هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۸:۰۳ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۰
#71

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لونا:خب...خودت!
لینی:نه خب.من کار دارم الان.وقت ندارم.دارم نجینی رو ماساژ میدم!تو چرا درستش نمیکنی؟

لونا دور و برش را نگاه کرد.قوطی روغن گیاهی را از روی میز برداشت.
-خب منم قراره به تو کمک کنم!روغن ماساژ نجینی رو بهت میدم.

روفوس خمیازه ای کشید.
-چرا اعتراف نمیکنین که هیچکدومتون بلد نیستین این معجونو درست کنین؟!

رز که در فاصله کمی از لونا کنار شومینه سرگرم مطالعه بود،کتابش را بست.کمی فکر کرد و بعد از چند دقیقه چشمانش برقی شیطانی زد.
-هووووم...یافتم!

لینی با عصبانیت اعتراض کرد!
-هی صبر کن!تو نمیتونی یافته باشی.من مطمئنم که یه ریونی راه حلو پیدا میکنه.

رز بدون توجه به اعتراضهای لینی ادامه داد:
-از دوران تحصیل ما مدتها گذشته.برای همین طرز تهیه معجونهایی رو که کاربرد زیادی ندارن فراموش کردیم.ولی این جوجه هایی که میان آموزشگاه مرگخواری آموزش ببینن همه معجونا رو بلدن.میتونیم گولشون بزنیم و وادارشون کنیم که معجون توهم زا رو برای ما تهیه کنن!


دو ساعت بعد...یکی از کلاسهای آموزشگاه مرگخواری:

لینی وارنر در حالیکه کاملا جدی به نظر میرسید چند بار چوب دستیش را روی میز کوبید.دانش آموزان فورا ساکت شدند.لینی دستش را روی شانه رز گذاشت و شروع به صحبت کرد.
-خب بچه ها...ایشون پروفسور ویزلی هستن.از طرف لرد سیاه برای سنجش توانایی شما فرستاده شدن.پروفسور ویزلی از شما میخوان که براشون معجون توهم زا رو تهیه کنین.بهترین معجون جایزه تسترال طلایی رو میبره!خب...شروع کنین!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۱۸ ۸:۱۰:۲۸



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۰
#70

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
سوژه ی جدید
لینی در حالی که ناله میکند: وای مردم اخه اینم شد زندگی؟! صبح تا شب کلفتی لرد رو بکن یه روز هم مرخصی نداشته باش.
ایوان در حالی که داشت زمین رو تی (طی؟)میکشید:لینی خیلی غر میزنی پاشو بقیشو جارو کن الان بهت میرسم!
و همه دوباره مشغول کارشدند .......
چند دقیقه بعد...
لینی دوباره جیغش در میاد و رو به بقیه ی رینوکلاو ا میگه :ناسلامتی شما توی ریونید یعنی هیچ کدوم شما مثل من هیچ چیز به ذهنش نمیاد؟! لونا تو یه چیزی بگو
لونا هم که با بی تفاوتی داره گرد گیری میکنه میگه :اخه چی بگم لرد رو هیچ کاریش نمیشه کرد.
لینی:
لونا:خوب چی کار کنم? بعد به مسخره اصلا می خوای معجون توهم زا به لرد بدیم؟ و بقیه پشت سر او میخندند.
بقیه:
لینی:
لینی: وای لونا تو فوق العاده ای ! خوب حالا کی میتونه معجونو درست کنه؟


ویرایش شده توسط چوچانگ در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۱۷ ۲۲:۰۷:۱۴

فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۸:۴۸ سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۰
#69

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
جاگسن با نارضیاتی گفت: اه، این چه وضعشه؟ داشتم از غذایی که ارواج برای سالازار اماده کردن بودن دوتا مرغ کباب شده کش میرفتم! این چه وقت زنده کردن بود آخه!

ایوان لگد محکمی نثار جاگسن میکنه و میگه: مرغ کبابی و زهر نجینی! مرتیکه میکروب، زنده اش کردیم طلبکارم هست! حیف که اونجا از همه ارواج دله دزدی میکردی، وگرنه میذاشتم همونجا بمونی تا ادب بشی!

با با نفرت و انزجار یقه جاگسن را گرفت و در حالی که او را مثل کیسه زباله با فاصله از خودش نگه داشته بود به همراه لینی به راه افتادند.

...ارباب، این مردک هپلی رو به زور از اون دنیا برش گردوندیم. حالا چیکارش کنیم؟ میترسم همه جا رو میکروبی کنه. تا الان سه تا پشه نیشش زدن هر سه تا در جا خشک شدن افتادن زمین!

لینی با پوزخند گفت: حداقل میتونیم ازش به عنوان پشه کش استفاده کنیم!
لرد دستی به سرش کشید و گفت: فعلا بندازینش گوشه سیاهچال. الان وقت فکر کردن به این موجود رو ندارم. ایوان، باید هر چه زودتر راهی برای خوب کردن حال نجینی عزیزم پیدا کنی، وگرنه مجبورت میکنم فردا شب کباب جاگسن بخوری!مفهومه؟

ایوان که چهل ستون! بدنش میلرزید گفت:چشم ارباب.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
#68

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۱ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۴ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶
از سر رام برو کنار!!! :@
گروه:
کاربران عضو
پیام: 296
آفلاین
ایوان به سرعت از اتاق لرد خارج شد. و لینی را در مقابل خود یافت.
_ لینی ، مونتگومری رو ندیدی؟

_ چرا، فکر کنم داشت میرفت بازار تا یه بیل نو بخره!

_ هان؟ چی؟ امکان نداره! آخه چرا الان؟ الان چه وقت بیل خریدنه؟

_واا مگه بیل خریدنم وقت خاصی میخواد؟

_ حالا من چه خاکی تو سرم بریزم؟ ارباب دستور داده جاگسن رو بیاریم بیرون!

_ چـــی؟آخه برای چی؟ بعد از اونهمه بدبختی؟ تازه از شرش راحت شده بودیم.

_ میدونم. اما مثه اینکه دوباره ارباب خواب نما شده! نظرش عوض شد.

_ که اینطور... خب پس اینطور که پیداس خودمون باید بیاریمش بیرون. بجنب ایوان تا نمرده!

ایوان با تکان دادن سرش موافقت خود را اعلام کرد و همراه لینی به سمت گورستان براه افتاد.

30 دقیقه بعد...

جاگسن با لباسهایی خاکی و صورت کبود بی جان بر روی زمین افتاده بود. لینی در گوشه ای دیگر بر روی زمین نشسته بود و نفس نفس میزد. ایوان متعجب بالای سر جاگسن زانو زده بود و برروی صورتش خم شده بود.
_ یعنی زندس؟

لینی سرش را بالا آورد و به جاگسن نگاه کرد.
_ فکر نکنم.

_ وای نه! ارباب منو میکشه جاگسن جونِ مادرت زنده شو!

_ برو کنار ببینم.

لینی ، ایوان را کنار زد و صورتش را به صورت جاگسن نزدیک کرد...

ایوان : لینی! چیکار میکنی!؟

لینی با روشنفکری تمام گفت :
_ میخوام بهش تنفس مصنوعی بدم دیگه!

ایوان درحالیکه اخم هایش را در هم میکشید لینی را با عقب هل داد.
_ لازم نکرده! خودم اینکارو میکنم.

_ایییییش! خب حالا توام

چند دقیقه بعد

لینی با بیحوصلگی تمام کنار ایوان نشسته بود و به تلاش بی نتیجه ایوان که عرق ریزان در حال تنفس مصنوعی دادن و ماساژ قلبی جاگسن بود، نگاه میکرد.
_ بسه دیگه ایوان! مرده...

_ هن...هن... نه...262... من ناامید نمیشم...263... زنده بمون جاگسن...264...بمون...

_ اهه اهه ... (افکت سرفه جاگسن)

لینی با خوشحالی از جایش بالا پرید.
_ زنده اس! زنده اس!


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۰/۹/۱۷ ۲۰:۵۳:۱۹

im back... again!


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۰
#67

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
یک ساعت بعد ...
سرسرای خانه ریدل


مونتگومری پس از اینکه در مقایبل اربابش تعظیم کرد ، شروع کرد به دادن گزارش ...

- سرورم ، جاگسن رو به هر ترتیبی که بود تونستم خاک کنم . البته خیلی مقاومت میکرد و ممکنه که هنوز هم زیرخاک زنده باشه ولی بهتون اطمینان میدم که حداکثر تا چهل و پنج دقیقه دیگه کارش تموم میشه .

ولدمورت از جایش برخاست و به سمت اتاق خوابش به راه افتاد . در میانه راه خطاب به مونتگومری گفت : کارتو خوب انجام دادی ... به ایوان هم بگو هرچه زودتری فکری به حال نجینی بکنه .

- چشم ، سرورم !

سپس ولدمورت وارد اتاقش شد و خیلی زود پلکهایش سنگین شد و آنها را بست .

رویاهای ولدمورت

- تام ، این محفلی هرچند لحظه یه بار روحش میاد و مزاحم ما میشه . روحش هنوز سرگردانه و مارو کلافه کرده . هرچه زودتر این مردک رو از زیر خاک دربیارین وگرنه ...

ناگهان لرد از خواب پرید ...

نیم ساعتی میشد که به خواب رفته بود و در خوابش جدش را دیده بود که به او در مورد مزاحمت روح جاگسن و سرگردانی آن هشدار میدهد . این محفلی نه تنها جسمش مزاحم بود بلکه روحش هم دردسر درست میکرد . پس باید فکری میکرد .

سه دقیقه بعد ...

- تا دیر نشده و اون محفلی هنوز نمرده ، به مونتگومری بگو که اونو از زیر خاک دربیاره .

ایوان که سردرگم و کلافه شده بود ، گفت : ولی سرورم وجود اون باعث بدبختی میشه . باید اونو هرطور شده از بین ببریم .

- راجع به اون هم فکری میکنیم . وقت رو تلف نکن و زود پیغام منو به مونتگومری برسون !

- اطاعت میشه سرورم !

ایوان تعظیم کرد و اتاق را ترک کرد ...


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۰:۰۰ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۹۰
#66

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

جاگسن برای کشتن نجینی وارد ارتش سیاه شده.لرد از این قضیه اطلاع پیدا میکنه وبه مرگخوارا دستور میده جاگسنو هر جا که دیدن دستگیر کنن .جاگسن نجینی رو میگیره و آماده آپارات کردن به محفل میشه.ولی مرگخوارا جلوشو میگیرن و دستگیرش میکنن...نجینی که از این قضیه عصبانی شده سعی میکنه جاگسنو درسته قورت بده ولی مرگخوارا جاگسنو از دهن نجینی در میارن و تحویل لرد سیاه میدن.لرد سیاه شروع به شکنجه جاگسن میکنه که یکی از مرگخوارا بهش خبر میده که نجینی مسموم شده.لرد به مرگخوارا دستور میده دلیل مسموم شدن نجینی و پادزهرشو پیدا کنن.
مرگخوارا در معده نجینی لنگه کفشی پیدا میکنن.لرد لنگه کفش رو میبینه و دستور میده صاحبش رو پیدا کنن.مرگخوارا به لرد اعلام میکنن که صاحب کفش جاگسنه.لرد هم بهشون دستور میده جاگسن رو به خورد نجینی بدن ولی قبل از این کار برای اطمینان از بی خطر بودن عملیات، بذارن یه تسترال جاگسن رو امتحان کنه و اگه حالش بد نشد برن سراغ نجینی.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرگخواران بدون توجه به بهم خوردن دندانهای جاگسن او را به اتاق تسترالها بردند.

-پیش پیش پیش...تس تس تس تس....

تسترال مورد نظر، به سرعت صدای ایوان را شناخت و جلو رفت.ایوان با محبت دست نوازشی به سر تسترال کشید.
-لینی...یه تیکه از این یارو رو رد کن بیاد.قرار نیست تسترال یه لقمه چپش کنه.

لینی چاقوی نقره ای رنگش را روی بازوی جاگسن گذاشت....کمی مکث کرد و منصرف شد.دست جاگسن را گرفت و چاقو را روی انگشت اشاره گذاشت...باز منصرف شد و چاقو را بطرف انگشت کوچک دست چپ جاگسن برد.
-هوم...همینو میبرم.زیاد به دردت نمیخوره.

داد و فریاد جاگسن مانع بریده شدن انگشتش نشد.لینی با نفرت انگشت را به ایوان داد.با اشاره ایوان، تسترال در یک حرکت سریع پرید و انگشت جاگسن را بلعید...


ده دقیقه بعد:

مرگخواران به همراه جاگسن وارد آموزشگاه شدند.لرد بدون اینکه به التماسهای جاگسن توجهی کند سرگرم عوض کردن پارچه روی پیشانی نجینی بود.
-چی شد؟تستراله حالش خوبه؟

روفوس لبخند زد.
-عالیه ارباب!حرف نداره.ساکت و آروم.دراز کشیده روی زمین....حتی پلکم نمیزنه.
-یعنی مرد؟
-با اجازه شما...بله ارباب!دادیم مونتگومری براش مراسم آبرومندانه ای برگزار و دفنش کنه.

لرد با عصبانیت از جا بلند شد و بطرف جاگسن رفت.
-مرتیکه هپلی!معلوم نیست از اون لونه ققنوس چه میکروبی با خودش آورده.هر کی لب بهش میزنه مرحوم میشه...اینو بدین مونتگومری همراه تستراله زنده به گور کنه.بعد بیایین نجینی منو خوب کنین!




Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ جمعه ۶ آبان ۱۳۹۰
#65

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
- باید نصفش کنیم بدیم نجینی قورتش بده.

رز اعتراض کرد:
- ولی چه فایده ای داره این کار؟ ممکنه حتی حالش بدتر بشه اینطوری.

ایوان سرش را خاراند و به لنگه کفش نفرت انگیز نگاه کرد. باید راهی برای درمان نجینی پیدا میکردن وگرنه جاگسن تنها کسی نبود که نصف میشد!

- اینطوری نمیشه. بهتره بریم پیش ارباب و اونجا با خودش صحبت کنیم. بالاخره یه راه حلی پیدا میشه دیگه.

چند دقیقه بعد مرگخوارها کنار لرد سیاه ایستادن و بلا که کفش نفرت انگیز رو با انزجار از بند کفشش گرفته میگه:
- ارباب متوجه شدیم که کفش متعلق به همین حیف نونه. اون یکی کفش رو از جای دیگه ای کش رفته و پوشیده.

با شنیدن این جمله رنگ از چهره جاگسن پرید و به لکنت افتاد:
- کی، من...چی؟ نه...نه!

- خب. دستور العمل مشخصه. طبق دستورم نصفش کنین و بدین نجینی بخورتش. اول کسی که بگه نجینی عزیزم حالش بد میشه کروشیو میخوره.

رز دستش رو بالا میکنه و کروشیو اول به اون اثابت میکنه!

- ارباب، اگه حالش بدتر بشه چیکار کنیم؟ به نظرتون بهتر نیست اول بدیم کس دیگه ای بخورتش؟

همه مرگخوارها با تعجب به رز نگاه میکنن.
- یعنی تو واقعا فکر کردی یکی از ما این بوگندو رو میخوره؟!

لرد نگاهی به جاگسن انداخت و از تصور اینکه کسی مجبور شود او را بخورد چهره اش را در هم کشید و کروشیو دوم را هم به سمت رز فرستاد.
- دفعه دیگه از این پیشنهادها بشنوم خود اون پیشنهاد کننده رو نصف میکنم.

بلاتریکس که در تمام این مدت مشغول بازی کردن با موهای فرفری اش بود سرفه کوتاهی کرد و گفت:
- ارباب، لازم نیست که ما این نکبت رو بخوریم. میتونیم نصفش رو بدیم به یه تسترال. اگه چیزیش نشد که بقیه اش رو میدیم نجینی. اگه هم حالش بد شد دنبال یه راه دیگه میگردیم!

بعد از تمام شدت این جمله لبخند رضایت بخشی بر روی صورت مرگخوارها نقش بست و دندان های جاگسن با شدت از ترس بهم خورد.



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۰
#64

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۶:۱۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5471
آفلاین
ایوان و بلا سریعا از جلوی چشمان لرد دور شدند و خودشان را به اتاقی که مرگخواران در حال بررسی نجینی بودند رساندند.

- چی شد؟

ایوان با انزجار نگاهش را به سمت دیگری گرفت تا محتوایی که در حال خارج شدن از دهان نجینی بود را نبیند و گفت:

- ارباب گفتن صاحب لنگه کفشو پیدا کنیم!

رز ابرویش را بالا انداخت و گفت: چی؟ پیدا کنین؟ خب اونکه معلومه کیه!

بلا لنگه کفش را از دست ایوان قاپید و گفت: آره، مال جاگسنه، اما مشکل اینجاس که اون کفش پاش بود.

رز جیغ زنان گفت: ولی من خودم یادمه که توی پستم نوشتم جاگسن کفش نداشت!

لونا مرموزانه گفت: قضیه بوداره! جادویی عجیب درون این ماجرا نهفته است!

برای اولین بار تمام افراد حاضر در اتاق نسبت به سخن لونا مشکوک شدند و در تفکر و تعمل فرو رفتند.

- نکنه دامبلدور یه کاری کرده؟

بلا چشم غره ای به رز رفت و گفت: تو اینجا دامبلدور میبینی؟

رز شروع به خاراندن سرش کرد و گفت: ولی جاگسن جاسوس محفلیاس و از طرفی اون بدون کفش اومد اما با کفش دیده شد. شاید محفلیا میخوان دیوونه مون کنن!

جرقه ای درون ذهن لونا زده شد و بدون توجه به حرف رز دوباره گفت: شاید کفش یکیو کش رفته!

- دست بردار لونا، ارباب تمام مدت بالا سرش بوده و داشته ازش بازجویی میکرده، چطوری میتونسته کفش یکی دیگه رو پا کنه؟

یک ربع بعد:

لرد پشتش را به جاگسن کرده بود و با آرامش در حال نوشیدن آب کدوحلوایی بود. جاگسن نیز چشمانش با سرعت برق در حال حرکت در اطراف اتاق بود تا چیزی برای نجات خودش پیدا کند.

نگاه روفوس روی کفش های جاگسن زوم شد. کفش ها لنگه به لنگه بود و یکی از آن ها شباهت بسیار زیادی با لنگه کفش بیرون آمده از دهان نجینی داشت.

روفوس که پشت در پنهان شده بود، خودش را جمع و جور کرد و با سرعت به محل تجمع مرگخواران برگشت.

- حق با لونا بود! جاگسن کفش یکی دیگه رو کش رفته. احتمالا کفشی بوده که از کس دیگه ای اونجا جا مونده بوده.

ایوان بشکنی زد و گفت: پیداش کردیم! معما حل شد. اممم ... بلا؟ ارباب گفته بودن با صاحب کفش چی کار کنیم؟


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۸ ۱۳:۴۴:۳۴



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۰
#63

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
ولی موفق نشد!

لرد:اون چیه ایوان؟

ایوان که خیلی ترسیده بود چند قدم عقبتر رفت و گفت:
-ارباب اگه اجازه بدین من مرخص میشم.
لرد نگاه وحشتناکش را به چشمان ایوان دوخت و قدرت انجام هر حرکتی را از او گرفت.
-اونو بده به من ایوان.ایوان مجبور به اطاعت شد و لنگه کفش را به لرد داد.لرد با نفرت به آن نگاه کرد.
-هوم...اینطور که معلومه اینو از معده دخترم در آوردین.پس دلیل مسمومیتش این بوده؟
لرد رو به جاگسن کرد:تو خائن پست.دخترمو با لنگه کفش کثیفت مسموم کردی.چطور جرات کردی?اصلا پای تو تو دهن نجینی چیکار میکرد؟زود اعترف کن تا هر دو تا لنگه کفشتو به خوردت ندادم.
بعد از گفتن این حرف نگاه لرد به پاهای جاگسن افتاد.
لرد:ایوان؟این که کفشاش پاشه.پس این لنگه کفش نفرت انگیز مال کیه؟زود صاحبشو بیارین اینجا.
ایوان درحالیکه از ترس میلرزید پرسید:چرا ارباب؟میخوایین نصفش کینن بذارین تو لنگه کفش بعدم به خورد جاگسن بدین؟
لرد با عصبانیت جواب داد:به توربطی نداره!سریع پیداش کنین و بیارینش خدمت ارباب.این نکبتم (اشاره میکنه به جاگسن)دیگه لازم ندارم.یه آواداکداورا بزنین بهش بعدم تو باغچه رفنش کنین.درختا کود لازم دارن.


ویرایش شده توسط وینست کراب در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۵ ۲۰:۰۷:۰۶

ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۰
#62

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۱ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۴ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶
از سر رام برو کنار!!! :@
گروه:
کاربران عضو
پیام: 296
آفلاین
ایوان با نگرانی به بلاتریکس نگاهی انداخت و از او برای منصرف کردن ولدمورت کمک خواست. اما بلاتریکس با بیخالی شانه هایش را بالا انداخت و به دیوار تکیه داد.

جاگسن با ترس و لرز لب به سخن گشود.
_ قبول نیست! من اعتراض دارم ارباب!

ولدمورت پرخاش کنان گفت : اعتراض وارد نیست! باید نصف بشی! تمام!

ایوان بار دیگر نگاهش را به بلاتریکس دوخت تا شاید او کمکی بکند اما بلاتریکس نگاهش را از ایوان برگرفت و مشغول بازی با موهایش شد. بنابر این ایوان ناامیدانه رو به ولدمورت کرد و گفت : آخه ارباب... شما دارید میگید حشره رو نصف میکنن میذارن روی زخم! اما نجینی که زخمی نشده! دل و روده اش بهم ریخته ...

ولدمورت با چشمان سرد و بی روحش به ایوان خیره شد.
_ همم راست میگی! پس یه کاری دیگه میکنیم! نصفش کنین بدید نجینی بخورتش! اینجوری حتما دیگه خوب میشه!

_ اما ارباب اونجوریم که ممکنه نجینی حالش بدتر شه... دفعه قبلم اینو خورد که مریض شد! این دفعه ممکنه اثرات غیر قابل جبرانی داشته باشه ها!

ولدمورت با عصبانیت کروشیویی را به سمت ایوان فرستاد.
_ زبونتو گاز بگیر ایوان!

ایوان که به سختی توانسته بود خود را از معرض کروشیوی ولدمورت کنار بکشد، ردایش را صاف کرد.
_ بله... پس از گاز گرفتن زبون و این چیزا به هر حال حقیقتیه ارباب! به ریسکش نمی ارزه!

ولدمورت چوب جادویش را در میان انگشتانش به حرکت در آورد و به فکر فرو رفت.
_ خب ... پس باید چه کرد؟ هان؟! میگم... یه بویی نمیاد!؟

ایوان با تعجب شروع به بو کشیدن کرد.
_ نه! چه بویی ارباب!؟

_ بوی پا میاد! تو باز جوراباتو نشستی ایوان؟

ایوان : من!؟! چیزه...
و سعی کرد لنگه کفشی را که در پشتش نگه داشته بود از دید ولدمورت پنهان سازد.


im back... again!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.