هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱:۲۱ پنجشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۰
#61

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

جاگسن برای کشتن نجینی وارد ارتش سیاه شده.لرد از این قضیه اطلاع پیدا میکنه وبه مرگخوارا دستور میده جاگسنو هر جا که دیدن دستگیر کنن .جاگسن نجینی رو میگیره و آماده آپارات کردن به محفل میشه.ولی مرگخوارا جلوشو میگیرن و دستگیرش میکنن...نجینی که از این قضیه عصبانی شده سعی میکنه جاگسنو درسته قورت بده ولی مرگخوارا جاگسنو از دهن نجینی در میارن و تحویل لرد سیاه میدن.لرد سیاه شروع به شکنجه جاگسن میکنه که یکی از مرگخوارا بهش خبر میده که نجینی مسموم شده.لرد به مرگخوارا دستور میده دلیل مسموم شدن نجینی و پادزهرشو پیدا کنن.
مرگخوارا در معده نجینی لنگه کفشی پیدا میکنن که متعلق به یکی از مرگخواراس.مرگخوارا تصمیم میگیرن مسموم شدن نجینی رو گردن جاگسن بندازن.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-فکرشو بکن...لرد لنگه کفشو بگیره دستش و عین سیندرلا تو پای تک تک ما امتحان کنه که صاحبشو پیدا کنه...اوه چه احمقانه...

لرد سیاه بالاخره متوجه ایوان شد و با چهره ای خشمگین بطرف او رفت.
-چی شد؟بالاخره چیزی دستگیرتون شد؟دلیل مسمومیت دخترم چی بوده؟

ایوان با ترس و لرز کفش را پنهان کرد.
-بله ارباب...ما آزمایشات بسیار دقیقی رو فرزند برومند شما انجام دادیم و به این نتیجه رسیدیم که دلیل مسمومیت ایشون چیزی نیست بجز...

انگشت اشاره ایوان به آهستگی بلند شد...از لرد سیاه رد شد...رفت و رفت و رفت و رفت و درست در مقابل چهره جاگسن متوقف شد.
-این!...همینه ارباب...نجینی اینو تا نصفه قورت داده بود.اینم که هپلی!میکروباش نجینی عزیز ما رو مسموم کرده.

لرد با عصبانیت چوب دستیش را بطرف جاگسن گرفت.
-تو؟به چه جراتی؟چند ماهه حموم نرفتی؟دختر منو مسموم میکنی؟کروشیو....

چند ثانیه بعد لرد شکنجه را متوقف کرد.
-نصفش کنین!

ایوان وحشتزده انگشتش را که هنوز روی هوا بود پایین آورد.
-چیو ارباب؟!!

لرد با خونسردی شنلش را مرتب کرد.
-همین میکروب متحرکو...شنیدم ماگلا وقتی توسط حشرات سمی گزیده میشن همون حشره رو نصف میکنن و روی محل زخم میذارن...شما هم اینو نصف کنین و روی نجینی بذارین...شاید خوب بشه...اگه نشد باید معده شو شستشو بدیم!




Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ سه شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۰
#60

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
بلا دست به سینه کنار دیوار می ایسته و همراه ایوان مشغول نگاه کردن به شکنجه های لرد میشه.

- حالا میخوای دختر منو بدزدی بی خاصیت؟ کاری میکنم که خوناشام ها به حالت گریه کنن! بگیر.....ئیییییییییی....کوفت، حقته بی صفت خائن.

بلا که در طی سالیان متمادی شکنجه های مختلف و متنوعی را به چشم دیده بود و خودش هم آنها را اجرا کرده بود، بعد از کشیدن خمیازه طولانی ای به ایوان گفت:

- منتظر وایسادی تا لرد دست از شکنجه بکشه و بتونی از جاگسن آزمایش بگیری؟
- اوهوم.
- اوهوم و درد بی ادب این چه طرز...

ایوان لنگه کفش منزجر کننده را که داخل کیسه ای انداخته بود بالا گرفت و گفت:

- دارم فکر میکنم بلا. البته اگه اجازه بدی.

اما قبل از آنکه بلا در مورد موضوع تفکر ایوان سوال کند ایوان خودش به حرف می آید و ماجرا را توضیح میدهد.

- ببین، ما یه لنگه کفش داریم. یه نجینی و یه جاگسن هم داریم. جاگسن میخواست نجینی رو بدزده. بعد نجینی جاگسن را تا نصفه میخوره و ما از توی حلقش میکشیمش بیرون. بعد نجینی مسموم میشه و حالا یه لنگه کفش بوگندو داریم که از داخل معده نجینی بیرون اومده و به احتمال زیاد عامل بیماری نجینینه.

بلا هوا رو با فشار زیادی از بینیش خارج میکنه و میگه:

- این همه تعریف کردی که چی؟ قضیه خیلی سادس. نجینی جاگسن رو تا نصفه خورد، کفش جاگسن موند تو شیکم نجینی و مریضش کرد. به همین راحتی. دیدی کاراگاه بازی لازم نداشت؟

ایوان سر تکون میده و با دست به جاگسن اشاره میکنه. بلا به جاگسن نگاه میکنه اما متوجه چیزی نمیشه. ایوان دوباره به جاگسن اشاره میکنه و زیر لب میگه «به پاهاش نگاه کن!».

- اوه، لعنت! جاگسن که هر دوتا کفشش سر جاشه!

ایوان به سمت بلا برمیگرده و میگه:

- دقیقا! و این یعنی این کفش مال یکی از مرگخوارهای دیگه است و اگه لرد بفهمه هممون بیچاره میشیم! حالا فهمیدی به چی فکر میکنم؟ دارم فکر میکنم چیکار کنم که لرد شک نکنه و بتونیم مسمویت رو بندازیم گردن جاگسن!



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۰
#59

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
جاگسن:

سمت مرگخواران و نجینی:

لونا هوشمندانه کفش را گرفت، با خودکار چند ضربه به آن وارد کرد و بعد ذره بینی که از وزیر هدیه گرفته بود را جلوی قارچ ها گرفت و شروع به بررسی آن کرد.

رز که تا به حال چنین وسیله ای را ندیده بود، خم شد و از زیر کفش به بالا، یعنی جایی که چشمان بزرگ شده ی لونا قرار داشت خیره شد. چشمان لونا چندبرابر حالت عادی شده بودند و این موضوع باعث نقش بستن لبخندی بر روی لبان رز شد.

و همین اتفاق، حواس رز را پرت کرد و نتوانست از محتوای درون دهان نجینی که به سمتش سرازیر شدند فرار کند.

رز در یک لحظه از حالت به حالت در آمد و بعد از آن از صحنه خارج شد و رفت.

ایوان محترمانه سمت لونا رفت، ابتدا لحظه ای مکث کرد و بعد با یک حرکت سریع کفش را از دست لونا قاپید.

لونا:

ایوان سرش را خاراند و گفت: چه کنیم؟ بالاخره باید این قارچارو آزمایش کنیم و تحقیقات تو به درد نمیخورن دیه.

و یورتمه زنان به سمت در رفت. لینی اشاره ای به ایوان کرد و گفت: اثرات تسترال نگه داریه! ... ااا بلا تو کی اومدی؟

بلا تکانی به موهای وز وزی اش داد و گفت: برای کمک به شما.

و با یک حرکت دلربایانه نزدیک نجینی شد و در یک چشم به هم زدن مقداری از خون او را درون لوله ای جا داد.

ملت:

بلا:

و او نیز برای تحویل دادن خون از آنجا حارج شد تا به ایوان بپیوندد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۱۳ ۱۶:۱۷:۵۹
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۱۳ ۱۶:۱۸:۴۴



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
#58

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- مطمئنم ارباب.

آندرومیدا با گفتن این جمله دوان دوان ار در خارج شد.

طبقه ی بالا - محل انجام آزمایشات نجینی

- نجینی... تو رو خدا دمتو بده تا ازت آزمایش خون بگیرم.

- اه... باز بالا آورد رو من... نمیشه یکی دیگه تون سرشو نگه داره؟

- من فکر میکنم تحت تاثیر چرخک های نامرئی که از کتاب های قدیمی بیرون میان.

- لونا حرف مفت نزن. ببینم این لنگه کفش تو معده ی نجینی بوده؟

تمام مرگخواران محقق دور لینی که لنگه کفش پاره ای آغشته به شیره ی معده را بالا گرفته بود جمع شدند.

- این کفش یه مرگخواره!

- و از بویی که میده واضحه که صاحبش قارچ های متفاوتی روی پاش داره! فکر کنم تاثیر همونا روی معده ی نجینی بد بوده!

شکنجه گاه

- کروشیو! مرتیکه چطوری جرئت کردی بدون کفش در محضر لرد حضور پیدا کنی...



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
#57

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
شکنجه گاه خانه ریدل:

-حرف میزنی یا نه؟
-حرف بزن...میزنم مغزت از گوشات بزنه بیرون ها!
-موهاشو بکشم ارباب؟

لرد سیاه با دستش به مرگخواراش علامت میده که دست نگه دارن.جلوی جاگسن میره و مستقیما به چشماش خیره میشه.
لرد:تو به چه جراتی دختر منو میخواستی بدزدی؟

جاگسن نگاهش رو از چمشای لرد میدزده و به زمین خیره میشه.خیلی سعی میکنه شجاع به نظر برسه ولی وقتی لرد تا این حد بهش نزدیکه موفق نمیشه.جوابی نمیده و همین لردو عصبانی تر میکنه.
لرد:سزای خیانت مرگه...ولی فکر نمیکنم مرگ برای تو کافی باشه.هنوز به اندازه کافی عذاب نکشیدی.کروشیو...
صدای فریاد جاگسن برای چندمین بار فضای شکنجه گاهو پر میکنه.بلاتریکس و بقیه مرگخوارا با آرامش پوزخند میزنن.همشون انتظار چنین مجازاتی رو برای جاگسن داشتن.
درحالیکه هنوز لرد شکنجه جاگسنو متوقف نکرده در شکنجه گاه باز میشه و آندرومیدا دوان دوان وارد اتاق میشه و در حالیکه نفس نفس میزنه شروع به حرف زدن میکنه:
ارباب نجینی...نجینی مریض شده!فکر میکنم مسموم شده باشه.حالش خیلی بده.
لرد اخماشو تو هم میکشه و میپرسه:مسموم شده؟مگه چی به خوردش دادین؟

آندرومیدا به جاگسن اشاره میکنه:
ارباب اینو...نجینی اینو تا نصفه قورت داده بود.فکر میکنم دلیل مسموم شدنش همین یارو باشه.
لرد با نفرت به جاگسن خیره میشه و زمزمه میکنه:
این خائن بایدم سمی باشه...سریع ازش آزمایش بگیرین.ببینین دخترم چرا مسموم شده و پادزهرش چیه.اگه لازم شد آزمایشات لازمو روی نجینی هم انجام بدین.مطمئنم که همکاری میکنه!



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱:۲۵ دوشنبه ۴ مهر ۱۳۹۰
#56

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

جاگسن برای کشتن نجینی وارد ارتش سیاه شده.لرد از این قضیه اطلاع پیدا میکنه وبه مرگخوارا دستور میده جاگسنو هر جا که دیدن دستگیر کنن و در ضمن، مواظب نجینی هم باشن که بلایی سرش نیاد.در همین لحظه رز وارد اتاق لرد میشه و میگه که جاگسن نجینی رو برای گردش بیرون برده.
به دستور لرد مرگخوارا از خانه خارج میشن و شروع به تعقیب جاگسن و نجینی میکنن. جاگسن به همراه دو بادیگارش و نجینی آماده آپارات کردن به محفل میشه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قبل از اینکه جاگسن موفق به گفتن عدد " دو" شود دستور حمله از طرف رز صادر شد و مرگخواران در حالیکه چوب دستیهایشان را در هوا تکان میدادند و فریاد میکشیدند به طرز ماگلانه ای بطرف جاگسن حمله ور شدند.

جاگسن که انتظار این حمله مخوف را نداشت فرصت فرار پیدا نکرد و چند ثانیه بعد در دستان مرگخواران اسیر شده بود.
رز با بخشندگی بسیار دستور آزادی دو بادیگار را صادر کرد و بعد از تبدیل کردن انها به وزغ، هر دو را در رودخانه انداخت که به زندگی لزجشان ادامه دهند.

-خب...خب...که اینطور...به ارباب خیانت میکنی؟چشم طمع به دختر زیبای ارباب میدوزی؟سعی میکنی پرنسس ما رو بدزدی؟

گوشهای نداشته نجینی با شنیدن این کلمات تیزتر شد!ظرف مدت کوتاهی موفق به درک موقعیت و ماجرا شد و در حرکتی سریع بطرف جاگسن خیز برداشت و نیم تنه بالایی او را بلعید!مرگخواران بلافاصله پاهای جاگسن را گرفته و بطرف خود کشیدند که مانع بلعیده شدن کامل او شوند.

-نجینی، ولش کن...
- ما اینو لازم داریم.ارباب میخواد ازش بازجویی کنه!
-بابا ولش کن الان هضم میشه!

بعد از کش و قوسهای فراوان مرگخواران موفق به پس گرفتن نیمه بالایی جاگسن شدند و زیر نگاههای خشمگین نجینی، آماده بازگشت به خانه ریدل شدند.




Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰
#55

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
رز به سرعت با حالت جفتک زنی از اتاق لرد خارج شد. بلافاصله بعد از پرتاب شدن درون راهرو، نگاهش به آنتونین و لینی و سوروس جلب شد که میخواستند از پله ها پایین بروند.

بدون معطلی به سمت آن ها هجوم برد و جیغ زنان گفت: وایسین! ارباب یه چیز عجیبی گفت!

سه نفر بدون توجه به فریادهای بی امان رز، برای محافظت از نجینی بر سرعتشان افزودند. رز دنبال آن ها حرکت کرد و گفت:

- چتون شده شماها؟

و همان طور که همراه آن ها پله ها را دو تایکی طی میکرد و درست یک قدم با آن ها فاصله داشت ادامه داد:

- باو ارباب میگه گردش نجینی با جاگسنو خراب کنم!

بلافاصله بعد از خارج شدن اسم نجینی و جاگسن و گردش از دهان رز، کله ی هر سه مستقیم جلوی صورت رز قرار گرفت.

رز نیشخندی زد و سعی کرد چند پله بالا رود و از صورت های آن سه دور شود، سپس بعد از اطمینان از درامان بودن کلمات را پشت سر هم ردیف کرد و گفت:

- جاگسن با نجینی رفته گردش و اربابم دستور دادن با همه مرگخوارا برم نجینی رو از دست جاگسن خلاص کنـ...

قبل از اتمام حرف های رز، سه نفر دیگر از پله ها سر خوردند و رفتند. رز که شوکه شده بود بعد از هضم اتفاق پیش آمده، دوباره به دنبال آن ها دوید و پشت سرشان فریاد زد:

- هی ارباب گفت من فرمانده م!

یک ربع بعد- پشت بوته ها:

مرگخواران پشت بوته ای پنهان شده بودند و جاگسن را زیر نظر داشتند. در این میان زمزمه ای که شنیده میشد و حاصل فحش های متعددی بود که ارگ به سوی جاگسن روانه میکرد، قابل ذکر بود.

رز سعی کرد تا میتواند صدایش را پایین بیاورد و گفت: با شماره ی سه ی من حمله رو شروع میکنیم! حق ندارین بدون دستور من تیرانـ... چیز یعنی طلسم اندازی کنین!

سوروس، رز را به گوشه ای پرتاب کرد و گفت: تو واسه این کارا بچه ای! آماده باشین، نباید بذاریم نجینی آسیبی ببینه!

رز با دلخوری چشم غره ای به سوروس رفت و چشمانش را تیز کرد تا هرگونه حرکت غیرمعقلی از جانب جاگسن را تشخیص دهد.

همان لحظه - نزد جاگسن اینا:


جاگسن بعد از سرک کشیدن به اطراف آنجا، نگاهی به ساعتش انداخت و رو به دو بادیگاردش گفت:

- فکر کنم الان وقتشه که بریم. آماده باشین تا به محفل آپارات کنیم ... یک ...


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۱ ۲۰:۰۰:۳۹



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۰:۱۰ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰
#54

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
درست همان لحظه که لینی خود را روی در رها کرد تا باز شود و بتوانند بیرون بروند، در چهارتاق باز شد.

دوشومب باپام!

-ئه! لینی ببخشید! نمیدونستم تو پشت دری!وگرنه درو باز نمیکردم! باور کن نمیدونستم! باورنمیکنی؟ اتفاقا یه بار دیگه هم یه نفر باور نمیکرد... توی خاکسپاری پیتر کرک هر چی خانم اندرسون می گفت بیشتر از 30 تا روکش تابوت داره خانم آلن باور نمیکرد... حالا بگذریم! ارباب باید درتونو تعمیر کنیم!

لرد سیاه قبل از آن که رز بیش از آن وراجی کند، با حرکت دستش به آنتونین و سوروس و جنازه ی لینی اشاره کرد که بیرون بروند. بعد، با پرتاب کتابی به سمت رز، جیغ او را در آورد تا در مورد موضوعی که باید حرف بزند.

- جیـــــــغ! خب ارباب راستش باید بگم که الان جاگسن اومد توی سالن و نجینی رو برد گردش! ما گفتیم نبر! غذا تازه خورده! گفت نه! باید ببرمش!بعدش ما رفتیم دم در دنبالش دیدیم دو تا آدم گنده بک که البته بچه ها میگفتن اسمشون بادیگارده دنبالش دارن میرن! البته همون بچه ها هم گفتم که من بچه ها صداشون نکنم اما من گوش نکردم!

لرد سیاه برای اولین بار در عمرش صلوات فرستاد. برای شادی روح روح آن شرلی.

- رز! سریعتر با تمام مرگخوارا برین جاگسنو بیارین! اگه نجینی کوچکترین اسیبی ببینه من میدونم و شماها!

رز موهایش را دم اسبی بست و جواب داد:

- اما ارباب خب گردششون چی میشه؟

- رز! برو بیرون و کاری که گفتم رو بکن!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۰:۴۷ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰
#53

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-قیچی-قلم پر-شنل براق طرحدار لرد سیاه-لونا لاوگود()-سیم ظرفشویی...اه...عجب ذهن آشفته ای داره....زیتون سبز-موهای بلاتریکس-یویوی صورتی...آهان....باید همین طرفا باشه...خودشه...آلبوس دامبلدور!

سوروس روی همان قسمت تمرکز بیشتری کرد...محفل ققنوس با همه حقارتش جلوی چشمان سوروس ظاهر شد.اتاق روشنی که بدون شک دفتر دامبلدور بود ..و جاگسن...درحالیکه روبروی دامبلدور نشسته بود!

-قبول میکنی جاگسن؟میدونم ماموریت خطرناکیه.اگه نخوای مجبورت نمیکنم...

جاگسن با دستپاچگی حرف دامبلدور را قطع کرد.
-نه نه...میرم...حتی اگه به قیمت جونم تموم بشه.اون جونور لعنتی رو میکشم.اگه اون هیولا تکه از از روح اسمشو نبرو حمل میکنه با کمال میل نابودش میکنم.

دامبلدور دستی به شانه جاگسن زد.


سوروس ذهن خوانی را متوقف کرد.لینی و آنتونین متوجه این حرکت اسنیپ شدند و با عجله از جاگسن جدا شدند.سوروس بدون اینکه برای لینی و آنتونین توضیحی بدهد بطرف اتاق لرد سیاه حرکت کرد.

چند دقیقه بعد سه مرگخوار در مقابل لرد سیاه ایستاده بودند.لرد اخمهایش را در هم کشیده بود.
-جاگسن الان کجاس؟

آنتونین جواب داد:
-نمیدونیم ارباب...بعد از جریان ذهن خوانی یهو غیبش زد.

لرد سیاه به چشمان لینی خیره شد.
-گفتین جونور؟تکه ای از روح؟

لینی با ترس و لرز حرف لرد را تایید کرد.
-ارباب ما که متوجه منظورش نشدیم.ظاهرا جاگسن برای نابود کردن یه موجودی به اینجا اومده که یه تکه روح با خودش داره!!نمیفهمم...شاید منظورش دیوانه سازا باشه؟

لرد سری تکان داد.
-نجینی! شما سه تا...از این به بعد بشدت مواظب نجینی باشین.اگه یه فلس ازش کم بشه من میدونم و شما.حتی یک ثانیه هم ولش نکنین.چیزایی رو که قراره بخوره تست کنین.تمام شب کنارش باشین.اگه جاگسنو دیدین درجا دستگیرش کنین و بیارین پیش من.حالا میتونین برین بیرون.




Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰
#52

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
لینی نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: هنوز چهل و پنج دقیقه تا آخر امتحان باقی مونده. باید سریع تر اسنیپو پیدا کنیم.

آنتونین با حرکت سرش با او موافقت کرد و هر کدام از یک سمت شروع به حرکت کردند. آنتونین مدام سرش را بین ردیف هایی که داوطلبان ورود به گروه مرگخواران قرار داشتند میچرخاند و در انتظار نشانه ای از حضور اسنیپ بود.

در آن طرف لینی نیز هر از گاهی روی دو پایش می ایستاد و به ردیف های دورتر خیره میشد.

بالاخره بعد از مدتی تلاش دو طرفه، شخص سوم اسنیپ را یافت. تریلانی بعد از فراخواندن لینی و آنتونین و رساندن آن دو به اسنیپ، گوی بلورینش را پس گرفت و از آن ها دور شد.

لینی به سرعت گفت: سوروس الان باید عمل ذهن خوانی رو انجام بدی. این برای ارباب خیلی مهمه!

آنتونین دست اسنیپ را گرفت و کشان کشان او را پشت ستونی در نزدیکی جاگسن برد و گفت: ما آماده ش میکنیم تو هم کارتو بکن.

آنتونین همراه لینی به سمت جاگسن رفت. جاگسن با تعجب پرسید: خیلی منو دوست دارین؟

لینی گلویش را صاف کرد و گفت: اممم ... نه چیزه. ببخشید ولی آخرم نتونستم شپشا سرتو چک کنم. اجازه میدی؟

آنتونین هم اضافه کرد: منم اندازه ی مردک چشمت و میزان سیاهیش رو یادداشت نکردم. میدونی که ارباب اطلاعات دقیق میخواد.

جاگسن با بی میلی دستی به سرش کشید و گفت: نمیشه باشه واسه بعد از امتحان؟

لینی گوشزد کرد: ارباب از تاخیر هم خوششون نمیاد.

آنتونین با تردید پرسید: تو که یادت میاد قبلا نصف کارو روت انجام دادیم؟

آنتونین و لینی با نگرانی به جاگسن خیره شدند که برگشت و بعد از صاف کردن کله ی یکی از متقلبان، دوباره به آن ها نگاه کرد و گفت: به یاد دارم!

آنتونین بدون معطلی دست به کار شد، سر جاگسن را صاف کرد و تاکید کنان گفت: حواست باشه تکون نخوری! ارباب ...

جاگسن وسط حرف او پرید و گفت: میدونم میدونم.

لینی نیز پشت سر جاگسن رفت و با انزجار دستش را درون موهای درهم گوریده و کثیف جاگسن کرد. در این میان سرش را برگرداند و با زدن چشمکی به سوروس، به او فهماند که میتواند کارش را شروع کند.

اسنیپ چوبدستیش را بالا آورد و آماده ی اجرای طلسم و نفوذ به مغز جاگسن شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۹ ۲۲:۵۰:۵۷








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.