آلبوس بمیری الهی ... زودتر از من زده بودی ؟؟ اصلا حواسم نبود ! خواستم حال سدریک رو بگیرم !!
-----
سدريک بلافاصله به سمت اتاق خودش رفت تا لباسهاش رو عوض کنه.
آنیتا نگاهی به ساعت انداخت !
11 صبح بود و همه چیز طبق نقشه پیش میرفت ...
زيلینگ زولونگ ...
سدريک با عجله در حالی که کروات خودش رو نیمه باز کرده بود به سمت گوشی تلفن رفت !
- ســـــــــــلام عزيزم ... خوبی جیگر ؟؟
آنیتا خونش به جوش اومده بود اما تا نیم ساعت دیگه اگر همه چیز خوب پیش میرفت حکم طلاق در دستانش بود .
سدريک در حال صحبت با تلفن بود و آنیتا در اتاق مجاور با گوشی همراهش شماره وزير رو گرفت ...
- سلام دراکو جووون ... من باید حتما باشم حالا ؟؟
دراکو پشت گوشی : آره ... فعلا که همه چیز خوب پیش رفته ! سدریک هنوز نفهمیده دادگاه ساعت 11:30 بوده ؟؟
آنیتا دستش رو جلوی گوشی گرفت و به آرومی جواب داد :
- فکر نمیکنم ... فکرت عالی بود دراک ... الان اگر سر ساعت تو دادگاه حاضر نشه حکم طلاق رو راحت میگیريم !
دراکو : ولی باید حتما خودت رو برسونی ... یادت نره !! اگر تو هم نیای قاضی یه جلسه دیگه میذاره !
آنیتا در حالی که کیف خودش رو روی دوشش مینداخت با محبت تمام گفت :
- تو همونی بودی که تو روياهام دنبالش بودم !!
بووووووق ...
آنیتا به اتاق پذیرایی برگشت ... سدريک روی مبل دراز کشیده بود و لبخندهای عشقولانه ای بر لب داشت .
سدريک : ناهار کجا بريم ؟!
آنیتا با حیرت به سدريک نگاهی انداخت اما متوجه شد که سدريک با کس دیگه ای بوده !!
چوبهای داخل شومینه حسابی قرمز شده بود و هر لحظه آنیتا بیشتر هوس میکرد که یکی از اونها رو در دهان سدريک خاموش کنه .
سدريک : بوووف ؟؟! نه بابا ... آتیش بهتره !! گردبادم بد نیست
آنیتا : هوووی من میرم خريد کنم !! یک ساعت دیگه برمیگردم ...
سدريک غرق در صحبتهای عشقولانه بود و متوجه نشد .
بیست دقیقه بعد در دادگاه !
- آنیتا کجا بودی تا حالا ؟؟ بدووو قاضی منتظره !
دراکو همراه آنیتا وارد دادگاه شد ... آلبوس در گوشه ای نشسته بود و قاضی هم مشغول باز کردن پرونده ها بود .
دراکو : اشک بريز یه کم ... این یارو مردمی ترين قاضی اینجاست !
آنیتا به آرومی دستانش رو در دستان دراکو قرار داد .
دراکو "
قاضی با دیدن این صحنه به مشکوکیوس بودن موضوع پی برد .
- جناب وزير شما اینجا چی کار میکنید ؟؟
دراکو : ایشون از یک هفته پیش مراجعات کثیری به وزارتخونه داشتند و منم که حساااااس !! وزير مردمی تا پای گرفتن حق در کنار ملت است . ( تبلیغات : بانک ملت بانک شما
)
آلبوس : تکبیر !!!!
قاضی : آقا آرومتر ... همسرتون ایشون هستند ؟
آنیتا : ایشون اخوی بنده هستند !
دراکو : اخوی ؟!
آنیتا : ببخشید ابوی بنده ! همسر بنده روحیه منو به ريخته
دراکو تازه متوجه فیلم بازی کردنهای آنیتا شد و در دل یک احسنت مشتی بهش گفت .
دومبول : جناب قاضی همسر ایشون نیومدند !
قاضی از شدت خشم از جاش بلند شد .
- خیلی بیخود کردن نیومدن ... مگه من مسخره ایشون هستم !! حکم طلاق به دلیل حاضر نشدن ایشون !
آنیتا گرم شدن دستانی که در دستان دراکو بود رو احساس کرد ( چه عشقولانه
)
دراکو : من ... من برم کار دارم !
وززير در حالی عرق از سر و روش جاری بود و سرخ شده بود از در خارج شد .
آنیتا زمزمه میکرد :
چشمای اون سر به سرم میذاره
دست از سر من بر نمیداره
داره بلا سرم میاره
اما خودش خبر نداره !!!
جغدی با هیکل ورزشکاری از پنجره وارد خونه سدريک شد و حکم طلاق رو روی مبلی که سدريک روش لم داده بود انداخت اما سدريک همچنان مشغول لا... بود !
جغد با منقار ده کیلویی خودش محکم به فرق سر سدريک زد .
سدريک نگاهی به نامه انداخت !!
" حکم طلاقه زوجه آنیتا دامبلدور ، سدريک دیگوری !! "
------
سدريک حالا منو میپیچونی ؟؟ فکر کردی با اون کارت ازدواج به هم میخوره ؟
قسمت اینه دیگه ...