هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
امتیازهای جلسه اول گیاه شناسی

مورگان آلکتو: رولت خیلی سریع تموم شد. میتونستی بیشتر روی نبرد کار کنی! 26 امتیاز

گابریل دلاکور: خیلی خوب بود فقط اینکه طلسم کروشیو روی دارک پرسیکا هیچ تاثیری نداره! 30 امتیاز

آریانا دامبلدور: دارک پرسیکا گیاه بسیار قوی ای هست. دو تا دانش آموز به راحتی نمی تونن باهاش بجنگن. نبرد خیلی ناگهانی شروع و ژانگولری تموم شد. باید روش بیشتر کار می کردی. چند تا اشتباه املایی و نگارشی کوچیک هم داشتی. با یک دور خوندن دوباره پستت قبل از ارسال این مشکلات برطرف میشه! 22 امتیاز

آراگوگ: دارک پرسیکا فقط یک اشعه جادویی از خودش تششع می کنه و با اون طرف مقابل رو منفجر می کنه. گرز و شمشیر که نداره دست و پا قطع کنه! پایان پستت بسیار لذت بخش بود! همون چیزی که می خواستم! به این میگن رول هیجان انگیز! 28 امتیاز

جیمز سیریوس پاتر: عالی بود! 30 امتیاز

ریتا اسکیتر: یکی دو تا اشتباه نگارشی داشتی! پاراگراف بندیت هم نامناسب بود. سعی کن بین پاراگراف ها یک خط فاصله بدی! چشم درد گرفتم! فضاسازی ها و دیالوگ های پستت فوق العاده بود! بسی خندیدیم! 27 امتیاز

پیوز: هیولا؟ دندون؟! خدا رحم کنه! رولت عالی بود! 30 امتیاز

چارلی ویزلی: چند تا اشتباه املایی داشتی! پاراگراف بندیت هم نامناسب بود! رولت طولانی بود ولی سوژه رو خوب پیش برده بودی! با پاراگراف بندی مناسب هم میتونستی چهره پستت رو زیباتر کنی! 26 امتیاز

پیتر پتی گرو: گیاه سخنگو؟! یا ریش مرلین! بزرگترین مشکل پستت این بود که خیلی از شکلک استفاده کرده بودی و چهره پستت رو خراب کرده بودی! اشتباه نگارشی و املایی هم داشتی! 25 امتیاز

ویلیامسن: آواداکداورا هم روی دارک پرسیکا تاثیری نداره! چند تا اشتباه املایی داشتی! رولت خیلی خوب بود! جدی نویسیت عالیه! 29 امتیاز

آلفرد بلک: جمله بندی هات نامناسب بود! پستت طنز بود به خاطر همین با استفاده از چند تا شکلک می تونستی جذابترش کنی! چند تا اشتباه املایی هم داشتی! 24 امتیاز

لیلی پاتر: رولت خیلی طولانی بود و چون از دیالوگ ها و توصیف های طنز خیلی کم استفاده کرده بودی خسته کننده شده بود! باید بیشتر روی سوژت کار می کردی! 22 امتیاز

پردفوت:
به پست تدریسم توجه نکردی! دارک پرسیکا اشعه بنفش میفرسته نه مایع بنفش! رولت جدی بود و رول های جدی رو با فضاسازی ها و توصیف های خوب میشه جذاب کرد! باید بیشتر روی پستت کار می کردی! 23 امتیاز

دنیس کریوی: چه ویژگی هایی که شما به دارک پرسیکا نمیدین! چند تا اشتباه نگارشی داشتی. پستت یکم طولانی و خسته کننده شده بود! 25 امتیاز

باب آگدن: پستت اصلا دیالوگ نداشت! فضاسازی هات جالب و طنز بود ولی اگر از چند تا دیالوگ هم استفاده می کردی از این حالت یکنواختی بیرون میومد! رولت هم خیلی ژانگولری تموم شد! 25 امتیاز

تد ریموس لوپین: رولت هیچ مشکلی نداشت! دیالوگ هات عالی بود! 30 امتیاز

رز ویزلی: این دارک پرسیکا بود یا بید کتک زن؟ از ویژگی های منحصر به فرد دارک پرسیکا اصلا استفاده نکرده بودی! به جز این رولت خیلی خوب بود! 28 امتیاز

بارتی کراوچ: به علت تیکه انداختن به وزیر و اعضای کادر وزارت صفر! چند تا اشتباه املایی داشتی و بهتر بود روی سوژه بیشتر کار کنی! 27 امتیاز

استن شانپایک: آفرین! تو تنها دانش آموزی هستی که فهمیدی آواداکداورا روی دارک پرسیکا تاثیری نداره! پاراگراف بندیت نامناسب بود! رولت خیلی طولانی بود و میتونستی با پاراگراف بندی مناسب چهره پستت رو زیباتر کنی! اشتباه املایی هم داشتی! 26 امتیاز

پرسی ویزلی: شص بار گفتم کروشیو تاثیری روی این گیاه نداره! خیلی خوب بود! 30 امتیاز

-----------------------------------

*امتیاز تکالیف دوم رو همه گرفتن!

**یک مورد که من توی تدریسم نگفتم این بود که طلسم های نابخشودنی و بسیاری از وردهایی که میشناسیم روی گیاهان خانواده پرسیکا تاثیری نداره! در یکی از جلسات تنها روش نابود کردن این گیاهان رو بهتون میگم!

گریفیندور: 27 امتیاز
هافلپاف: 28 امتیاز
راونکلاو: 20 امتیاز
اسلیترین: 11 امتیاز
ویرایش شد!


ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۹ ۲۳:۲۱:۱۶
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۹ ۲۳:۳۳:۱۹
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۰ ۱۲:۱۵:۱۱



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید!

- آقای مک فالین من میتونم برای آزمایش دارک پرسیکایی که امروز توسط عده ای از محققین و آرور های ما شناسایی شده روی شما حساب کنم ؟

مردی که به نظر می رسید آقای مک فالین باشد دستش را در ریش های انبوهش فرو برد و در حالی که لبخندی زننده بر لب داشت به اطراف نگاه کرد و روی فرد مسنی که در زندگی اتاق مدیریت ایستاده بود نگاهش قفل شد و زمزمه کرد : البته این رو هم بهت بگم استابی ، این گیاه فوق العاده خطرناکه و دستش را به سوی مرد مسن گرفت و گفت : ولی فکر میکنم دنیل بتونه کمکت کنه ، یادت باشه که فقط با رضایت خودش ، و گرنه من نمیتونم برای کارکنانم اجبار کنم که با آغوش باز به سمت مرگ برن ! متوجه میشی که ؟

استابی نگاهی به مرد کرد و گفت : درسته و کاملا هم متوجه میشم ، و گرنه مطمئن باش پیش تو نمیومدم برای این خواسته خاصم !

با خواست آقای مک فالین ، مرد مسن که نامش دنیل بود به دفتر مدیریت آمد و آقای استابی در مورد اینکه قصد دارند در مورد گیاه دارک پرسیکا یک تحقیق جامع انجام بدن و نتیجه اش را برای وزارت سحر و جادو ارسال کنند صحبت کرد .

دنیل : فکر میکنم بتونم ، چرا که تجربه های زیادی در امور گیاه شناسی در درجه فوق خطرناک دارم .


روز بعد


آقای استابی به همراه دنیل و عده ای از آرور های سطح خوب وزارت سحر و جادو وارد جنگلی میشن با نام " جنگل استوایی اُزانا " که واقع در جنوب کشور انگلستان هست . هوا فوق العاده سرد هست و ابر های سیاه مانع از رسیدن نور مهتاب به جنگل میشن و انبوه درختان هم باعث میشه که نور چوبدستی ها فقط یک محیط محدودی رو روشن بکنه و هر از گاهی صدای زوزه دردناکی که مشخص نیست متعلق به چه موجودی هست به گوش میرسه .

همه آرور ها و استابی با احتیاط به جلو حرکت میکنند ، دقایق به همین صورت سپری میشه که توسط دنیل متوقف میشن ! دنیل با دقت نگاهی به اطراف میکنه و بر می گرده و طوری که افراد به سختی میتونن بشنون میگه : ما الان نزدیک محلی هستیم که دارک پرسیکا توش رشد میکنه یا بهتره بگم زندگی میکنه ! فراموش نکنید که فوق العاده به حرکت حساس هست ، همینطور در برابر صدا واکنش نشون میده و فوق العاده باهوش هست ! ما نمیخوایم از بین ببریمش ، فقط میخوایم در موردش تحقیق کنیم . من جلو میرم و هر وقت که احساس خطر کردید ، تنها باید از طلسم کروشیو استفاده کنید که خیلی روی این گیاه تاثیر داره .

و مجددا با حرکت دستش به جلو حرکت کردند و به جایی رسیدند که درختان کمتر شدند و بیشتر به میدانی شبیه هست . عجیب بود ، گیاهی که بیشتر شبیه بته رشد کرده ای بود چندین متر آن طرف تر قرار داشت ، گیاهی با تنه ای تنومند و سبز رنگ و برگ های پهنی با رنگ آبی ؛ با وقار به نظر میرسید .

دنیل به آرامی زمزمه کرد : حالا من به آرامی به سمتش حرکت میکنم ، باید طوری نزدیک برم که احساس کنه یک سانتور راهش رو گم کرده و داره دنبال یک مسیر مناسب میگرده ، یعنی با همون مکثی که اون داره باید حرکت کنم ! شما به آرامی به اطراف حرکت کنید و چوبدستی هاتون آماده باشه و در صورتی که دیدید اشعه بنفش رنگی در حال متصاعد شدن ازش هست ، مورد حمله قرارش بدید .

به آرامی به سمت جلو حرکت کرد ، پاهایش را کج روی زمین می گذاشت تا صدای کمتری داشته باشد ، مستقیم به گیاه نگاه میکرد و هر از گاهی کمی مکث میکرد ! بالاخره نزدیک و نزدیک تر شد تا اینکه کاملا به گیاه رسید . چوبدستی اش را به آرامی در آورد و به سمت گیاه گرفت و به آرامی دستش را در جیبش فرو کرد تا ظرفی برای گرفتن شیره گیاه بیرون بیاورد .

تق !

دستش سر خورد و ظرف از دستش روی زمین افتاد . لجظه ای به حرکت ماند و بعد به آرامی به گیاه که در حال لرزیدن بود نگاه کرد . ظرف را برداشت و دوان دوان دور شد و به یکی از درختان نزدیک پناه برد .

دارک پرسیکا ، در حالی که میلرزید و برگ هایش را پیچ و تاب میداد ، اشعه ای از خودش متصاعد کرد و به اطراف فرستاد . دنیل دستش را خطاب به آرور ها بلند کرد تا دست نگه دارند .

به آرامی چوبدستی اش را همانطور که سعی میکرد کاملا پشت درخت پنهان باشد بیرون آورد و زمزمه کرد : استیوپفای

طلسم به تنه دارک پرسیکا برخورد کرد و از انتهای آن مایع سرخ رنگی بیرون ریخت ، همان شیره با ارزش دارک پرسیکا بود که برای آزمایش نیاز داشت . با احتیاط از پشت تنه بیرون آمد و در حالی که ظرف رو مقابلش گرفته بود به سمت دارک پرسیکا دوید تا آن را زیر بدنه آن قرار دهد .

آقای استن بی اختیار فریاد زد : نه دنیل ! خواهش میکنم ! فرار کن دن ! خواهش میکنم !

دنیل بی توجه به خواسته عاجزانه او جلوتر حرکت کرد ، با مهارت خاصی از اشعه هایی که منظم از تنه دارک پرسیکا شلیک و به جلو رانده میشدند جا خالی میداد . نزدیک رفت و در حالی که سرش را پایین گرفته بود ظرف را زیر محل خروج شیره انداخت و فرار کرد و به عقب حرکت کرد و فریاد زنان گفت : با استفاده از ورد جمع آوری اون ظرف رو بگیرید ! سریعتر !

یکی از آرور ها چوبدستی اش را بالا برد تا فرمان او را اجرا کند که ...

تفففف

یکی از اشعه های مخرب به دنیل برخورد کرده بود ! عجیب بود ولی گیاه به طرز شگفت آوری آرام شده بود و جایی که تا دقایقی پیش دنیل حضور داشت ، لخته های خون و گوشت و استخوان وا رفته قرار داشت .

استن که بی قرار شده بود ، با عصبانیت به سمت یکی از آرور ها رفت و گفت : احمق پس منتظره چی هستی ، اون ظرف رو به این سمت بیارید ! اون مرد که این آشغال رو ما داشته باشیم !

آرور باری دیگر چوبدستی اش را بلند کرد و زمزمه کرد : آسیو !

ظرف پرواز کنان به سمتشان آمد ؛ استن با عصبانیت آن را قاپید و به درون آن نگاه کرد . تلخ بود ولی تشخیص قطرات خون دنیل و شیره دارک پرسیکا برایش دشوار بود ...



سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد!

کریس لاتیس : او توانست با تحقیق های گسترده بر روی دارک پرسیکا به این حقیقت پی ببرد که این گیاه خاصیت حرکتی دارد و میتواند کوچکترین حرکتی که در 500 متری خودش انجام میشود را حس کند .

سیموس جاناتان : او بعد از تحقیق با کمک دو دستیارش ، به نتیجه رسید که دارک پرسیکا خاصیت تشخیص داره و در واقع از هوشی با درجه پایین برخوردار هست به طوری که میتواند فاصله اش با قربانی را تخمین زده و اشعه مرگ بارش را به سمت او شلیک کند .

رونالد گریفینز : او که یکی از دانشمندان قدیمی رشته گیاهشناسی است به این نتیجه رسید که دارک پرسیکا از خاصیت شنوایی نیز برخوردار است . او بعد از ساعت ها تحقیق نفس گیر در فواصل مختلف به این نتیجه رسید که گیاه دارک پرسیکا میتواند هر صدایی تا شعاع صد متری را حس کند .


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۷

 استن شانپایکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۴ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۵۰ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 440
آفلاین
هر چه بیشتر پیش میرفت جنگل برایش ناشناخته تر می شد . کم شدن رطوبت هوا هم نشانی از دور شدن از مکان اولیه اش بود . تنها چیزی که از ابتدا موجب امید به او میشد فکر دختر پادشاه بود که لحظه ای از ذهنش بیرون نمیرفت . یک بار دیگر هدفش را در ذهنش مرور کرد " او و آلیشا دختر پادشاه همدیگر رو دوست داشتند ولی شرط پادشاه برای ازدواجشان این بود که او بتواند گیاه دارک پرسیکا را نابود کند " برایچندمین بار بود که این فکر را در ذهنش مرور می کرد و با وجود اینکه می دانست دارک پرسیکا خطرناک ترین گیاه جادویی است و بزرگترین جادوگران هم موفق به نابودی اش نشدند ، باز هم به سمتی که احتمال میداد در انجا گیاه را ببیند گام بر می داشت . نقشه ای قدیمی را از جیبش بیرون آورد و دوباره به آن نگاهی انداخت. نقشه ای که دویست سال پیش ساحره ای که تنها بازمانده از نبرد با پرسیکاست از موقعیت آن در جنگل رسم کرده بود.با مطابقت دادن نشانه ها متوجه شد که بیش از پیش به گیاه نزدیک است و بعقیه ی راه را خودش باید پیدا کند زیرا قسمتی از نقشه که مربوط به محل دقیق دارک پرسیکا بود به مرور زمان پاک شده بود .
بوی تعفن عجیبی باعث جلب توجه استن شد . احساس خطر موجب شده بود تا چوبش را محکم در دستش بگیرد زیرا هر لحظه منتظر بود تا گیاه خونخوار و عجیبی به او حمله ور شود . چیزی عجیبی پشت درخت ها نظرش را جلب کرد ، می دانست که نباید فرصت را از دست بدهد و در اولین فرصت باید کار گیاه را تمام کند زیرا تنها چیزی که می دانست این بود که سرعت عمل گیاه زیاد نیست. به آرامی از پشت درخت کنار رفت ، گیاه غول پیکر سبز رنگی که به نظر خوابیده بود روبرویش بود ، دو حفره ی بزرگ رویه آرواره هایش محل چشم هایش بود که به نظرش از همه حساس تر بود . به سرعت چوبدستی اش را به سمت چشم های دارک پرسیکا نشانه گرفت ولی صدایه شکستن چوب خشکی زیر پایش گیاه را بیدار کرد .
چشم های بزرگ و آرواره هایه چند ردیفه ی و گردان گیاه که تعداد بیشماری دندان رویه آن قرار گرفته بود مانع عکس العمل سریع استن شد .سرانجام نور سبز رنگ طلسم" آوادا کداورا" از انتهای چوبدستی اش خارج شد تا کار گیاه را یکسره کند ولی گیاه که انگار با یک مگس کوچک مبارزه می کند به راحتی طلسم را رد کرد!
استن که آخرین قدرت خود را در اولین حمله آزموده بود همانند درختان جنگل خشکش شده بود. تا کنون نشنیده بود که کسی بتواند از این طلسم جان سالم به در ببرد.
بار دیگر چوبدستی اش را بالا آورد "پتریفیکوس توتالوس " طلسم به گیاه برخورد کرد ، دارک پرسیکا جیغ کوتاهی کشید ، استن لحظه ای گمان کرد که موفق شده است ، اما گیاه که عصبانی شده بود با اندام های کشیده اش که شبیه دست بودند ضربه ی محکمی به پهلوی استن زد و باعث شد که محکم به درختی برخورد کند و چوبدستی اش به نقطه ای نامعلوم پرتاب شود. اکنون او بدون کوچکترین وسیله ی دفاعی مقابل خطرناک ترین گیاه جادویی روی زمین افتاده بود و حتی توانایی بلند شدن از روی زمین را هم نداشت . حدس میزد که اکنون نوبت اشعه ی بنفش گیاه است ، اشعه ای که در طول قرن ها افسا نه های زیادی برایش ساخته بودند ، اشعه ای که به اشعه ی مرگ معروف است .اما گیاه بازو های خود را به سمت استن فرستاد اکنون او در هوا و در مقابل آرواره های دارک پرسیکا قرار داشت . بوی تعفن عجیبی که تنها نشانه ی جادوگر هایی بود که بدست این هیولا کشته شده بودند به شدت آزارش می داد . در آستانه ی مرگ بود که نور خیره کننده ای نظرش را جلب کرد . چاقویی طلایی با نشان شجاعت که اسم خودش روی آن حک شده بود را به پایش بسته بود،چیزی که به کلی فراموش کرده بود . سعی کرد چاقو را بگیرد ولی بازو های فوق العاده قوی پرسیکا مانع کوچکترین حرکتی میشد . سرانجام لحظه ای که گیاه او را به سمت آرواره هایش پرت کرد،دستش به بدنه ی سرد چاقو تماس پیدا کرد و در کمتر از یک چشم به هم زدن با چرخشی چاقو را در چشم گیاه فرو برد و به درون آرواره های گیاه فرو رفت .
گیاه جیغ وحشتناکی کشید و محکم به زمین خورد . استن که به زحمت توانست دهان گیاه را باز کند با پاهایی که خون از اون ها سرازیر می شد و بدنی پر از جای دندان های سمی گیاه روی زمین دراز کشید . می دانست که تا چند ساعت دیگر می میرد ولی از این که تمام تلاشش را کرده بود راضی بود و فکر دختر پادشاه ، کسی که از بچگی دوستش داشت برای چند لحظه آرامشی عجیب به او داد .

2- سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد!

اریکا زادینگ : بعد از 8 سال کار روی گیاه متوجه شد که دارک پرسیکا نسبت به قلقک بسیار حساس است و با این کار نوعی شیره ترشح می کند که خاصیت آن ترمیم سریع زخم ها ست
پرسیوال ویزلی : پی برد که پوست گیاه دارک پرسیکا خاصیت فوق العاده ی ضد جادویی دارد تا جایی که حتی طلسم "آوادا کدارورا" نیز روی آن اثر زیادی ندارد .
ساموئل جکسون : با گرفتن شیره ی برگ دارک پرسیکا و مخلوط کردن آن با ساقه ی خود گیاه دارویی ساخت که خاصیت درمان کامل نوعی بیماری موسوم به فراموشی جادویی است .


ٌٌدر حال پاشیدن بذر


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
1- یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید! هرچقدر نبرد رو مخوف تر و هیجان انگیزتر توصیف کنید بیشتر نمره می گیرید! سبک نوشتاری مهم نیست! (۲۵ نمره)


تاریخچه ی وزارت سحر و جادو ، چاپ اول 1999 ، ص 1222

جنگل به شدت سرد بود . هیچکس تاب تحمل این سرما را در آن روز زمستانی نداشت .
ارتش وزارت سحر و جادو به سرعت در جنگل پیش می رفتند تا به منطقه ی معلوم شده برسند . از جادو به علت وجود مشنگ ها استفاده نمی کردند .

دیگر چیزی تا منطقه ی معلوم شده نمانده بود ... آنها رسیدند . تکه های گوشت و خون های خشک شده روی زمین خود نمایی می کرد و حال هر کسی را که به آن نگاه می کرد به هم می زد .
یکی از اعضای ارتش وزارت گفت :
- خب ، رئیس ؟ کارمون چیه ؟

آلبوس سوروس پاتر ، وزیر مردمی ، رئیس ارتش وزارت و ... به سرعت پس گردنی ای بر صورت () فرد مذکور نواخت و گفت :
- کارمون اینه که باید این گل سبز رنگ که برگاشم آبیه رو نابود کنیم .
- خب ! اینکه کاری نداره ... نگاه کنین !

فرد مذکور به سرعت به سمت گیاه مذکور رفت و دستش را به سمت پایین ترین نقطه ی ساقه اش برد ، اما ناگهان صداییی ... نه صدا نیومد ... نور خیره کننده و البته کور کننده ای در صجنه ایجاد شد و روی اعضای ارتش وزارت خون پاشید .
آلبوس سوروس پاتر که به زحمت خون و گوشت فرد مذکور را از روی لباسهایش پاک می کرد گفت :
- شروع کنین !

اعضای ارتش وزارت به سرعت چوبدستی ها را بیرون کشیدند و به سمت گیاه حمله ور شدند . از هر سو صدای افراد می آمد که ورد های مختلف را بر زبان می آورند .


× دو ساعت بعد ×

آنها هنوز مشغول جنگیدن با آن گیاه کوچک بودند که آلبوس سوروس پاتر از خواب بیدار شد و گفت :
- چی شد ؟ تموم نشد ؟
- نه قربان ! هنوز تموم نشده . اما آخراشه . شما بخوابین
- باشه ! زود تمومش کنین . تموم شد صدام کنیـ ...

... هوا رو به تاریکی می رفت و مأموران وزارت هنوز مشعول کار بودند ...

- اکسپلیارموس !
- مگه چوبدستی داره ؟؟ داری خلع سلاحش می کنی ابله ؟
- ببخشید ، اشتباه شد ... آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــخ ... مُردم !
- اکسپکتو پاترونام ! فعلا در امان باشین ، اوووووِی . شما برین از اون طرف . باید محاصرش کنیم !

حدود هفت مأمور به سمت دیگری می روند و آنها هم سپر مدافعی ایجاد می کنند و منتظر فرمان حمله می ایستند .
ناگهان پیتر پتی گرو یکی از فرماندهان کل آبدارخونه () فریاد می زنه :
- حـــــــــــــمـــــــــــــلــــــــــــــه !

مأموریت وزارت با وردهای مختلف به جنگش می روند که در آخر یکی از شجاعان ، که نامش آلکسو مورن (Alexo Moren) بود با ورد آوداکادورا آن را نابود می کند ...



2- سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد! (۵ نمره)


نام : موران Moran
نام خانوادگی : دانیلی danieli
اختراع / کشف : خواص چشمی ... در سال 1984 او پس از 11 سال کار کردن روی گیاه دارک پرسیکا فهمید که اگر کمی از جوشانده ی برگ دارک پرسیکا را به شخ نابینایی (چه مادر زادی ، چه اکتسابی) بخورانند ، وی بی ناییش را بدست می آورد .

نام : ایگنو Igno
نام خانوادگی : موگلی Mogli

اختراع / کشف : خواص دردی ... در سال 1984 او پس از 12 سال کار کردن روی گیاه دارک پرسیکا و دقیقا یک سال پس از موران دانیلی فهمید که اگر شخصی شبها قبل از خواب ، مقدای از ریشه ی دارک پرسیکا را زیر بالشتش بگذارد ، این گیاه اشعه ها و پرتوهایی به وی ساع خواهد کرد که تمامی دردهای بدنیش مداوا شوند .

نام : ایوان Ivan
نام خانوادگی : گانزالیس Ganzalis

اخترع / کشف : خواص رشد مو ... در سال 1985 دقیقا یک سال پس از ایگنور موگلی و دو سال پس از موران دانیلی او پس از 13 سال کار روی این گیاه فهمید که اگر ساقه ی این گیاه را ببرد و آبی که درون ساقه ی گیاه وجود دارد را بنوشد و مقداری نیز به کله ، دست ، پا و هر جایش که مو ندارد بمالد ... به سرعت مقدار زیادی مو در آنجا رشد خواهد کرد .



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۷

پريسا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۹:۴۰ یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
«جلسه اول»
1-یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح دهید!(25 امتیاز)

انوار خورشید بر سطح چمنزار می تابید و عطر و بوی گلهای رنگارنگ و خوشبو مشام آدمی رو پر می کرد.
صدای پرندگان از دور به گوش می رسید. جنگل سر سبز در سکوت خود فرو رفته بود. همه چیز آرام به نظر می رسید.
در نزدیکی درخت بلندی صدای"پاقی"به گوش رسید و لحظاتی بعد مردی بلند قامت که ردایی به دور خود پیچیده بود ظاهر شد. مرد موقرانه جلو آمد و ایستاد. کاملا هوشیار به نظر می رسید و با دقت وچشمانی تیزبین اطراف را زیر نظر داشت و کوچکترین حرکت را تحت کنترل داشت.


پس از مدتی که مرد از آرامش و امنیت محیط اطراف خود مطمئن شد، از داخل ردایش چوبدستی ای بیرون آورد و زیر لب وردی را زمزمه کرد. پرنده ای کوچک با بالهای سفید ظاهر شد، مرد خم شد و پرنده را در دست گرفت. سرش را نزدیک پرنده برد و به آرامی گفت: بگو بیان، همه چیز همونطوره که فکرشو می کردیم.


پرنده لحظه ای بال بال زد و بعد غیب شد. مرد به گوشه ای از سنگی بزرگ خیره شد. انگار می دانست که تا چند لحظه ی دیگر اتفاقی بوقوع می افتد.
و بعد...."پاق"


سه مرد بلند قامت دیگر با چهره ای عبوس و جدی ظاهر شدند و بلافاصله چوبدستی هایشان را از ردا بیرون کشیدند. مرد اولی که ظاهر شده بود به سه مرد دیگر خیره شد و گفت: همه چیز تحت کنترله، من قبلا همه چیزو چک کردم.
سه مرد به نشانه ي تأیید سرشان را تکان دادند. یکی از آنها که اِدوین نام داشت در حالیکه چوبدستی اش را پایین می آورد گفت: خوبه اَندرو، پس راه می افتیم.


هر چهار مرد به راه افتادند و در حالیکه با نگاهی تیز همه چیز را از نظر می گذراندند، بدون ایجاد سرو صدایی به عمق جنگل رفتند.

- خب اِدوین، تو فکر می کنی این واقعا حقیقت داره؟ مرگ یک پسر بچه بوسیله یک گیاه؟
- وزارت خونه متوجه هر گونه اعمال جادو در خارج از محدوده ی شناسایی می شه، و اَندرو تو فکر می کنی یه جادوگر وسط این جنگل ماگلی چیکار می تونه کنه؟ اّندرو سرش را تکان داد.


پس از یک ساعت جستجو، ناگهان یکی از مردان با صدایی آرام که هیجان در آن موج می زد گفت: هی، اوناهاش، صبر کنید...من دیدمش، من دیدم...آره، کوچیک و سبز رنگ با برگهای آبی.
- توماس آروم باش. متوجه نیستی همین گیاه کوچیک با کمترین تحریکی می تونه چه آسیبی به ما برسونه؟
- خیلی خوب دوستان، من اول می رم جلو تا ببینم تا چه حد می تونه خطرناک باشه.
اِدوین آرام آرام جلو رفت. به چند متری گیاه که رسید، صدای شکستن چوبی از زیر پاهایش بلند شد...ناگهان ساقه گیاه کوچک، آرام از دورش باز شد و به شدت به صورت مرد برخورد کرد، چوبدستی شکست و ساقه ی دیگر آن بدور مچ پای مرد پیچید، وی را بلند کرد و با شدت به درختی کوبید.
- اِدوین!
سه مرد دیگر چوبدستی هایشان را بلند کردند و هر افسونی را که به فکرشان می رسید به طرف گیاه فرستادند. اما بی فایده بود. گیاه وحشیانه تر شروع به ضربه زدن کرد و ساقه هایش را محکم بدور گلوی بارنی حلقه کرد. مرد در آستانه ی خفه شدن بود. دو مرد دیگر با دست پاچگی شروع به جدا کردن ساقه کردند. ولی بی فایده بود. وضعیت هر لحظه بدتر می شد، رنگ صورت مرد به کبودی گرویید و لحظه ای بعد دست از دست و پا زدن برداشت.


دو مرد دیگر درحالیکه به شدت ترسیده بودند به یکدیگر نگاه کردند. ترس و وحشت در چشمان هر دو موج می زد. به گیاه خیره شدند. گیاه کوچک که ساقه های کلفت و درازی داشت وحشیانه تر در حال ضربه پراکنی بود. توماس و اَندرو عقب تر رفتند. توماس به طرف اِدوین که گیاه مدتی قبل آن را محکم به درخت کوبیده بود رفت و دستش را گرفت و بعد ناامیدانه دست مرد نگون بخت را ول کرد و گفت: مرده! خدای من اِدوین مرده!


اَندرو در حالیکه ترسیده بود به دستش نگاه کرد، تکه ای از ساقه ی گیاه که در حین مبارزه کنده شده بود در دستش بود.
- توماس من قسمتی از ساقه ی گیاه رو دارم. هر چه سریع تر ما باید برگردیم. توماس سرش را تکان داد. هیچ کدوم از دو مرد فکر نمی کردند که در عرض چند دقیقه اوضاع تا این حد بحرانی شود. مرگ دو نفر از دوستانشان!


ناگهان ساقه ی گیاه شروع به رشد کرد و با قدرت بیشتری به طرف دو مرد دیگر رفت و اشعه های بنفشی به طرف آنها شلیک کرد. دو مرد در حالیکه از شدت ترس قالب تهی کرده بودند، بدون هیچ واکنش دیگری عقب تر رفتند.....



«وزارت سحر و جادو»


وزارت سحر و جادو مثل همیشه شلوغ و پر هیاهو بود. دسته های نامه با سرعت از دریچه ای وارد می شدند و به طرفی دیگر می رفتند. جادوگران و ساحره ها برای انجام کارهای روزمره در رفت وآمد بودند.


درست در وسط طبقه ی همکف حوض بزرگی قرار داشت، به یکباره ار آن صدای انفجار شدیدی بلند شد. صدای وحشتناک، مردم را شوکه کرده بود و هر کس سعی می کرد سریع تر از مكان حادثه دور شود. حوض آب شکسته بود و در میان آن، دو مرد زخمی که بشدت آسیب دیده بودند و جنازه ی دو مرد دیگر را در بر داشتند، با ظاهر بسیار بدی پديدار شدند.


2-سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد! (5 امتیاز)

اولین فردی که توانست بر روی گیاه دارک پرسیکا آزمایش کند اَندرو سلوین بود، کسیکه ماهها قبل در نبرد با این گیاه با مرگ روبرو شده بود.
سلوین پس از ماهها تلاش و آزمایش توانست از شیره ی ساقه ی این گیاه خاصیت مفیدی را کشف کند. درمان زخم ها و نیش هایی که زهر مرگباری داشتند. این خاصیت سالها بعد برای درمان آرتور ویزلی که بوسیله ی ماری عظیم الجثه نیش خورده بود بکار گرفته شد.


جان پاتریکس دومین فردی بود که توانست با آزمایش بر روی این گیاه خاصیت دیگری از آن را کشف کند. وی درختچه ای را به گل سرخ تبدیل کرده بود و در خانه نگه داری می کرد اما روزی بطور اتفاقی قسمتی از شیره ی گیاه دارک پرسیکا را روی آن ریخت. گل سرخ سریعا به ماهیت اولیه ی خود یعنی درختچه تبدیل شد.


امیلی جانسون ساحره ای بود که خاصیت پادزهری این گیاه را کشف کرد. وی با ریختن چند قطره از شیره ی دارک پرسیکا بر روی زخم عمیقی که بوسیله ی جادوی سیاه ایجاد شده بود به درمان آن کمک کرد.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۱ ۱۹:۴۹:۴۰
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۱ ۲۰:۲۱:۱۷

یاد بعضی نفرات روشنم میدارد ، قوتم می بخشد ، راه می اندازد.
یاد بعضی نفرات ، رزق روحم شده است ، وقت هر دلتنگی ، سویشان دارم دست !


به یاد قدیمای سایت سال 1386
گروه هافلپاف
رز ویزلی ، لودو بگمن ، ماندانگاس فلچر ، البوس سوروس پاتر ، ریتا اسکیتر ، دنیس و ...

نوادگان هلگا


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
التکلیف الاول

خش خش...!

- هیس! چه خبرته؟
- مگه شکار گرگ میریم که هیس هیس میکنی؟
- شکار گرگ از این راحت تره؛ میگن تنها گیاهیه که حس شنوایی داره!

دو نفر بودند؛ یکی لاغر و دراز که ردای ساتنش به زور تا زانوان می رسید و دیگری قد کوتاه و خپله که ردایش روی زمین کشیده می شد و خش خش می کرد و خواب جنگل را آشفته می نمود! (افکت ادبی رول )

--------------------------

گوشهایش را تیز کرد، صدای خش خش می شنید، صدایی خش خش و بوی آدمیزاد! صابونی در آورد و بر دلش سابید و گفت:

- آخ جون! دلم لک زده واسه گوشت آدمیزاد

برگهای آبی رنگش که در نور شب هم برق میزد را از هم گشود، دندانهایش را تیز کرد و منتظر شکار خود نشست!

--------------------------

- طبق نقشه باید همین دور و برا باشه...
- من که دیگه نا ندارم!

نفسهای جادوگر چاق به شماره افتاده بود و این جمله رو آنقدر یواش گفت که جادوگر لاغر نه صداش رو شنید و نه نشستن او را دید؛ هنوز داشت متفکرانه جلو می رفت و نقشه را بررسی می کرد.

--------------------------

-

جادوگر چاق از همه جا بی خبر، روی دارک پرسیکا نشسته بود و این گل گلدون هم در آستانه ی بوق شدن و بر فنا رفتن قرار داشت. در حالی که زیر هیکل گنده اش چیزی نمانده بود که جان به جان آفرین تسلیم کند، آخرین قدرتش را جمع کرد، بخشی از ساقه اش که از حمله در امان مانده بود را جابجا کرد و برگهایش را به سمت هدف گرفت...

--------------------------

جادوگر لاغر هنوز داشت به راهش ادامه می داد که نوری بنفش رنگ، جنگل را در بر گرفت و بعد صدای فریاد دوستش را شنید. بنا به دویدن گذاشت و لحظه ای بعد :

-

دارک پرسیکا پیش بند سفیدی بسته بود و در یک ساقه کارد و در ساقه ی دیگر چنگال گرفته بود و با ولع مشغول خوردن ناحیه ی بناگوش چاقالو بود ( قابل توجه هانیبال لکتر عزیز ). آنقدر سرگرم بود که متوجه حضور دوست قربانی خود نشد. او هم از فرصت استفاده کرد و در یک دست چوبدستی و در دست دیگر خنجر آماده ی گرفتن انتقام شد.

- ای گیاه زشت بی خاصیت، آماده ی مرگ شو!
- ای مردک دیلاق، بی خاصیت خودتی که من دارای هزار و یک خاصیت می باشم!
- واقعا"؟ پس آسپ بیخود نمیگفت!
- اسب* فقط نشخوار میکنه، از توانائیهای یک گیاه به جز سیر کردن شکم خودش چه میدونه؟!
- کل کل کافیست! من انتفام دوست خود را از تو میگیرم!

(جملات فوق اگر قدری از حالت عامیانه خارج شدند به خاطر رجز خوانی طرفین دعواست!)

جادوگر چوبدستیش را بالا برد و طلسمی قرمز رنگ به سمت گیاه فرستاد اما گیاه زرنگ تر بود و به موقع جا خالی داد:

- به سمت من طلسم میفرستی؟ بگیر که اومد...

و چاقویی که در دست داشت را به سمت جادوگر پرتاب کرد!

- آخ!!!

چاقو به پای او برخورد کرده بود و در حالی که از عصبانیت و درد سرخ شده بود، خنجری که در دست داشت را به سمت دارک پرسیکا انداخت که به درخت پشت سر اصابت کرد! لحظه ای بعد دوباره نوری بنفش رنگ جنگل را در بر گرفت.

--------------------------

پرنده ای در جنگل به مناسبت پیروزی طبیعت بر انسان آواز میخواند. بوی کباب در جنگل پیچیده بود. چندین دارک پرسیکای خوشحال دور یکدیگر جمع شده بودند و شکار های چاق و لاغر دوست خود را به نیش می کشیدند


التکلیف الدوم!

1) سوروس اسنیپ :
این جادوگر در دهه ی هشتاد میلادی توانست نوع خاصی از موم را در برگ این گیاه کشف کند که امروزه ماده ی اصلی در صنایع بهداشتی و آرایشی، به خصوص در ساختن روغن های حالت دهنده ی مو می باشد.

2) اسکاور:
در مورد اینکه اسکاور ساحره بود یا جادوگر هنوز اطلاع زیادی در دست نیست اما این نابغه ی زمان، موفق به کشف صفت سخنوری در گیاه دارک پرسیکا به عنوان اولین گیاه سخنگو شد. پس از تحقیقات فراوان، وی موفق شد از گلبرگ های آن نوعی ترکیب خاص بسازد و دستمال هایی با نام تجاری" زبون باز کن"، مخصوص به حرف آمدن نوزادان را به تولید انبوه برساند.

3) جینی ویزلی:
این ساحره ی متشخص توانست پس از سالها تحقیق روی اقصی نقاط دارک پرسیکا، از روزنه های هوایی آن! عصاره ای بسازد و این عصاره را در معجونی به کار ببرد به نام "معجون وفاداری" که از خواص آن می توان به وفادار شدن دائمی و تضمینی شریک عشقی فرد اشاره کرد (فاقد اثرات مضر معجون عشق!)

****

* اسب: در اینجا دارک پرسیکا نام آسپ را درست متوجه نشده و فکر می کند که جادوگر لاغر به اسب اشاره می کند.


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۱ ۱۸:۰۸:۴۴
ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۱ ۱۸:۴۰:۵۱

تصویر کوچک شده


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید! هرچقدر نبرد رو مخوف تر و هیجان انگیزتر توصیف کنید بیشتر نمره می گیرید! سبک نوشتاری مهم نیست! (۲۵ نمره)

سکوت همجا را فرا گرفته بود.فرت فرت پرواز جغدی برای لحضه ای سکوت را میشکند.تنها نوری که حیاط بزرگ و خلوت را روشن کرده بود نور خورشید بود.گربه ای سیاه رنگ بر روی پشت بام خانه ای نشسته و با چشمانی گشاد به حیاط خانه خیره شده بود.گربه پای عقب خود را به کله خود زده و با این کار کف پایش را خاراند. تکانی به باسن مبارک داده و از پشت بام خانه ریدل دور شد.


در پشتی خانه با یک لگد باز شده و مردی با لباس سبز از آن خارج شد.بیلچه خود را از اعماق جیبش بیرون کشید و شروع به باغبانی نمود.گلهای سبز و زرد پژمرده را که زیبایی مورد توجه ای به باغ داده بودند را از ریشه ریشه کن کرده و گلهای پژمرده تری را بدورن خاک گذاشت.مرد سبز پوش نگاهی به باغچه بزرگ خانه ریدل کرد و مشام خود را از بوی گل(گل منظورم همونیه که میگن خاک تو سرت) و پشگل پر نمود.به گلی که در مرکز باغچه بود خیره شد و لبخندی ولدمورتی بر لبانش نقش بست.


با قدمهایی بلند و محکم که بیشتر به قدمهای گراپ شباهت داشت گیاهانی که تازه کاشته بود را له کرده و راه خود را به مرکز باغ باز کرد.با دستکشش دستی به ریش نداشته خود کشید و دوباره به گل چشم چرانید.از نظر وی این گل فضای باغچه را بسیار اسفناک و کم تا نیمه ای بدشکل جلوه میداد.بوق بر این گل باد!!


چیزی که شباهت بسیار زیادی به قیچی داشت را در دست گرفته و بجان گل افتاد که ناگهان اتفاقی بس عجیب و آستکبارانه به وقوع پیوست.گل قیچی مرد سبز پوش را همچون بیسکویت شکلاتی بلعیده و صدای بسیار بیتربیتانه از اعماق ته خود ول داد!


مرد سبز پوش با دیدن این صحنه، پرشی ژانگولرانه کرده و چوب خود را بیرون کشید.نبردی سخت شروع شده بود!!


به گوشه ای پناه برد و طلسمی...ببخشید...نفرینی سبز رنگ را بسوی گل پست کرد، ولی از آنجایی که پست معمولا دیر میرسد نفرین هرگز به گل نرسید.نفرینی دیگر را به سمت گل فرستاد و به سوی درختی بزرگ دوید.گل که گویا نه از طلسم و نه از پست چی ترسی داشت دهان خود را باز نموده و آواداکدابرای مرد را بلعید.


مرد سبز پوش همچو باد میدوید.در برابر گوله تاپاله و پشگلهایی که گل بسویش پرتاب میکرد جاخالی میداد. لحظه ای به پشت سر خود خیره شد و به درختی برخورد نمود.برخوردی بس سخت و دردناک!

ساقها و برگهای گل همچون دستان مجید دلبندم(یک کارتونی بود که شخصیت اصلی دستان بسیار درازی داشت)بسوی مرد سبزپوش رها شده و وی را در آغوش گرفتند.مرد سبز پوش که در آغوش گل در حال حفه شدن بود با آخرین جانی که در بدنش مانده بود چیزی را زمزمه کرده و همین دیگر.

گل که گویا از زمزمه مرد خوشش نیامده بود و زدحالی خورده بود مرد را ول نموده و سکته ای درناک زدند.مر سبز پوش،باب آگدن،باغبان خانه ریدل یک گل دیگر را از باغچه خانه ریدل کم نموده و به لرد خود خدمت کرد.
سایه لرد مستدام!!

سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد!

جرج جنیفر جامایکا:وی دانشمندی بسیار بزرگ بودند که فهمیدن گل دارک پرسیکا از خود گل(گل که میگن عروس رفته گل بچینه نه.گلی که میگ نخونه کاه گلی)تولید میکنه و نیازی به کود اضافه نداره.

فرد آنجلینا پیت:ایشون یکی از پرفسورهای معروف بودند که فهمیدن برگ این گل میتونه چروکهای صورت رو درمان کنه.

رون سلین دیون:ایشون آبدارچی تالار بودن و کشف کردن که اگر شما چای به این گل بدین،گل زود تر گل(همونی که میگن گل رز و اینا)میده و اون گل(همونی که میگن گل و شیرینی)میتونه از سیفید شدن موهای شما جلوگیری کنه.




Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۷

نیلوفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۸
از عکاسی کریوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 60
آفلاین
تکلیف اول:

یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید! هرچقدر نبرد رو مخوف تر و هیجان انگیزتر توصیف کنید بیشتر نمره می گیرید! سبک نوشتاری مهم نیست! (۲۵ نمره)

گروهی از کارآگاهان و جادوگران برای تجسس گیاه دارک پرسیکا، راهی جنگل های آمازون می شوند.تعداد آن ها حدود 20 نفر می باشد که در میان آن ها افراد غریبه هم مشاهده می شود.
صبح است و اشعه های نورانی و سوزناک خورشید چشمانشان را نوازش می کند.آن ها در حال قدمیدن در میان درختان و گیاهان جور واجور جنگل هستند و بعد از پیاده روی نسبتا" طولانی، به در یاچه ی آمازون می رسند.

دنیس در حالی که روی صخره ای بر ساحل دریاچه نشسته،با حسرت به افق های دور دست می نگرد.(ابتدا چند اسلاید از عینک های آفتابی و تی شرت های مختلف او می بینیم.) بعد سدریک شروع به آواز خواندن می کنه :
"شیطون و بازیگوشه/هر روز یه رنگ می پوشه..."
الیور(این شخصیت مجازی است و هنوز وجود خارجی ندارد و او را به صورت هاله ای از نور می بینیم.) غرق در تفکراتش است و خود را در حال به دام انداختن دارک می بیند و یک باره شروع به دست زدن می کند.
ملت :

بعد از کمی استراحت، همه ی افراد به راه خود ادامه می دهند.هنوز چیزی از دریاچه فاصله نگرفته بودند که صدایی آن ها را وحشت زده کرد.صدا شبیه خرس بود.
جیمز در حالی که از ترس سرخ شده بود، گفت :
"رخت ها را بکنیم/آب در یک قدمیست"
تدی : چی می گی تو؟ دیوونه شدی؟ حالت خوبه جیمز؟
جیمز : ببخشید دست خودم نبود

دوباره به راه خود ادامه می دهند. جمعیت در جنگل پراکنده شدند تا یا دقت بیشتری به جستجو بپردازند که صدای جیغ دنیس باعث شد که همه به طرف اون برن.
دنیس : اوه مای گاد، فکر کنم خودشه، همون گیاهه س .
سدریک : سنکوپ کردیم بابا! این کجاش مثل اونیه که تو کلاس دیدیم دنیس جان؟
الستور مودی : این گیاه قوریاغه ی فرنگیه ؛ همه می دونن که این گیاهی است سرشار از احساسات، عواطف و روحیات گرم و انسانی...
همگان از این اظهار فضل در دریایی از بهت و شگفتی فرو رفته بودند و چشمانشان گرد شده و دهان ها کف کرده بود.دنیس از تعجب پس سرش را می خاراند.
جبمز: یحتمل نام خفنی است که در عالم بشریت جا نیفتاده.
لیلی خودشو نخود آش کرد وگفت : اجازه می دید بریم؟ دیر می شه ها!
دنیس : کی از تو نظر خواست؟
سدریک : ببند اون حلقتو. پررو نشو.

آن ها به راه خود ادامه می دهند . مودی جلوتر از همه در حال کاوش در بین گیاهان مختلف ، به دنبال دارک پرسیکا می گرده. مودی توقف می کنه و همه پشت سر او متوقف می شن.
مودی : می خوام به چیزی بگم که به احتمال قریب به یقین روی سرتان بوته ی گوجه فرنگی سبز می شه.ما،گیاه قاتل رو پیدا کردیم.اونجاس.می بینیدش؟ باید با احتیاط بهش نزدیک بشیم.
همه به تکاپو می افتند. دنیس از ترس با فرق سر به زمین می خوره.
دنیس : نـــــــــــــــه.جلوتر نریم ؛خطرناکه ، می میریم.
مودی : پسره ی جفنگ. ما جانمان در می رود برای خدمت فرهنگی. اون وقت تو می گی نریم؟
دنیس که مغزش هر 3 دقیقه رفرش می کنه، بلند می شه و همراه بقیه با احتیاط جلو می ره.

گیاه بزرگ و زیبایی در مقابلشان با خشانت قرار گرفته بود و با حرص و طمع به آن ها خیره شده بود.گلبرگ هایش به رنگ بنفش بادنجانی و شاخه و برگ هایش به رنگ زمرد بود و درخشش خیره کننده ای داشت.اندازه اش تقریبا بک چهارم زرافه بود و زیبایی حیرت انگیزی داشت.
یکی از افراد : گراچا، دگورار جادپرتا راگوره ما.آرته ناریچا.(مترجم : می گه این گیاه شباهت بسیار زیادی به طاووس داره.)
حاضران با شنیدن این جمله از ارتباط آن با موضوع ، عاجز ماندند.

ناگهان دهان گیاه باز شد و مثل جارو برقی، همه چیز را به طرف خود کشید. همه به سختی خودشان را نگه می داشتند اما اگر کاری نمی کردند ، بدون شک یکی از آن ها طعمه ی گیاه می شد.دنیس داشت تعادل خود را از دست می داد و دستش از درختی که آن را چسبیده بود، رها شد.ناگهان گیاه دهانش را بست و دنیس فوری جستی به عقب زد و از گیاه دور شد. خارهای کوچکی بر روی گیاه شروع به روییدن کرد و با انفجار ی مهیب به سوی آن ها پرتاب شد . بارانی از خار بر سر آن ها در حال ریزش بود و مودی فوری با طلسمی این کار را متوقف کرد.
گیاه که به خشم آمده بود ، این بار ریشه هایش از زمین بیرون آمد و با سرعت زیادی به سمت آن ها پیش رفت تا آن ها را بگیرد.تا اینکه به پاهای مودی که از همه به گیاه نزدیک تر بود رسید و آن را به سمت خود کشید. با وجود مقاومت شدید مودی، او لحظه به لحظه به گیاه نزدیک تر می شد و از هیچ کس کاری ساخته نبود.
ناگهان کینگزلی چوبدستیش را به بالا برد و زیر لب وردی را زمزمه کرد و ریشه های گیاه از جا کنده شد و مودی به سرعت از گیاه دور و دورتر شد. گیاه که نفرت در وجودش نمایان بود، این بار پرتو هایی به رنگ طلایی از خود ساطع کرد و فضا آن چنان نورانی شد که هیچ کس قادر به دیدن جایی نبود.مودی و کینگزلی می خواشتند از فرصت استفاده کنند و با طلسمی گیاه را نابود کنند.گیاه با سر و صدای زیادی در حال حرکت یود.بنابراین مودی و کینزلی به راحتی جهت او را تشخیص دادند و ورد ها و طلسم های بی شماری را به سمت گیاه روانه کردند.

صدای ناله ی عجیبی به گوش رسید و پرتوهای طلایی نور یک باره ناپدید شدند. گیاه در حالی که لت و پار شده بود در گوشه ای افتاده بود.آن ها موفق شده بودند و توانسته بودند گیاه را نابود کنند.

تکلیف دوم :

سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد!

1- ادمورد گارمیند :
او جادوگری است که در سازمان اسرار مشغول مطالعه بر روی این گیاه می باشد.
او بعد از تحقیقات فراوان بر روی گیاه پی برد که گلبرگ های آن دارای دو لایه است که لایه ی زیرین هم چون اشک ققنوس خاصیت شفا بخشی دارد و عصاره ی آن در بسیاری از داروها و معجون های دارویی مورد استفاده قرار گرفته است.
2- الکساندر دامبلدور :او جد بزرگ دامبلدور محسوب می شود که علاقه ی وافری به گیاهان داشت و موفق به کشف خواص بیش از 124 گیاه مختلف شد.
او با دقت فراوان توانست دانه های ریزی را که در مرکز گلبرگ های گیاه نهفته است را مورد بررسی قرار دهد.او به این نتیجه رسید که این دانه ها برای درمان آلزایمر مفید می باشد.
3- هامیندر کاندول :او کارآگاه جوانی بود که در سن 28 سالگی توسط همین گیاه به قتل رسید.
او به شدت به این گیاه علاقه داشت و با تحقیق بر روی ساقه های گیاه دریافت که آوند های کوچک درون ساقه ی گیاه، اگر به همراه سیر و کدو حلوایی خورده شود، باعث بهبود بیماری های گوارشی می شود.


آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷

پردفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۲ سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۳:۳۴ جمعه ۳۰ اسفند ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید! هرچقدر نبرد رو مخوف تر و هیجان انگیزتر توصیف کنید بیشتر نمره می گیرید! سبک نوشتاری مهم نیست! (۲۵ نمره)


صدای باران به سختی می گذاشت تا صداهای دیگر شنیده شوند. باران هر لحظه شدید تر می شد. مرد به سختی از میان درختان انبوهU راه خود را پیدا می کرد. تا زمانی که احساس کرد نور شدیدی از میان پاهایش رد شد. به کمک چوب دستی اش بالا پرید و چند ثانیه خود را معلق نگه داشت.
- دارک پرسیکای قاتل.هشتمین مورد هم پیدا شد.

همان طور که داشت حرف می زد، لبخند شیطنت آمیزی روی لبانش نقش بست. چوب دستی اش را که در دست داشت به سمت گیاهی که به سختی در تاریکی شب دیده می شد، گرفت و فریاد زد: استیوپیفای!

نور قرمز رنگی از نوک چوب دستی مستقیم به سمت جلو رفت و به گیاهی خورد. مرد از حالت معلق خارج شد و قدم بر زمین گذاشت. تا حدی جلو رفت تا از بيخطر بودن گیاه اطمینان پیدا کند. گیاه برگ های آبی رنگی داشت و وسوسه انگیز به نظر می آمد. دستکش مخصوصی را که همراه داشت از جیبش درآورد. سعی کرد قسمتی از گیاه را بکند. ناگهان از شدت درد احساس کرد که دست راستش فلج شده است. ازدرد به خود پیچید و در كمال تعجب ديد كه از انگشتش خون فواره زد.
- آآآآه... بيخود نيست كه اسمت گياه قاتله!

و بار دیگر دستش را مشت کرد. احساس کرد گیاه تکان می خورد. پس ورد بيهوشي روی دارک پرسیکا مقاومت کمی داشت و زود از بین می رفت. از محدوده ی اطراف گیاه دور شد و کنار بوته ای نشست. چوب دستی اش را بالا تر گرفت و گفت: کندیوس لیراکیوس!
گیاه به سمت بالا کشیده می شد.
- حالا از خاک در میای و میری توی این شیشه...
گیاه با ریشه هایش خاک را گرفته بود تا مانع از جدا شدنش بشود؛ اما سرانجام نتوانست مقاومت کند و آرام از خاك جدا شد. مرد با تعجب به ريشه سرخ و خاردار ان خيره شد. اما براي تعجب بسي دير شده بود، ريشه گياه ناگهان باد كرد و از سر تيغ ها مايع نفش رنگي به بيرون جهش يافت.
مايع به هر سمتي مي ريخت و قسمتي از آن هم بر روي چهره مرد پاشيده شد. جيغ مرد به هوا رفت و ثانيه اي بعد بر روي زمين افتاده بود. هرگز نبايد به خاطر منافع و بدون تخصص، به گياهي خطرناك نزديك ميشد!
(جمله آخر نتيجه گيري اخلاقيش بود!)


سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد!

1)آنجلینا لورد: این شخص یکی از دانشمندان به کار گرفته شده از طرف وزارتخانه بود که با استفاده از وسایل تحقیقاتی مشنگی موفق به کشف خواص درمان بیماری کچلی شد!(قابل توجه ولدمورت ) او با استفاده از وسایل آزمایشگاهی مشنگی توانست معجونی از عصاره ی دارک پرسیکای قاتل به دست آورد. این معجون در دنیای مشنگی با نام آلوپشیا (Alopesia) به عنوان یک داروی جدید استفاده می شود و این در حالی است که جادوگران بسیار سریع تر از مشنگ ها به این دارو دست یافتند و جالب است كه بدانيد اين دارو توسط يك فشفشه به دست موگل ها رسيد!

2)جک إور وود: داشنمند جوانی بود که بسیار سریع تر از جادوگران دیگر فارغ التحصیل شده بود و با استفاده از هوش سرشار خود موفق به کشف خاصیت شفا بخش دارک پرسیکا در مورد زخم معده شد. از این گیاه عصاره ی نارنجی رنگی گرفته شد که بسیار تلخ و شور است اما به محض پایین رفتن از گلو، مستقیم به محل زخم رفته و آن را مورد درمان قرار می دهد.(قابل توجه دوستانی که مشکل معده دارند)

3)شارون کلویرون: این دانشمند به صورت مخفیانه تحقیقاتی را در اين زمینه انجام می داد که پس از مدتی به خاصیت هوشی این دارو پی برد. این خاصیت باعث می شد تا شخص مورد نظر که از عصاره استفاده می کرد برای چندین روز از هوش غیرعادی برخوردار می شد. (کنکوری ها بشتابید!!!! )


ویرایش شده توسط پردفوت در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۹ ۱۹:۳۸:۵۹


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷

لیلی لونا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 389
آفلاین
تکلیف جلسه ی اول:

یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید!

لیلی ، لونا ، جیمی ، هدویگ ، آریانا ، دنیس ( کریوی ) ، سوزان و سدریک برای پیک نیک به جنگل رفته بودند. حصیری بر روی زمین پهن کردند و تصمیم به روشن کردن آتیش گرفتن.

جیمی: ما پسرا اینجا می شینیم آتیش روشن می کنیم شما هم برین هر چی چوب خشک پیدا می کنین بیارین.
هیچ کدام از دختر ها از سر جایش حرکت نکرد.
جیمی: من حرفی زدم به شما چهار نفر؟
همگی سرهایشان را به معنای « نه » حرکت دادن.
دنیس: پس برین هیزم جمع کنین.
هدویگ: پس شما چی؟
جیمی: آتیش روشن می کنیم.
سوزان: آخه زحمتتون میشه.
جیمی: ما مرد شماها هستیم و باید بیشتر زحمت بکشم. این وظیفه ی ماست.
-
جیمی: خب باشه ... پس ما هم باهاتون میایم!
-
جیمی: همه با هم میریم ، هم دختر هم پسر!
-
جیمی: خودمون تنهایی میریم!
-

بنابراین پسران همانند لشگر شکست خورده به درون اعماق جنگل رفتند ، تا هیزم جمع آوری کنند. صدای خنده و شادی دختران را در هنگام دور شدن می شنیدند و به خود لعن و نفرین می فرستادند.

جیمی: ما عجب بدبختیم که دخترا باید بهمون زور بگن.
سدریک آهی کشید و گفت: دنیا همین است.
دنیس: غصه نخورین. بالاخره یه روزم نوبت ما میشه که به اونا زور بگیم
سدریک: بالاخره یه روز به سزای اعمالشون می رسن.

هر سه خندیدند و جلوتر رفتند. در سویی دیگر از جنگل ، دختران در اعماق جنگل می رفتند.

سوزان: وای ، این گل رو ببینین چه قشنگه.
آریانا: واو ، عجب بویی داره. بیاین یه دستشو بچینیم ببریم خونه.
لونا: اون وقت خونه بوی خوبی می گیره.
لیلی: گل به چه دردی می خوره؟
هدویگ: چه بی روح.
لیلی: گل زیباییش به همبن تو خاک بودنشه. اگه بکنیمش بوش کم میشه و از زیبایی می افته و زود خسک میشه.
لونا: از کی تا حالا اطلاعاتت در مورد گیاها بالا رفته؟
لیلی: از وقتی داداش آلبوسم معلم گیاه شناسی شده.
آریانا: وای ، چه رمانتیک.
سوزان: ببخشید چی رمانتیکه؟!
آریانا: این گیاهه رو ببینین چه کوچولو و نازه!

کله هاشونو نزدیک بردن و به گیاهی که برگ های آبی رنگی داشت نگاه کردند.

آریانا دستشو جلو برد تا گیاهو لمس کنه ، اما بلافاصله لیلی دستشو کنار کشید و گفت: نباید بهش دست بزنیم. ما که نمی دونیم این چه گیاهیه. ولی خیلی قیافش آشناس ، من اونو یه جایی دیدم.
سوزان: حتما پیش داداش آلبوست دیدی!
لیلی کمی فکر کرد و بلافاصله گفت: ممکنه. زودباشین دیگه باید برگردیم.
آریانا با گیاه خداحافظی کرد و به همراه بقیه از گیاه دور شد.
در حالی که آن ها پشتشان به گیاه بود و در حال دور شدن از گیاه بودند ، اشعه ی بنفش رنگی از گیاه خارج شد و به سمت لونا پرتاب شد. و از اون جایی که همون موقع لونا خم شد و یه گل زرد رنگو چید اشعه رد شد و در بین درختان ناپدید شد. دختران متوجه اشعه شده بودند بنابراین جیغ کشیدند و پشت درختان پناه گرفتند. خیال کرده بودند که جادوگری به آن ها حمله کرده...

در سویی دیگر پسران با صورت های خش خشی و زخم و زیلی شده در حالی که هیزم به دست با خشم باز می گشتند صدای جیغ و فریادهایی را شنیدند.

جیمی: یکی داره جیغ می کشه.
سدریک: چند نفر دارن جیغ می کشن.
دنیس: یه ایل دارن جیغ می کشن.
جیمی با نگرانی گفت: صداشون آشنائه. نکنه اونا...
دنیس قهقه ای زد و گفت: حتما دخترا یه سوسک دیدن دارن فرار می کنن.
سدریک: آخه جنگل سوسکش کجا بود.
دنیس: پس یه خرسه. دلم خنک شد ، الان دارن از ترس فرار می کنن پس یعنی در راحتی نیستن. به سزای اعمالشون رسیدن.
جیمی: زود باشین بریم ببینیم چه خبره. ممکنه تو دردسر افتاده باشن.

سه نفری به سمت صدا دویدند. هرچه نزدیک تر می شدند صدای جیغ ها کم تر می شد.
دنیس در حالی که نفس نفس زنان به دنبال آن ها می دوید گفت: عجب عجبیه. به جای این که جیغ ها زیادتر بشه کم تر میشه.
جیمی: دهنتو ببند و زودباش بیا ببینیم چه خبره.
دنیس: خجالت نمی کشی به بزرگ تر از خودت این حرفو می زنی؟
جیمی که معمولا زود تسلیم می شد گفت: باشه بابا ببخشید. حالا لطفا دیگه حرف نزن و بیا.

جلوتر رفتند و به محوطه ای باز رسیدند. آرام آرام جلو رفتند و پشت تخته سنگ بزرگی پنهان شدند تا نگاهی به منظره بیندازند. دختران را دیدند که پشت درختان پنهان شده بودند و اشعه هایی بنفش رنگ را که در هر سو شلیک می شد.
لیلی فریاد زد: شما کی هستین؟ خودتونو نشون بدین. ما هیچ کاری با کسی نداریم پس دیگه ورد ندین بیرون. ما کاری به کار کسی نداریم.

سدریک: نگاهی به دور و اطرافش انداخت و گفت: با کیان؟ اینا کیان این قدر ورد میدن بیرون؟
دنیس که بزرگ تر از آن ها بود و مخ گیاه شناسی بود کمی فکر کرد و گفت: احتمالا با اونایین که این وردها رو میدن بیرون. اما این اشعه ها برام آشناس. مثل اشعه های گیاه دارک پرسیکائه. وای بشون بگو نیان بیرون از پشت درخت.
دنیس به جیمی دست زده بود ، بنابراین جیمی خطاب به دختران فریاد زد: از اون پشت نیاین بیرون. اگه نه میمیرین.

هدویگ صدای جیمی رو تشخیص داد و خیال کرده بود کار اوناس و مطمئن بود اونا هدویگ رو نمی کشن و برای تلافی این حرفو زده بودن و این کارارو می کردن فریاد زد: اصلا دلم می خواد بیام بیرون.
بلافاصله از پشت درخت بیرون اومد و گفت: اگه جرات دارین بازم ورد بگین و منو بکشین.
اشعه ی بنفش رنگی با سرعت به سمت هدویگ رفت. پسران چشم هایشان را بستند تا شاهد اون منظره نباشند اما لیلی از پشت درخت بیرون پرید و وردی را بر زبان آورد. ورد به سمت اشعه شلیک شد و اونو خنثی کرد. دست هدویگ رو گرفت و پشت درخت پنهان کرد.
لونا فریاد زد: جیمی به سه قلوت ورد شلیک می کنی؟ خجالت نمی کشی؟
جیمی فریاد زد: به خدا ما نیستم اینا مال یه گیاهه. اگه اشعه ها بهتون بخوره می میرین.
لیلی رو به دختران گفت: گفتم اون گیاه خطرناکه. همون گیاه برگ آبیه. ( و در ادامه خطاب به پسران گفت: ) کـــــــــــــــــمـــــــــــــــکـــــــــــــــــمـــــــــــــــــــون کـــــــــــنــــــــــیـــــــــــــن.

پسران تصمیم خود را گرفتند ، هیزم ها را انداختند و با حرکت سرشان هم زمان بیرون پریدند و پشت سر هم وردهایی را به هر سمتی که می رسیدند شلیک کردند. بالاخره دنیس فریاد زد: اوناهاش اونجاست گیاهه. حمله...
همه ی پسران با جرات فراوان و برای نجات دادن دختران و نشان دادن قدرتشان به سمت گیاه کوچک هجوم بردند و ورد بیهوشی ، سپرمدافع و خلاصه هر وردی می رسیدند بلغور کردند.

دختران دست هایشان را به حالت رمانتیکی گرفته بودند و با عشق فراوان به پسران نگاه می کردند که شجاعانه به سمت اون گیاه حمله ور شده بودند.

صدای پق بلندی به گوش رسید و دود همه جا را فرا گرفت. گیاه منفجر شده بود.
پسران با صورت هایی سیاه شده در میان دود ظاهر شدند و با صورت هایی حندان به آن ها نگاه می کردند.

آریانا: وای ، شما جون مارو نجات دادین.
سدریک با غرور فراوان گفت: ما اینیم دیگه.
لیلی: هیزم ها کو؟
جیمی: پشت اون تخته سنگه.
لونا: زودباشین دخترا.
دختران به سمت هیزم ها رفتند و آن ها را برداشتند. پشت سر پسران خندان ، هیزم به دست به مکانی که چادر زده بودند و حصیر پهن کرده بودند بازگشتند و پیکنیک جذابی رو گذروندند.

سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد!

1- ماسیرو شانسیرا: این ساحره ی جوان ، اولین شخصب است که تحقیقاتی را برای خواص این گیاه سپری کرد. این ساحره ی جوان که علاقه ی زیادی به گیاهان داشت ، هیچ گاه نمی توانست این مورد رو قبول کند که گیاهی مضر است و هیچ سودی ندارد. بنابراین با شنیدن این حرف در مورد دارک پرسیکا ، گیاه قاتل که مضر است و به هیچ دردی نمی خورد ، تحقیقات خود را آغاز کرد تا ثابت کند این گیاه درعین مضری ، سودی نیز دارد.
بعد از سال ها تلاش برای پی بردن به خاصیتی از این گیاه ، بالاخره توانست در سن چهل سالگی یکی از خواص مفید این گیاه را کشف کند. طبق نوشته های او و سخنانی که در چندین جلسه داشت ، داخل ساقه ی این گیاه شیره ای آبی رنگ وجود دارد ، که برای بیماران مرگ مغزی مفید است. این شیره باعث بالا بردن هوش می شود و کسانی که مرگ مغزی دارند ، با خوردن این شیره به صورت خام تا حدودی توانایی مغزی خود را بدست می آورند. اما به دلیل تلخی بیش از حد این گیاه ، خوردن آن با مشکلات فراوانی رو به رو می شود.

2- کتمیلو گلیانی: این جادوگر ، که همسر ماسیرو شانسیرا است ، در اوایل با همسرش در مورد پیدا کردن این خاصیت مخالفت کرده بود و به او اجازه ی انجام آزمایشات بر روی این گیاه را نداده بود ، اما همسر او به صورت پنهانی به خاصیت گیاه پی برد. این مرد با فهمیدن این موضوع ازهمسرش خواست تا کمی از این شیره بنوشد ، با نوشیدن این شیره مغز او سرشار از شادابی عشق به گیاهان شد. بنابراین او با دیدن این فایده ی گیاه ، بعد از مرگ همسرش که توسط یکی از همین گیاه ها کشته شده بود توانست دریابد ، که با جوشاندن رگه ی پهن درون برگ این گیاه و مصرف کردن آن با گردو ، می تواند باعث استحکام بیشتر استخوان ها و دندان ها شود. بنابراین اشخاصی که پوکی استخوان و یا شکستگی دارند ، با خوردن این معجون در عرض 1 ثانیه بهبود کامل یابند.
این قسمت از گیاه ترش و شیرین است و مزه ی خوبی دارد ، اما چون تعداد این رگه ها در این گیاه بسیار کم است ، به دست آوردن و خوردن آن با مشکل رو به رو است. رگه های پهن دیگری نیز وجود دارند که شباهت زیادی به این رگه دارند ، بنابراین تشخیص این دو از هم سخت است و ممکن است منجر به مرگ شخص شود. چون رگ شبیه به این رگ ، سمی مهلک دارد که در جا انسان را می کشد.

3- آنتونی یستون: سومین جادوگری که تحقیقاتی در رابطه با این گیاه انجام داد ، در اوایل تحقیقاتش به وسیله ی این گیاه کشته شد. بنابراین تحقیقاتش ناقص ماند و ما تنها توانستیم در یابیم که ریشه ی این گیاه مفید است. زیرا او بعد از مطرح کردن این موضوع در مجلسی ، دو روز بعدش در گذشت. هم اکنون جادوگران و ساحره های زیادی برای پیدا کردن خاصیت این ریشه ، که کتمیلو اشاره کرده بود در حال تحقیق هستند و روزانه خبر مرگ تعدادی از آن ها را از رسانه ها و مجلات و روزنامه ها می توانیم بشنویم.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.