جلسه اول گیاه شناسی
دارک پرسیکا، گیاه قاتل!نور آفتاب بر حیاط هاگوارتز می تابید و فضای پر مهر و آکنده از بوی عطر گل و درختان سرشار از ویتامین دی می شد!
دانش آموزان چهار گروه مدرسه در گوشه ای از محوطه، نزدیک به گلخانه های هاگوارتز جمع شده بودند و منتظر استاد گیاه شناسی بودند! با اتفاقاتی که در ترم زمستانی هاگوارتز افتاده بود دانش آموزان انتظار داشتند باز هم به جای رفتن به کلاس به بازیگوشی و رفتن به جاهای تاریک و خلوت بپردازند! ولی او آمد! کسی که قرار است گیاه شناسی را متحول کند! کسی که تا پایان ترم سه نفر در کلاس او به فجیع ترین شکل ممکن کشته می شوند!
استاد گیاه شناسی به آرامی از پلکان ورودی هاگوارتز پایین می آمد. نور خورشید بر چهره اش می تابید و هیچ کس قادر به دیدن و شناسایی او نبود! دانش آموزان به او خیره شده بودند و هیچ حرفی نمی زدند. تا اینکه با پنهان شدن خورشید پشت ابر چهره او نمایان شد!
بارتی: این که وزیر مردمیه!
قبل از اینکه دانش آموزان بتوانند عکس العملی نشان بدهند صدای شکافته شدن هوا به گوش رسید و تا جایی که لحظاتی پیش بارتی کراوچ قرار داشت بوته ای کاکتوس دیده می شد! استاد گیاه شناسی در حالی که چوبدستیش را به سمت بوته کاکتوس گرفته بود با صدای مخوفی گفت:
-دو ساعته دیگه به حالت اولش بر میگرده...گلخونه شماره یک لطفا!
گلخانه شماره یک!
میز بزرگ و گردی در وسط گلخانه قرار داشت و همه دور آن جمع شده بودند. جسم کوچکی بر روی میز دیده می شد که پارچه سفید رنگی آن را پوشانده بود. استاد گیاه شناسی بر خلاف رفتار خشنی که بیرون از گلخانه نشان داده بود با علاقه به بچه ها نگاه می کرد. هنگامی که همه دور میز جمع شدند کلاهی سبز رنگ که شکل عجیبی داشت را بر روی سرش گذاشت و با هیجان شروع به صحبت کرد!
-آلبوس سوروس پاتر، استاد گیاه شناسی هستم! به من بگید پروفسور آسپ! راحتی شما باعث رضایت ماست!
پیتر پتی گرو دستش را بالا برد و گفت: ببخشید پروفسور! مگه دارید جنس میفروشید؟
برق قرمز رنگی در چشمان آلبوس درخشید و چوبدستیش را اندکی بالا آورد که پیتر فریاد زد: نه پروفسور! ببخشید پروفسور! غلط کردم! منو تبدیل به کاکتوس نکن!
آلبوس نیشخندی زد و به آرامی گفت: شما تبدیل به کاکتوس نمیشی. هرکس بنا به شخصیتی که داره تبدیل به یک گیاهی میشه! تا آخر ترم شخصیت همتون رو یک دفعه معلوم می کنم!
سپس با قدم هایی آهسته به دور گلخانه مدور شماره یک شروع به گردش کرد!
-گیاه شناسی چیست؟
بلافاصله سه نفر دستشان را بالا بردند.
-این سوالیه که جوابش به شما هیچ ربطی نداره!
-
آلبوس ادامه داد: شما باید در ترم های پیش با اصول مقدماتی گیاه شناسی و مبحث های تئوری آشنا شده باشید. هر کس که یادش رفته یا اطلاع کافی نداره میتونه به کتابخونه مراجعه کنه چون بخش های تئوری گیاه شناسی بسیار خسته کننده ست. در این ترم من شما را با شش گیاه جالب آشنا می کنم. کارهای عملی بسیاری انجام خواهید داد و آسیب های متنوعی می بینید!
سکوت مطلق بر کلاس حکمفرما شده بود. همه با هیجان و اندکی ترس به آلبوس نگاه می کردند.
-گیاهی که امروز می خوام به شما معرفی کنم گیاهی مخوف معروف به گیاه قاتل هست، دارک پرسیکا!
این گیاه برای اولین بار در جنگل سانیا در جنوب انگلستان دیده شد. سانیا یکی از مکان های گردشگری مشنگ هاست و هرسال در فصل زمستان اونجا پر از مشنگ های کباب به دست و باروبندیل به کمر میشه که برای پر کردن اوقات فراغت به سانیا میرن!
در سال...بله آقای آگدن؟
باب آگدن در حالی که برق شیطنت آمیزی در چشمانش دیده می شد گفت: ببخشید پروفسور آسپ! ولی شما گفتید مطالب تئوری گیاه شناسی رو توضیح نمیدید و فقط کار عملی داریم! من به عنوان نماینده بلیز زابینی خواستم بپرسم شما برای چی یک حرفی رو میزنید و بعد...
صدای آشنایی به گوش رسید. چند لحظه بعد آلبوس چوبدستیش را در جیبش گذاشت و در حالی که به بوته خیار چنبری اشاره می کرد گفت: هیچ وقت به حالت اولش بر نمی گرده!
دانش آموزان:
-در فوریه ۱۹۷۳ یک پسر بچه مشنگ به همراه پدر و مادر و خواهر پنج سالش به جنگل سانیا میرن. بعد از ظهر وقتی کورنلیوس جوان به همراه خواهرش به گردش میره راه رو گم می کنه و در اعماق جنگل گم میشه. پدر و مادر اون بچه ها هیچ وقت فرزندانشون رو پیدا نکردن. گروه تجسس دو هفته کل جنگل رو جستجو کرد ولی اونا نتونستن بچه های گمشده رو پیدا کنن!
«ماجرایی که دقیقا اتفاق افتاده اینه! کورنلیوس و خواهرش با یک گیاه کوچک سبز رنگ با برگ های آبی روبرو میشن. به خاطر حس کنجکاوی که داشتن به گیاه نزدیک میشن و در یک لحظه کوتاه قبل از اینکه اون دو نفر بتونن کاری انجام بدن اشعه بنفشی از گیاه به اونها برخورد می کنه و تا جایی که لحظاتی پیش دو کودک آینده دار و جوان های آینده دار مملکت
قرار داشتن تکه های گوشت، خون و استخوان دیده می شد!»
ترس و وحشت بر کلاس کلاس حاکم شده بود. هیچ کس قادر به حرف زدن نبود و همه با حیرت به استاد گیاه شناسی خیره شده بودند. آلبوس ادامه داد: وزارتخونه متوجه جادو در وسط یک جنگل مشنگی شده بود. بلافاصله نیروهای وزارت به اونجا رفتن و با صحنه خونبار و هولناکی روبرو شدن. تقریبا سه ساعت زمان برد تا کل ارتش وزارت تونستن اون گیاه رو مهار کنن و برای تحقیق به وزارتخونه بیارن.
«در حال حاضر هفت تا از این گیاهان در سازمان اسرار نگهداری میشن و دانشمندان در حال تحقیق بر روی اونها هستن. بعضی از اون دانشمندان موفق به کشف خواص مفیدی شدند که در تضاد کامل با ماهیت وحشی این گیاه بود. تکلیف این جلسه شما اینه که باید تحقیق کنید در مورد سه نفر از این افراد که هر کی اسمش چی بود، چه خاصیتی رو کشف کرد و اون خاصیت چه کاربردی داره! من یکی از این گیاهان رو به اینجا آوردم تا به شما نشون بدم!»
و سپس به جسم روی میز اشاره کرد و پارچه سفید روی آن غیب شد. گیاه کوچک سبزرنگی با برگ های آبی که دور ساقه آن پیچ خورده بود در مرکز میز خودنمایی می کرد!
-فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه!
دارک پرسیکا، گیاه قاتل!
دانش آموزان:
غوغایی در کلاس به پا شد. دانش آموزان جیغ می کشیدند و به سمت در گلخانه فرار می کردند. عده ای نیز به زیر میز هجوم می بردند و با تمام وجود فریاد می زدند. بعضی از آنها نیز به کل قطع امید کرده بودند و بر روی صندلی های خود در حال خواندن شهادتین بودند!
چند دقیقه طول کشید تا همه آنها مجددا به آلبوس سوروس خیره شدند که به زور جلوی خنده اش را گرفته بود!
-نترسید! این گیاه مرده!
تکالیف:یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید! هرچقدر نبرد رو مخوف تر و هیجان انگیزتر توصیف کنید بیشتر نمره می گیرید! سبک نوشتاری مهم نیست! (۲۵ نمره)
تکلیف دوم رو هم که در رول توضیح دادم: سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد! (۵ نمره)
موفق باشید!
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۵ ۱۹:۲۷:۱۵
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۵ ۱۹:۵۳:۰۸
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۵ ۱۹:۵۵:۲۶