یاهو
رومسا سرشو به علامت تایید تکون داد و به همراه استرجس به سمت لوییس و جسی حرکت کردن!
رومسا نگاه خردمندانه ای همچون گذشته به جمع انداخت و گفت:
- خب لوییس جان ، تو الان مشکلت چیه؟؟
لوییس که چشماش از شدت اشک سرخ شده بود و در پس آن غمی سترگ آن را در بر گرفته بود گفت:
- بی آبرویی، بی پولی *، مسخره ی در و همسایه - فک و فامیل- دوست وآشنا- خویش و قوم- همکلاسی و مردم محل شدن!.... آه چقدر دشوار است !
هدویگ تک بال سرعتی زد تا احساس موجودیت کنه، سپس رو به لوییس کرد و گفت:
- خودم واست حلش میکنم
...گفتم که چاره سفره ، گفتی که مانیش زیاده ، غصه نخور فدای سرت !!!( دمه آخری به شدت احساس با حالی شاعرانگی میکنم!
)!
سی ثانیه بعد!
صدای قدم های آرامی به گوش میرسد!... صدا هر لحظه بیشتر و بیشتر میشود!...تا آنجا که حس میشود در فاصله ی ا متری آنها ایستاده است!
-وای لوییس خان *
چیزی شده شما ناراحتین؟
در همین حال لوییس با دستمالی که از جسی گرفته صورتش رو پاک میکنه و یه سرفه میکنه و میگه:
- اهم ... نه نه اصلا باله هدویگ عزیزم خورد با چشم اشک اومد!
هدویگ : سیخونکی میزنه به لوییس و میخواد که جدی باشه!
در همین حال روشو سمت هدیه میکنه و میگه:
- اصلا تو چرا هی اینور و اونور میپلکی؟... مامی و پاپا تو رو دست من سپردن ، برو تو خوابگاهت!
لوییس:... با خواهرت درست حرف بزن!... دلم میشکنه ها!
رومسا:
جسی و استر:
و بدین ترتیب هدیه که افسردگی شدید همراه با حس تنفر و مقداری ضایع شدگی ملایم در وی نفوذ کرده بود از بقیه جدا میشه!
رومسا : خب لوییس جان مثل اینکه بهتری!... بریم تمرین؟؟
- آره داداشه گلم، باید تمرین کنیم ، اگه اول بشیم ، گروه سرود میزنی اسمشم میزاریم " گل واژهای گریف" ، معروف میشیم ،WOw...پولدار میشیم!
لوییس:
WOW...منم میام فقط زودتر ، نباید وقت رو تلف کرد!... یادمه یکی از سوالای کنکور این بود:
-عبارت صحیح را با نماد ( مربع تو پر) مشخص کنید!
1. هدیه خانم به لوییس خان علاقه ندارن!!
2- وقت طلاست!
3- هدویگ در به در دنبال نیروی جاذه میگردد!
4- گزینه ی 2 صحیح است!
ملت :مـــــــآ چه سوالای پیچیده ای
استر که همچنان در کف این بود که بسیار خوشحال است که با جسی دوست شده گفت:
- خب تو زدی گزینه ی 4 دیگه؟؟
لوییس کمی فکر میکنه و میگه:
- نیدونم ، در کل هدفم از بیان این مطلب این بود که حرفه مهمیه!
ملت: آهان از اون لحاظ!
لوییس: دقیقا از همون لحاظ
- نمیخواین بحث رو تموم کنین دلبندان من؟
لوییس:
بابا جواد جون:
... چقدر من به این مدرسه عادت کردم، منو راه نمیدن اینجا؟
ملت:
بابا جواد که به شدت به هگر
علاقه مند شده بود میگه:
- لوییس بابا نگاه کن ، شبیه کوچیکیهای منه ، چقدر نازه !
هگر پشت چشمی نازک میکنه و سعی میکنه خودش رو از آغوش محبت بار آقای لاوگود بزرگ در بیاره میگه:
- بچه یتیم گیر آوری؟؟؟.... جســـــــــــــــــی کمک!
حرف نویسنده * : من توی گریف خواهر هگر محسوب میشم ، جرات داری بهش چپ نگاه کن ، خودم ناک اوتت میکنم!
... پایان حرف نویسنده!
در همین حال جسی نان چیکوی مری رو میگیره و میپره رو میز تا اونجا که هدویگ داشت آب میخورد آب تو گلوش گیر میکنه و زبونش میزنه بیرون!
بابا جواد:
لوییس توی دلش: خـــــــدا یه پولی به ما بده یه عقلی هم به این بشر!
جسی دستکشش رو دستش میکنه ( بر گرفته از حرکت تیفا در فیلم فاینال اونجایی که میخواست با لوز میجنگید)... سپس رو به بابا جواد میکنه و میگه:
- ولش میکنی یا نه؟
- آره
و تق هگر میخوره زمین!... وای جسی دیدی داشت منو میکشت؟
جسی: نه گلم هیچکس نیمتونه اذیتت کنه!
ده دقیقه بعد!
- هوووووی گریفی ها مگه نمیخواین تمرین کنین؟
ملت: آهین
کوییرل در حالی که عمامش تکون میخورد گفت:
- تا 2 دقیقه ی دیگه همه توی کلاس باید باشین!... در غیر این صورت همه 9 ماه بلاک میشین!
ملت: