هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳
#24

ایلیدان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
هیچ وقت نمید در دل تاریکی شب با چراغی به سراغم نرسید
هیچ وقت نمید با گلی تازه به باغم نرسید هیچ وقت
******
هیچ کس بازو به بازویم نداد گل پریشان شد زمستان شد بهار از جوانی نیست چیزی یاد گار هیچ کس این روز ها هم درد همرازم نشد اگه از درد منو دل تنگیه سایتم نشد
دوبول زیر بال پروازم نشد هیچ وقت


مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳
#23

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
این هم یک اثر حماسی به نام درگیری با گرگینه ها در دبلیو سی با قلم استاد گیلدی:

روزی در یکی از روز های بارانی
بسی بر خود احساس کردم ادرار داشتن
همی گشتم دور و اطراف را
دیدم بسی دبلیو سی
مردانه اش را وارد شدم، با حرص و طمع
که ناگه دیدم شخصی بی ادب
بدو گفتم مردک این جا بی جامه پارتی نیست
جوابم زوزه ای بیش نبود...
در فکر فرو رفتم همی
که دیدم گرگینه بسی
شروع کردم به شمردن با انگشت ها
تعدادشان بود بیش از انگشت ها
همی کردم بر ترس خود غلبه
به بیرون راندم ز جیبم چوب دستی
بر زبان جاری ساختم وردی
سه گرگینه همزمان اهلی شدند
با قلاده همی آشنا شدند
اندکی بعد دوباره احساس کردم بر خود سنگینی ادرار
وقتم شده بود بسیار اندک
فکر چاره ای کردم در آن لحظه
به داخل دبلیو سی رفتم در آن دم و در را همی کردم بسته
بودم در آن حال بالیدن به خود
که بس بود آن فکر من نخود
که دیدم آن چه نمیشد که ندید
سه گرگینه بودند در آن جا با نمید
نمید فریاد زد گرگینه
گرگشم را بگرفتم به یادم افتاد کف گرگی
هر کدامشان را با تک کف گرگی
یافتم غلطان بر روی زمین
از بار ادرار رها شدم
از دبلیو سی نیز خارج شدم
گرگینه ها که یافتند مرا خشمگین
و خالی از بار ادرار همچنین
خود 4 پا داشتند و دعوایشان شد سر پاهای همدیگه
زدند و کشتند همی یکدگر



Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳
#22

lona lovegood


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از قطار سریع السیر هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
جام کریستال می گرفت و در آن نگاهی می کرد
مشکل خویش بر دامبلدور بردم دوش
کو با عقلش حل معما می کرد
دیدمش خرم وخندان قدح اندیشه به دست
وندران دیگ تفکر تماشا می کرد
گفتم ای ن دیگ چه دارد و چه است
گفت این تفکرم را نگهداری می کرد
نخبه ای در همه احوال در اکتشاف بود
لیک چون مغزش پر بود ز فکر, قاطی می کرد
گفتمش حال به چه کار آید این
دیدمش با آن کشف اسرار می کرد






lona


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳
#21

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۱:۲۹ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
اين سايت كه در آن نفسي تازه بكردي
آن سايت بود(bovad) كز نفس آغاز بكردي
جان و تن تو امن و امان است در اين سايت
عشق و شب تو آهن و خام است در اين سايت
گر خواهي نخواهي شركتت ديم در مجالس ما
در هر نفسي كنفر و مجلوس شويم ما


ديگه يادم نمياد


امضا چی باشه خوبه؟!


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲:۲۸ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۳
#20

ایلیدان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
سایت خاموش شد
دومبولم افسرد
غنچه های نمیدم باز شد از سر گرفت
هری یاد عاشقان رو برد
سایت ها رفتن دو من جادوگران رو دیگری ندیدم
سایت این است دومبول این است
هر هفت سایت هری پاتر گشتم دنبالش
تا که غربت نمید در بر گرفت دل بهانه خود از سر گرفت
گرمی دومبول هم اخر گرفت
سایتم خاموش شد
دومبولم افسرد
خنچه های بوسه ایم بر فت پزمرد
نمید یاد عاشقان رو برد


مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲:۰۱ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۳
#19

اگنس روکوود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۳ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۱:۱۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
از مغز کوچیک ماگل ها و سفیدها نمیتونه تصور کنه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
يکی بود يکی نبود
گيلدروی با امضاش بود
همه عکس ها رو ميخواست
امضا کنه زوده زود
اما هيچی حالش نبود
سر تا پاش ادعا بود
کارای توی کتاباش
همه مال بقيه بود
بجز امضا کردنش
تنها چيزی که بلد بود
افسون فراموشی بود
اينو خون ياد گرفته بود
اما خودش خبر نداشت
تو سنت مانگو يه تخت براش بود


تو بدم دانی و من بدتر از آنم که تو دانی
زانکه از باطن بازیگر من هیچ ندانی


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۳
#18

مورگان لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 105
آفلاین
آن یکی مار به هاگوارتزدر نشست * رو به مرلین کرد آن خودپرست
گفت هیچ از نیش دانی گفت لا * گفت نیم عمر تو شد در فنا
دل شکسته گشت مرلین زتاب * لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد هاگوارتز را در هم فکند * گفت مرلین بدان مار بلند
هیچ دانی جادو کردن بگو ؟ * نی ای خوش جواب خوب رو
گفت کل عمرت ای مار فناست * زان که دنیا غرق این جادوهاست




Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱:۴۹ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۳
#17

اگنس روکوود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۳ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۱:۱۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
از مغز کوچیک ماگل ها و سفیدها نمیتونه تصور کنه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
اين شعر را برای تو ميگويم
در نيمه شب گرمای تابستان
ای مايه اميد من ای سرخگون دور
در فکر تو هستم هرجا و هر زمان
هر شب که انتظار صبح مسابقه ميرسد
يکدم نيايد خواب به چشم خسته ام
بنگر که در اميد تو را داشتن
اينک چگونه به کنج تاريکی نشسته ام
احساس من فراتر از اندوه آسمان
خواهم تو را ای دلربا آورم به چنگ
زان پس با جاخالی های پی در پی
رد کنم تو را از آن دروازه های تنگ


تو بدم دانی و من بدتر از آنم که تو دانی
زانکه از باطن بازیگر من هیچ ندانی


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۳
#16

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
یادش به خیر سنت مانگو ( سکند ادیشن ) با قلم استاد پرهیزگار گیلدروی جان بابا:

لاکی جون، لاکی بازی گوش *** لاکی ناقلا و باهوش
میخوندن این شعرو برایم *** تا بخوابم و در نیایم از جایم
لاکی جون، لاکی بازی گوش *** لاکی ناقلا و باهوش
میخوندن این شعرو برایم *** تا بخوابم و در نیایم از جایم
شفا بخش خوشگل گیلدی اخراج شد *** چون بهش تنفس مصنوعی داده شد



Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۳
#15

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
بازم به نمید:

از باد سراغتو میگیرم همیشه *** قلبت و شیکستم ، نمیدم *، مثل شیشه
چشمام و میبندم تو میای تو نظرم *** تو دلم همش میگم میشه یا نمیشه؟

* منظور نمیدهم نیست بلکه نمید بنده میباشد


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.