هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
رومسا یواشکی یه نگاه به لیست پروفسور کوییرل می ندازه و می گه چارلی ویزلی ... چارلی تو نفر بعدی هستی!!
چارلی :
چارلی زیر لب می خونه : امشب در سر شوری دارم !! امشب در دل نوری دارم !! باز امشب من اوج آسمانم!!
پروفسور در این لحظه وارد می شه و می گه خوب اول سوابقت!! تو حدودا 6 ماه می شه که اومدی ولی توی گریفندور زیاد فعالیت نداشتی؟
چارلی :
پروفسور : خوب عیبی نداره!! شروع کن.
چارلی :چشم !! اهههم. شب سردیست و من افسرده!! راه دوری نیست و پای خسته!! تیرگی هست و چراغی مرده!! می کنم تنها از جاده عبور..
پروفسور کوییرل: خیله خب بسه!! ببین ما سبک پاپ می خوایم بلدی؟
چارلی : چرا که نه گوش کنین ممن اگه تتو رو دودوباره نننننبینمت میمیمیرم!!
پروفسور: پاپ نه بنیامینی!
چارلی : دوپس دوپس دوپس دوپس او برره! بیده بیده من کار کار بیده !! کار بیده من کار کار بیده فرق مچولی!!! کاربیده من کار کار بیده دوپس دوپس دوپس!!
رومسا و جسیکا :
پروفسور کوییرل :
پروفسور کوییرل: خیله خب بسه !! سنتی بخون!!
چارلی : باز ای الهه ی ناز!! با دل من بساز . این غمه جان گداز به رود ز برم!!! گر...
پروفسور کوییرل که داشت فکر می کرد چه جوری چارلی رو رد کنه گفت : حالا ببینم می تونی یه شعر از خودت بگی و بخونی ؟
چارلی: من می گم کوییرل قشنگه!! تو میگی دنیا دو رنگه!! من می گم جسی بامزه است !! تو میگی رومسا برنده است..
کوییرل : باشه بابا قبولی نمی خواد دیگه بخونی!!!
چارلی : من میگم بستنی یخی تو میگی مزخرف میگی!!(ایول قافیه)
کوییرل : گفتم بسه!! برو بگو نفر بعدی بیاد. تو تاییدی برو همکاری های لازم رو هم با رومسا و جسیکا انجام بده.
چارلی : چشم!!
رومسا : چارلی اشعارت بد نبود اگه بتونیم توی سرود ازشون استفاده می کنیم.
چارلی : خوبه ولی من یه فکر دیگه هم دارم و. می تونیم برای این که متن سرود گروه های دیگه رو هم بفهمیم جاسوس کار بزاریم!!
جسی: بیخودی بحس تاپیک رو عوض نکن!! همین که هست خوبه حالا برو بگو نفر بعد بیاد!!
چارلی بیرون می ره و می گه نفر بعد و بچه های گریف متمدن!! همگی به دفتر پروفسور حجوم می برند!!
تا آخر یکی از آن ها بر روی صندلی دفتر پروفسور میشینه و می گه سلام پروفسور کوییرل!!


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱:۱۸ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵

جرج ویزلیold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۲ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۳۶ جمعه ۴ آذر ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 94
آفلاین
کوئیرل:خب میبینم که تو تازه واردی پسرم نه؟جرج:نه کوئیرل:نه؟
جرج:یعنی چرا هواسم نبید پروفسور داشتم اون گنجشگهای روی درخت را مینگریستم!وای که چقدر زیبائی مسحور کننده ای دارند!
کوئیرل:
جرج:به خصوص اونکه ااسمش جسیکاست!!!
کوئیرل:
کوئیرل که از خنده ولو شده بود کف زمین و عمامه اش هم افتاده بود
سریع عمامه اش رو بر میداره و رو به جرج میکنه که داره به طرفه گنجشکها مینگره!و میگه:اوهوم اوهم ولی جرج مسحور جسیکا شده.
کوئیرل دوباره میگه:بابا اوهم اوهمممممممممم
ولی جرج یک دل که نه صد دل عاشق جسیکا شده.
کوئیرل:بابا ملتتتتتتتتتتتتتتت اییی فغان اوهممممممممم اوهمممممم(به توانه (n).
جرج بالاخره از اون خلسه روانی عاطفی عشقی رومانتیکی و ..
بیرون میاد و میگه:کیه چیه چی شده؟
کوئیرل میگه تو داری گنجشگها رو نگاه میکنی یا ساحره هارو؟
جرج:هیچ کدام جسیکا را!
کوئیرل:بلهههههههههههههه؟
جرج:منظورم این بود که خب گنجشکها هم بر وزنه ساحره ها هستن دیگه!
اشتباه لپی بود حاج اقا!
کوئیرل:اولا که حاج اقا باباته هر گردی که هندونه نمیشه هر کی هم عمامه بزاره حاج اقا نیست که!ثانیا اشتباه لپی بود؟؟؟؟؟ اره جونه عمت!
جرج:بله؟
کوئیرل:هیچی منظورم این بود که اصلا ولش کن خب چون تو تازه واردی یه امتیاز داری اونم اینکه خودت میتونی هر شعری که دوست داری بخونی.
جرج:مرسی حاج اقا
کوئیرل: باز گفتتتتتتتت باز گفتتتتتتتتتتت حاج اقا
جرج :ببخشید دیگه تکرار نمیشه حاج اقا!
کوئیرل: بعد از چند دقیقه مکث اصلا ولش کن شروع کن:
جرج:میره تو اتاقه ضبط صدا و پشت بلند گو قرار میگیره و شروع میکنه به خوندن:عاشق شدمممم دلواپسمممم گرفته راه نفسممم دلهره دارم که بهش میرسم یا نمیرسمممممم..
کوئیرل:به کی؟
جرج:به جسیکا ببخشید منظورم گنجیشکه بود!
بی خیال کوئیرل بزار بقیشو بخونم برات ببینی عاشقی چه حالی داره :banana:
کوئیرل: ایییییییییییییییییی نفس کشششش درست صحبت کن
اولا کوئیرل نه پروفسور کوئیرل/ثانیا غلط کردی ادامشو بخونی اهنگه غیر مجاز برا من در میکنی از خودت؟قبلیو ولش کن یه اهنگه جدیده مجاز بخون.
جرج:ببین میگم حاجاقائی میگی نه!تازه حاجاقائی هیچی بسیجیم هستی!بابا غیره مجاز کجا بوده بنیامینه دیگه!دیگه تنها کسی که نمشناسدش جد بزرگه خواجه حافظه!
کوئیرل:من بنیامین منیامین حالیم نیست!باید یکی دیگه بخونی وگرنه عماممو باز میکنم ولدمورت بخورتتا...
جرج:باشه باشه غلط کردم یکی دیگه میخونم صبر کن اهان:
با دلی چه بی قرارررر میمونم در انتظار لحظه ها رو میشمارممم تا بیاد بازم...
کوئیرل:بسه بسهههههههه ایییییییییی(جیغ)تو ادم بشو نیستی الان نشونت میدم..
جرج:باشه باشه اینم مجاز.جرج در حالی که با چشمانی خمار به جسیکا مینگرید خواند:به نسیییییمه رویت ای گل به شمیییییییییمه بویت ای گل در سینننننننننه داغی دارم در دل چراغی دارم بایااااااادت ای گل هر شب در ..ناگهان صدا قطع شد.
کوئیرل: کوئیرل امد بگه که بسه پسرم درکت میکنم که یهو صدای شکستن شیشه امد.
کوئیرل دوان دوان به بیرون اتاق رفت و جرج را دید که روی هگر افتاده.و هر دو هم بیهوش هستند.
کوئیرل گفت بچه ها چی شده؟بچه های ارزشی:شی شی شیشه شکست شی شی شی..
کوئیرل:ساکتتتت گفتم چی شده؟
جسیکا گفت:پروفسور پشته لباسه من یک حشره بود که هاگرید دید و خواست تا اونو پرت کنه که تا جرج دید دسته هاگرید پشته لباسه منه با کله اومد تو شیشه و گفت:نامردددددددددددددددددددددد
من اصلا نمیفهمم چی شده پروفسور چرا جرج اینکار را کرد؟
کوئیرل:هیچی عزیزم من فکر میکونم بدونم اون چه فکری کرده که اینطوری پریده تو شیشه!!!
تا من اینا رو میبرم درمانگاه نفر بعد بره در اتاق و حاضر شه.


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۴ ۱:۲۹:۳۴
ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۴ ۱:۳۷:۵۸


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو



_ پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت!
-زیارت ، زیارت...
_برگشتنی یه دختری خوشگلو به محبت!
_محبت ، محبت...
_همسفر ما شده بود همراهمون میومد!
-میومد، میومد...
_به دستو پام افتاده بود این دله بی مروت!
- مروت ، مروت...
.
.
.

_گفتم به اون زیارتی که کردم ، قسم به اون عبادتی که کردم ، قسم به اون قفل و دخیل که بستم !
- بستم ، بستم...
_بعده خدا من تو رو می پرستم! (2)

ملت: چقدر واقعا عاطفی !.... به یک ملودرام شبیه بود!
زمان در حال سپری شدن بود و بچه های خوابگاه سعی در کشف اسرار این شعر!
مری دستی به چونش کشید و گفت:
_ یعنی چطور ممکنه ، شاعر اینقدر فکرش باز باشه که از سفر اینگونه اثری ساخته باشه؟؟
هدویگ: من اعتراض دارم!
رومسا دستش رو زد به میز و گفت:
_ وارد نیست!
هدویگ : اوکی ، تا وکیلم نیاد چیزی نمیگم!
ملت : wOW!
لوییس که هنوز از اینکه شعرش قبول نشده بود دپرس بود گفت:
_ باید از کی تمرین رو شروع کنیم؟؟؟
جسی که داشت برگه های شعر رو به همه میداد گفت:
_ از ساعت 7 غروب امشب!.... یکی از کلاس های خالی برای این کار ترتیب داده شده است!... یادتون نره!
ملت: اوهوم
هگر کوچولو که مثل یه پسر مرتب و گل کنار استرجس و توماس نشسته بود گفت:
_ من باید رو صدام بیشتر کار کنم!.. درسته؟
آرشام: آره دادا ، یه نموره نازش ناکوکه!
هگر:
جسی بعد از اتمام کار خودش رو روی کاناپه ولو کرد و گفت:
_ ما فکر اونجاشم کردیم ، قبل از تمرین 20 دقیقه تست صدا میگیریم ، اونایی که صداشون با بقیه یکسان نیست یه برنامه میذاریم حل میشه مشکلاشون ، سپس روش رو سمت مری و رومسا میگیره و میگه:
_مگه نه دخترا ؟؟
مری و رومسا : آره عثیث !!

1 ساعت بعد ==> زمان تمرین!
همه ی بچه های گریفی پست در بسته ی کلاس منتظر آمدن کوییرل بودند!
تق...تق ، صدای قدم های کوییرل در حالی که داشت عمامه اش رو درست میکرد به گوش میرسید!
ملت دانش آموز:
کوییرل: درستاتونو خوندین دیگه؟؟...باید خودتونو نشون بدین!....مثلا عضو گریفیندروی هستین! نباید بی عرضه بازی در بیارین والا اخراجین! ...فهمیدین؟
ملت دانش آموز:
کوییرل پوزخندی نثار ملت کرد و به سمت کلاس درس رفته و در را باز کرد!... سپس رو به تک تک بچه هایی که داشتند میومدند داخل کرد و گفت:
_ اول برین صف ببیندین باید تست آواز بدین!... از فردا تمرین اصلی شروع میشه!
ملت دانش آموز:

4 دقیقه ی بعد!
رومسا پرونده به دست همراه با مری و جسی وارد کلاس شدند!
ملت پسر:
رومسا لبخندی زد و گفت:
_ اهم اهم ، خب بچه ها به ترتیب از همین اول وارد اتاق میشین و تست صدا میگیریم!... داوری این کار با مری و جسی هستش!
_نفر اول جرج ویزلی برو تو!

--------------

آیا گروه سرود گریفیندور اول میشد؟؟؟


ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۳ ۱۶:۲۳:۱۳
ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۳ ۲۳:۰۵:۳۱


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵

لوئیس لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۹ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از Silent Hill,The Church
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
استر: حالا چی بخونیم؟
هدی: هر چی ما پسرا بگیم
جسی:
رومسا:
لوییس که غرق در افکار خودش بود نه در افکار دیگران از فکر کردن دست کشید و گفت:
- سرود خود هاگوارتز خوبه؟
استر: خوبه...ولی فکر کنم سه تا گروه دیگه هم همینو انتخاب کنن
لوییس:
مری: هر چی پسرا بگن...( )
ملت پسر در کمال معصومیت:
هدی: این چطوره؟ :
I want a river full of love
I need an ocean full of love

I want a cup that overflows with love
Although it's not enough to fill my heart

I want a barrel full of love
Although I know it's not enough to fill my heart

I want a river full of love
But then I know the holes will still remain

I need an ocean full of love
Although I know the holes will still remain

جسی: WOW...Excellent
لوییس:...منم بگم یه دونه؟
ملت دختر:
ملت دختر در دلهایشان:
لوییس:
A letter to my futre-self
Am I still happy? I began
Have I grown up pretty?
Is daddy still a good man?
Am I still friends with Coleen?
I'm sure that I'm still laughing...
Aren't I?
Aren't I?

Hey there to my future-self
If you forget how to smile
I have this to tell you
Remember it once in awhile
Ten years ago your past-self
Prayed for your happiness,
Please don't lose hope.

ملت:
ملت دختر: ...خوبه...حالا میخواین کدومو بخونیم؟
هدی: مال منو...مال منو...
رومسا: هدی جون...راستش ما هممون از خدامونه که شعر تو رو بخونیم ولی خب اون در مورد عشق و این حرفاست()...اینجا جاش نیست..الته هر چی خودت بگی. ولی خدای نکرده اونجا بقیه دست میندازن مارو...بعدشهم بد میشه دیگه...از گروه امتیاز کم میشه. اونوقت همه از چشم تو میبینن...اونوقت دوست داری چند روز معلق شی یا اینکه بری حبس؟!!!
ملت دختر در خفا:
هدی: نمیخوام
رومسا: خوبه که تصمیمات عاقلانه ای میگیری...خب فکر کنم مال لوییس مونده
لوییس: ...
رومسا:شعرت قشنگه لوییس جون ولی فکر میکنم غمگینه...ما یدونه شاد میخوایم...( )...وگرنه شعرت خیلی قشنگه. فقط ممکنه که بقیه خوششون نیاد. ببینم تو که دوست نداری مردم وسط کنسرت و شعر بهت گوجه پرت کنن ...ها؟...آخه اونها که ارزش شعر تو رو نمیدونن( )
لوییس: نمیخوام
رومسا: آفرین که تو هم عاقلی
استرجس: پس حالا چی انتخاب کنیم؟
مری: میخواین ما دخترها یه شعر پیشنهاد بدیم؟
هدی: ...باشه...
جسی: پس من برم بیارم شعر رو از بالا...
بعدش دوان دوان رفت خوابگاه و زود هم با چند تا کاغذ A4 () برگشت.
دارن: از قبل آماده کرده بودینش؟
جسی: برای روز مبادا...
رومسا: شعرش خیلی شاد و قشنگه...
لوییس: خب پس بریم به پروفسور کوییرل نشون بدیم و بگیم اینو میخونیم...
ملت دختر:
ملت پسر:
رومسا: قبلا نشون دادیم بهش...اونهم گفت قشنگه...الان فقط باید تمرین کنیم...تو تابلوی اعلانات هم زده شده چه شعری میخونیم
ملت پسر: ......
مری: البته هر چی شماها بگین


[color=0000FF]گاهی اوقات دلت میخواد که زندگی ر�


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۷:۴۷ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
هدويگ بال بال زد و اومد كنار هاگريد و به زير صندلي نگاهي انداخت و گفت:
بيا بيرون بابا...از كي تا حالا هاگر كوچولو ترسو شده
هاگريد مثل شير ميپره بيرون و دو تا حركت مياد
اوچ...ايچ...اوچيكتونيم
همه ي پسرا ميزنن زير خنده هاگريد هم كمي سرخ ميشه...پسرا بدون توجه به غيبت دخترا ادامه ي كارشون رو دنبال ميكنن...
دارن:هدويگ ي بده
هدويگ:يك دونم تك دونم نوك طلاييم من هاگر ن بده!!!
هاگر به اطراف خودش نگاه كرد و گفت:
نداره نه ميتونه بياره
همه: چي چي رو نداره ؟؟؟
هاگر: هيچي استر ه بده...ااا....استر كجاست...
بچه ها همه به اطرافشون نگاه كردن و متوجه غيبت استر شدن....
لوييس فرياد زد و گفت:
استر بيا پايين اون بالا چي كار ميكني؟؟؟
همه ي بچه ها به لوييس نگاه كردن اون داشت به طبقه ي بالا نگاه ميكرد ... همه دوباره سرشون رو چرخوندند به سمت خوابگاه و ديدن استر داره از پله ها بالا ميره ... استر دستشو گذاشته بود رو بينيش و ميگفت :
هيس!!!
همه به اون نگاه ميكردن اون با سرعت از پله ها پايين اومد و نشست روي صندلي....
ملت دختر از خوابگاه بيرون اومد و به نظر ميرسيد ميخوان يك كاري بكنن...استر گفت:
من با چي شروع كنم؟
هدويگ:ه
استر:هر كاري ميخواي ميكني ذول ميزني ميگي اينو باش زخم زبونم كه زدي حالا ديگه نمك نپاش!!!!
همه:
استر:چيه؟
همه سوت كف دست
ملت دختر ميان رو به روي پسرا ميشينن و راست راست به پسرا نگاه ميكنن!!!
ملت پسر:
رومسا بلند ميشه و ميگه:
من از طرف دخترا صحبت ميكنم ... ما ميدونيم كه خيلي بهتر از شما پسرا شعر و ميخونيمش...بنابراين ميخوايم كه در كنسرت كه قراره در مدرسه اجرا بشه شما پشت ما وايسين...
ملت پسر:
دارن كه قرمز شده بود از خنده گفت:
كو كنسرت...
در همون لحظه در ورودي تالار باز شد و كوييرل داخل شد...استر فرياد زد:
حودتونو جمع و جور كنيد!!!
كوييرل وارد شد و گفت:
راحت باشيد من فقط اومدم اعلاميه رو نصب كنم...
اون يك اعلاميه بر روي تابلو نصب كرد و رفت...همه به سمت تابلو هجوم بردند...
بر روي اعلاميه نوشته بود:
كنسرت بزرگ هاگوارتز
از تمام اعضاي گروه ها دعوت ميشه كه در اين كنسرت شركت كنند...به گروه برتر جوايزي داده ميشود...
ملت پسر به همديگر نگاه كردن و با خودشون گفتند:
اينا چقدر زودتر فهمدين....
رومسا بازم گفت:
خب پس ما برديم شما پشت ما وايميسين...هاگر هم پشت سر همه وايميسه و تابلويي رو به دست ميگيره البته اونم ميخونه ولي تابلو رو بايد دست بگيره!!!
هاگر:
ملت پسر:
ملت دختر: خب بريم شعر تمرين كنيم....

ادامه دارد.....
===========================
من بعد از سالها توي خوابگاه پست زدم ... اگر سوژه رو خراب كردم بگين كه پاكش كنم...

چه كنسرتي شود اين كنسرت...


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۳ ۷:۵۳:۱۸

عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
ادامه ای بر پست نمی دونم هگر یا لاوی یا کنث !!! :

هوا سرد بود ... باد می وزید ... پنجره باز بود ... شب بود ... ستاره ها تو آسمون بودن ... آدما رو زمین بودن ... یه جغد داشتن قلقلی بود ... سرخ بود ... نه سفید بود ... می زدی زمین هوا می رفت ... ولی u=mgh پس سریع دوباره میومد زمین ! ... نویسنده داشت فضا سازی می کرد ! ... ملت داشتن این رولو می خوندن ... الان نویسنده داشت رو مخشون راه می رفت ... الان داشتن تو دلشون می گفتن تو چقدر شیرینی هدویگ ! ... الان هدویگ با نوک رفت تو شیکمشون !
ملت : فضا سازی بسه برو سراغ اصل مطلب !
هدویگ : پیشنهاد رومسا بود فضا سازی کنم !

ملت گریفی دور هم تو تالار نشسته بودن و داشتن شعر می گفتن شعر می شنفتن .
جسی : غربت من هر چی که هست از با تو بودن بهتره ... آخر خط زندگی این نفسای آخره ... هدی ه بده !
هدویگ : هر کی از مامانش قهر می کنه ... می خواد بیاد یه شبه خواننده شه ! بقال و چقال و کوپن فروش ... می خواد معروف یه شبه گنده شه ! ... هگر ه بده .

یه ساعت بعد :
هگر : لوییس ه بده !
لوییس : هعی ! ... مری ی بده !
مری : بچه ها من مسافرتم از اونجا اس ام اس می زنم شما ادامه بدید من اومدم جبران می کنم !
ملت گریفی در کف اینکه مری کی گوشی خریده و شیرینی نداده ، مجلسو به هم می ریزن و شروع می کنن به سر و صدا کردن .

بعد منکرات می ریزه و برای کنترل کردن این شورش عظیم گیفی جمعیت غیر آسلامی رو تفکیک می کنه ، مردا اینور زنا اونور !(کپی رایت بای سندی !)

استرجس و هدی و لوییس و آرشام و و توماس و هگر کنار هم به ترتیب قد واستاده بودن ... هگر که آخر صف بود(!) یه نگاه ب بقیه انداخت و گفت :
_بچه ها الان به نظرتون چی کار کنیم ؟! ... اینا گفتن دیگه حق نداریم شب شعر بزاریم !
استرجس : خوب دیگه شب شعر نمی زاریم ! ... خیلی راحته که !
توماس : بچه ها استرجسو می اندازیم بیرون بعد دوباره شب شعر می زاریم !
استر اول یه نگاه به توماس می کنه اینطوری :
پس از اون هم بعد از گفتن "مرگ" چکش سطر بالایی رو از دست توماس می قاپه و با همون می زنه تو سرش !
توماس دست تو جیبش می کنه و یه نانچیکو در میاره و می زنه تو مخ استر !
هدویگ که از توهین به ناظر خونش به جوش اومده بوده می ره جلو توماس و می گه :
_اگه جرات داری یه بار دیگه بزنش .
توماس نانچیکو رو بلند می کنه که هدویگو بزنه که هدویگ طی یک حرکت انتحاری(!) با گفتن " آی مامانی کمک" می پره پشت استرجس قایم می شه !
بالاخره آرشام با دو سه تاجمله فلسفی و فیلسوفی این درگیری رو خاتمه می ده و بچه ها رو از هم جدا می کنه و شروع می کنه به یه سرشماری :
_یک ... دو ... سه ... چهار ... چهار ... چهار ... پس پنجمیمون کوش ؟!
بچه یه خورده دور و در رو نگاه می کنن ... پس از کمی بررسی هدویگ هگر رو می بینه که رفته زیر مبل قایم شده و داره به خودش می لرزه !

پسرا به سمتش می رن و با وعده آبنبات چوبی و بستنی قیفی اونو از زیر مبل می کشن بیرون !
آرشام : هگر جون چی شده ؟
هگر : د ... دخترا داشتن به من یه جوری نگاه می کردن ... انگار یه نقشه ای داشتن ... بعدش هم سریع دویدن رفتن تو خوابگاه خودشون !
ملت پسر : هوووووووووووووووووووووووم !
.................................




Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵

کنث تیلورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۵ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۱
از Hogwarts
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
کنث از روی مبل پا شد و کمی کشو قوس طولانی به بدنش دادو بعد با حالت خسته ای به ساعت نگاهی انداخت و (10:30)برگشت و نگاهی به فرد و جرج کرد و گفت خوب بچه ها الان دیگه باید برسن ...داشت بقیه ی حرفشو می زد که یه دفعه هاگرید وارد شد و پشتش لوییسو همینطور الی اخر ...وقتی همه وارد شدن کنث گفت :خوب بچه ها شروع کنیم؟
ملت:بلههههههههههههههههههه
کنث:بیاین بشینیم رو زمین و دایره درست کنیم این جوری بهتره...
ملت غر غر کنان گفتن:اه نه خوب نیست ولی چرا بدم نیست خیلی حال میده این جوری یه یادی هم از دوران کودکی می کنیم....
کنث با زرنگی گفت:خوب من شروع می کنم:
سرو صدا می کنی .خودتو ولو می کنی..عشق منو تو زیر پات له می کنی.
هاگرید ی بده.
هگر:یا دم هست ...یادت نیست یادم هست ..یادت نیست (شهریار قنبری)
بیل ت بده.
بیل:تنها می روم به انجا تو می خوانی برایم شعر گزشته .
لوییس ه .
لوییس:ها نی هانی کشتی کشتی کشتی.کشته منو اون با مهربونیش.
فرد ش بده.
فرد:شهر خاکستری رنگ ..خونه زیر توپ و تفنگ یه قل دقل بچه ها توی یک کوچه ی تنگ...
جرجی گ
جرج:گرمه گرمه گرم اره تویی جونم قیافتو دیدم زل زدی تو چشمامو گفتی برات میمیرم ..
جسی م می خوام.
جسی:اوه اوه ...من از روز ازل دیوونه نبودم!عاشق و سرمست روی تو نبودم!
کنث که دید همه دارن غمگین می خونن گفت:اااااااااا بچه ها چتون شده امشب نکنه خوابتون مییاد حالا غمگین می خوندین یه چیزی دیگه چرا چرت و پرت می خونین با با ما یه شب اومدیم حال کنیما اصلا ما میریم فرد ..جرج پاشین بریم مثله این که میتینگه رپ خودمون بهتر بود پاشین بریم...
ملتم انگار نه انگار همشون پاشدن رفتن به سمت رخت و خواباشون و به این ترتیب یک شب دیگر هم گذشت ولی بدون این که استر گیر بده


[i


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵

لاوندر براون !!!


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۵ پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۴۸ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
از تو جوب !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
توجه : ! این ادامه ی پست خوابگاه نیست ! پست وروده منه ! توجه ...این ادامه ی پست ....


&&&& ------&&&&&& -------&&&& -----&&&&&& ------&&&& --------
&&&&-------&&&&&&--------&&&&-----&&&&&&-------&&&&---------



صبح بود …همه ی بچه های گریفی در خواب ناز بودند . باران دیشب زمین را تر کرده بود و بوی مطبوع گل های بهاری در فضای خوابگاه گریف پیچیده بود . شاخه ی بعضی از درختان از پنجره بیرون آمده بود .
بجز صدای آواز شیرین بلبل ها برشاخه ی درختان ، و صدای خمیازه ی چند تن از بچه ها صدای دیگری به گوش نمیرسید …جسی کنار پنجره نشسته بود و به دریاچه چشم دوخته بود که آنروز آرام تر از همیشه به خواب فرو رفته بود …کم کم تعداد زیادی از بچه ها بیدار شدند .
رومسا که تازه از خواب بیدار شده بود با لبه ی آستین لباس خوابش چشمان سته و هنوز خواب آلودش را مالید تا صورت فردی را که در قاب پنجره نشسته بود تشخیص دهد … رومسا به طرف پنجره رفت ….
جسی در حال و هوای خودش بود ، که ناگهان ! :
جسی !؟ !!!
- جیغ------------------------------------------ !!!
رومسا : وااا ..چیه منم بابا !
جسی : E ? توئی رومسا ؟؟!!
رومسا : اهین !
- ترسیدی چرا بابا ؟
جسی : هومم ...چیز ..خب تو خودم بودم بعد تو یدفعه ...
رومسا : باشه مهم نیست .....میگم حالا چرا اینجا نشستی ؟
جسی : آخیش ...هان ؟ آهان ! هیچی ! همینجوری ....هوا خوری !!!
رومسا صدایش را نازک کرد و به آهستگی گفت : ( ببینم توئم دیشب اون صدا رو .... )
جسی : Wow !!! مگه توهم شنیدی ؟؟!! من فک کردم تو خواب یه صدایی شنیدم ....
رومسا نگران بنظر میرسید ..بازهم با همان صدای آهسته گفت : یعنی ..یعنی یکی اومده تو خوابگاه ؟
جسی :
- شاید . شاید مری میخواسته بره دسشویی ! هان ؟!
رومسا : نچ ! شک دارم ....خب بهتره بریم ببینیم اون صدا چی بوده هان ؟
جسی : باشه ..صدا از اونطرف بود !
****************
استرجس : چیه ؟ چه خبره اونجا شما دوتا دارین باهم میپچین ؟! ( منظور از میپچین یعنی اینکه پچ پچ میکنین ! )
رومسا : هوممم ...هیچی ! یعنی چرا ! یه چیزی .....
استر با کنجکاوی پرسید :
چه چیزی ؟!
- اون صدای دیشبو میگید ؟
آرشام اینو میگه و از رو تختش میپره پائین !
جسی ، رومسا و ....استر : مااااااااا ! مگه توئم شنیدی ؟!
آرشام با خونسردی میگه : اوهوم !
که ناگهان لاوندر از پشت مبل میپره بیرون و میگه :
اه ! حالا شمام ول کنید دیگه ...یه چمدونم از دستم افتاد انگار که ...
حالا ببینیم صداش بیدارتون کرد ؟! ببخشید !!!!
ملت گریفی : جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ !!!!!!!!!!!

--------------------------------------------
سلام !
هین ؟ اهین ! ( جیغ ------------------ به معنای : جییییییییییییییییییغ ! است ....


باتکشر ( تشکر ! )
لاوی قلقلی *


ویرایش شده توسط لاوندر براون در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۱۴:۰۷:۰۲

شناسه قبلی من
************

[b][co


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۵

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
جسی: Wow...عالی بود داداشم!
صدای سوت و دست و خنده های بلند هگرید و بچه ها یاعث شده بود خون جلوی چشای استرجس رو بگیره و فریاد بزنه:
_تا 5 دقیقه ی دیگه همه میرن سمت خوابگاههاشون شی فم شد؟؟؟؟
_ 1:59
_2:59
_3:59
_4:59
_4:59 دقیقه یک!
_4:59 دقیقه دو!
_4:59 دقیقه سه!
ملت:
استرجس: یکی طلبم!... و به سمت دیوار رفت و به آن تکیه داد و شاهد مشاعره ی بچه ها شد!
توماس:
دویدمو دویدم به تنگه واشی رسیدم!... دو تا هیستریایی رو دیدم!
آرشام : دوره چندومه؟؟؟
مری یه حساب سر انگشی کرد و گفت:
_ دوره 777 ومه!
ملت همه با هم : WOW!!!
_ بچه ها کسی م نداره؟؟؟
هدویگ نوکش رو به شکل پیکان کرد و گفت : من دارم!... گوشتو بیار بگم بهت!
_پچ پچ پچ
آرشام !... علی رغم میل باطنی میگم:
_ مگ گونگاله من ، گل لاله ی من!... تو چرا نمیشنوی آه و ناله ی من!
ملت:
_ من از ن بگم؟؟؟
لوییس : نخیر نوبت منه بزار فکر کنم اگه یادم نیومد تو بگو!
_نابرده رنج گنج میسر نمیشود ، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!
خب با د بگم؟؟
اندرو : من عمرا بزارم پسر جماعت به جام شعر بخونه!
_ دورو و برم پیدات نشه بدجوری شاکیم ازت ، حق نداری با من باشی میگیرم این حقو ازت!
مری:
تا شده بخوای بار یه آسمونی باشی، یه عشقه خالی از پوچ نه بریز و بپاشی؟؟
_من با ی بگم؟؟؟
ملت همه با خواندن این شعر مری به فکر فرو رفتند:

نیم ساعت یعد!
_من با ی بگم؟؟؟
هدویگ:
یه نیمکت تنها ، یه شعله ی خاموش ، یه لحظه یک رویا من و تو در آغوش!
ملت: آووووووو
_من با ش بگم؟؟؟
هگرید:
شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد ، تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد!
_من با د بگم؟؟؟

10 دقیقه بعد!
جسی:
مگه من دل نداشتم دل منو شکستی چرا وفا نکردی به اون عهدی که بستی؟؟؟
_من با ی بگم؟؟
پاتریشیا: مگه تو ساعتی؟؟؟ که اعلام موجودیت میکنی؟؟؟؟
استرجس دستاشو از جیب رداش بیرون آورد و گفت:
_ چیکار کنم شما منو نمیزارین شعر بخونم!!!
پاتریشیا: ساری عزیز!...من سهمم رو به تو میدم!!!


شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۱:۴۳ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۵

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو



خارج از رول:
ببخشید دوستان ولی من بر این نظر سوژه ی خوابگاه خیلی طولانی شده و داره رو اعصاب داره میره!... البته چندین بار داشت خیلی خوب میشد که طی حملات انتحاری پیاپی خنثی شد!
در کل من میخوام سوژه ی جدید بدم اگه خواستین ادامش بدین! !
_ هدویگ جان شرمنده اخلاق بوفیت!

12345678910*10987654321

سوژه: گریفی ها خواننده میشوند!

آرشام ک بده!
_کبوتر بچه کرده کاش بودیو میدیدی!... آلاله عنچه کرده کاش بودیو میدیدی!
لوییس ی!
_یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفیدو آبیه
اندرو:
هیپوگریفی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم دوریش برایم مشکله کاش که اونو نداشتم!
مری:
معصومه ، از اون روز که چشام چشاتو دیده دیگه خواب شب از سرم پریده!
هدوبگ:
هیشکی من تو نمیتونه ، نمیتونه قلبمو بخونه ، دلها همه بی قراره عشقن همون عشقی که واسه تو بی قراره!
هگرید:
هر کاری میخوای میکنی زل میزنی میگی اینو باش زخم زبونم که زدی حالا دیگه نمک نپاش!

10 دقیقه بعد!
جسی:
توی هفت تا آسمون تو تک ستاره ی منی به خدا ناز دو چشماتو به دنیا نمیدم!
پاتریشیا:
میکشمت اگه یه روز با غریبه ببینمت گله منی نمیزارم دست دیگه بچیندت!

ساعت 2:30 شب!
رومسا:
الا یا ایها الساقی ادل کهسن فناولها ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها!
نیک بی سر:
آغوشه تو برای من این بار دیگه جا نداره ، دوثم نداری میدونم این دیگه اما نداره!

صدای غییییییییییییژژژژژژژژژ در باعث شده بود تا سکوت پیرامون فضای عرفانی و شاعرانه ی بچه ها شکسته شود و آنها با چشانی گرد و به استرجس خیره شوند!
ملت:
استرجس: خوش ندارم اعضای گروهم تا این موقع شب بیدار باشن!
هگر کوچولو از روی مبل بلند شد تا دیده شود ( ) سپس گفت:
_ ما داریم کار فرهنگی میکنیم!.... ضمنا من از پروفسور مگ گونگال اجازه گرفتم! ... نگاه کن اون گفت تا ساعت 12 شب !
استرجس پوزخندی زد و گفت:
_ فکر میکنی ساعت الان چنده پس؟؟.... هگر جان ساعت 2:33 دقیقه است!
ملت: مـــــــــــــــــــــــــــآاااااااااااااااااااااا
استرجس همه رو از سر گذروند و گفت:
_ رومسا تو هم با اینایی؟؟... ایول بابا تو باید به اینا رو ادب کنی!
رومسا: !! حالا چیکار کنیم؟؟
هدویگ که خیلی وقت بود یه جا نشسته بود بعد از اینکه چند تا بال زد گفت:
_ به کارمون ادامه میدیم مگه نه دوستان!
_بـــــــــــــــــــــــــــــــــــاـــــــــــــــــــــــــــــه
لوییس دستش رو بالا کرد و گفت:
_ استرجس من یه شعر بخونم؟؟
استرجس که نیمخواست دله بچه بشکنه گفت: فقط کوتاه باشه!
لوییس نفس عمیقی کشید و گفت:
_ پاییزه پاییزه برگ درخت میریزه هوا شده کمی سرد روی زمین پر از برگ ، ابذه سیاه و سفید تو آسمونها پیچید ، دسته دسته کلاغ ها میرن به سوی باغ ها همه میگن یک صدا غار و غار و غار و غار!
خوب بید؟؟؟
ملت: ســـــــوت ، دست

=======================
ببخشید اگه بد شد!



ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۹ ۱۴:۵۸:۵۹
ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۹ ۱۵:۰۴:۳۹







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.