده!
ققي:اين نقشه رو بگير هر وقت اشتباه مي رفتم بگو.
اما سرژ از خوشحالي هيچي نميشنيد.

چند ساعت بعد.
ققي:سرژ داريم مي رسيم.
سرژ كه پشت جارو خوابيده بود:هااااااااام(خميازه)چي مي گي؟
ققي:پياده شو.بايد مخفيانه بريم.
ققي و سرژ به طرز ناشيانه اي در حال مخفيانه رفتن بودند.
"- هووي عامو كوجا با ان عجله.مو نگهبون انجام(با لهجه بخوانيد)
ققي:ما.ما....چيز..ميخواستيم پروفسور مك گونگالو ببينيم.
يهو از پشت نگهبانه يه مرد سبيل كلفت و هيكلي مياد بيرون.
يارو:مك گونگال چه كوفتيه.بمب جديده!
قاسم قاسم غضنفر دو تا جاسوس گرفتيم.
مرد قوي هيكل كنار ميره و پشت اون يك نيروگاه مجهز نمايان ميشه.
"نيروگاه اتمي نطنز"
سرژ:ققي.الان كه فكر مي كنم ميبينم تو طول مسير نقشه رو برعكس گرفته بودم..
ققي در حاليكه تريپ فيلمهاي درام در حال جيغ كشيدنه:منو كجا مي بريد.نههه.كمك

شب زندان
سرژ:
Grab a brush and put a little (makeup)
Grab a brush and put a little
Hide the scars to fade away the (shakeup)
Hide the scars to fade away the
Why’d you leave the keys upon the table?
Here you go create another fable
You wanted to
Grab a brush and put a little makeup
You wanted to
Hide the scars to fade away the shakeup
You wanted to
Why’d you leave the keys upon the table?
You wanted to



ققي:خفه شو.آقايون شما هم جاسوسيد.
- نه اسم من هيبته.من خيال كردم زنم ميخاد بهم خيانت كنه.كشتمش.
- اسم منم عزته.به جرم حمل يك تن هروئين تو معده ام اينجام.
ققي:منظوررت از اينجا چيه.
عزت:مگه خبر نداري اينجا مخوف ترين قسمت زندانه..من با اين جرمم فقط دو شب و نيم اينجام!!!
ققي:سرژ يارو گفت ما چقدر اينجائيم.
سرژ:يه روز.نه يه سال نه نه ببخشيد 19 سال و يه ماه.

نصفه شب:
سرژ: I don’t think you trust
In, my, self righteous suicide
I, cry, when angels deserve to die
In, my, self righteous suicide
I, cry, when angels deserve to die
Father, father, father, father
Father into your hands, I commend my spirit

هيبي بقيشو تو برو
هيبت:بندر...بندر..بندر دختراش............
سرژ:ايول كاش شيو و دارون ام اينجا بودن.اينو مي كرديم كيبورد زن سيستم!!
درحاليكه سرژ در حال گفتن اين حرفهاست.ققي در حال پيدا كردن راهي براي فراره.

آيا اين دو موفق به فرار مي شوند؟
آيا توطئه ولدمورت خنثي مي شود؟

براي فهميدن جواب اين سوالات قسمت بعدي رو فراموش نكنيد


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۶:۵۰ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
#72

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ققي و سرژ سر صبحي رفته بودن تو کوير پياده روي که مي رسن پشت يه در....
ققي:اوووووو...تو کوير هم خونه ساختن ديگه
سرژ:نه بابا اينجا استاديو بريم من يه کيليپ بسازم بيام
ققي: بيا بريم...
سرژ:جون من بريم تو ديگه...بريم...
و سرژ ميچسبه به در
سرژ:... چرا باز نميشه...شايد کوير لاش گل گير کرده...بيا هل بده...
ققي:برو اون ور بابا...آلاهومورا...
سرژ: چرا باز نشد...
ققي:بيا اين ديناميت رو بذار پشت در باز شه...
خوب سيم رو روشن کن...
سرژ قدرتش که زياد نيست...
ققي:نه بيخطره...براي همين کاراس
سرژ ديناميت رو روشن مي کنه و ققي و سرژ ميدون از در دور شن...بـــــــــــــــــــــــــــــوم
سرژ و ققنوس پرت مي شن رو هوا...
ققي:واااااااااااااااااااااآهاااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سرژ هم که طبق معمول يه فرياد به بلندي سرژ مي کشه
سرژ:الان از جو خارج مي شيم....يه کاري کن
ققي به پايين نگاه مي کنه
ققي:چرا اين انفجار تموم نشده...عجب دينامتي بود قبلا از اين تاثير ها نداشت....
ققي و سرژ بعد از کلي به طرف آسمون رفتن به طرف پايين ميان
ققي:هههههاااااااااااااااااهااااااااااااااااااگـــــــــوم
قيافه سرژ در حالي که مثل گل کلم باز شده بود گفت: که گفتي زياد خظر نداره...
ققي:ها...ققي يه تکون به خئدش مي ده خاک بدنش بريزه کل پرهاش مي ريزه...
سرژ:اه اون وسط رو اون ساختمونه هنوز سالم مونده...
ققي و سرژ به طرف ساتمون وسطي مي رن...
ققي گوشش رو مي زاره رو ديوار
ققي:صداي کوبيدن مياد...
يه صدا:هووو.اون بيلِ وندو اين ور
ققي: صداي جاسم بود!!!
يه دفه در ساختمون باز ميشه و جاني جور کينز توي در گاه در ديده ميشه!!
جاني:مااااااااااااا...سرورم اين نيروگاه چرا غيب شده...چرا اينجا اينجوري شده
ولدمورت مياد از پشت يه پس گردني به جاني ميزنه:چقدر بهت گفتم اروانيومش رو زياد نکن...
سرژ:مااااااااا...بزن بريم
سرژ:ققي با تمام قدرت ميدون و از اونجا دور ميشن...
و با هم ديگه وارد اچ سي او ميشن و تو اچ سي او ول ميشن...
ققي:تو هم ديدي...!!
سرژ:چي گفت اورانوس رو زياد نکن...!!!
ققي:انفجار!!من فکر کنم ميخوان اورانوس رو بندازه تو محفل
سرژ: ببند!!
ققي:ولي هرچي بود بر شد ما بود...بايد سر در بياريم...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۵:۰۷ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
#71

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
قلوب قولوب قلوب قولوب قلوب قولوب

تق تق تق تق...
- اون چکشو آروم بزن! مگه داری میخ میکوبونی؟
- ببخشید قربون! تو کار ما دخالت نکن.. دو قطره نیتروگریسیرین که بیشتر تو این لوله آزمایش نیست.. بذار با خیال راحت جاش بزنم ببینم چطوره...

تق تق تق تق... تق!

- چقدر بهت گفتم آروم بکوب... حقته... اصغر! بیا اینو ببر سشوارش کن...
یه نفر با پیژامه از بالای سقف سوراخ شیرجه میزنه و یخه شخص منفجر شده رو میگیره و میبره..
مهندس جورکینز چکشی که بر اثر انفجار نیتروگریسیرین خراب شده بود به دست گرفت
- ریپارو!
چکش به شکل اول بازگشت..
او به سمت سالن ورودی حرکت کرد..
جایی که یک در پولادین قرار داشت و از درونش صداهای ناجور می آمد.
چکش را بر دکمه ای آن کنارها کوفید و در برایش باز شد.

درود!... عجب چیزی ساختیم... اون ققنوسیای مزخرف حتی در خواب هم نمیبینن... یه سلاح ماگلی! اما با قدرتی بیشتر از قدرت آواداکداورا...

میلیونها نفر روی دستگاهی که در وسط قرار داشت و یک شیشه ریز را دربرگرفته بود چکش می کوبیدند به این صورت:

جورکینز: خوبه خوبه
یک نفر از آن وسط:


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۴
#70

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
مدت ها بود که نیروگاه اتمی سیاهان توسط آژانس هسته ای بسته شده یود و کاره نیروگاه زمین خورده بود. اما با بازگشت لرد سیاه نیروگاه هم دوباره جون خواهد گرفت.
-----------------------------------------------------------
پیامه لرد در این باره:
عزیزان مرگ خوارانم امروز در عصر تکنولوژی باید بدانید که انرژی هسته ای و بمب جادوی چه قدر به پیشرفت جامعه سیاه کمک میکند پس بشتابید برایه خروج از پیمان ان پی درپید . تا دوباره این نیروگاه را جان دهیم.


جادوگران


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
#69

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
اين ها هر وقت كم ميارن دست به اين كارشكني ها ميزنن. اين ولدمورت هم كه ميبينه نمي تونه جواب بده... شاعر ميگه: كم آوردي سوت بزن...
ولدمورت:سوت


سلطان سوسك بي همتا!


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
#68

نیک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۴ شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۴
از برج گریفیندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 187
آفلاین
تابستون نه بابا شما کجایید این کل کل ها تا زمستون ادامه داره و همیشه باید باشه ناسلامتی نمک سایته ها
راستی دالی جون شما آدمید که ورود خود را تبریک میگید؟
ولدی جونم از این که دوباره می تونم کل کل کنم خوشحالم اما قرار نشد پیام سوسکی رو پاک کنید ها


GENERAL OBIWAN KENOBY


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ شنبه ۷ آذر ۱۳۸۳
#67

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
كل كل؟
تابستونى خوب بهم بريدن كافيشونه زياد سربه سره هم نزارين دعوا كه ندارين!
البته معلومه كه دارين قيافه ها داد مىزنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
يك زمانى مىخواستم اينجا رو منفجر كنم البته ديدم سياها كناه دارن يك مدت از دسته ما راحت باشن!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.