یاهو
.:. مرلینگاه محفل .:.- من فکر میکنم بهتره اونو تیکه تیکه کنیم، بعد بسوزونیم و بعد خاکسترشو به عنوان کود گیاهان استفاده کنیم!!
- این همه خشونت لازم نیست عیزم! ما کافیه این عکس رو تو نت پخش کنیم و بدون محدودیت کپی رایت، اینطوری ممکنه برای فروشش کلی گالیون گیرمون میاد که باهاش میتونیم چندین شعبه از مغازه هامون داشته باشیم!!
- Oh YeaH !! باهر چی که پول باشه کاملا موافقم !!
.:. تالار پذیرایی گریمولد .:. هری پاتر - پسری که زنده ماند! - از اینکه در آنفوان؟!
جوانی اهل بیتی به هم زده بود و بچه هایش همچون پروانه دورش میگشتند در پوستِ خود نمیگنجید!
به اواخر مهمانی نزدیک میشدیم که نوبت باز کردن کادو ها شد؛ جینی که لحظه ای از کنار هری جم نمیخورد و همه چیز را از همانجا تحت نظر داشت یکی یکی اسامی کادو دهندگان را قرائت!! میفرمود و با ناز و ادا به هری تقدیم میکرد!
( * راوی از چندین بوسه ی پنهانی نیز روایت کرده است! ) جینی تکانی به موهایش داد و سپس با صدای رسایی گفت:
- اوه ممنونم جیمز! اما عزیزم بابا دیگه از سنش گذشته که با نهنگ کوکی تو بازی کنه !
جیمز:
نــــــــــــــع !
جیمز چشم غره ای به جیمز رفت که یعنی "
" و سپس کادوی استرجس را باز کرد و گفت:
- وای عزیزم! ببین استر چی بهمون دادی؟! بازدید یک روزه از منوی مدیریت !! این خیلی جالبه !!
استر سرش را تکانی داد و با گودریک مشغول حرف زدن شد که ناااااااااااگهااااااان صدای باز شدن درب توجه همه را به خود جلب کرد!
غـــــــیییژژژژ ... ووووییییژژژ - هعی دوستان! چند دقیقه به حرفامون گوش کنین!
آرتور ویزلی نگاهی به همسرش سپس به فرد و جرج کرد و گفت:
- بهتره آروم باشین پسرا ! امیدوارم حرف مهمی داشته باشین!!
جرج لبخندی زد و با هیجان گفت:
- البته پدر ! خب متاسفم هری که مجبورم وقت تو و بقیه رو بگیرم اما باید بگم یکی از مرگخوارا اینجاس ، ما اونو تو مرلینگاه زندونی کردیم، اما نکته ی مهمش اینه که اون یه چیز محرمانه همراهش بود!
سیریوس که دستش روی چوبدستی اش قفل شده بود گفت:
- اون چی بود جرج ؟!
جرج از داخل جیبش پاکی را بیرون کشید و گفت:
- چون همه ی شما دوستان ما هستین، مجبوریم کمتر از دیگران از شما پول بگیریم! پس لطفا اول نفری 1 گالیون بهمون بدین تا از راز ولدمورت بهتون بگیم!!!
هری پس از شنیدن نام ولدمورت دستی به پیشنانی اش کشید و به سمت جرج رفت و بعد از دادن گالیون گفت:
- به مرلین قسم اگه شوخی کرده باشین باید تمام اینجا رو تنهایی مرتب کنین!!!
جرج چشمکی زد و پاکت را به وی داد ، هری پاکت را گرفت و با تعجب به عکس و سپس دوستانش خیره شد!
.:. پشت درب محفل .:. - من فکر میکنم ارباب از چیزی ناراحت بود!!
- بهتره به کارمون برسیم بلا ، ارباب اون عکس رو میخواد!!
" tio tio , tio tio SMS "
ایوان با خوشحالی نچندان طولانی، دستش را در جیب بالایی ردایش کرد و مشغول خواندن پیام جدید شد:
" 5 تصویر جدید عبارتند از:
1- کد 11234، نام: " چوبدستی مرلین " قیمت: 50 گالیون
2- کد 11435، نام: " آرم وزارت سحر و جادو" قیمت: 50 گالیون
3- کد 11324، نام: " تالار اسرار" قیمت: 50 گالیون
4- کد 11323، نام: " آفتابه دامبلدور" قیمت: 50 گالیون
5- کد 11213، نام: "
عاشقانه ولدمورت" قیمت: 80 گالیون **
مرگخواران با چشمانی که بی شباهت به مودی باباقوری نشده بود به یکدیگر خیره شده بودند!
جرج و فرد کار خود را کرده بودند!! بی شک ولدمورت آنها را زنده نخواهد گذاشت!