بلیز فیلم چی بود عزيز ؟ اخرش حتما میخواید بگید کل داستان خواب بوده ؟
-------------
سدريک با دنیایی از کینه و نفرت وارد قصر شد و به چشمان اون سه نفر زد .
اسلحه رو از کمرش باز کرد و دو گلوله حروم دراکو و آلبوس کرد !!
تمام اعضای گروه فیلم برداری از ترس فرار کردند ( مجبورم این طوری بپیچونم دیگه
... حال داستان سدريک رو این طور ادامه میدم ! )
کل قصر غرق در سکوت شده بود و تنها چیزی که متحرک بود ، چشمان آنیتا بود که در مسیر بین دراکو و پدرش در حال گردش بود .
از چهره سدريک نفرت به وضوح مشخص بود !
آنیتا نگاه مرگباری به سدريک انداخت اما سدريک روی خودش رو برگردوند و به سمت خارج قصر حرکت کرد !
ريشهای دامبل صورت دراکو رو کاملا پوشونده بود ...
آنیتا از پشت به سدريک حمله کرد و قبل از رسیدن به سدريک دستانش رو به سمت داخل ردای خود برد ... سدريک که هیچ وقت این قدر آنیتا رو عصبی ندیده بود در یک حرکت اسلوموشن ( مقابل حرکت انتحاری که جدیدا مد شده ) به سمت معشوقه خودش برگشت اما هیچ وقت فکر نمیکرد این نگاه آخرين نگاهی هست که در چشمان معصوم و بی ريای آنیتا اسیر خواهد شد !!!
سلاح سردی در شکم سدريک جا خوش کرده بود و خون سدريک بر روی زمین میريخت و آنیتا از این طريق میتونست انتقام خون دو نفری که در دنیا از همه بیشتر دوستشون داشت رو بگیره و در مقابل وجدان خود شرمنده نباشد اما ...
انیتا در یک حرکت اسلوموشن به یاد جادوی ترماندیانووس افتاد !!
روح سدريک میتونست عشق رو در دل آنیتا زنده نگه دارد ... این شدنی بود ولی تاکنون هیچ وقت از این جادو استفاده نکرده بود !! این تنها فرصت برای زنده نگه داشتن بود اما در همین فرصت نیمی از زمان گذشته بود و تنها پنج ثانیه دیگر روح سدريک حروم میشد و همراه خود تمام آرزوهای آنیتا رو هم به همراه میبرد ... سدريک به روی زمین افتاد و روح سدريک تماس خود با پا و قسمتهای کمر رو قطع کرده بود و اگر این ارتباط به طور کامل قطع میشد همه چیز به پایان میرسید !!
آنیتا به دنبال چوبدستی خود گشت اما همراه خود نداشت !
روح از گردن سدريک هم خارج شده بود !!
چوبدست آلبوس به طرز جادویی شروع به درخشیدن کرد و ناخوداگاه آنیتا به سمت اون شیرجه رفت و لمس دست اون با چوبدست برابر بود با نفس آخر سدريک ... همه چیز به پایان رسیده بود .... دنیای آنیتا روی سیاه خودش رو بعد از سالها زندگی نشون داده بود !!
به یاد جمله پدر افتاد : " امید "
- ترماندیانووووووووووووووسروح سدريک به رنگ دیگری در اومد و آنیتا تونست اون رو ببینه که درست بالای سر سدريک ایستاده اما اگر روح جداشده باشه این جادو چرا عمل کرده بود ؟؟!!
آنیتا در حالی که وووووووس طلسم رو همین طور میکشید به چشمان سدريک خیره شد ... درست بود ... یکی از چشمان سدريک با سرعت از نیمه باز و بسته میشد و این نشون میداد که هنوز ارتباط کامل قطع نشده .
روح سدريک با خشم فرياد زد :
- ول کن دختره پر رو !!! چه طور جرات کردی این طلسم رو استفاده کنی ؟؟ ننگ برای روح ها !!
آنیتا میدونست در این مواقع روح عذاب شدیدی میکشه و هر کاری رو انجام خواهد داد تا از شر این ننگ خارج بشه اما آنیتا نیمی از موفقیت رو کسب کرده بود و هنوز کاری که میخواست انجام بده رو انجام نداده بود ...
- وووووووووس !!
بایستی تا اخرين لحظه این طلسم رو میکشید اما اگر یک لحظه مکث میکرد تا نفس بکشه روح به طور کامل جدا میشد .
روح سدريک به شدت عذاب میکشید و سعی میکرد هر طور شده از تن لش اون جدا بشه اما در مقابل حمله ای به آنیتا کار تا بدین وسیله کاری کنه تا طلسم قطع بشه !!
99 در صد روح سدريک که رها شده بود تا جایی که میتونست به آنیتا نزدیک شد اما به خاطر اون ارتباط کوچیک بیشتر نمیتونست نزدیک تر بشه ... روح انیتا شروع به خارج شدن از بدنش کرد ...
روح سدريک خبیث تر از این حرفها بود !!
روح سدريک : حالا که این بلا رو میخوای سرم بیاری خودت هم باید این ننگ رو تحمل کنی ! ( خنده شیطانی )
آنیتا چوبدست دراکو رو دید که در نزدیکی اون افتاده بود ... چوبدست رو به دست گرفت اما اگر لحظه ای مکث میکرد و ورد دیگه ای رو با چوبدست دوم به زبون میاورد ، مجبور بود طلسم ترماندیانوووس رو رها کنه ... حالا زندگی خود آنیتا هم به خطر افتاده بود !!
فکری به ذهن آنیتا رسید ... طلسم های بدون کلام !!
روح انیتا در حال خارج شدن بود ولی سعی کرد تا با ذهن خودش تمرکز کنه و بالاخره موفق شد ... روح سدريک به کناری رفت و روح خودش هم به بدنش وارد شد اما دیگه نفسی برای کشیدن طلسم نداشت .
- ووووووووووس !
آنیتا قرمز شده بود و نفس دیگه ای نداشت و مجبور بود زودتر شروع کنه .
با ذهن خودش طلسم فرمان رو با چوبدست دوم به سمت روح سدريک فرستاد و تلاش برای جداشدن کامل متوقف شد و روح سدريک به سمت جسد دراکو و آلبوس که در گوشه ای روی انبوهی از کاه افتاده بودند ، حرکت کرد .
- ووووووس !
حدود دو دقیقه بود که آنیتا این طلسم رو میکشید و به دلیل نفس نکشیدن تا مرگ فاصله ای نداشت !
روح سدريک و دراکو به درون یکدیگر نفوذ کردند ... انیتا برای اولین بار این طلسم مرگبار رو مشاهده میکرد ... تا به حال دو حس ترس و حیرت رو همزمان تجربه نکرده بود !
روحی که شبیه سدريک بود ، به دراکو تغییر شکل میداد اما آنیتا تمرکز لازم نداشت و آخرين اکسیژنهای نفسی که کشیده بود هم در حال پایان بود .
- ووووووووس !!
روح سدريک حالا کاملا شبیه دراکو شده بود ولی یک درصدی که هنوز با بدن سدريک در ارتباط بود باقی مونده بود و 99 درصد روح سدريک که حالا به روح دراکو تبدیل شده بود وارد بدن وزير شد و تنها یک درصد ارتباط با بدن سدريک باقی مونده بود تا .... ولی .... چیزی که نباید میشد رخ داد !
آخرين اکسیژن آنیتا سوخته شد و طلسم متوقف شد ...
انیتا بیهوش روی زمین افتاد و طلسم انجام نشد !!
تمام امیدها به پایان رسیده بود و روح دراکو هم به دلیل اون یک درصد اجازه زنده کردن وزير رو نداشت .... همه چیز به پایان رسیده بود !!
جسد هر چهار نفر نقش زمین شده بود ...
ناگهان نوری از خارج قصر به داخل وارد شد !!
روح دراکو : ش ... شما ؟؟
نور در همون مکان ایستاد و به جسد دراکو ، سدريک و آنیتا نگاهی انداخت .
نور : من فرشته ای از جانب ملکوتم ...
روح دراکو بهت زده به نور خیره شده بود .
نور : من پرونده اعمالت رو بررسی کردم ... کارهای مردمی و خیر زيادی انجام دادی و در مقابل این فرد خبیث تو رو در به این روز انداخت !
روح دراکو از شدت تعجب داشت سکته میکرد .
نور به سمت جسد سدريک رفت و اون یک درصد رو آزاد کرد و روح دراکو کامل شد و به بدنش بازگشت ...
نور در حالی که زير لب جمله زير رو زمزمه میکرد از در خارج شد :
- یحاسب ذره المثقال خیر یره !!
چشمان سدريک بسته شد و دراکو به سختی اولین نفس زندگی خودش رو کشید ... دراکو به محض بلند شدن چشمش به آنیتا افتاد که بیهوش افتاده بود ... آبی به سر و روی اون زد و هر دو به همدیگه زل زدند .
آنیتا : من چقدر تو رو دوست دارم دراکو !
دراکو : برای همه چیز ممنونم ازت ... تو جون منو نجات دادی .
دراکو در حالی که آنیتا رو در آغوش داد به جسد البوس و سدريک خیره شد و بوسه ای بر پیشونی آنیتا زد ...
انیتا : من نمیتونستم هر دوتون رو زنده کنم اما نمیدونم چرا تصمیم گرفتم تا از روح سدريک برای زنده کردن تو استفاده کنم ... پدرم !
قطرات اشک از چشمان آنیتا جاری شد .
- سدريک دیگه هچ روحی نداره که زنده بشه چون روحش نابود شد و روح تو مجددا ایجاد شد ... هیچ روحی نداره و با نداشتن روح امکان زنده شدن به هیچ عنوان وجود نداره ... تنها روح خودش میتونست امکان زنده کردن جسم رو محیا کنه .
دراکو ادامه داد :
- چون اون منو کشته بود این طلسم عملی شد اما اون رو کسی نکشته تا از این طلسم استفاده کنه ... هیچ طلسم و جادویی هم وجود نداره ... هیچ کس و هیچ قدرتی توانایی زنده کردن سدريک رو نخواهد داشت چون روح سدريک نابود شده و روح جدیدی هم نمیتونه به اون کمک کنه ...
---------
سدريک جون حالا شما بدون روح میخوای چی کار کنی ؟؟
البوس هم خودشو اگر تونست زنده کنه ... مگه مريضم پدر زنم رو زنده کنم که سرم غر بزنه ؟
نوبت شما دو نفره که یه کاری کنید !!
خواهشا یکی دو روزی اگر کسی پست نزنه ممنون میشیم ... بذاريد البوس و سدريک پست بزنن و بعد داستان روال عادی خودش رو پیش بره ...
این از دراکو که زنده شد !
منتظر هنرنمایی شما دو نفر هستیم ...