هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۶
#55

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
اين داستان به پست قبلي ارتباطي ندارد و تك پستي است.....


ايگور در حالي كه بروي عرشه كشتي قدم مي زد بروي يكي از بشكه هاي وسط عرشه نشست و روزنامه در دستش را باز كرد. با ديدن تيتر بزرگ بروي آن كمي جا خورد :

پرسي ويزلي خودكشي كرد!

و سپس تند تند شروع به خواندن كرد :

... پرسي ويزلي به دليل علاقه شديد به ولدمورت خود را كشت. اين حادثه در ميان دو خيابان رخ داده است. كارشناسان پس از تحقيق و بررسي به اين نتيجه رسيده اند كه اين دو خيابان يكي به خانه شماره 12 گريمولد و يكي به مقر ارتش الف دال منتهي مي شده است.
آنها معتقدند كه پرسي به دليل اينكه ديگر خود را براي خدمت به ولدمورت بي مصرف مي دانست و مي دانست كه زورش نيز به هيچ كدام از اين دو ارتش نمي رسيد دست به اي فاجعه هولناك زده است!
ولدمورت نيز بعد از شنيدن اين خبر اظهار تأسف كرده و گفت :
" پرسي به عنوان كاكتوس خانه ريدل بسيار خوب عمل مي كرد و هر روز من با ديدن او به ياد غم و غصه هايم مي افتادم... حيف شد كه او را از دست داديم! "

پرسي ويزلي بعد از چند سال خدمت نيمه صادقانه دار فاني را وداع گفت و جامعه جادوگري را از شر خود خلاص كرد.
اين واقعه را به همه دوستان و اقوامش تسليت عرض مي كنيم!

ايگور روزنامه را به شدت بست و آن را به گوشه اي پرت كرد و گفت :
_ بخور همين آش به همين خيال باش كه پرسي خودكشي ميكنه! اون جونشو بيشتر از هركسي دوست داره...
و سپس شروع به بو كشيدن كرد :
_ يه احساسي بهم ميگه همين طرفاست!

و چند ثانيه بعد صداي آشنايي به گوش مي رسيد كه فرياد مي زد :
_ كمــــــك... كمكم كنيد ! دارم غرق مي شم!

و ايگور رو به دوربين لبخند شيطاني زد!


دوستان ادامه دهنده از پست قبل ادامه بدهند!



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ شنبه ۸ دی ۱۳۸۶
#54

آمیکوس کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۱ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
از اليا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 367
آفلاین
بعد لحظاتی چند ، بلیز وارد کشتی می شه و با سرعت هر چه تمام تر میره پیش لرد .
بلیز: رودولف این چه بخیه ای بود کلم داره کنده می شه که ، خب از این بحث ها بگذریم ، لرد کبیر این آلبوس
بوقی تو کشتی دزداست و ادامه ماجرا...
لرد : این آلبوسم دیگه شورش رو در آورده ها میخواد ادای ملوان زبل و برام در بیاره، خیلی خب به همه بگو
آماده بشن با یه فست راش میریزیم تو کشتی بابای هر دوشونو میاریم جلو چشاشون .
بلیز هم اطاعت میکنه اما کلش دیگه داشت مشکل ساز میشد براش دوباره رفت پیش رودولف و بعد یه بخیه ی کو تاه دیگه رفت رو عرشه و با کمک چوب جادوش صدا شو بلند کرد تا همه بشنون...
بلیز: ما باید آماده بشیم برای مبارزه ،توی اون کشتی دو تا از دشمنای لرد پنهان شدن ،پس همه گله ای میریزم تو کشتش و پدر شونو در میاریم . مفهوم شد؟
از اون شلوغی مر گخوارا آمیکوس میپرسه: چجوری می خواییم بریم تو اون کشتشی؟
سوال خوبی بود. اونو دیگه کاریت نباشه لرد کبیر خودش میدونه چیکار باید بکنه، نکنه اونو دست کم گرفتی.
_ به هیچ وج من لرد می شناسم. :hammer :
بالا خره همه(از جمله پرسی ،رودولف ، آنی مونی ، بارتی و آمیک و ...) آماده می شن تا بریزن تو کشتی.
لرد یه طلسم ناشناخته اجرا میکنه و ملت مرگخوار بعد یه سازماندهی کوچیک از روی پلی که لرد ساخته بود می ریزن تو کشتی.


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲:۲۰ چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۶
#53

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
در عرض چند ثانیه از کشتی دزدان دریایی حدود صد طناب بطرف کشتی مرگخواران پرتاب شد.
-ارباب...دزدا دارن میان.چیکار باید بکنیم؟

لردبا نگرانی به دزدهایی که در حال سوار شدن به کشتی مرگخوارها بودند نگاه کرد.
-خوب باید از کشتیمون دفاع کنیم.شمشیرهاتونو بکشین.حمله...

رودولف در حالیکه سر جدا شده بلیز را به گردنش میدوخت:
-ارباب ببخشیدا....شمشیر؟

-بله.شمشیر.طبق قوانین دریا یک جنگجوی دریانورد همیشه باید با شمشیر بجنگه.ما هرگز نباید این قوانین رو زیر پا بذاریم.

بلیزبه سختی از جا بلند شد و گردنش را کمی مالش داد.
-ای رودولف بوقی...سرمو برعکس دوختی.ارباب ببخشید که پشتم به شماست ولی ما اینجا جز کارد آشپزخونه چیزی نداریم.اونم دست آنی مونیه و به کسی نمیدتش.

حدود شصت دزد دریایی وارد کشتی مرگخوارها شده و بطرف مرگخوارها حمله ور شدند.صدای فریاد لرد از میان دزدان دریایی به سختی شنیده میشد.
-خب بابا.بیخیال روحیه جوانمردی و دریانوردی.بزنین همشونو بکشین.

صدای برخورد شمشیر ها و فریاد آواداکداورای مرگخواران درهم پیچید.لرد به بالای دکل کشتی رفت و با لذت مشغول تماشای جنگ شد.ده دقیقه بعد کوهی ازاجساد دزدان دریایی روی عرشه بوجود آمد.

-خوب ارباب.حالا چیکار کنیم؟رییسشونم که فرار کرد.چقدرم قیافش آشنا بود ها.

-اوهوم...هووووم...من چیزی نمیبینم.دستور میدم برین تو کشتی و دستگیرش کنین.جمع آوری غنائم هم فراموش نشه.

مرگخواران مثل ماگلهای ماقبل تاریخ با سرو صدابطرف کشتی هجوم بردند.
.......................
درون کشتی دزدان دریایی:
سیریوس با عجله خود را به کابین کاپیتان رساند.
-آلبوس.دارن میان.مرگخوارا دارن میان.من دستور دادم طنابا رو قطع کنن که همشون بریزن توی آب.بهتره تا ما رو ندیدن حرکت کنیم.
آلبوس با دیدن سیریوس گنج و مرگخواران را فراموش کرد.
-آخی..سیریوس تویی؟نمیشنوم چی میگی.کمی بیا جلوتر.

-بابا میگم مرگخوارا دارن میان.همه ماگلهایی رو که برای هدایت کشتی طلسم کرده بودیم کشتن.الان میفهمن که کوییریل جای گنجو به ما گفته و ماهم دنبال گنج هستیم.اونجوری زل نزن به من.زود باش یه کاری بکن.

ولی دیگر خیلی دیر شده بود.بلیزکه از ترس کوسه شناکنان به کشتی رقیب رسیده بود و همه حرفهای سیریوس را شنیده بودبا عجله به طرف کشتی اربابش برگشت که به او گزارش بدهد.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۶
#52

آرامينتا  ملي فلوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۱۶ دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۶
از اولين پله!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
- حمله!!! حمله!!! به ما حمله شده!!! حمله شده...حمله شده...حمله شده...حمله شده...(صدا آروم تر میشه و طرف به نفس نفس می افته)..حمله شده...حمله...حمل...حححححح

لرد و پرسی و آنی مونی(!) با تعجب به یارو ملوانِ که صورتش کبود شده نگاه می کنن. بعد از چند لحظه ای ,که برای به کار افتادن مغرزشون لازم بوده, به جهتی که ملوان نشون داده نگاه می کنن.
یک کشتیه غول پیکر! که پرچم دزد های دریاییاش رو چسبونده جلوش به طرف کشتیه لرد نزدیک می شد.
لرد و سایرین همچنان در حال نگاه کردن بودن که یک توپ بزرگ و مشکی و سنگین می افته رو کشتی و کله ی بلیز رو جدا می کنه!

- سرورم...قربان...فکر کنم دزد های دریایی ِ ( به علت آنکه اسم به یک فیلم غربی تعلق داره از آودنش معذوریم) بهمون حمله کردن! باید جادوشون کنیم!

سکوت

- سرورم؟

سکوت

- قربان!؟

لرد ولدمورت: من کاپیتان کشتی رو می خوام! زنده و سالم!!

پرسی بهت زده به کاپیتان وحشی ِ کشتی نگاه می کنه. صدای جیغ مانندش نفسش رو بند میاره!

- همرو بکشین!

اون یک زن بود!!



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۸۶
#51

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
آناکین که از نجاتش توسط لرد بینهایت خوشحال بود و سرگرم ، چلاندن آب ردایش بود ، با شنیدن این حرف لرد لبخندش محو ، رنگش مانند گچ و دهانش خشک شد ! تصویر کوچک شده ؛ در حالی که سعی داشت خودش را از چنگ یاکسلی و پرسی که او را با زور به سمت دایو میکشیدند رها کند ، خطاب به لرد سیاه گفت : ای ارباب ، ای قربونه اون کله تخم مرغیه بی موت برم ، ای تو که اگه وزیر بشی دیگه نیازی به اسموت شدن نداری ... تو رو مرلین دیگه نزار منو بندازن تو آب !

لرد که توجهش به ناخن بلند شصت پای چپش جلب شده بود ، بدون آنکه نگاهش را از او بردارد ، گفت : بوقی ، من خودم گفتم بندازنت تو آب ، ولی خوب از اینکه به واقعیت در مورد من پرداختی خوشم اومد . و باری دیگر ، بدون آنکه ذره ای از توجهش را از پایش معطوف کند ، خطاب به یکی از وفادارانش گفت : هی پرسی ، بچه ی خوبیه و لرد از این تعریفاتش خوشش اومد . برای نشون دادن ابراز لطف لرد کبیر ، 1 پیکومتر از طول طنابی که قرار هست باهاش پرت بشه توی آب کم کن .

پرسی که نگاهش بین لرد و آناکین در نوسان بود ، با چرپ زبانی گفت : باشد تا لطف بی انتهای لرد برای همگان عبرت شود !

آناکین با تمنا گفت : خواهش میکنم لرد ... تو رو به چیزه مرلین !

لرد آشکارا تعجبش را بروز داد و با سردرگمی گفت : احمق ، این واژه بیناموسی برای اربابت ارزشمند و دوست داشتنی هست ؛ و در پی آن فریاد زد : کروشیو و با ناراحتی آکنده از رضایت ادامه داد : تو تونستی رگ خواب اربابت رو پیدا کنی . از پرت کردنت توی آب منصرف شدم و فی البداهه زمزمه کرد : مگه کوسه ها چه گناهی کردن که تو رو طعمشون کنم ! تصویر کوچک شده

بوی بدی به مشام میرسه و در پی آن صدای سهمگین بی بو ، با بو ، بی بو ، با بو شنیده میشه ؛ آژیر خطر !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۸۶
#50

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
شب بود و ماه انوار خود را به سر روي لرد و مرگخواراني كه در انتظار برگذاري مراسم پرتابيوس كوييرل به درون آب بود مي تابيد و همگي دست به سينه منتظر دستور لرد بودند ...

- كوييرلو بيارين .

به محض اينكه اين سخنان گرانبها از دهان لرد خارج گرديد دو مرگخوار در حالي كه بازوان كوييرل را در دست داشتند به سمت لرد كه در كنار دايو بود مي رفتند .
به لرد رسيدند و كوييرل را در حالي كه دائما به لرد نگاه مي كرد نگه داشتند و منتظر دستورات لرد بودند .

- بارتي امتحان كن ببين دايو درست كار مي كنه يا نه .
- من ؟ چرا من ؟
- كارتو انجام بده . اين دستور اربابته

بارتي به سمت دايو رفت و ابتدا روي آن پريد و به هوا رفت و روي عرشه فرود آمد , سپس كه از محكم بودن آن اطمينان پيدا كرد به سمت لرد رفت و گزارش كار را خدمت لرد داد .
لرد دستور داد تا آني موني را نيز از آب بيرون كشيده تا با اين تصوير كه لرد با خائنين و جاسوسين چه اعمالي انجام مي دهد را مشاهده كند تا ديگر از آن غلطها نكند ...

... بالاخره زمان موعود رسيد و لرد دستور داد تا كوييرل را با دستان بسته و پاهاي بسته كه طنابي از آن به كشتي متصل است روي دايو قرار دهند .
ياكسلي و پرسي گوييرل را به سمت دايو بردند و او را روي دايو به صورت ايستاده قرار دادند تا لرد او را به اعماق آب بفرستاد .

- يا لرد چرا او را به كشتي متصل مي كنيد ؟ اينكارو به آني موني هم كرديد ولي غرق نشد . اگه اينكارو با اون بكنين اونم غرق نمي شه .
- بدان اي بليز كه اين طناب بسي بلند تر از آنيست كه به آني موني متصل بود و آن طناب آني موني را روي آب نگاه مي داشت ولي اينيكي راه را براي پايين رفتن كوييرل باز مي كند و ما مي خواهيم تا آخرين لحظه اولين گرگان جنگي خود را به همراه داشته باشيم . چه مرده چه زنده . حال تماشا كنيد كه با اين جاسوس چه مي كنيم . رودلف اون ميكروفون رو بده من .

رودلف ميكروفون رو به لرد تقديم مي كنه و لرد آن را درون دستار كوييرل نهاده و او را با يك اردنگي به درون آب مي فرستد .
با اين حركت مرگخواران به وجد مي آيند و براي لرد هورايي مي كشند و به كوييرل درون آب كه هر لحظه پايين پايين تر مي رود نگاه مي كنند .
سپس لرد دستور داد تا آني موني را براي بار دگر به درون آب بيندازند با طنابي بلند تر تا كمي براي زنده ماندن تقلا كند .



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۸۶
#49

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۵:۱۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
همون لحظه بلیز از انتهای کشتی به لرد نزدیک میشه.
بلیز: ارباب الان دو ساعت شده که آنی مونی در آب با پاهای بسته به دنبال کشتی شناوره چه دستور می فرمایید؟
لرد: اون بوقی .. باید به مدت سه روز و سه شب در آب به دنبال کشتی کشیده شه .. تا بفهمه شکستن اولین دندون اصلی ای که ارباب در سن هفت سالگی دراورده یعنی چه!

لرد و معاون ارشدش بلیز و همچنین کوییرل(؟) در حالی که گرم گفتگو در مورد سرنوشت شوم آنی مونی بودند قدم زنان به انتهای کشتی میرن ... در اونجا عده ای از مرگخواران جمع شده اند و دارند چیزی رو تو دریا به هم نشون میدند. درست کمی عقب تر از کشتی در آب پاهای آنی مونی با طناب به یکی از دکل های کشتی بسته شده و در حالی که به مرز خفگی رسیده داره دست و پا زنان خود را به دنبال کشتی میکشه یا به عبارتی بس جالبتر کشیده میشه!
آنی مونی: ارباب ... من مقصر نیستم! ... کمک ... قلپ قلپ ... دارم خفه میشم .. ارباب یه چیز بی ناموسی پاهامو گرفته ... ارباب اینجا کوسه داره ... کمک خفه شدم!

لرد رو به بلیز: نفهمیدید اون شی عجیب چی بود ..
بلیز: قربان مرگخواران ما در طبقه پایین دارند روی این شیء عجیب کار میکنند... گویا نوعی وسیله مشنگی تحت عنوان میکروفون هست که دشمن ازش برای جاسوسی استفاده میکنه!
لرد: یعنی کی میتونه جاسوس باشه؟

لرد همونطور که به فکر فرو رفته به چهره مظلوم مرگخوارانش خیره میشه .. دوربین داره چهره تک تک مرگخوارانو نشون میده .. همه دارای چهره هایی مظلوم و سوت زنان و خوشگل و مامانی هستند .. اما نه همشون .. این یکی چرا انقدر کج کوله و مشکوک و بی ریخت و ناآشنا میزنه!!! .. ناگهان لرد متوجه نکته ای بس حیاتی میشه ...

لرد: این دیگه چه توهمیه .. من چرا این مرگخوار رو به یاد ندارم! فرزندم بیا اینجا ببینم!
کوییرل با اعتماد به نفسی مثال زدنی میره جلو و لرد با دقت دهن کوییرل رو باز میکنه و پس از اطمینان از سالم بودن دندوناش آنها رو میشماره سپس چونشو میگیره و دوبار میچرخونه که در طی این عملیات به هر دو طرف صورتش خیره میشه .. سپس دستارشو باز میکنه و میزان پوکی نوک کلشو آزمایش میکنه ... بعد زیر چشمشو میکشه و به درون چشمهاش با دقت خیره میشه!

لرد: نه من مرگخواری با چنین مشخصاتی نداشتم .. تا ندادم کوسه ها بخورنت خودتو معرفی کن!
کوییرل: ارباب من پرسی ویزلی هستم مرگخوار وفادار شما!
در همون لحظه صدایی از کف عرشه میاد ... شخصی مجهز به یک جارو و یک سطل در کنارش مشغول تمیز کردن عرشه هست!
پرسی: ارباب من پرسی ویزلیم!
کوییرل: نه ارباب ... من گراوپ برادر ناتنی هاگرید هستم خادم وفادار شما!
اینبار صدایی از سکاندار کشتی بلند میشه!
گراوپ: ارباب گراوپ من است!

کوییرل: بابا ارباب من رودلفم دیگه نشناختی منو!
رودلف: پس من کیم؟
لرد: جاسوس پیدا شد ... بگیریدش!

بلافاصله کوییرل میاد فرار کنه اما پاش به طناب متصل به دکل و آنی مونی گیر میکنه و میخوره زمین و در اون میان همه مرگخواران حاضر در صحنه از فرصت استفاده کرده زیر یه خم کوییرل رو میگیرند و نقش بر زمینش میکنند و سپس با اجرای یک فن فیتیله پیچ زیبا اونو میپیچونن و گراوپم با یک پرش انتحاری بر روی کوییرل وی را ضربه فنی میکنه که در طی این جریان کف عرشه کشتی سوراخ شده و کوییرل به طبقه زیرین منتقل میشود!
داور بین المللی آقای حسن مصطفی : این مبارزه با حساب 10-صفر به پایان میرسد!

لرد: دایو را آماده کنید .. امشب این شیاد متقلب خوراک کوسه ها میشود!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۲۳ ۱۲:۴۱:۳۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۲۳ ۱۲:۵۴:۱۳



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۶
#48

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
دو ساعت بعد

لرد سیاه ، با ابهت تمام ، به نرده های انتهایی کشتی تکیه داده و به غروب خورشید نگاه میکنه و تنها چیزی که میبینه ، صندوقچه قدیمی پر از سکه و طلای ارزشمند هست که انتظارش رو میکشه و تنها چیزی که در نظرش بی ارزش مینماید ، پایین و پایین تر رفتن خورشید عظیم است ... چیزی که باعث میشود ، ساعاتی در رسیدن به گنج نابش عقب بیفتد .

فریادی لرد رو از جا میپرونه و رشته عریض افکارش رو پاره میکنه : هووووووووووی !

رگه های سر لرد که حتی تاره مویی بی ارزش برای احاطه کردن آن ها در اطرافشان وجود نداره با تغییر رنگ ناگهانی ، ماهر ترین نمایشگر میزان عصبانیت لرد سیاه هستند : ای مرض ... ای کوفت ... ای درد بی درمون ... ای چیزه مرلین ! اه اه ... اونو از روی سرت بردار بوقی ، چرا تو همه جات بوی پیاز گندیده میده آخه ؟ تصویر کوچک شده

کوییرل که اشک در چشمانش حلقه زده ، با صدای گرفته ای رو به لرد سیاه : خوب چیکار کنم ارباب ، نمیره دیگه بوش . یه مدت روی عرشه کار کردم تا شاید هوای تازه بوشو از بین ببره ، الانم که یه هفتس توی زغال خونه کار میکنه بلکه هوای گرم بتونه این کارو بکنه !

لرد سیاه که تنها چیزی که براش ارزش داره ، گنجینه با ارزشش هست که حاضر نیست لحظه ای رو برای فکر نکردن به اون به هدر بده ، در نتیجه با خشانتی که در صداش نهفته هست سوال میکنه : چی باعث شده که خلوت اربابت ، ثروتمند ترین جادوگر زمین رو به هم بزنی ؟

کوییرل با لبخند مضحکی پاسخ داد : زغال تموم شده ، سرعت کشتی رفته رفته در حال کاهشه ! چیکار کنم من ارباب ؟

لرد : هوووووووم ؟ تموم شده ؟ سرعت کم شده ؟ رسیدن به گنج سخت شده ؟ ... سرعت نباید کم بشه ، من باید زودتر به گنجیه آبا و اجدادیم ( ! ) برسم ؛ منتظر چی هستی احمق پس من این همه نیرو برای چی چپوندم تو این کشتی که ان قریبه که به گل بشینه ، ازشون استفاده کن دیگه ، زغال های طبیعی !


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۲۲ ۲۰:۱۸:۰۵

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۶
#47

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
درون آشپزخانه کشتی.

- اه بچه برو بیرون !!! مگه نمیبنی دارم برای ارباب غذا آماده میکنم؟ برو مزاحم نشو

- مانتی غذا دوست داشت !! مانتی غذای توی ظرف چینی رو دوست داشت !!! مانتی ظرف چینی رو دوست داشت !!!! مانتی .... آخ اوخ ایخ

سه ظربه پشت سر هم وردنه آشپزخونه توی سر مانتی فرود میاد و مانتی در حالی که داره تلو تلو میخوره به بیرون آشپزخونه هدایت میشه.

آنی مونی که کار تهیه غذا رو به اتمام رسانده است !!! زنگ مخصوص آماده شدن نهار رو به صدا در میاره و خودش میره ته آشپزخونه کشتی پناه میگیره تا زیر دست پای ملت مرگخوار همیشه گشنه له نشه .


دقایقی بعد تمام مرگخوار ها به ترتیب قد پشت میز بلند آشپزخونه کشتی نشستن و مشغول خوردن 4 جور غذا هستن که سر آشپز آنی مونی براشون تدارک دیده

همینطور که دارن غذا میخورن به شدت در مورد گنج حرف میزنن و نقشه های که قراره با سهمشون از گنج اجرا کنن انگار کسی قراره بهشون سهم بده ( کسی = لرد)

لرد که به شدت در حال فکر کردن به این نکته بسی مبهم است که من با این مرگخوار های اینقدر اسکل چیکار باید بکنم با دیدن قیافه آنی مونی که یه روپوش سفید پوشیده و یه کلاه سفید آشپزی گذاشته سرش و به یه دست یه ظرف چینی رو نگاه داشته و با یه دست دیگه هم داره سعی میکنه سی بیل کم پشت خودش رو تاپ بده و ( اینجا به علت اینکه آنی مونی فقط دو تا دست داره از ادامه صحنه!!!!!!! پردازی این قسمت معزور , معظور , معضور , معذور ایم )

لرد که از دیدن قیافه آنی مونی با اون سیبیل و کلاه آشپزی خندش گرفته با دست اشاره میکنه آنی مونی بشقاب چینی حاوی غذای مخصوص لرد رو سر میز بگذار!!!!

همه مرگخوار ها برای اینکه یه استراحتی به فکشون بدن دست از خوردن کشیدن و دارن غذا خوردن لرد رو نگاه میکنن که ناگهان یه شیئ در دهن لرد برق میزنه و لرد با فریاد (( آی دندونم)) اون شیع رو از دهنش در میاره و روی میز میندازه ( واژ آرایی "و")

ملت مرگخوار همه دور صندلی لرد جمع شدن و با تعجب دارن به اون شیئ نگاه میکنن



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۶
#46

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
لرد كه بطري رو از زمين برداشته بود همينجوري تو باز كنم و نكنم بود كه آني موني پريد و چوب پنبه ي بطري رو كشيد و لرد كه هر لحظه در صد خشانت خونش بيشتر بالا مي رفت كه با خوردن چوب پنبه ي به هوا پرتاب شده به سرش چوبدستي رو بالا آورد و ...

- كروشيو ... كروشيو ... كروشيو !!!
- اِاِاِاِاِاِاِاِِاِاِاِاِاِاِاِاِِاِاِاِاِاِاِاِاِِاِاِاِاِاِاِاِ ... ارباب من كه كاري نكردم .
- ساكت .

لردي دوباره به سمت بطري شيشه اي رفت و آن را برداشت و كاغذي لوله شده كه درون آن بود را به بيرون كشيد و شروع كرد به خواندن :


آلبوس عزيز سلام

ما در اينجا يكسري چيزهايي پيدا كرديم كه مربوط به گودريك گريفندور اعظم بوده و از شما تقاضا منديم تا با نيروهايتان به اينجا آمده و در يافتن آنها به ما كمك كنيد تا اين تاريخچه ي گرانبها كه مربوط به گودريك گريفندور اعظم است يافته و حفظ گردد .
منتظر كمكهاي سفيد شما هستيم و فعلا در جزيره اي كه در آن نزديكيست بسر مي بريم .

سيريوس بلك


لرد از به و سپس به و پس از آن به تغيير شكل داد و رو به مرگخواران گفت :

- مثل اينكه اين سفيدا دارن ميان اينوري ... سرعتو زياد كنين كه بايد زودتر برسيم ! مي خوام زودتر به گنج ولدمورتيم برسم !

مرگخوارن به سرعت به مست بادبانها و موتورخونه رفتن و سعي و تلاششان بر اين بود كه در آن غروب پاييزي زودتر سرعت را افزايش داده و پس از آن دهان بارتي را كه با صداي خيلي خوفش مي خوند :

- غروب پاييزههههه ... دلم غم انگيزههههه ... چشم فلك نم نم ... اشكاشو مي ريزههههه ...

را ببندند .
ملت : تصویر کوچک شده








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.