هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۴۸ دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
مورگان سیلی های ابداری به سر و صورت انتونین و مورفین نواخت و بعد از اینکه هر دوی انها به حالت تدافعی از جا پریدن گفت:با این وضعی که شما دارین اگه بخواین همین طوری ادامه بدیم تا فردا جسدمون رو برای تفریح ارباب میندازن وسط!به نظرم بهتره هر سه تا روی یه تسترال کار کنیم.این بهتره.

مورفین تلو تلو خوران گفت:این حرفا شیه میژنی!اینژوری که وقتمون هدر میره.من میگم بهتره رو همون باشیلیشک مجاژستانی کار کنم!
انتونین خمیازه ای کشید و گفت:وضع مورفین که خیلی خرابه.به نظرم روی همون تسترال هم نتونه کمکی بکنه!ولی بازم با حرفت موافقم.اینجوری شانس موفقیت بهتره!
مورگان سرش رو تکون داد و گفت:خیلی خب پس راه بیوفتیم...!

دقایقی دیگر اتاق تسترال ها:
-ای بابا من میگم این یکی قاضیه نرو طرفش
-نه بابا شی شیو قاطیه...الان ردیفش میکنم
-هی مواظب اون یکی باش داره میاد سمتت!!
-آییییی...وایییییی...نامردا از پشت حمله میکنن...قیشر کژایی که فرمونتو کشتن!

مورگان به هزار زحمت مورفین را از میان ده ها تسترال گرسنه بالا کشید و او را کنار انتونین به زمین انداخت!
انتونین هم که در لت و پار شدن دست کمی از مورفین نداشت گفت:تو هم که نتونستی!
مورفین با چشم های گرد شده گفت:پدر شوخته ها اژ هیپوگریف بدتر پاچه میگیرن!توهم هم به دردشون نخورد!

مورگان دستی به سرش کشید و بعد از نگاه کردن به ساعت گفت:کسی نظر دیگه ای نداره؟ما باید یکی از این تسترال های گنده بک رو از توی گودال مخصوصشون بیاریم بیرون که بتونیم رامش کنیم.
مورفین با خوشبینی گفت:ولی رام تر شدن ها.شون اگه مشل قبل بودن بعید بود قبل اژ اینکه پای راشت منو اژ جا دربیارن ولم کنن!

انتونین:اوه چه پیشرت بژرگ...نه یعنی بزرگی!
مورگان با ناراحتی به تسترال هایی نگاه کرد که درون گودال به دور خود میچرخیدن و منتظر داوطلب بعدی وارد شدن به گودال بودند تا به حساب او نیز برسند!
انتونین که انگار چیزی یادش امده بود گفت:هی ببینم یه چیزی.انی مونی درباره تسترال ها یه اطلاعاتی داره.شنیدم چند بار که به مشکل خورده بودن بقیه بچه ها کمکشون کرده.شاید بلد باشه چطوری میشه بیرون کشید یکی از اینا رو بدون اینکه انکشت هامون تا مچ قطع نشه!
مورگان و مورفین حرف آنتونین را تایید کردند.مورگان به مورفین گفت:خیلی خب.مروفین تو برو دنبال انی مونی.من و انتونین اینجا میمونیم تا ببینیم میشه کاری کرد یا نه!
و مورفین بدون اینکه حرفی بزند به سمت در خروجی اتاق به راه افتاد!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۳۸ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
همه مرگخوارها تا زمان خارج شدن لرد از اتاق در حالت آماده باش ماندند.

2 دقیقه بعد

مورفین:گروهان آژاد باش!

3 دقیقه بعد

بلاتریکس،ایوان،مورگانا و مورفین:خُررررررررررررر....پُففففففففف

آنتونین:

تنها فرد کاملا هوشیار مورگان بود...

مورگان:میگم آنتونین چیکار کنیم؟
آنتونین:بگیریم بخوابیم
_باشه،فقط ممکنه وقتی بیدار شی ببینی تو شکم نجینی به خواب ابدی رفتی!
_آهان از اون لحاظ!پس نخوابیم،چی کار کنیم پس؟
_یه قل دو قل خوبه؟
_نه بابا بگیریم بخوابیم پس

مورگان:آی کیو مگه لرد نگفت هر چه زودتر حداکثر تا فردا شب حیوونارو رام کنیم؟
آنتونین:چرا
_خب پس چی میگی بگیریم بخوابیم؟
_آهان از اون لحاظ!پس نخوابیم،چی کار کنیم پس؟
_قبر منو بکنی راحت میشی؟
_نه بابا بگیریم بخوابیم پس
_

4 دقیقه بعد

آنتونین و مورفین از حالت خواب آلودگی درآمده اند و کاملا هوشیار شده اند البته دو پارچ آبی که مورگان بدین منظور استفاده کرد،بی تاثیر نبود!

مورگان:خب آنتونین تو که طبق گفته لرد باید تسترال رام کنی،موندیم من و مورفین که باید هر کدوم یه حیوون انتخاب کنیم،مورفین تو چی میخوای رام کنی؟
مورفین:شاخدم مجارستانی!

آنتونین و مورگان:

مورگان بعد از اینکه از حالت شوک خارج شد گفت:عمو مورفین دوباره توهم زدی؟

مورفین:نه به ژون داداش،فقط یه آمپول ژدم

مورگان که متوجه شده بود مورفین کاملا مرخصه و آنتونین هم دست کمی از اون ندارد باین نتیجه رسید که اگر هر کدام بخواهند یک حیوان رام کنند هیچ کاری از پیش نمیبرند پس بهتر است هر سه با هم به رام کردن تسترال بپردازند.



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بلا نفس راحتی کشید.
-اوه دراکو،یه لحظه فکر کردم گمت کردم.نمیدونی چقدر ترسیدم.

لرد نگاهی به دراکو کرد.
-هی بچه،تو اینجا چیکار میکنی؟دعوتنامه داری یا نه؟

دراکو بغض کرد و پشت بلاتریکس قایم شد.بلابه آرامی درست دراکو را گرفت.
-بله ارباب،دراکو با دعوتنامه نارسیسا اومده.راستی به نظرتون اجرای من چطور بود؟اگه خوشتون اومده میتونم هر شب تو خانه ریدل بارتون تکرارش کنم.

لرد با بی حوصلگی جاروی سیاهرنگش را از مامور پارکینگ تحویل گرفت و سوار شد.
-حرف بسه.سرم رفت.عجب شب شلوغی بود.زود سوار شین برگردیم.حوصله پروازم ندارم امشب.

بلا با خوشحالی بطرف جاروی لرد رفت ولی با فریاد لرد سیاه متوقف شد.
-اینجا نه...سوار جاروی خودت شو.

بلادر حالیکه زیر لب غر غر میکرد بطرف جارویش رفت.ناگهان متوجه نکته مهمی شد!
-اوه...خدای من...ارباب،من ده دقیقه اس دارم باشما حرف میزنم...من...من میشنوم؟؟آره من میشنوم...یا سالازار کبیر.میشنوم.

لرد نگاه مشکوکانه ای به بلا انداخت.
-یعنی چی میشنوی؟؟مگه تا حالا نمیشنیدی؟

پایان سوژه
---------------------------------------------------
سوژه جدید:

مورگان الکتو با کلاه منگوله دار در حالیکه خمیازه میکشید وارد اتاق جلسات فوق سری خانه ریدل شد.بقیه مرگخواران خسته و خواب آلود دور میزی جمع شده بودند.نارسیسا سرش را روی شانه لوسیوس گذاشته و به خواب عمیقی فرو رفته بود.مورگان روی نزدیکترین صندلی نشست.
-باز چه خبر شده؟ارباب نصفه شب هممونو بیدار کرد.

با باز شدن در و ورود لرد سیاه خواب از سر همه مرگخواران پرید.لرد با ردای خواب باشکوهش وارد اتاق شد و سر جای همیشگیش نشست.
-خب...یاران وفادار لرد سیاه!حتما همتون میخوایین بدونین برای چی اینجاجمع شدیم.

مورفین غر غر کنان زیر لب گفت:
-نه...راستش بیشتر میخواییم بدونیم مگه سالاژار روزا رو اژت گرفته که هرروژ نصفه شب ما رو جمع میکنی اینجا...مگه تو خواب نداری بچه ژون؟

لرد بدون توجه به غر زدن داییش لیوان آبی را که روی میز بود سرکشید و بلا فاصله با چهره خندان مورگان روبرو شد.
-اهه..ارباب اون آب نبودا.

چهره لرد سیاه کمی در هم رفت.
-خب..داشتم میگفتم.من روی تختخوابم دراز کشیده بودم و به این موضوع فکر میکردم که تا کی جنگ؟تا کی ماموریت؟این مرگخوارای بیچاره منم به تفریح احتیاج دارن.برای همین یه تصمیمی گرفتم.

نگاه مشتاق مرگخواران به لرد دوخته شده بود.

-ماموریت جدیدی براتون در نظر گرفتم.شما باید ظرف یک هفته یه برنامه سرگرم کننده برای من ترتیب بدین.نه مورفین...اونجوری نگاه نکن.منظورم اون نیست...من ازتون میخوام یه سیرک ترتیب بدین.یه سیرک سیاه.با خطرناکترین و وحشی ترین موجودات جادویی.مورگان و مورفین و دالاهوف مسئول برگذاری این سیرک خواهند بود.آنتونین ازت میخوام با تربیت کردن تسترالهای اتاق تسترالها نمایش سرگرم کننده ای اجرا کنی.مورگان و مورفینم برای خودشون یه موجود خطرناک پیدا کنن و کارشونو هر چه زودتر شروع کنن.بقیه همه به این سه نفر کمک کنن.روشن شد؟

مرگخواران با چهره های متعجب به هم نگاه کردند و همصدا جواب دادند.
-بله ارباب...روشن شد.




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷

گلگوماتold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ شنبه ۷ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۸
از مامان اینا چه خبر؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 74
آفلاین
بلاتریکس پس از لحظاتی صبر کنترل خودش رو از دست می ده و به رنگ بنفش در میاد و لحظه به لحظه آثار :دی از روی لبان و چهره اش پاک میشه. نگاهی به مجری میندازه که دوباره لب به سخن گشوده.

- ببخشید. مثل اینکه متوجه نشدین من چه چیزی عرض کردم. میشه برامون بگین که چطور شد این ترانه رو انتخاب کردین؟

- ها؟ چی؟ آها... ببخشید. من یک لحظه باید از سن خارج بشم. گویا مشکلاتی پیش اومده که من باید هر چه زودتر اینجا رو ترک کنم و به جای دیگه ای برم.

- بله. ما شما رو درک می کنیم که مشکل دارین. اما نمیشه اول به این سؤال ما جواب بدین.

- خیلی ممنون. مرلین نگهدارتون باشه. از تمامی حضار هم به خاطر این سری از مشکلات معذرت خواهی می کنم. انشالسالازار در برنامه های بعدی به حضورتون خواهم رسید.

بلاتریکس تعظیم کنان از روی سن خارج شد و به سمت یکی از درهای خروجی ای که در گوشه ی سالن قرار داشت رفت و از سالن خارج شد.
دراکو که در همان لحظه چوبدستیش رو پیدا کرده از جایش بلند میشه و صحبت های مجری که در سالن طنین انداز شده رو میشنوه و متوجه نبودن خاله بلاش میشه. به سرعت به سمت یکی دیگر از درهای خروجی می ره و از سالن خارج میشه و به دنبال او لرد که به شدت عصبانیه از دری که بلا خارج شده، خارج میشه.

بلا: وای. چیکار کنم؟ من که هیچی نمی شنوم. حتی الان صحبت های خودمم نمی شنوم من خیلی بدبختم. من تنهام. من بی کسم. من چیکار باید بکنم؟

لرزشی در دستان بلا جریان می گیرد و پیامی که دراکو برای بلا فرستاده به نمایش در میاد « کجایی خاله؟ چرا از سالن خارج شدی؟ الان من چیکار کنم... » همینطور مشغول خواندن بود که ناگهان چهره ی :دی دراکو در برابر چشمانش ظاهر شد.

دراکو:

بلا:



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۰۶ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
دراکو مشتش را به روی دسته صندلی کوبید و حروف دیگری را به سمت بلا فرستاد:این چیه میخونی...بابا یه اهنگ متال بخون!
لرد که داشت از خجالت اب میشد چوب دستیش رو بیرون کشید تا در صورت ادامه پیدا کردن این فاجعه بلا رو در محل کروشیویی کنه!
بلا بعد از خوندن پیام دراکو سکوت میکنه و سرش رو پایین میندازه.
افکت چی!(بر وزن آپاراتچی!) از فرصت استفاده میکنه و غیر از اطراف بلا بقیه سالن رو تاریک میکنه.

لرد شدیدا اعصابش خط خطی شده و منتظره ببینه بلا میخواد چیکار کنه.بلا به ارامی سرش را بالا میاره.میکروفون رو به خودش نزدیک میکنه و بعد فریاد میزنه:ای پـــــــــــادشه خوووبان...دااااااد از غم تنهایـــــــــــــــی!(با لحن جیمز هیتفیلد بخونین!)
ملت که از این تغییر سبک به وجد اومدن شروع به کف و هد زدن میکنن و گروه موسیقی به شدت مشغول نواختن اهنگی متال بر وزن شعر مورد نظر میشه!

بلاتریکس که حسابی از ایده خودش خوشش اومده بدون اینکه به این قضیه فکر کنه که نمیتونه صدای اهنگ رو بشنوه شروع به ادامه دادن میکنه!
دراکو که روی صندلیش نشسته بود و انتظار داشت که خاله اش آبرو ریزی کنه و سریع از سن بیاد پایین با دیدن این حرکت مات و مبهوت شده و فقط به فرستادن جمله "دمت گرم!" برای بلا اکتفا میکنه!

لرد با خوشحالی دست هایش را بهم میزند و با صدای بلند به خودش میگوید:نه بابا انگار یه چیزایی حالیشه!باید یه گروه براش تشکیل بدم اسمشم بذارم اوانسنس!:دی
بلا نمیتونه حتی صدای خودش رو بشنوه ولی از دیدن جمعیتی که دارن با سر به در و دیوار میکوبن متوجه میشه که همه شدیدا تحت تاثیر کارش قرار گرفتن!

در اون طرف هم گروه ارکستر فلارمونیک با جدیت خاصی سعی میکنه از ویولون و کمانچه صدای گیتار الکتریک در بیاره!
لرد با خوشحالی و در حالی که به شدت تحت تاثیر قرار گرفته پاکت پاپ کورنش رو به اون طرف پرت میکنه و با دقت مشغول دیدن بلا میشه که در حال پرت کردن میکروفون به وسط جمعیته!

دراکو پاپ کورن ها رو از روی سر و صورتش کنار میزنه و پیامی رو به این مضمون به سمت بلا میفرسته:"خیلی خب خاله...بس کن!جایزه گرمی که نمیخوای ببری!تمومش کن بیا بالا تا لو نرفیتم!"
بلا بعد از خوندن متن ارسالی از طرف دراکو آخرین فریادش رو روی سن میزنه و به صورت شیرجه زنان به سمت زمین میره حمله میکنه!

جمعیت به شدت بلا رو تشویق میکنه و مجری در حالی که حسابی هیجان زده شده به بالای صحنه میاد.
مجری:عالی بود...خیلی وقت بود همچین اجرای پر شوری ندیده بودم.با اینکه شعر به شدت جنگولکی داشت ولی خیلی قشنگه اجرا شد!به بانو بلاتریکس تبریک میگم.میشه برامون بگین که چطور شد این ترانه رو انتخاب کردین؟
بلا با لبخند منتظر میشه تا دراکو متن سوال رو براش بفرسته.در حالی که خبر نداره دراکو چوب جادوش رو بخاطر تنه ای که از پشت بهش زدن گم کرده و داره توی تاریکی به دنبال اون میگرده!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۷
#99

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
_خاله جان میخوان بری رو سن و آواز بخونی!

بلا:مااااع

دراکو:پاشو دیگه،لرد رو نگاه کن داره مثل میرغضب نگات میکنه!

بلا صورتش را بسمت لرد برمیگرداند و لبخند ملیحی میزند

لرد:

بلا:

لرد:

دراکو:پاشو خاله،الانه کروشیویت کنه!

بلا تنها،بلا بیکس،بلا بی همدم و فریادرس...بلا آب دهانش را قورت میده،نفس عمیقی میکشه،با کمال متانت از روی صندلیش بلند میشه،آرام و خرامان بسوی سن حرکت میکنه که پاش به پای یکی میکنه و شپلق میخوره زمین!

...ولی دوباره بلند میشه،تجدید اعتماد بنفس میکنه،افتان و خیزان بسمت سن حرکت میکنه،نور رو زوم میکنن رو بلا،همه نگاهها به بلاس...

زنگ ها برای بلا بصدا درآمده اند...دستها برای او بهم میخورند،همه نگاهها بسمت اوست...مجری سن را بافتخار حضورش خالی میکنه...همه نفس ها در سینه حبس شده اند که مجری دوباره برمیگرده رو سن! و وقتی تماشاگران دست زدن را متوقف میکنند شروع به صحبت میکنه:

مجری:سلام بر ساحره زیبا بلاتریکس لسترنج

بلا:

مجری:خیلی خوشحالیم که امشب در خدمت شما و لرد ولدمورت عزیز هستیم لطفا با حضار سلام و احوالپرسی کنید

بلا: //

مجری:اوهوم...اوهوم...بگذریم،میگم چه ردای قشنگ و برازنده ای پوشیدید

بلا: //

مجری:معذرت میخوام بانو بلا،ولی آدم فکر میکنه صحبتهای منو متوجه نمیشید

بلا: //

مجری:در هر صورت همونطور که میدونید اینجا در واقع محل گردهمائی طرفداران سبک متال و در واقع ها متال بازها است،لطفا یه آهنگ با همین سبک را برای ما بخونید...من از روی سن خارج میشم و حضار عزیز لطفا با دستان گرمتون بانو بلا را تشویق کنید

بعد از اینکه تشویق تموم میشه همه منتظرن بلا بخونه

بلا: //

بلا در پایش احساس لرزش میکنه و میفهمه ویبره گوشیشه و از دراکو یه اس ام اس اومده:"یه آهنگ بخون براشون"

بلا که تازه دوزاریش جا افتاده در مقابل طرفداران سبک متال! میزنه زیر آواز:

_ای پادشه خوبان...داد از غم تنهائی



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۷
#98

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:بلاتریکس بطور اتفاقی شنواییش را از دست داده.لرد سیاه بلا را به یک کنسرت دعوت میکند.دراکو برای کمک به بلاتریکس به کنسرت میرود ولی تصمیم میگرد در مقابل کمکش چیزی از بلاتریکس بخواهد.
-------------------------------
بلاتریکس باعصبانیت به دراکو نگاه کرد.
-زود بگو ببینم چی میخوای پسرۀ فرصت طلب.

دراکو لبخندی زد.
-خب...چیز زیادی که نمیخوام.فقط کافیه گاهی که میخوام شبا با دوستان برم بیرون به بابام بگی که برای تمرین جادوی سیاه اومدم خونه شما.

گروه روی سن رفت.لرد سایه به همراه دیگران با شور و اشیاق گروه را تشویق کرد..بلا با دستپاچگی سری تکان داد.
-باشه،باشه.یه کاریش میکنم.فقط درباره آهنگی که میزنن بهم اطلاعات بده.میگم اونی که ویولن میزنه چقدر خپله ها...ویولنشو گذاشته رو شکمش.فقط سه تار مو داره.از ارباب خوش شانس تره.

بلا بعد از این حرف خنده ای سر داد ولی فورا با چهره رنگ پریده و وحشتزده دراکو مواجه شد.با نگاه کوتاهی به اطراف متوجه نگاههای خیره پنج ردیف جلو و اجرا کننده گان شد.دراکو به آرامی با عصایش نوشت.
-بابا آرومتر.چرا داد میزنی؟تو کر شدی.بقیه میشنون ها.

با لبخند شرمسار بلاتریکس گروه مشغول اجرا شد.بلا به چهره لرد که با حرکاتی موزون سرش را تکان میداد خیره شد و سعی کرد با همان توازن لرد را همراهی کند.

بعد از تمام شدن آهنگ اول و تشویق پر شور لرد سیاه، مجری روی سن رفت.
-حالا میخوام جادوگر و یا ساحره خوش شانس امشبو معرفی کنم.میدونین که ما طبق معمول یک نفر رو از بین شما انتخاب میکنیم که با صدای زیباش ما رو همراهی کنه.طبق سفارش لرد سیاه ساحره خوش شانس امشب:بلاتریکس لسترنج!

بلا با لبخند به چهره هایی که تشویق کنان به او خیره شده بودند نگاه کرد.
-اینا چی میخوان دراکو؟




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۷
#97

گلگوماتold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ شنبه ۷ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۸
از مامان اینا چه خبر؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 74
آفلاین
دراکو به مرلینگاه نزدیک شد و در آن را به آرامی باز کرد و ناگهان چشمهایش همچون سوراخ های دماغ لرد گشاد شد و تته پته کنان گفت: بـ... بخشید. شما تو مرلینگاهین؟!

- خجالت بکش پسریکه ی بی ناموس. اصلا تو واسه چی اومدی دستشویی زنونه؟ برو تا نگفتم بگیرنت. برو... خب چرا همینجوری وایسادی نگاه می کنی؟ یه ذره خجالت نمی کشی؟

دراکو آب دهانش را قورت داد و خانومی که در برابرش بود آه کشان گفت: عجب بی ناموسیه ها یه ذره هم خجالت نمی کشه. شیطونه می گه زنگ بزنم وزارت بیان پدرشو در بیارن. اومده تو دستشویی مأمور مخفی عالیجناب کوچک، هوکی رو نگاه می کنه.

دراکو که تازه با عمق فاجعه آشنا شده. در مرلینگاه را با صدای بلندی می بنده و به سمت مرلینگاه مردونه به راه میفته و لحظاتی بعد مشغول به کار می شه.

دراکو در حال زور زدن و یکسری فعل و انفعالات: الان که خاله بلا توی این دردسر افتاده، بهترین وقته که منم یه استفاده ای بکنم. باید ازش بخوام یه کاری برام بکنه. اما چه کاری؟


چند دقیقه بعد، محدوده ی صندلی ولدمورت اینا

بلاتریکس خودش رو به خواب زده و ولدمورت در حالیکه با دو دوستش صحبت می کنه، سعی داره تا بلاتریکس رو بیدار کنه. اما پس از هرگونه عمل غیر آسلامی و آسلامی ای متوجه می شه که نمی تونه اونو از خواب بیدار کنه. برای همین به آخرین راهی که براش مونده پناه می بره و شروع به صحبت می کنه.

- بلاتریکس! عزیزم. پاشو من کارت دارم اِی بابا. این چرا بیدار نمی شه؟

بلاتریکس که هیچ یک از کلماتی که لرد بر زبان جاری ساخته رو نمی شنوه. همینطور به خوابیدن مصنوعیش ادامه می دهد که بالاخره دستی از سمت دیگر با دستش برخورد می کند. بلاتریکس به آرامی سرش رو به اون سمت بر می گردونه و می گه: کدوم گوری بودی؟ مگه قرار نبود زود بیای؟

دراکو چوبدستیش رو بالا میاره و حروف کوچکی بر روی هوا ظاهر می شود... خاله بلا. ناراحت نباش. من که زود اومدم. ولی قبل از هر کاری باید یه چیزی بگم.

- خب بگو. زودتر بگو. الانه که لرد حرفاش شروع بشه.

و دوباره کلماتی بر هوا نقش بست... باید برام یه کاری بکنی تا من به کمک کردنام ادامه بدم. نمیشه همینجوری مجانی و الکی برات کار کنم و تو هم وقتی که گوشت درست شد باز هِی منو کروشیو کنی

بلاتریکس: ماااااع!!!!!!!!!!!!!!!!!


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۴ ۲۳:۲۸:۳۵


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۷
#96

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
لرد نگاهی به بلاتریکس انداخت و سپس با دستش چند نفر را که تازه وارد سالن شده بودند به بلاترکیس نشان داد:اون یارو رو میبینی؟اونی که شکمش از همه بزرگتره و داره پیش ما میاد.اون اسمش مرت موراباست.رئیس گروه تروریستی جادوگری هند.اون یکی هم که عمامه داره دوستمه.اسمش کوییرله.خشن ترین منو و باحال ترین منو مدیریت دار جهانه. حواست باشه باز گیج بازی در نیاری!

لرد نگاهش را از بلا به دو مرد،که حال روبروی لرد بودند دوخت و بعد با خوشحالی به دو مرد دست داد.در همین حین،دراکو تمامی حرفهای لرد را برای بلا نوشت.مرد شکم دار نگاه پرشوری به بلاتریکس نمود و سپس دستش را بسوی بلا دراز کرد.بلا دست وی را به خوشحالی تکان داد و گفت:
خوشحالم میبینمتون آقای کوییرل.

لرد روزکی لبخندی زده و گفت:
ایشون آقای مورابا هستن.آقای کوییرل اینجان.البته با کسی دست نمیدن.

لرد نگاه خشمگینی به بلا کرد و سپس همراه دیگران بر روی صندلی نشست.بلا یواشکی رو به دراکو کرد و گفت:
لرد چرا عصبانی بود؟

دراکو با چوب خود،طوری که فقط بلا بتواند بخواند نوشت:
اسمارو اشتباهی بهت گفتمygrin:

بلا نگاه تندی به دراکو کرده و جوابش را داد:
ای کوفت بگیری.اگه من امشب کارم خوب پیش نره تورو زنده زنده میدم به تسترالهای لرد!

دراکو نگاهی از روی ترس به بلا کرده و سرش را تکان داد.ناگهان،بلاتریکس دردی را در آرنج خود احساس نمود.لرد که در حال ضربه زدن به آرنج بلا بود با عصبانیت گفت:
هوشش کجایی؟میگم پاپکورن میخوری؟

بلا کمی صبر نمود تا دراکو برایش توضیح دهد.
- آره یا لرد.دو تاهم میخورم.دوتا نوشابه هم لطف کنید بگیرید.
- خیال نکن مجانیها!برای اضافه کاری باید بری پیش مونتی گور بکنی تا پولشونو بتونی بدی!

کمی بعد:


بلا یکی از پاپکورن ها را،همراه با یک نوشابه به دراکو داد و خود نیز مشغول خوردن شد.
دراکو نگاهی به بلا نمود و با چوبش نوشت:
من باید برم مرلینگاه...زود میام.
پاپکورن بلا در گلویش گیر کرد.بلا سرفه خفیفی کرده و به آرامی خطاب به وی گفت:جون من زود بیا...من نیاز دار بهت!


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۴ ۲۱:۲۱:۰۲

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۷
#95

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
نارسیسا میگوید:دراکو.میتونی یه کاری برام بکنی؟در مورد خاله بلا است.قول بده از چیزی که بهت میگم هیچ کس بویی نبره و حتما هم انجامش بدی.چون واقعا مهمه.باشه؟!

دراکو که نمی خواد بیشتر از این اعصاب نارسیسا رو بهم بریزه در نهایت خوش برخوردی و چاپلوسی می گه : بله مادر روی من حساب کنید .
نارسیسا که خیالش راحت شده بود رو به دراکو کردو با صدای بسیار آهسته گفت : خاله بلا کر شده و الان به کمک نیاز داره .
دارکو : چی ؟
نارسیسا : خاله بلا ناشنوا شده و به کمک نیاز داره . این حرف بین منو تو میمونه به کسی نمی گی .
دارکو :
خاله بلا کرد شده .

نارسیسا : هوی چه خبرته مگه نگفتم کسی نباید بفهمه ؟
دراکو : بله مادر ، حالا من باید چیکار کنم ؟
نارسیسا کل مجرای بیرون رفتن بلاو لرد کامل برای دارکو توضیح می ده و میگه یا من باید برم کمک بلا که این مهمونهای شکموی بابات نمی ذاره برم پس تو باید جای من بری .
-اما مامان من بیلیت ندارم ؟
نارسیسا دستشو تو جیب رداش می کنه و بیلیت رو در می آورد میده به دراکو و میگه جای تو دقیقا کنار خاله بلاست و تو باید جوری بری که لرد تو رو نشناسه .
دراکو :

نزدیک سالن
بلا در حالی که به دقت به لرد خیره شده تا اگه لرد حرفی زد بفهمد رو به لرد می کنه و می گه : لرد شما خیلی خوش تیپید فقط اگه مو داشتید نور الا نور بود .
لرد : تازه فهمیدی من خوش تیپم . من وقتی تو کوچه ناکترن راه می رفتم همینجوری ساحره دنبال بود .
بلا :

داخل سالن

لرد و بلا به طرف اولین ردیف تماشاگران رفتن و در جای خود نشستن .

بلا که داشت کم کم دچار استرس های شدید می شد هی زیر لب می گفت : نارسی کجایی ؟ الان کنسرت شروع می شه . بلا به طرف صندلی طرف کناری خود برگشت و چهره یک مرد رو دید .
مرد لبخندی به روی بلا زد و کلاه خود را برداشت .

بلا که چهره دراکو رو شناخته بود اهی از سر راحتی کشید .


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.