هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
ایوان که هنوز بعضی از استخوان ها ـیش خوب جا نرفته بودند؛ بدون احترام لرد سیاه گفت:
- چی می گی؟ موشکل داری؟ ما بریم وزیر جامعه رو با اون جامهه ـی بلند ـش، از وسط جامعه برداریم و کنار یه جا ـی دور افتاده ـی جامعه، وزیر جامعه رو تو ـی جامعه خودش با یک جامه وزیرانه ، بدون رودررویی با جامعه و بدون کمک خواستن از جامعه در حالی که جامه وزارت پوشیده؛ ترک ـش بدیم؟ وزیر جامعه که جامه ـی وزارت پوشیده؛ به نظر ـتتون از اون تخت فراهم شده توسط جامعه و خطر کثیف شدن جامه ـش و همین طور تنها گذاشتن جامعه ـش رو می پذیره؟

رز که گیج شده بود؛ هنگ کرد و رو به ارباب کرد تا از او دفاع کند. لرد سیاه در حالی که به ایوان چشم غره می رفت؛ گفت:
- مجه وجیر جامعه جی ـه در جراجر جرد جیاه؟ [ترجمه: "مگه وزیر جامعه کی ـه در برابر لرد سیاه؟]

لرد که حنجره ـش در اثر هم نشینی با هم نشینان دچار مشکل شده بود؛ سعی کرد تا وقتی که "ج" ـها را یاد ـش رفت، حرفی نزند. ایوان با توجه به سکوت، مسئله دیگری را به یاد آورد.

- لرد سیاها! به فرض همه ـی اینا حل بشه؛ ما چجوری می خوایم وقتی که وزیر جامعه با جامه طلایی ـش ترک بدیم؟ وزیر جامعه هیچ وقت نمی تونه ترک داده بشه؛ مخصوصا حالا با اون جامه...

لرد در حالی که سعی می کرد تا ایوان را ساکت کند که این قدر "ج" نگوید؛ گفت:
- ایوان درست می گه. مورفین قابل ترک دادن نیست.

رز با ناراحتی گفت:
- اما ارباب...


ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۸ ۱۶:۲۴:۴۳

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲

ویکتور کرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۸ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱:۳۵ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵
از گیلیمت دراز تر نکن اون پاهاتا.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 115
آفلاین
ایوان یک قدم به عقب رفت و درحالی که از ترس به خود میلرزید گفت:
- ارباب، اگه ما تحصن کنیم که همه ملت خوش حال میشن. به نظر من این راهش نیست.

ایوان بار دیگر مورد اصابت طلسم کروشیو لرد قرار گرفت و تلو تلو خوران به زمین افتاد و استخوان هایش بر روی زمین پخش شد.

لرد بدون توجه به وضعیت ایوان، با صدای آرام ولی پر ابهتی گفت:
- از اونجایی که مردم با تحصن ما احساس آرامش میکنند این مورد هم لغو میشه.

لرد نگاهی گذرا به تک تک مرگخواران انداخت و ادامه داد:
- باید تا حداکثر سه روز دیگه این اطلاعیه مورفین لغو بشه. اگر نه تک تک شما، مورد خشم لرد سیاه قرار میگیرد.

لرد بدون توجه به واکنش مرگخواران، با قدم های بلند مرگخواران را تنها گذاشت.

ایوان که تازه استخوان های خودش را جمع کرده بود، رو به مرگخواران کرد و گفت:
- چرا منو اینجوری نگاه میکنید؟ مگه من چی کار کردم؟

اما چشم غره ای به ایوان رفت و با لحن تندی گفت:
- آخه هویج از تو بیشتر میفهمه. می مردی ساکت میشستی؟ ما هم قشنگ تحصنمونا میکردیم.

ایوان که تازه متوجه اشتباه خود شده بود، دستی بر سرش کشیدا و گفت:
- حالا میگین چی کار کنیم؟

پس از چند لحظه سکوت، رز با صدای بلند و پر هیجانی گفت:
- فهمیدم!

سپس صدایش را صاف کرد و ادامه داد:
- میتونیم این مورفین را ترکش بدیم. وقتی ترکش بدیم هم دیگه دنبال مواد نمیره. پس اطلاعیه را هم لغوش میکنه.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۲۳:۱۱:۴۷

امضا نمی دم.


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲

گیلدروی لاکهارت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۸ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۵
از شبنم عشق خاک آدم گِل شد...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
سوژه ی جدید


اولین روز دسامبر بود و آخرین اولین روز ماه های سال در آخرین ماه سال(!). ارباب داشت به آرامی در اطراف عمارت ریدل و در کمال آرامش قدم میزد. باد سردی می وزید. در همین حال باد کاغذی زرد رنگ را به سمت جناب لرد آورد و کاغذ درست جلوی پای ارباب آرام گرفت. ارباب ابتدا اهمیتی نداد اما وقتی عبارت بزرگ اطلاعیه ی وزارت سحر و جادو را روی کاغذ دید آنرا از روی زمین برداشت و شروع به خواندن کرد.

اطلاعیه ی شماره ی نه-دولت آژادی و پرواژ
بدینوشیله اعلام میگردد به دلیل خواشت اینژانب اژ این پش تمامی ژادوگران باید ماهانه ده گرم چیژ برای اعلام همدلی با بنده اشتعمال نمایند. در شورت شر پیچی اژ این فرمان به یک شال حبش در آژکابان و بوشیده شدن ویژه توشط دیوانه شاژ ها محکوم می گردند.
مورفین گانت، وژیر مردمی شحر و ژادو


ارباب ابتدا این طوری شد: سپس احساس کرد که باید قلب مورفین را از سینه درآورده و خام خام بجود و پیکر و و اطرافیانش را با سقف ساختمان وزارت یکسان کند؛ به طوری که کسی نتواند بدن ها را از گچ و سیمان سقف تشخیص دهد. بعد از کمی آرام تر شد تصمیم گرفت ما بقی مرگخواران را از این قضیه مطلع سازد.

اندرونی عمارت ریدل

بلاتریکس که از ارباب دو هفته مرخصی گرفته بود، دیگر حضور نداشت تا نقش چای شیرین را ایفا کند و خبرها را به ارباب برساند. از این رو اما دابز -چای شیرین شماره دو- خوشحال از انتصاب به عنوان چای شیرین ثانی به سمت ارباب شتافت و گفت:
-ارباب فهمیدید مورفین چی گفته؟
-آره، ولی شما از کجا می دونید؟
-راستش داشتیم رادیو وزارتو گوش میدادیم.
-من میخوام همین الآن به ساختمون وزارت حمله کنم. خودتونو آماده کنید!

ایوان پس از شنیدن این حرف گفت:
-میگم ارباب فکر نمی کنید صلاح نباشه همچین کاری کنید؟ :pretty:
-چی؟ مخالفت با ارباب؟ کروشیو!

ایوان پس از دریافت طلسم تلوتلو خوران به جلو و عقب می رفت و ناگهان با صدای شترقی نقش بر زمین شد.
ایوان:
-من فکر می کنم صلاح نباشه به ساختمون وزارت حمله کنیم.
-پس حالا چی کار کنیم ارباب؟
-به نظر من باید اینجا توی همین عمارت تحصن کنیم!
مرگخورا:



ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۱۹:۳۲:۰۵
ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۱۹:۳۵:۱۷
ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۲۲:۲۴:۴۷

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۴۷ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۱:۴۳ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
از جهنم افعی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 41
آفلاین
- شیشی میشه بی ژحمت به اینا بگی یه پاکت شیگار به من بدن..تورو ژالازار دیگه دشام ژون نداره من وزیر این مملکتم...

مامور دوم که پشت در گوش واستاده بود سلقمه ای به بغل دستی اش زد.
- ساکت ساکت...گفت وزیر..دیدی گفتم. باید زودتر بریم به مقامات اطلاع بدیم. اینطوری همه متوجه میشن که اداره ی ما چه اداره ی مسولیت پذیر و منظمیه. همه ی امکانات رو براشون فراهم کن که وقتی میان دنبالشون از بالا متوجه بشن که ما چقدر خوب رسیدگی کردیم.

سپس هردو به سمت اتاق ارتباطات رفتند. نارسیسا که از صدای پایشان متوجه دور شدنشان شده بود ، با صدای آرامی گفت:
- مورفین زود جمع کن خودتو. باید هرچه زودتر برگردیم خانه ریدل. وگرنه معلوم نیست چه بلایی سرمون بیارن.
- نمیشه آخه، پش کارگرا چی میشه؟ میخوای منو از همین یه مشقال آذوقه روزانه هم بنداژی؟ این بود رشم رفاقت؟

نارسیسا به ساعت مشنگی روی دیوار نگاهی کرد و به فکر فرو رفت. اگر میخواستند فرار کنند هم به این راحتی نمیتوانستند. ناگهان جرقه ای ذهنش را روشن کرد.
- ببین میتونیم این دوتا رو به جای کارگر اسیر کنیم و ببریم. خرجش هم دوتا کروشیوست. فقط باید اماده باشیم. به محض این که اومدند تو باید سریع عمل کنیم.

مورفین نفس راحتی کشید . سپس هردو پشت دیوار پنهان شد. چند لحظه بعد صدای پای دو مامور شنیده میشد که هرلحظه نزدیک تر میشدند. در با قیژ قیژ ملایمی باز شد . مورفین با تمام قوا از پشت دیوار بیرون پرید .

« کروش...کروشی...کروش...کرو...ک...خررررپففففففففففف»


- کروشیو

دو پلیس بیهوش روی زمین افتادند. نارسیسا با پاشنه ی کفشش محکم به پهلوی مورفین کوبید.
- یک کار ساده رو هم نمیتونی انجام بدی؟ الان وقت خوابیدن بود؟ باید وقتی برگشتیم با لرد سیاه در مورد ترک دادن تو صحبت جدی انجام بدم. تو داری به ماموریت ها ضربه میزنی.
- چرا ژور میگی بابا؟ خب من احتیاژ دارم الان..چرا نمیفهمی لعنتی؟

نارسیسا با انزجار به مورفین نگاه کرد.
- زود باش جمع کن خودتو. اگر بلا اینجا بود تا به حال صد بار مرده بودی. فکر کنم اینا تا به حال شکنجه نشده بودن . دوتاشون بیهوشن. زودباش قبل از این که به هوش بیان باید راه بیفتیم.


خانه ی ریدل ها :

به نظر میرسید که بازی مورد علاقه ی بلاتریکس آغاز شده است. در حالی که با وقار قدم برمیداشت به مالی ویزلی نزدیک شد. چوب دستی اش را روی شکمش گذاشت .
- مالی؟ از آخرین باری که کشتمت چند سال میگذره ؟!

مالی وحشت زده به بلا نگاه کرد و خواست جواب بدهد که صدای لرد سیاه همه را به خود اورد.
- اینجا چه خبره؟ این همه محفلی اینجا چی کار میکنند؟ بلا ؟ باز حوصلت سر رفته بود رفتی اینا رو اسیر کردی؟ ارباب احتیاج به آرامش داره، جیغ نزن بچه . کروشیو.

همان لحظه جیمز یویواش را جلوی صورتش گرفت . طلسم منحرف شد و به دیوار برخورد کرد. لرد دستانش را مشت کرد.
- به به ، حالا دیگه طلسمای مارو منحرف میکنید؟ پیشرفت کردید. . . بلا مطمانم باید توضیحی برای این که آرامش ارباب رو بهم زدی داشته باشی ولی افسوس، مدل موهات امروز یه طوریه که انگار توضیحی نداری.
- سرورم اینا خودشون رو به جای کارگر جا زدن. خودم مجازاتشون میکنم . تک تکشون رو میکشم. جسدشون رو میندازم جلوی تسترال ها. این مالی رو هم میندازم جلوی اون تسترال مریضه که سو تغزیه داره.

لرد با خشم به بلا نگاه کرد و به سردی گفت:
-لازم نکرده. محفلی ها بمیرن دیگه ارباب چیزی واسه خندیدن نداره . از صبح تا شب باید بشینه شمارو نگاه کنه. همین الان تمومش میکنید. من باید برم پیش دختر عزیزم . امیدوارم تا چند دقیقه دیگه قصر با شکوه من خالی از هرگونه محفلی باشه! بعدا هم به حساب تو میرسم.

سوروس از سر رضایت پوزخندی زد که از چشمان لرد پنهان نماند. سپس هردو با هم از سالن خارج شدند.

چند لحظه بعد :

بلاتریکس به چهره ی خندان محفلیان که از یک شکنجه رهایی یافته بودند نگاهی کرد. چیزی در اعماق وجودش اصرار میکرد که سخن لرد را نادیده بگیرد و به سختی انان را مجازات کند. ولی نمیتوانست و از عواقبش هم میترسید. ناگهان در با صدای بلندی باز شد. وحشت زده از جا پرید .
- ارباب گفتم که همین الان این محفلیا رو برمیگردونم.

نارسیسا و مورفین درحالی که دو نفر دیگر را به دنبال خود میکشیدند خندان وارد سالن شدند. بلاتریکس نفس راحتی کشید و منتظر به نارسیسا خیره ماند. مورفین لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت:
- اینم کارگرا .... حالا همه شی اوکی ِ اوکی ِ . میژه شهم ِ امروژمو بدید؟ تورو ژون شالازار یکی شهم ِ منو بیاره.


پـــــــایـــــــــــان ســـــــــــوژه


Welcome to where time stands still .No one leaves and no one will .Moon is full, never seems to change


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
لودو یه نگاه به بلا که همون لحظه سرگرم توضیح دادن شکل و شمایل واقعی مادربزرگ رز به رزه میندازه و رو به ایوان میگه:

- هــیــــس! سه ساعته بلا داره رو این موضوع پافشاری میکنه و راضی نمیشه که اینا کارگرن نه محفلی. پ دوباره شروعش نکن! :vay:

ایوان اصرارکنان میگه: بابا اینا با محفلیا مو نمیزنن. این مو قرمزه رو نگاه کن! کی میتونه باشه جز رون؟

بعد شروع به حرکت میکنه و جلوی یه محفلیه دیگه وایمیسه و ادامه میده: اینم که جیمزه. اصلا یویوش اثباتی بر این ادعاست!

و اونو از صف محفلیا خارج میکنه و شروع به گشتن لباساش میکنه. جیمز که تازه فراموش کرده بود که یویوش گم شده با به یاد آوردن از دست دادن یویوی نازنینش بغضش میترکه و همونجا شروع به گریه میکنه و البته ایوانم یویویی پیدا نمیکنه.

- حتما جاش گذاشته، شایدم بقیه بهش فهموندن که نباید بیارتش. ببین گریه ش همینو ثابت نمیکنه؟

بلا که با گریه ی جیمز کفرش در اومده دست از بحث با رز برمیداره و دوباره به سمت اونا میاد و میگه: چه کسی جز محفلیای ناز نازو میتونه چنین صدایی رو در بیاره؟ یه روز تنها مقرشون با آب گریه هاشون بر باد میره.

اداره پلیس:

- خب من میگم یه کار کنیم، چند تا مامور میفرستیم دنبالشون تعقیبشون کنن. اگه حرکت مشکوکی انجام دادن که معلوم میشه اشتباه میکردیم، وگرنه از یه کابوس بزرگ نجات پیدا میکنیم! خیلی ایده توپی بود نه؟ :zogh:

پلیس اول با تعجب به دومی نگاه میکنه.

- کابوس بزرگ؟

- خو معلومه اگه این واقعا وزیر باشه و ما هوشمندانه تشخیص داده باشیم که واقعا وزیره و بذاریم آزاد شه و بره توانمندیمونو نشون دادیم و اگه وزیر باشه و ما بندازیمش زندان ...

پلیس اول که کامل ماجرارو فهمیده موافقت میکنه و هردو به سمت نارسیسا و مورفین حرکت میکنن.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
رزرو


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲

گیلدروی لاکهارت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۸ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۵
از شبنم عشق خاک آدم گِل شد...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
خیابان مشنگ ها

ایوان داشت با سردرگمی به دنبال نارسیسا و مورفین می گشت. بعد از چندین ساعت جستجو هیچ نشانه ای از آن ها نیافت و تصمیم گرفت از مشنگ ها سوال کند.
-ببینم مشن...چیزه پسر جون. تو یه مرد و زنو ندیدی که جایی منتظر کسی باشن؟
-
-چرا مثل هیپو گریف زل زدی تو چشام؟
-
-حالت خوبه؟
- مامان...

ایوان که از رفتار آن مشنگ بچه تعجب کرده بود با ناامیدی به راه خود ادامه داد. پس از پرس و جو از چند مشنگ دیگر هم نتوانست نشانه ای از آن دو پیدا کند و تصمیم گرفت به خانه ی ریدل برگردد.

مایل ها آن طرفتر، خانه ی ریدل

-سلام .من اومدم!!!!!
همه ی محفلی ها و مرگخواران با تعجب نگاه خود را به سمت در برگرداندند.
بلاتریکس با عصبانیت به طرف ایوان برگشت و داد زد:
-این چه وضع اومدنه؟ ببینم پس اون دو تا کجان؟
-راستش...گمشون کردم.
بلا:
ایوان:

-یعنی واقعا که. یه کار کوچیکم نمی شه به شماها سپرد. همین الآن با آیلین و فلور برید دنبالشون تا پیداشون نکردید این طرفا پیداتون نشه.
-ب...بلا وایسا ببینم. اینا دیگه کین؟

و با چشمانی که داشتند از کاسه خارج می شدند به محفلی ها خیره شد.
-اینا که دار و دسته ی محفلن


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- چطور ممکنه با این وضع نیم زبونی بودنش رای اعتماد گرفته باشه؟

دومین پلیس سرشو تکون داد.

- خب خب. اولا که این نیم زبونی نیس، درسته هر دوشون توی گفتن "س" مشکل دارن اما این مشکل اون مشکل محسوب نمیشه. دوما، وزیر داریم تا وزیر. ممکنه وزیر بخش نظارت بر جمع کنندگان صدف باشه طرف، ممکن هم هست نخست وزیری چیزی باشه! چون انگار معاونتش چیز مهمیه.

اولین پلیس، یکمی تحت تاثیر قرار گرفت. اما با یه ذره فکر عصبانی شد و یه پس گردنی زد به پلیس دوم.

- واقعا که. تو نخست وزیرمون رو مگه اسمشو نمیدونی؟ تو مایه ی ننگ ناجل ( نیروی انتظامی جامعه ی لندن ) هستی! خجالت بکش. واقعا که.

دومین پلیس، پس گردنش رو مالش داد.

- خب تو که میدونی بگو ببینم کیه نخست وزیر؟

اولین پلیس سرشو به نشونه ی تاسف تکون داد.

- تو واقعا چرچیل رو نمیشناسی؟

دومین پلیس پوزخند زد.

- واقعا که. من دیروز شنیدم که نخست وزیرمون چه کارای خفنی کرده. نخست وزیر فعلی گاندیه.

- فکر نکنما. شنیدم گاندی تازه تصمیم داره واسه دور بعدی کاندید شه

و همین طور که دو مرگخوار سرگرم جعل هویت و دروغ سازی برای نجات بودند، سر دو پلیس به بحث درباره ی شناخت نخست وزیر گرم بود.

- آقا بیا. این برگه هویت من.

- سرباز! بیا این برگه هویتو ببر چک کن ببین پرونده ای داشته قبلا یا نه!

نارسیسا و مورفین:

خانه ی ریدل

- من؟ سالی ویزلی؟ نه بابا... کی هست اصلا؟

بلا یه ضربه زد تو سر خودش . رو به رز کرد.

- یعنی می کشمت اگه توانایی تشخیص هویت مامان بزرگتو نداشته باشی!

- راستش... من... درست یادم نیس ولی... باید بررسی کنم

بلا عصبانی تر شد.

- چقدر طول میکشه؟

- تموم شد. این مامان بزرگ من نیس. اون کلی استخونی بود. اسمشم این که تو گفتی نبود. اینا شاید واقعا کارگر باشن



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۰۸ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
مورفین دستای لرزونشو رو به پلیسا میگیره و میپرسه: آخه آقاژون، من شطوری با این دشتای لرژون بنویشم؟ چیز به خونم نرشیده خب.

پلیس با تکون سرش نارسیسارو نشون میده و جواب میده: اون برات مینویسه.

مورفین به نارسیسا نگاهی میندازه و میگه: نخیرم خودم که شلاق نیشتم که بدم به یه شاحره که برام بنویشه.

و برگه خودشو از دست نارسیسا کش میره و شروع به نوشتن میکنه. نارسیسا با تعجب زیرچشمی سعی میکنه فرم مورفینو بخونه.

- عه! اینکه اسم تو نیـ...

نارسیسا با دیدن مورفین که بهش زل زده و عضلات صورتش که یخورده خم شدن متوجه میشه که اون داره چشم غره میره و ادامه حرفشو نمیزنه و به جاش خیلی آروم میگه:

- فک نمیکردم به مغزت برسه که باید هویت جعلی بسازی!

مورفین نگاهشو از نارسیسا برمیداره و دوباره شروع به نوشتن میکنه و آروم میگه: اگه تا این حد نمیفهمیدم که وژیر نمیشدم! به این حرف ژدن من و چیژخوریم نگاه نکن، هوشی دارم ابر هوش! ملتم همینو فهمیدن که منو وژیر کردن دیگه. میخوای تورو معاون خودم کنم؟

اما با یادآوری ارنی حرفشو تصحیح میکنه و میگه: شرمنده دیر رشیدی، یکی دیگه رو کردم.

پلیسی که بالای سر اونا وایساده بود با هدف خاصی که نویسنده دنبال میکنه هیچ کدوم از حرفارو نمیشنوه ها اما فقط متوجه اون 2 تا کلمه ی وزیر و البته معاون میشه و خیلی آروم و با تعجب اونارو ول میکنه و شروع به پچ پچ کردن با یه پلیس دیگه میکنه و مدام اون دوتارو مینگره!

نارسیسا بعد از سخنرانی مورفین دست از بحث کردن باهاش برمیداره و فرم خودشو پر میکنه: « نام: ورونیکا - نام خوانوادگی: وندلی ... »

اندر صحبت های دو پلیس

- یعنی میگی اون یکی از وزرای این مملکته و خودشو الکی اینطوری جا زده؟


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۷ ۱۴:۱۴:۴۷

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

لرد از وضعیت ساختمان خانه ریدل راضی نیست.به مرگخوارا دستور میده اونو باز سازی کنن.
مرگخوارا دنبال عده ای میگردن که این کار رو انجام بدن.محفلیا متوجه این موضوع میشن و دسته جمعی (به عنوان کارگر)به خانه ریدل هجوم میارن.

نارسیسا، مورفین و ایوان که از ورود محفلیا بی خبر هستن دنبال کارگر میگردن.یه مشنگ برای پیدا کردن کارگر شماره ای بهشون داده ولی اونا نمیدونن چطوری باید به اون شماره زنگ بزنن!
اول گوشی تلفن رو به شماره روی تابلو میکوبن.بعد یه زنگوله میخرن و اونو به صدا در میارن ولی بی فایده اس. در بین تلاشهای نارسیسا و ایوان برای زنگ زدن شخص مخوفی که ظاهرا عضو مافیاس بسته ای به نارسیسا میده و خیلی زود دو مرگخوار(نارسیسا و مورفین) توسط پلیس دستگیر میشن.

نکته:ایوان روزیه سرگرم بازی با موبایل یه مشنگ شده بود و برای همین همراه نارسیسا و مورفین نیست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خانه ریدل:

بلاتریکس ملت محفلی را جلوی خودش به صف کرده و شروع با بازجویی کرد.
-من نمیفهمم.چطور میتونین انکار کنین؟مگه شما محفلی نیستین؟:vay:

همه محفلی ها با هم سرشان را به دو طرف تکان دادند.چارلی ویزلی که دستمال کهنه ای به سرش بسته بود و جارویی در دست داشت گفت:
-نا، نا...ما محفلیو نیستوم.ما کارگرام.صبح تا شب جون میکنام.کار میکنام.

بلاتریکس رو به ایوان کرد.
-این دیگه چه لهجه ایه این داره؟

ایوان برای چند ثانیه طلسم سرچ را روی چارلی اجرا کرد.
-این لهجه شناخته نشده اس.فکر کنم داره نقش بازی میکنه.اصلا اونو بیخیال.اونقدر رو صورتش جای زخم و گاز گرفتگی هست که نمیشه فهمید آدمه یا مانتیکور.ولی این یکی که دیگه مالی ویزلیه.هیچ شک و شبهه ای هم توش نیست.کی میتونه اینقدر چاق باشه؟

بلا به مالی نزدیک شد.
-تو مالی ویزلی هستی دیگه..بگو نه تا چوب دستیمو بکنم تو چشمت!:vay:


اداره پلیس:

-شما دو تا.به نفعتونه حرف بزنین.خیال داشتین با اون بسته چیکار کنین؟شما عضو کدوم باند هستین؟برای کی کار میکنین؟

نارسیسا وحشتزده به مورفین نگاه کرد.
-بیچاره شدیم!اینا ما رو شناختن.میدونن عضو باندیم و برای شخص خاصی کار میکنیم.:worry:

مورفین از نزدیکترین پلیس پرسید:آقا ببخشید...اعتیاد ژرم محشوب میشه؟

-بله...ولی به معتادین فرصت میدیم ترک کنن و به زندگی عادی برگردن.

مورفین با دست روی پیشانی کوبید!
-یا شالاژار...من اگه ترک کنم که ژان به ژان آفرین تشلیم میکنم.

مامور پلیس که دلیل استفاده بیش از حد مورفین از دو حرف "ژ" و "ش " را نفهمیده بود دو برگه را جلوی مرگخواران گذاشت.
-حرف که نمیزنین.هیچ کدوم از مدارک شناساییتونو هم که همراهتون ندارین.حداقل این فرم مشخصات رو پر کنین بفهمیم کی هستین و چیکاره این.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۷ ۱۸:۲۷:۲۵








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.