هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۸۷
#63

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
و پرسي با عجله به سمت قفسه شماره سي رفت تا هرچه زودتر كتاب درمان تسترال و سند زندگي خودش را پيدا كند!

هيچ گاه در زندگي اش فكر نميكرد كه يك كتاب ارزشي برابر با زندگي نكبت بارش داشته باشد. بعد از دويدن به مدت بيست دقيقه به رديف 30 رسيد. نگاهش رو از پاي كتابخانه به بالاي آن كشيد.

در عجب بود كه اين همه كتاب براي ملت كتابخوان مرگخوار واقعا كمه! با انجام حركات بسيار ژانگولري به بالاي قفسه پريد و در حالي كه مثل گربه به سمت بالا ميرفت، تو دلش به هرچي تسترال و صاحب تسترال ()بود فحش ميداد...!

_آها!...پيدا كردم... غذادرماني موجوادت جادويي ؛ نوشته ي سالازار مونتاگ

پرسي كتاب رو به دست آني موني رسوند. آني موني در همين زمان موفق شده بود كه سومين وعده ي شام آن شبش را تمام كند. پارچ آبكدو حلوايي را يك سره سر كشيد و گفت:

_هم! آره همين كتابه..از باباي خدابيامرزم به ارث بردم...كه اونهم از باباي خدا بياورزش و اونهم...

آنتونين بي صبرانه حرف آني موني ا قطع كرد وگفت:
_خيلي خب...ميدونيم تو بابا ، باب بزرگ داشتي...بيخيال . بگو چي بايد بكنيم؟

آني موني كه بهش برخورده بود كتاب رو به سمت انتونين پرت كرد . آنتونين هم كتاب رو گرفت و فصل تسترال ها رو باز كرد.

-آبله ي اژدهاي تسترالي / آبله ي تسترال / آبله مرغون تسترالي....وايسا بينم ...آني موني مگه تو نگفتي تسترال ها فقط يه بيماري دارن؟؟

آني موني در حالي كه سعي ميكرد فيگور قهر خودش رو حفظ كنه ، از گوشه ي چشم به انوتنين اشاره كرد:

_اين بيماري ها الان ديگه ريشه كن شدند، تو بايد بيماري همو تستراتالوس رو ببيني.

آنتونين و پرسي با نهايت سرعت به صفحه ي بيماري مورد نظر رسيدند و شروع به خوندن كردند:

اين بيماري ناشناخته ،عاملش هم ناشناخته است. يك جادوگر ناشناس در يك سال نامشخص، تونست اين بيماري رو به طرز نامشخصي بهبود ببخشد...در صحبتي كه با اين فرد داشتم ،متوجه شدم او به طرز كاملا اتفاقي توانسته درمان قطعي براي اين بيماري پيداكند.
بايد زهر يك مار وحشي را در 7 شب متوالي ، شبي 7 قطره با فاصله ي 7 دقيقه به خورد تسترال بديد. در صورتي كه موفق به خوراندن زهر مار به تسترال بيمار نشديد، تزريق هم مانعي ندارد.


پرسي و آنتونين لبخندي به اين شكل: زدند و كتاب رو به آني موني برگردوند.
_خب پرسي ،عزيزم! اولين شب شما!
_چرا من؟ اينجوري سهم من ميشه 4 شب ، براي تو 3 شب. قبول نيست!
_ببيــ...

حرفش با ورود سوروس به آشپزخانه قطع شد. سوروس به پرسي و آنوتين نگاهكرد و گفت:

_ارباب ميگن كه اگه انتونين، پرسي رو آدم كرده ، تسترال ها رو حاضر كنه كه ارباب ميخواد باهاشون بره بيرون پياده روي.

پرسي و آنتونين: تسترال ها ؟


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲:۲۴ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۸۷
#62

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۳۴:۵۴
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1504
آفلاین
پرسي كه عجله زيادي براي پيدا كردن آني موني داشت با كله به داخل اشپزخانه پريد ما به دليل سرعت بالا و عدم كنترل وسيله نقليه!(پاهاش)با ميز وسط آشپزخانه برخورد كرد و روي زمين ولو شد!
آنتونين به سرعت خودش را به پرسي رساند و گفت:ببينم حالت خوبه؟
پرسي تكاني خورد و بعد از جايش بلند شد.بدون اينكه جواب انتونين را بدهد به سرعت دنبال اني موني گشت و لحظه اي بعد او را سر ميز پيدا كرد.اني موني لقمه بزرگي از هيپوگريف بريان شده گرفته بود و با چشم هاي گرد شده مشغول تماشاي او بود!

پرسي با خوشحالي به طرف اني موني دويد و گفت:بيا اينم از زهر مار كه گفتي.برات آوردمش!
آني موني لقمه اش را فرو داد و بعد از لگدي كه نثار پاي پرسي كرد گفت:زهر مار رو براي خودت بيار بوقي.اين چه طرز حرف زدنه؟
انتونين هم به پرسي نزديك شد و گفت:نه بابا...منظورش اينه كه تونستيم زهر نجيني رو بكشيم.براي معالجه اون تسترال.
اني موني دور دهنش را ليس زد و گفت:هوم.خيلي خوبه آفرين.حالا برين بذارين به غذا خوردنم برسم!
پرسي تكه گوشت را از دست اني موني گرفت و دوباره توي بشقاب گذاشت و گفت:بابا يه لحظه غذا نخور.بگو ببينم با اين زهر ماري چيكار كنم!

آني موني كه اين جسارت پرسي رو قابل بخشش نميديد چوب دستيش رو بالا گرفت تا كروشيويي نصيب پرسي كنه.ولي با ديدن قيافه هاي پرسي و آنتونين بيخيال شد و چوب دستي رو كنار گذاشت.بعد از آنتونين پرسيد:اين يكي كه قاطي كرده،تو بگو چي ميخواي؟
آنتونين نفس را بيرون داد و گفت:اي من قربون اون لقمه گرفتن هات برم.اين رو از اول ميگفتي.بهمون بگو بايد با اين زهر مار چيكار كنيم كه حال تسترال لرد خوب بشه؟

آني موني تكه گوشت را از روي ميز برد اشت و همان طور كه به آن گاز ميزد به سمت قفسه هاي كتب آشپزي رفت.قفسه هاي كتابخانه به طرز وحشتناكي تا آخر اتاق ادامه داشتن و تن پرسي رو به لرزه انداختن!
پرسي با ترس و لرز گفت:ببينم آني موني.تو كه نميخواي بگي دستور درست كردن معجون خوب شدن تسترال يه جايي بين ايناست؟
آني موني با دهن پر گفت:چفا،دفيفا هفين جافست!

آنتونين:
آني موني اخم كرد و گفت:چرا فيگور ميگيري؟نترس جاي كتاب رو بلدم.كتاب شماره 1435 توي رديف شماره 30.پرسي بدو برو بيارش!
و پرسي با عجله به سمت قفسه شماره سي رفت تا هرچه زودتر كتاب درمان تسترال و سند زندگي خودش را پيدا كند!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷
#61

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
لرد نگاهی به آنتونین و سپس به نجینی و پس از اون نگاهی به پرسی که شل و پل افتاده بود رو زمین انداخت و به فکر فرو رفت . همینطور مشغول فکر کردن بود و فسفر می سوزوند و فکر می کرد و به این و اون نگاه می کرد که رو به آنتونین گفت :
- تو می تونی پرسی رو با خودت ببری تا آدمش کنی . بعدا صدات می کنم .

و نگاه خفنانه ای به آنتونین کرد که مثالش تو هیچ کدوم از این اسمایل ها و شکلک ها نیست و اونا رو راهی کرد تا از اتاقش بیرون برن .
... آنتونین پرسی رو به سختی از جاش بلند کرد و اونو آورد بیرون . پرسی به محض اینکه در اتاق بسته شد دستشو آورد بالا تا شروع کنه به کتک زدن آنتونین که آنتونین دستشو گرفت و گفت :
- دیوونه . اگه من نمیومدم نمی زدمت که لرد می کشتَتِت

پرسی کمی تأمل کرد و فکر کرد و متوجه شد که با چندین کتکی که خورده جانش را پس گرفته و رو به آنتونین گفت : الان چیکار کنیم ؟ نکنه نجینی به لرد گفته .
- نجینی که نمی دونه ما زهرشو گرفتیم . اگه لرد چیزی گفت می گیم حتما به کسی یا چیزی نیش زده یا تو خواب اینجوری شده یا واسه سنشه ()
- آره . الان بهتره بریم حال این تستراله رو خوب کنیم .
- آره . اما اول باید آنی مونی رو پیدا کنیم ؛ ازش بپرسیم ببینیم چجوری خوب می شه !

پرسی با سر موافقت خود را اعلام کرد و دو نفری به سمت آشپزخانه ی خانه ی ریدل که در 99 در صد مواقع پاتوق آنی مونی بود ، حرکت کردند تا او را بیابند ...


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۰:۴۶:۲۹


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۷
#60

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۵:۱۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
همون لحظه در خواب لرد

فرشته ای نورانی با بالهایی زرین از آسمون پایین میاد .. لرد جلوی چشمهاشو میگیره و از لای انگشتانش به آن نور خیره میشه ..

لرد: جبرئیل .. هزار بار بهت گفتم من از این سوسول بازیا خوشم نمیاد ... من باید امپراطور تاریکی باشم ، من خبیثم ، من خفنم ، من ترسناکم! نه دیگه انقدر خواهش نکن ... التماس نکن .. اه پامو ول کن تفیش کردی ... نه اصلا راه نداره .. اشتباه گرفتی .. چی؟ رشوه؟

جبرئیل: خیلی خب باب ... یه کار دیگت داشتم ... میخواستم فقط بگم اگر میخوای از عفافتت دفاع کنی همین الان بیدار شو!
لرد: چی چی؟ عفافت؟ نه من لردم قویم .. هیچ کس تو خواب بهم نزدیک نمیشه!

جبرئیل : جدا؟
صدای شلیک خنده فرشته هایی که بالای ابرها نشستن و به این گفت و شنود گوش سپردن سکوت رو میشکنه.
لرد !!!!!!!!!!!!!!

در واقعیت

لرد بعد از نوعی القای روحانی احساس میکنه که عفافتش مورد تعرض قرار گرفته و با فریاد ناگهانی از جا میپره و کلش محکم میخوره ... به کله پرسی که شدیدا بهش نزدیک شده بود ...
لرد: جیـــــــــــــــــــــــــــــــــغ تو اینجا چی کار میکنی؟
پرسی: اممممم .... ببخشید ارباب .. شما ملافه تختمو بر نداشتین؟ بالشمو چی؟
لرد: کروشیــــــــــــــــــــــو!
پرسی که شدیدا هول کرده بود و نمیفهمید چی میگه: اممممممممم .. خب راستش دیدم چه معصومانه خوابیدینو اینا ... گفتم شاید یه کلاس خصوصی روحیتونو عوض کنه و اینا .. چیز بدی که نیست؟ داشتم لطف میکردم دیگه .. نه؟ هوم؟ ارباب؟ اینجوری نگاه نکن ارباب!!

جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

در بیرون اتاق

آنتونیون که شدیدا دریافته بود عملیات لو رفته و وی باید هر چه سریعتر چاره اندیشی ای کنه ... در اسرع وقت چاره اندیشی میکنه و زهر مار رو در زیر شلوارش قایم کرده و جیغ زنان در اتاق لرد رو میشونه و میپره تو ... و شدیدا شروع به کتک زدن پرسی میکنه ..

آنتونیون در حالی که پرسی رو زیر مشت و لگد گرفته:
- بی ناموسی باید ریشه کن شه .. مرگ بر بیناموسی .. درود بر با ناموسی .. عفافت حق مسلم ماست .. بی ناموس باید نابود شه ...
لرد: ایول آنتونی ... چه خوب میزنیش.. شیطون نکنه تو هم تو گشت آرشاد کار میکنی؟
آنتونی در حالی که پرسی رو از مو گرفته و سرشو پشت سر هم به دیوار میکوبه:
- چه کنیم دیگه ... بالاخره یکی باید باشه که با به فساد کشیده شدن مرگخواران مقابله کنه دیگه ... اینا همش انجام وظیفست .. من به شخصه هفته ها بود که تک تک حرکات پرسی رو زیر نظر گرفته بودم ..
لرد: اوه تو فوق العاده ای ... از این پس من تو رو به عنوان دست چپ خودم انتخاب میکنم ... چه بسا با چند حرکت انتحاریک دیگه جای معاون دست راستمم بگیری ...
در همون لحظه آنتونی شدیدا از خود بی خود شده و برای جلب رضایت هر چه بیشتر ارباب چند عدد طلسم جریوس رو روی پرسی به اجرا میذاره ...
پرسی

- اهو .. اهو .. اهو ... ( صدای گریه)
برای لحظه ای سکوت در اتاق بر قرار میشه و آنگاه همگی نجینی رو میبینن که گوشه اتاق کز کرده و به آرامی داره گریه میکنه و اشکاشو با گوشه دامنش پاک میکنه ( والا منم نمیدونم چطوری مارها دامن دارن)
آنتونی دست از کتک زدن پرسی بر میداره .. پرسی انتقام گرفتن از آنتونی رو به فراموشی میسپاره ... لرد بدون توجه به تغییر حالت دو مرگخوار به نجینی نزدیک میشه و با گویش محلی شروع به صحبت با نجینی میکنه ....
- فیییشششش فییییس فیـــــــــــــــــــــــس و غیره ...

چند لحظه سکوت ....
لردبعد از پایان رایزنی: هووووم اههههههم هاااااااوووووم هیییییییووووم هووووومک
آنتونی: خب ارباب ... با اجازه من برم این عامل فساد رو هر چه زودتر به دست قانون تحویلش بدم دیگه ...


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۰ ۱۳:۰۹:۱۳



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۳:۲۱ یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۷
#59

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
بالاخره یکی از گزینه ها بر او غلبه کرد که هیچ ربطی به گزینه های بالا نداشت :
تا این پرسی رخ به رخ اربابه ، میرم سراغ نجینی و زهرشو می گیرم . ارباب بیدار نشد که هِـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ ( چ را چیزی بین چ و ج تلفظ کنین همچین ، که لهجه دار باشه ! ) ولی اگه بیدار شد ، خوب پرسی رو اول می بینه ، بقیه شم به من چه !!!

پاورچین و آهسته ، اول پای راست را جلو گذاشت ولی تنه اش را کاملا شجاعانه عقب نگه داشت که در صورت لزوم ... بـــــــــــله دیگه ! بعد به همان ترتیب پای چپ . جوراب سوراخ دارش کمی روی زمین قرچ و قرچ می کرد ( مدل استن لورل ) آهسته به بالای سر لرد رسید . در حالی که دعا می کرد نجینی نیز از خواب بیدار نشود و او را به وصل میرتل گریان ، نرساند ، جامی از غیب ظاهر کرد و روی میز کنار تخت گذاشت . با دو دست ، دو طرف سر نجینی را گرفت ، به فک او فشار آورد و زیر لب ، وردهای تحریک کننده چشم و گوش و حلق و بینی را زمزمه میکرد بلکه یک کدام چاره ساز شود و زهر نجینی بیرون بریزد .

گویا یکی از وردها را درست تلفظ کرده بود ! زیرا نجینی با صدای خفه ای عطسه کرد و از بینی مبارک ، مایع لزجی ( تو مایه های آب بینی ) خارج شد .

در حالی که حال دالاهوف ، درمعرض دگرگون شدن بود ( ! ) با حالتی عصبی فشار بیشتری به فک نجینی وارد آورد ( طرفدارای حمایت از حیوانات کدوم گورین ؟؟؟ ) و مقادیری از زهرمار نجینی با آب بینی وی درون جام حضور به هم رسانیدند .

همانطور آهسته و پاورچین که به تخت نزدیک شده بود ، از اتاق خارج شد و پرسی را در همان وضعیت موجود رها کرد .

آیا لرد بیدار خواهد شد ؟
آیا پرسی اتاق را با ............ اشتباه خواهد گرفت ؟ ( با توجه به عدم علاقه به این سوژه ، سانسورش کردم ! خودتون بگیرید چیه دیگه ! )
آیا پرسی خواهد توانست خود را از جذبه ارباب نجات دهد ؟ ( منظورم همون جذبه کروشیو هست ! این دیگه سانسوری نیست ! )
و بسیاری آیاهای دیگر ....


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۰ ۳:۲۷:۳۷


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۴۱ یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۷
#58

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
نور ساطع شده از سر مسطح لرد اتاق را در آن شب تاریک نیمه روشن کرده بود و در این لحظه بیشتر روشنائی اتاق بر روی صورت پرسی افتاده بود زیرا کاملا با لرد فِیس تو فِیس شده بود.

پرسی بسیار آرام آب دهانش را قورت داد و به چشمهای عمودی و بسته لرد نگاه کرد،هر لحظه منتظر بود آن چشمهای دریده باز شود و او را مانند هیولای بیرحمی ببلعد!

یک دقیقه گذشت و اتفاقی نیفتاد.پرسی عنقریب بود که قالب تهی کند و چه بسا خود را خیس هم کرده بود زیرا لرد بصورت مسلسل وار وردهای آوداکداورا و کروشیو را در خواب زیر لب زمزمه میکرد.

چشمهای درمانده پرسی بر روی آنتونین که دهانش از زمان رخ به رخ شدن پرسی و لرد کاملا باز مانده بود قفل شده بود.آنتونین با خودش گزینه های پیش رویش را بررسی کرد،اولین گزینه که از همه بیشتر مورد علاقه اش بود این بود که فلنگ را ببندد و برود،دومین گزینه میگفت وفاداری و حس نوع دوستی مرگخواریت کجا رفته پس؟،سومین گزینه میگفت گور بابای وفاداری!،چهارم گرینه این بود که زهر نجینی را بکشد و پرسی را بگذارد و برود،پنجمین گزینه این بود که اول پرسی را نجات دهد و بعد زهر را بکشد.بالاخره یکی از گزینه ها بر او غلبه کرد...



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱:۱۶ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۷
#57

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۳۴:۵۴
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1504
آفلاین
پرسي در كمال نا اميدي نگاهي به آني موني انداخت و گفت:يعني هيچ راه ديگه اي نداره؟
آني موني بعد از قورت دادن لقمه اش گفت:چرا راه هاي زيادي وجود داره!
پرسي و انتونين كه خوشحال شده بودن سريع پريدن توي بغل آني موني و با خوشحالي گفتن:ايول آني موني...رو كن ببينم چيكار ميشه كرد!
آني موني خودش را از چنگال هاي دو مرگخار مشتاق بيرون كشيد و گفت:خب اوليش اينه كه نصفه شبي برين توي خيابون دنبال مار بگردين.توي حياط خونه ريدل هم بدك نيست.اگه تا فردا صبح بگردين شايد كرمي چيزي پيدا كنين!راه دوم اينه كه كلا تسترال بيچاره رو بيخيال بشين.به لرد بگين من نبودم دستم بود،تقصير استينم بود! راه بعدي هم اينكه...

آنتونين با عصبانيت وسط حرف آني موني پريد و گفت:بسه ديگه.نميخواد تيكه بندازي.انگار چاره اي نيست.بيا بريم پرسي.بايد هرجوري كه شده زهر نجيني رو بگيريم.
پرسي و انتونين با قيافه هايي درب و داغون به سمت اتاق لرد رفتن و آني موني را كه در حال گاز زدن به لقمه جديدي بود تنها گذاشتند.
هنگامي كه به اتاق لرد رسيدند ترس وجودشان را فرا گرفته بود.اگر ارباب بيدار ميشد و آن دو را در حال برداشتن نجيني ميديد پوست از كله هر دويشان ميكند!براي همين چاره اي جز نقشه كشيدن نبود.

پرسي كه سعي ميكرد آرام صحبت كند گفت:ببين انتونين من يه نقشه اي دارم.من اينجا از دور هواي تو رو دارم.تو هم برو و نجيني رو بيار!
آنتونين با خشم نگاهي به پرسي كرد و در حالي كه وي را به طرف اتاق هل ميداد گفت:بيا برو تو ببينم!
پرسي بعد از كلي نذر و نياز كه تمامش را به روح سالازار كبير رساند در را به آرامي باز كرد و داخل اتاق شد.لرد درون تخت خواب بزرگش خوابيده بود و نجيني هم به صورت مخوفي دور ل ر د سياه حلقه زده بود و در خواب ناز به سر ميبرد.

آنتونين با دست به پيشاني اش كوبيد و گفت:اينجوري كه نميشه.لرد بيدار ميشه.بيا اروم آروم از روي تخت برش داريم كه ارباب متوجه نشه.
وقتي پرسي اولين گام را برداشت لرد سياه در خواب تكان خورد و زير لب گفت:كروشيو...بوقي!
پرسي و انتونين: خدا به دادمون برسه.لرد تو خوابم طلسم نثار اين و اون ميكنه!
آنتونين كه به شدت وحشت كرده بود به پرسي گفت:بيا از خير بيرون كشيدن نجيني از تخت بگذريم.همين جا روي تخت زهرش رو بگيريم و بريم.چطوره؟
پرسي با سر موافقتش را اعلام كرد و به سمت سر نجيني رفت.نجيني سرش را بر روي بالش بزرگ لرد گذاشته بود و به نظر نمي آمد به راحتي بيدار شود.
پرسي با ترس و لرز دستش را به سمت سر نجيني برد ولي درست قبل از اينكه سر نجيني را در دست هايش بگيرد لرد براي بار دوم چرخيد و اين بار صورتش درست در مقابل پرسي قرار گرفت ...!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۶ ۱:۲۲:۵۲

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۷
#56

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه
تسترالهاي لرد سياه نا پديد شده اند.مرگخواران مجبورند فورا آنها را پيدا كرده و به اتاق تسترالها برگردانند.عده اي از مرگخواران قادر به ديدن تسترالها نيستند و اين كار را كمي مشكل كرده است.بعد از مدتي جست و جو آنتونين و پرسي تسترالها را در حمام پيدا ميكنند.بارتي سرگرم شستن تسترالهاست.
-----------------------
بارتي همچنان خوشحال و خندان به كارش ادامه داد.
-خب...گوشاتم بشوريم كه عمولرده دعوامون نكنه.آفرين پسر خوب.من كه نميبينم ولي احتمالا تميز شدي.ميتوني بري...نفر بعدي.

آنتونين از لابلاي بخار آب به بارتي نزديك شد.
-اي بوقي.ما دو ساعته دنبال اينا ميگرديم.تو داري...
بارتي بدون توجه به عصبانيت آنتونين شامپو را به دستش داد.
-لطفا اينو بذار اونجا.نرم كننده و حالت دهنده رو بده.

پرسي با ترس و تعجب به اطرافش نگاه ميكرد.هميشه در مقابل تسترالها بشدت احساس نا امني ميكرد.

دالاهوف با عصبانيت بارتي را كنار زد و قلاده دو تسترال را گرفت و كشان كشان از حمام خارج شد.صداي فرياد اعتراض بارتي كه به شسته نشدن گوشهاي تسترالها اشاره ميكرد همچنان به گوش ميرسيد.
-------------------------
اتاق تسترالها

آنتونين بعد از آوردن آخرين تسترال در را بست و نفس عميقي كشيد.
-خب پرسي...بشمر ببين درستن.

پرسي دستهايش را در هوا تكان ميداد.
-خب..يكي اينجاست...دو...سه..چهارمي هم اينجاست...پنجمي الان از پشت بهم لگد زد.ششمي دست توئه...هفتمي؟هفتمي كو؟

دالاهوف با دقت به اطراف اتاق خيره شد.نگاهش در مقابل پاي پرسي روي زمين متوقف شد.
-اوه..اون تسترال چرا اونجوري روي زمين افتاده؟

پرسي با نگراني چند قدم عقب رفت.
آنتونين به تسترال نزديك شد.هنوز نفس ميكشيد ولي ضعيف و منقطع.تسترال لرد سياه مريض بود.
-پرسي..بيچاره شديم.ارباب اگه بفهمه اين تستراله مريضه ما رو پودر ميكنه و به عنوان دارو بهش ميده..بايد خوبش كنيم.

در اتاق به آرامي باز شد.آني موني كه همچنان مشغول جويدن آخرين لقمه شامش بود وارد اتاق شد.
-اوه...اين خيلي بده.تسترالها فقط يه بيماري دارن..اونم با خوردن يه چيز خوب ميشه...زهر مار.

پرسي با عصبانيت بطرف آني موني پريد و گلويش را گرفت.
-چرا فحش ميدي بوقي؟ما كه كاري نكرديم.خودش مريض شد.

لقمه آني موني به گلويش پريد.
-اهه...بابا ولم كن.دارم ميگم دواش زهر ماره...در حال حاضرم فقط يه مار تو اين خونه وجود داره.اونم نجينيه كه الان با لرد سياه خوابيده.مجبورين برين و زهر نجيني رو بگيرين.

پرسي و آنتونين:




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
#55

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
ااااااااااااااااااااااااااااي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي اااااااااااااااااا ي! (صداي جيغ و اينا)

بليز در حالي كه داشت از سفره ي آني موني يه لقمه ميگرفت، سرش رو بلند كرد و به پشت سرش يه نگاهي كرد و گفت :

- به نظرت صداي جيغ نبود؟؟؟؟ يعني كي ميتونه باشه؟؟؟

آني موني يه لقمه از غذاش رو قرتي قورت داد و يه ليوان آب كدو حلووايي رو شرشپ شرپ بالا كشيد. بعد با دست راستش از بازو تا مچ، لبش رو پاك كرد ، يه نفس گرفت و گفت : فكر نكنم!

آنتونين سراسيمه وارد اتاق شد. چوبدستش رو بيرون اورد و به سمت آني موني گرفت! پرسي از پشت سر خودش رو رسوند:

- صداي جيغ بارتي بود؟اون كجاست؟ ممكنه تسترال رفته باشه سراغ اون! شما نديدين يه تسترال از اين ور رد بشه؟

آني موني با خونسردي غذاش رو فرستاد پايين و گفت:

- من دارم غذا ميخورم...چطور انتظار داري هم غذا بخورم ،هم بدونم بارتي كجاست؟ تازه تسترال ها هم نامريي ان...!

بليز به ميان حرفش پريد و گفت: كسايي كه مرگ رو ديده باشن ميتونن اونو ببينن..تو چطور مرگخواري هستي كه .... ؟

آني موني خيلي سريع ادامه داد: ولي صدا از سمت حموم بود... راستي، اين قدر براي پيدا كردن تسترال ها عجله نكنين ،چون بعدش به دست لرد ميميرين!

انتونين به پرسي نگاهي به شكل كرد و پرسي هم به انتونين . در حالي كه سراسر شك و اضطراب بودند .با قدمهاي لرزان به سمت حمام رفتند. از پشت در صدايي نميومد.آيا آنها دير رسيده بودند؟

( پشت در حموم ؛ موزيك متن: ماموريت غير ممكن 2)

پرسي پشت به در ايستاد و نيم خيز به سمت قفل در نشانه رفت. انتونين جلوي در با حالت كاملا اماده باش وايساده بود . چوبدستش رو روشن كرده بود و در دست راستش داشت، با دست چپش دست راست رو محكم گرفته بود. و خودش رو براي رويارويي با اونچه كه پشت در ميديد ، اماده ميكرد.

انتونين با حركت سرش به پرسي علامت داد. پرسي زمزمه كرد: آلوهو مورا! اما در،باز نشد.

آنتونين گفت: چاره اي نداريم... نقشه ي شماره ي 2!

(دوربين زوم ميكنه رو دهن پرسي و حركت اسلوميشن ميشه) - منفجريوس! (دوربين از دهن پرسي حركت ميكنه به سمت دستش و به سمت چوبدستش و نور طلسم و ناگهان....)

بوووووووم!

ابري از دود و غبار كل سالن بزرگ را فرا گرفت. آنتونين با نعره اي به داخل حموم رفت:

-ولش كن ...موجود لعنتي!

ابتدا چيزي نميديد، پرسي از پشت سر گرومپي خورد بهش و گفت: كو ؟ كجاست؟

انتونين به گوشه ي اتاق اشاره كرد. بارتي كنار وان حمام، نيم خيز ايستاده بود و يه ليف حمام دستش بود و پشت تسترال رو ميسابيد! با ديدن آنها دست از كارش كشيد و خواندن ترانه ي " اسب كوچولويم ... خندان و زيباست..." رو متوقف كرد.

پرسي با خوشحالي زياد گفت: اِ ؟ بارتي كه سالمه... پس تستراله كو؟



----------------------------

پي نوشت: نگارنده ، يعني ريگولس ميتونست تسترال رو ببينه! (چكش !)


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۷:۱۳:۲۰

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
#54

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
پرسی رژه روان،دستی به زیر چونه خود کشید و گفت:
احتمالا ما میتونیم چدند تاشونو توی آشپزخونه پیدا کنیم.
- آشپزخونه؟برو باب...کی دستپخت این آنی مونی رو دوست داره که تسترالها دومیش باشن؟

پرسی نگاه مشکوکیوسی به آنتونی کرد و گفت:
یعنی کجا میتونن باشن؟یادته تو اون سریال(تسترالي در بيابان)تسترالها رفتن پیش اون شتره و باهاش توپ بازی کردن؟
- آره آره یادمه.اتفاقا همون جا بودکه فهمیدن شتره شتر نیست بلکه براد ناتنیشونه(تیریپ فیلم هندی)
- آره.منظور من اینه که اونا خوششون میاد کسی رو اذیت کنن.کلا خوششون میاد.ما باید بفهمیم تو مرگخوارا کی بیشتر از همه بهتره برای اذیت کردن.

آنتونی با انگشتان درازش دستی به سرش کشید و گفت:
بارتی...اون از همه بیشتر حال میدهیادمه لرد هر وقت دلش میگرفت یک دونه میزد تو سر این بدبخت.بیچاره برای همینه که تو کتاب چهار از رولینگ درخواست کردن بکشتش.ولی الان اون کجاست؟


چند اتاق اون ور طر،حمام خانه ریدل:
بارتی همین طور که از شیر آب، آب میخورد و با گوشپاک کن ها تیرکمون بازی میکرد،تو دلش از این که از دست تسترال ها فرار کرده خوشحال بود.یکی از گوشپاک کن هارو به طرف دیوار نشونه گرفت و پرتابش کرد.گوشپاک کن با سرعت بوق به طرف دیوار پرتاب شد ولی بطور بسیار عجیبیوسی،نرسیده به دیوار متوقف شد و روی هوا شناور موند. بارتی که از کار خود حیرت زده شد لحظه ای به گوش پا کن نگاه کرد و یکی دیگه رو پرتاب کرد.گوشپاک کن دوم هم مثل اولی،درست نرسیده به دیوار متوقف شد.بعد از چند لحظه صبر،صدای جویدن چیزی شنیده شد و گوشپاک کن ها از نظر پنهان شدن.موهای تن بارتی،درست مثل درختهای جنگل آلبانی سیخ شدن.بعد از گذشت چند لحظه صدای"آخ توف"مانندی بگوش رسیده و بعد ته مانده گوشپاک کن ها،به همراه ماده بسیار لزجی به صورت بارتی توفیده شد.بارتی آب دهن خود رو به سختی پایین داد و ته مانده گوشپاک کن رو از صورتش پاک کرد:
یعنی چی یا کی میتونه باشه؟


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۵:۲۴:۳۶
ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۷:۵۵:۳۳

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.