هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مجموعه تفريحي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵

نازگل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۱ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۰ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
از طبقه بالای کافه پادیفوت ... هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
قبلش بذارید 1 چیزی رو یاد اور شم ... من همون مادام رزمرتا هستم که الان با این شناسه عضو ایفای نقش شدم بعد برام مشکل ایجاد نشه!

_________________-


می شه من از پست اما ادامه بدم؟ یکی لطفا مادام رزمرتا رو خبر کنه!

_______________

مادام رزمرتا اما رو به صرف یک نوشیدنی دبش دعوت کرد و تمام ماجرا های سال اخیر رو براش تعریف کرد ...

اما در حالی که نوشیدنی اش رو مزه مزه می کرد گفت: خوب حالا چی؟ من رو قبول می کنی یا نه؟

رزی در حالی که فکر می کرد احساسی بهش می کفت که به اما نیاز داره و بدون اون نمی تونه کاری رو در اینجا انجام بده ... اره درست بود رزی به اما احتیاج داشت ولی حوصله ی پرحرفی ها و دست و پا چلفتی هاش رو نداشت باید امتحانش میکرد ... 1 امتحان درست و حسابی و برای این کار به مادام پادیفوت احتیاج داشت ...

رزی: خوب اما جان سابقه ی کاری داری؟

اما: تو از کی تا حالا سابقه کاری می خوای؟

_:ببین اما من نمی تونم هر کسی رو به عنوان کارمند استخدام کنم باید سابقه کاری داشته باشی ... البته من از کارت راضیم و می دونم 1 مدت تو کلاسام بودی ولی خوب اداره است و مقررات می فهمی که؟ نه؟

_: اره

_:خوب حالا گریه نکن اینم راه داره ...

_: چه راحی؟

_:مادام پادیفوت!



مجموعه تفريحي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۴

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
رزی آروم گفت خدا به دادم برسه...:
خب بگیر بشین.....
اما خواست یه چیزی بگه که یهو درب مغازه باز شد.....
تق................تق.................
مایک لوری با عجله به داخل آمد و گفت:
سریعا بیرون........حالا.........زود..زود...
رزی: آخه برای چی جناب کارآگاه....
لوری خودتون می فهمید....
رزی و اما و هوکی از مغازه بیرون آمدند و دریافتند که صدای تق تق مربوط به
چکشی بوده که استرجس پادمور با آن اعلامیه را با میخ به درب می زد....
رزی: ا...واه...برای چی درب رو سوراخ میکنی.....
مایک لوری: هیس....فقط بخونید.....
رزی و اما و هوکی سرهایشان را جلو آوردند و مشغول خواندن شدن:


تصویر کوچک شده

رزی: این امکان نداره.....من وسایل اسموتی ندارم.....
اما: راس میگه...تازه جلسات اسموت اینجا برگذار نمیشه....
لوری: من نیدونم.....مل ذیگه چارآچاه نیشتم....من دفتر دار چارآچاهان هشتم.....پادمور دشتگیرشون کن....
اما: وا...این که معتاده.....
پادمور: آره...در دست درمان ونوس هستش....دیگه حرف نزنید...
سپس زنجیر درازی از کتش بیرون آورد و بر دستان رزی و اما زد.....
اما: اوهوی...مردک...آروم.....
هوکی: من بی گناهم.....خودتون که می دونید...
رزی: کار خودته.....وایستا از زندون در بیام....باباتو در میارم.....
هوکی خنده ی آرام و موذیانه ای کرد....
پادمور: شما الان به آزکابان منتقل می شید......آقای لوری لطفا در دفتر اداره ثبت کنید....
لوری: شد البچه چارآچاه ......
سپس پادمور درب مغازه را محکم بست....
داشتن راه می افتادن که یهو.........................................



ادامه دارد.......................................


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im


Re: مجموعه تفريحي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۴

اما رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۴ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵
از خوابگاه دختران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
اما در حالی که دنبال مادام رزمرتا می گشت داد زد:دابی...
دابی در حالی دستپاچه شده و از داد اما ترسیده بود به طرف اما دویید و گفت:بله؟
اما:رزی رو ندیدی؟
هنوز دابی جواب نداده بود که رزی از پله ها پایین اومد.لباس زیبایی پوشیده بود و پاشنه ی کفش هایش سر و صدای زیادی تولید کرده بود.
رزی با خشم نگاهی به اما انداخت و گفت:چه خبرته این جا رو گذاشتی رو سرت؟
اما با شیطنت خندید و گفت:اومدم پیشت!
و چشمان سرمه ای اش(!) برق زد!
به طرف رزی دویید و بوسه ای بر گونه اش زد.
رزی که حسابی حرسش در اومده بود گفت:بس کن این لوس بازی ها رو.چی کار داری؟
-اومدم بیام کلاس،کار کنم،درس بدم!
رزی که اصلا حوصله نداشت گفت :امر دیگه ای؟
اما نگاهی به زری انداخت.نیشخندی زد و گفت:بقیشو ایمیل میکنم برات،اه ببخشید با جغد میفرستم.بیام؟
رزی که خاطرات بدش رو با اما فراموش نکرده بود گفت:از فرانک چه خبر؟
اما :نیدونم.
رزی:اوا بچه این چه طرز حرف زدنه؟
اما به طرف صندلی رفت .خمی به ابرو داد و گفت:نمی خای بگی بشینم؟
رزی آروم گفت خدا به دادم برسه...


قدرت فقط 13 و عشق فقط 3 و نفرت فقط 23



Re: مجموعه رزمرتا
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴

مادام رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۱۹ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
خب دوستان من به علت تاخيرم 2 تا پست پشت سر هم مي زنم!!!

____________________-

رزي از كمي سر و صدا ها فهميد كه رستوران خالي شده پس دابي را صدا كرد دابي به سرعت به سمت طبقه بالا دويد

دابي_مادام برگشته؟
رزي_خوبه كه داري مي بيني!!! بيا اين بسته مال توست.سوغاتي سفر...

دابي با خوشحالي بسته را گرفت درون بسته يك دست لباس كامل قرار داشت دابي اندكي به لباس خيره شد ولي بعد چشمان درشت سبزش پر از اشك شد و در حالي كه قطره هاي درشت اشك از روي گونه هاش مي غلتيد با صداي هق هق مانندي گفت:
_مادام ديگه نمي خواد دابي پيشش كار كنه.اون دابي رو نمي خواد

و درحالي كه دنبال چيزي مي گشت تا سرش رو به اون بكوبه گفت:
_مگه دابي چي كار كرده .... مگه دابي چي كار كرده ...

در اين لحظه بود كه رزي به ياد قانون جن هاي خونگي افتاد...او كاملا اين موضوع رو فراموش كرده بود!!!

رزي:اوه دابي...مسخره بازي در نيار...من چه طوري مي تونم كارمندي از تو بهتر پيدا كنم؟؟؟ تو برده ي من نيستي كه با يك لباس از طرف من ازاد بشي...تو كارمند مني و از من حقوق مي گيري...تو مي توني تا هر وقت بخواي بموني و هر وقت هم بخواي بري ...

دابي در حال كه اشك هاش رو پاك مي كرد با صداي شادي گفت:
_مادام داره راست مي گه؟؟؟
رزي_باهات شوخي كه ندارم...دابي مي توني يك زحمتي بكشي؟؟؟
_مادام امر كنه
_اين ليست كتاب هاي جديده كه تهيه كردم بزن پشت در كتابفروشي به اما هم بگو از فردا بياد سر كار اعلام هم كن كه ترم جديد شروع شده همه ثتب نام كنن باشه؟؟

ولي در اين لحظه صداي زنگي از طبقه پايين صحتبشان را قطع كرد ...

ليست كتاب ها


ليست كتاب هاي قديمي گرفته شده ار انتشارات ابسكيورس

الف: افسون ها و طلسم های گوناگون 6 گالیون
ب: بر خود غلبه کنید 5 گالیون
پ: پرواز با تیم کنونز 4 گالیون
ت: تاریخچه هاگوارتز 8 گالیون
ج: جادوی سیاه 7 گالیون
چ: چهره های برتر کوییدیچ 7 گالیون
ح: حقه های ناب برای مسایل بغرنج 6 گالیون
خ: خود آموز تعمیر و مراقبت دسته جارو 5 گالیون
د: دیرینه های زمان 5 گالیون
ر: رازهای پنهان 6 گالیون
ز: زندگی نامه اریک کمبل(اثر جو کمبل) 4 گالیون
س: سایه ها 4 گالیون
ش: شفق در آسمان 4 گالیون
ض: ضیافت یک دقیقه ای 5 گالیون
ط: طلسم های باستانی به زبان ساده 4 گالیون
ظ:ظهور و سقوط جادوی سیاه 6 گالیون
ع:عجایب (اثر اریک کمبل) 4 گالیون
غ:غزل های یک جادوگر 8 گالیون
ق:قوی ترین معجون ها 8 گالیون
ک:کتاب نامریی نامریی شدن 8 گالیون
گ:گل های سر زن 4 گالیون
ل:معجون سازي پيشرفته 9 گاليون



ليست كتاب هاي جديد

1 كتاب هاي نوشته شده توسط گيلدروي لاكهارت...... قيمت هر كدام 12 گاليون
من سحر اميز ( داستان زندگي من )
يك سال با يتي
غلبه بر پيك مرگ
گشت و گذار با غول ها
تعطيلات با عجوزه ها
همسفر با غول هاي غارنشين
سفر دريايي با خون اشام ها
پرسه زدن با گرگينه ها
راهنماي گيلدروي لاكهارت در امور خانه داري
راهنماي گيلدروي لاكهارت در مقابله با افات خانگي

2 ورد هايي ساده براي مقابله با اتفاقات ساده .................................7 گاليون
3 چگونه موفق شويم؟..............................................................5 "
4 جادوگر كوچك (كتاب كودك)..................................................3 "
5 ورد هاي همه كاره .............................................................10 "
6 چگونه با يك جادوگر رفتار كنيم؟ .............................................7 "
7 به روابط خود بهبود بخشيد .................................................. 7 "
8 اموزش جامع مقابله با جادوي سياه.........................................10 "
9 بهترين و بزرگ ترين مهماني در 9 دقيقه.................................12 "
10 چه جوري بگم دوستش دارم؟...............................................7 "
11 عجيب ترين جادوي خانگي ................................................ 5 "
12 مي خواهم یک مشنگ باشم !!! ...............................................3 "
13 اموزش جامع جادو و جادوگري در 4 جلد ......................... 100 "
14 انتظاراتي كه از يك جادوگر يا ساحره ي خوب ميرود...............30 "
15 طرز برخورد درست با جن هاي خانگي..................................2 "
16 مطالبي كه فشفشه ها بايد بدانند ............................................4 "
17 ارواح خبيث استراليايي و راه هاي مقابله با انها........................6 "
18 نكات ريز و درشت در جادو و جادوگري ...............................5 "
19 طريقه ي استفاده از وسايل مشنگي ..................................8 "
20 جنبش تحريكي جادوگري................................................6 "
21 معجونهاي مشبه خواني ..................................................5 "
22 خباثت و الطاف............................................................5 "
23 لغت نامه جامع .......................................................... 25"
24 كوييديچ در گذر زمان ...................................................8 "
25 موجودات جادويي و ايستگاه انها ................................... 7 "
26 نظريه ي نوين كشف الاعداد ........................................ 10 "
27 برنامه رير تكاليف (جادوگران و ساحره ها)...................... 10 "
28 جادوي دفاعي عملي و كاربرد ان عليه جادوي سياه (7 جلد) 175 "
29 نظريه ي دفاعي جادو ................................................10 "
30 جادوگران بزرگ قرن بيستم........................................10 "
31 نام هاي برجسته جادوي عصر ما ...................................8 "
32 كشفيات مهم جادوي مدرن و بررسي اخرين تحولات .......... 9 "
33 انواع اژدها در بريتانياي كبير ...................................... 7 "
34 از تخم تا اتش .......................................................... 8 "
35 راهنمايي نگهدارنده اژدها .......................................... 9 "
36 بررسي تحولات اخير در جادوگري............................... 11 "
37 جادوها و طلسم هاي قديمي و فراموش شده ..................... 14 "
38 حيله هاي جالب براي مسائل حيله گرانه ......................... 12 "
39 مسائل پيچيده جادوگري و و راه حل هاي ان ................... 11 "
40 جادوي ديوانه براي جادوگران ديوانه ............................ 5 "
41 راهنماي جادوگري قرون وسطي ................................. 6 "
42 گزيده ي طلسم هاي قرن 18 ....................................... 5 "
43 ساكنان وحشتناك اعماق ............................................. 7 "
44 قدرت هايي كه هرگز نمي دانستيد داريد ........................ 9 "
45 جادو و طلسم ......................................................... 6 "
46 مردم دريا و هيولاهاي دريايي ..................................5 "
47 جادوگران معروف ................................................. 7 "
48 اختراعات جادويي .................................................. 8 "
49 امكان حيات در زير اب ........................................... 6 "
50 گياهان دريايي جادويي مديترانه اي ............................ 9 "
51 چه طور به رازها با هوش خود پی ببرید.(4 جلد )............... 60 "
52 جادوگر شناسی .................................................... 11 "
53 1 مشنگ جادوگر !!!!! .......................................... 8 "
54 كدام دسته جارو؟ .................................................. 12 "
55 راهنماي انواع لباس هاي جادوگري و مشنگي ............. 10 "
56 تاريخچه مدارس جادوگري اروپا ............................. 10 "
57 پيشرفت هاي جادوگري قرن بيست ويكم .................... 7 "
58 چگونه جذاب باشيم .............................................. 8 "
59 قدرتمندترين جادوگران .......................................... 13 "
60 1 يار شفا دهنده براي كبود شدگي ها و بريدگي ها و
خراش ها (3 جلد ) .................................................. 60 "
61 معجون سازي پيشرفته ............................................ 9 "
62 مجموعه داستان هاي برادران خوني ...................... 12 "
زندگي من در ميان خون اشام ها
تعطيلات و مسافرت در ميان خون اشام ها
يك زندگي رويايي در ميان خون اشام ها
63 قوانين گولپالوت ها .............................................. 9 "
64 شيطاني ترين جادوها ........................................... 6 "
65 روز نامه ي پيام امروز.................................... 1 نات
66 مجله طفره زن .............................................. 10 سيكل
67 25 روش براي گرم گرفتن با مشنگ ها .............. 6 سيكل
68 تاريخ بازار بخر و بپر ................................... 5 سيكل
69 يك هزار علف و قارچ جادويي ......................... 5 گاليون
70 1 جادوگر مشنگ !!!! ................................... 3 گاليون



و بهترين كتاب ما با عنوان:كتاب همه كاره بسته به سليقه شما: اين كتاب بسته به سلبقه شماست و هر موضوعي را كه مي خواهيد دارد:علمي . رمان . كمك اموزشي و يا هر كتاب ديگراز قبيل تاريخچه هاگوارتز انواع مجله هاي روز و .................

هيچگاه مطالب اين كتاب قديمي نشده و هميشه داراي مطالب جديد است به اين صورت كه هرگاه شما اين كتاب را خوانديد موضوع جديدي براي خواندن به وجود مي اورد و امكان دسترسي به كتاب هاي قبلي را نيز به وجود مي اورد

به اين صورت كه فهرستي در اول اين كتاب وجود دارد كه نام كتاب در ان نوشته شده و استفاده كننده با دست گذاشتن بر روي نام كتاب مي تواند به ان كتاب دسترسي پيدا كند.از ديگر خصوصيات اين كتاب قابليت انتخاب زبان ان است و حتي اين كتاب نيز مي تواند مطالبي را كه به ديگر زبان هاست ترجمه كند(دستور العمل درون كتاب وجود دارد)

مناسب براي دانش اموزان ( براي رمان خواندن . نوشتن تحقيقات و ......)
فارغ التحصيلان وزارت سحر و جادو ( براي نوشتن طز و .......)
مقاله نويسان روز نامه و نويسندگان ( اين كتاب موضوع داستان و داستان را به شما مي دهد گفته مي شود رولينگ براي نوشتن كتاب هايش از اين كتاب ها استفاده مي كند!!!!!)
و ديگر افراد ..... مناسب براي تمام سنين و داراي گارانتي 5 ماهه تنها 8500 گاليون!!!!!!!!!
دامبلدور قبل از مرگش از اين كتاب ها خريداري كرده بود!!!!!!!!!!

بشتابيد.....................................................
___________________________________

بقيش بعدا اعلام مي شه!!!!!!!!!!!!!!!!

قيمت ها مقطوع است .


ببخشيد اگه يكم طولاني شد!!!



هومک...مشکوکه...اینجا قبلا رستوران نبود!؟ تازه کتابفروشی شده!؟ اخه فقط هم کتابهای آشپزی نیست...موضوع چیه!؟ یکی منو حالی کنه!

من پیشنهاد میکنم فقط کتاب آشپزی بفروشی...چون مثلا رستورانه! (نمیدونم من اشتباه میکنم!؟ ولی اینجا رستوران و محل آموزش درست کردن نوشیدنی بود ها!!!)

و در ضمن لطفا پاراگراف بندی کنید! حالا این دفعه پاراگراف بندی شد ولی از دفعه بعد


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۸ ۱۱:۰۶:۲۱

[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: مجموعه رزمرتا
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴

مادام رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۱۹ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
مدت زيادي بود كه رزي سري به مجموعه نزده بود ولي توي اين مدت دابي از هيچ از هيچ چيزي كم نذاشته بود و به كار مشتري ها مي رسيد.
رزي ارام وارد مجموعه شد بر از مشتري بود و دابي هم داشت به مشتري ها رسيدگي مي كرد او نمي خواست مزاحم دابي بشه پس به ارامي به طرف دفترش رفت و از انجا وارد اتاقش شد.اتاق قشنگي بود.چمدانش را روي تخت نهاد و شنل سفري اش را باز كرد.چوب دستي اش را به طرف شومينه گرفت و وردي را زير لب زمزمه كرد.شعله هاي اتش گر گرفته و فضاي اتاق را خوشايندتر كردند.
رزي در چمدانش را باز كرده وجام و حكم قهرماني اش را بيرون اورد نگاهي به جام انداخت و به ارم مسابقات اشپزي جهاني حك شده روي ان دستي كشيد سپس متن حكم را از نظر گذراند

مادام رزمرتا
موفقيت شما را در مسابقات اشپزي جهاني تبريك گفته و اين حكم را همراه جامي به شما تقديم مي نماييم

هييت داوران برجسته در امور اشپزي وزارت سحر و جادو

جام را بالاي گنجه قرار داد و حكم را به ديوار اويزان نمود.دوباره سراغ چمدانش بازگشت و بسته ي كادوپيچي را بيرون اورد اين را براي دابي خريده بود.بسته را كناري قرار داد و به كارش مشغول شد.تقريبا چمدان خالي شده بود.رزي دسته يي لباس را برداشت كه چيزي درون چمدان توجه اورا به خود جلب كرد.پاكت سفيدي بود.واقعا عجيب بود چه طور مي توانست اين را فراموش كند؟؟؟ قلبش از شادي مي تپيد و دستانش مي لرزيد لباس ها از دستش به زمين افتادند ولي توجهي به ان ها نكرد خك شد و پاكت را برداشت به سمت صندلي خود رفت و روي ان نشست پاكت را باز كرد.2 عكس درون ان قرار داشت عكس اول مربوط به خودش بود هنگام كرفتن كاپ ولي عكس دوم ... قلبش به شدت مي تپيد او آلن بود.جادوگري ورزيده وماهر و مهربان.او يكي ار شركت كنندگان مسابقه بود ولي در طول اين 1 ماه روابط صميمانه اي بين او و رزي برقرار شده بود.رزي عكس حودش را به زير كاپ اويزان كرد ولي عكس آلن را درون كشو قرار داد.او نمي خواست كسي عكس عشقش را ببيند ...

______________________-
ببخشيد توي اين مدت امتحان ها سرم حسابي شلوغ بود ولي جبران مي كنم!!!


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: اموزش ساخت انواع نوشيدني به وسيله ي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

اما رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۴ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵
از خوابگاه دختران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
ظهر همان روز در حالی که باران همان طور شدت میافت زنگ در به صدا در آمد و شخصی وارد مجموعه رزمرتا شد.
پالتوی مشکی به تن کرده بود کفشی که ساقش تا زانو هایش بالا آمده بود . عینکی آبی به چشم داشت.
به طرف مادام رفت و با صدای بلند گفت:آخ رزی چقدر دلم برات تنگ شده بود....
رزی به طرف آن خانم رفت و گفت:اما...راه گم کردی؟چطوری خوبی؟
اما:ممنونم...رزی جون این مدت کجا بودی؟
رزی:خوب راستش...چیزه ...چقدر خیس شدی بیا اینجا بشین تا یه نوشیدنی بهت بدم ...
اما که خوشحال شده بود گفت:ایول ...
پس از چند لحظه رزی اومد و اون دوتا پشت میزی نشستند و شروع به صحبت کردن....
بعد از کمی اما گفت:من میتونم دوباره فعالیتمو شروع کنم؟هم برای کارمندی و همینطور اینکه ترم بعدی رو برای آموزش....همینطور میتونم تو درس دادن کمکت کنم...
رزی نگاهی به اما کرد و گفت:حتما مثل قبلا دوباره عشقولانه بازی ها؟...
اما:منظورت فرانکه؟نه قول میدم ...
رزی:حالا بذار فکرامو خوب بکنم...
اما:رزی جون حوشحال شدم من باید برم بدا میبینمت...
رزی:ok bye
اما:bye
اما از در بیرون رفت و رزی دوباره تو آن اتاق تنها ماند.
داشت فکر میکرد که ....


قدرت فقط 13 و عشق فقط 3 و نفرت فقط 23



Re: اموزش ساخت انواع نوشيدني به وسيله ي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴

دابی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۳ چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۱۵ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵
از زير ميز هاي غذا خوري تالار اصلي هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 53
آفلاین
مادام جان من به عنوان كارمند مفت حاضرم كار كنم چون ديگه حتي آلبوس دامبلدورم از وقتي مرده كسي بهم حقوق نميده در نتيجه مي خوام مثل اول كار كنم . اگرم منو به عنوان دستيار نخواستي حداقل به من آموزش بده تا جاهاي ديگه ازش استفاده كنم
ارادتمند
دابي
--------------------------------------------------------------------
نمايشنامه :
يك موجود عجيب وارد كافه شد . كلاهش تمام سرش را در بر گرفته و پيراهني بر تن داشت كه نيم آن علامت گريفيندور ( شير غرِّان ) و نيم ديگرش علامت اسليترين ( مار سبز ) روي آن نقش بسته بود . مادام رزمرتا با صدايي نزديك به پوزخند زدن گفت :‌ بفرماييد . كاري داشتيد ؟
- سلام . مادام فهميدم كه به كارمند نياز داريد . اومدم پيشتون كار كنم . هيچ دستمزدي هم نميخوام . تجربه ي از ابتداي تولد تا الآن هم فكر كنم كافي باشه .
- ميبخشيد ميشه صورت شما رو ببينم ؟
آن موجود سرش را رو به بالا گرفت و كلاهش را برداشت . قيافه اش به شدت كبود بود .
- خداي من . دابي تو اينجا چي كار ميكني ؟ تو الآن بايد در آشپز خانه ي هاگوارتز باشي .
- متاسفانه از موقعي كه دامبلدور رفته ( صداي هق هق به گوش ميرسيد ) نه من توان كار كردن رو دارم نه اونا به من حقوق ميدن . به خاطر همين چند وقتيه از اونجا زدم بيرون و در كوچه ي دياگون و هاگزميد دنبال كار ميگردم . الآن هم بعد از اينكه اون زن درشت هيكل ( بخوانيد فيل !!!) ديدم ورقه ي نياز به كارمند به شيشه دارين ميچسبونين گفتم بيام اعلام همكاري كنم .
-خوب . داستان غم انگيزي بود . اگه اشتباه نكنم گفتي هيچ حقوقي نميخواي ؟ درسته ؟!
دابي با لحني گريان : نه . همون دو سال دنبال كار گشتن براي من عبرت شده . ديگه نميخوام اعيان باشم و همه جا با دست نشونم بدم و بگن چه احمقيه ! جن حونگي و حقوق ! از اين لباس هاي اجق و جق خسته شدم و ميخوام ساده باشم .
در اين لحظه بغض دابي تركيد و شروع به گريه كرد .
رزمرتا در ذهنش : چقدر افتضاح گريه ميكنه ! رفت تا دابي را دلداري بدهد . دابي نگران نباش . ميارمت پيش خودم تا كار كني . فقط بايد چند وقت صبر كني تا ببينم ديگه چه كسي مياد ؟
- م.... چ.......ك.....رم خانوم . مچـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــكرم !


ویرایش شده توسط دابی(یه جن خونگی آزاد) در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۷ ۱۵:۱۷:۲۵

قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي!
تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخرين نفس!
ميجنگيم ب


Re: مجموعه رزمرتا افتتحاح شد!!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴

مادام رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۱۹ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
سال ها مي شد كه كسي به كلاس رزي سر نزده بود و داشت كم كم فراموش مي شد .

هوا سرد بود و باران قطره قطره مي باريد رزي تصميم خود را گرفته بود و مي خواست دوباره ان مجموعه را راه بياندازد ارام ارام به سمت فروشكاه و كلاسش حركت كرد وقتي به جلوس ان ساختمان رسيد از شيشه هاي خاك گرفته داخل را نگاه كرد فروشگاه همان طوري بود كه بعد از امدن اداس نيز بود با همان صندلي ها و ميز هاي زيبا

رزي كليدي را از جيبش در اورد و در باز كرد و داخل رفت . در وسط طبقه ي اول ايستاد پالتويش را در اورد و جارويي برداشت و تميز كاري را شروع كرد.

4 ساعت بعد

رزي تمام طبقات را تميز كرده بود و برق انداخته بود نگاهي به اطراف كرد و به سمت دفترش رفت كاغذي برداشت روي ان نوشت

مجموعه رز مرتا شامل كافه و رستوران كتابفروشي رزمرتا(اين قسمت تازه راه اندازي شده). كلاس اموزش و چند اتاق كوچك براي استراحت مسافران عزيز اماده پذيرايي از شما عزيزان مي باشد.

سپس رو كاغذ ديگري نوشت:

به چند كارمند مجرب نيازمنديم ( لطفا براي اين قسمت تنها پيشنهاد دهيد من انتخابش با خودم است كه شما را انخاب كنم يا نه اين خارج از رول بود !!!!!!!!)

و روي كاغذ ديگري

براي شركت در كلاس ها دوباره ثبت نام كنيد (ثبت نام براي عموم ازاد)

رزي پايين رفت و پس از چسباندن كاغذ ها بر روي در بر روي صندلي هميشگيش پشت پيشخان نشست و مشغول كتاب خواندن شد كه زنگ بالاي در به صدا در امد و اين يعني اينكه كسي وارد شده بود.رزي سرش را بلند كرد و ...........

___________________

لطفا قبل از نوشتن نمايشنامه محل رويداد اتفاقات را مشخص كنيد
___________________

از ناظران محترم تشكر مي كنم كه اين تاپيك رو نبستن :bigkiss:
من از شما ناظر محترم تقاضا دارم نام اين تاپيك را به مجموعه ي رزمرتا تغيير دهيد.
من تصميم گرفتم دوباره اينجا رو راه اندازي كنم!!!!

دوباره مي سازمت وطن !!!!!!!


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: اموزش ساخت انواع نوشيدني به وسيله ي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ جمعه ۲۹ مهر ۱۳۸۴

مادام رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۱۹ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
رزي در حالي كه با نگراني به ساحره هاي عصباني نگاه مي كرد رو به مادام ماكسيم كرد و قيافه چاپلوسانه ايي به خودش گرفت و گفت:

رزي: من فقط سؤال كردم .......... مي دونين كه
مادام ماكسيم:ما سؤالات رو جدي مي گيريم
رزي:اااااا...........خب من الان مي تونم از شما به جرم تهديد كردنم شكايت بكنم
مادام ماكسيم:بستگي داره كه فرصتش رو دارين يا نه

رزي احساس ميكرد چاره اي نداره و بايد به اين انجمن مزخرف بپيونده كه ناگهان فكري به ذهنش رسيد و به دروغ گفت:

_:من معجون زد ذليلي بلد نيسبم
مادام ماكسيم:بهترين دروغي بود كه گفتي ............. ولي بدون من ذهن جوي ماهري هستم

رزي با خودش گفت:فكر اينجاش رو نكرده بودم سپس با صداي بلند ادامه داد:

_:من مشكلات مالي دارم. ..............يكي از دانش اموزانم به همين خاطر تو سنت مانگو بستريه .................... ايا اين كار افتخاريه يا ........................

مادام ماكسيم:..............................


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: اموزش ساخت انواع نوشيدني به وسيله ي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۴:۰۸ جمعه ۲۹ مهر ۱۳۸۴

مازامولا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۲ جمعه ۱ آبان ۱۳۸۸
از موزمالستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 120
آفلاین
مادام رزمرتا روي صندلي کلاسش نشسته بود و غرق خوندن یه مقاله از روزنامه‌ی پیام امروز بود. با خوندن هر سه چهار سطر یه جرعه از نوشيدني خنکی که درست کرده بود مي‌نوشید.
ناگهان در کلاس با صداي جيرجيري باز شد. مادام که تصور می‌کرد يکي از شاگرداشه، همون طوري که سرش پايين بود، گفت: هوم؟

با باز شدن در بوی تند تنباکوی هندی به طرز عجیبی فضای اتاق رو پر کرده بود. مادام متعجب از این بو و اینکه جوابی نشنیده بود سرش رو بلند کرد ببینه کیه. در آستانه‌ی در زنی غول‌پیکر ایستاده بود که دو برابر مادام رزمرتا قدداشت! از نظر عرضی هم تقریباً پنج برابرش بودبا خودش فکر کرد اگه یه تراکتور از روش رد بشه هم...بازم نصف این زن خواهد بود. موهای زن هم مثل خودش اجق وجق درست شده بود؛ ، به طوری که دو تار مو رو نمی‌شد تو سرش پیدا کرد که در یه راستا وایساده باشن!!
ردای قرمز تیره‌ای به تن داشت و وندش رو در دست راستش گرفته بود.و انگشت های دست چپش دور طرف دیگه ی وند حلقه شده بود . روی وند عبارت A.D.A.S. با حروفی ریز و درخشان خودنمایی می‌کرد.
رزی که نفسش بند اومده بود، زیر لب زمزمه کرد: «مادام ماکسیم!!»
پشت سر مادام ماکسیم ساحره‌ی جوانی ایستاده بود که اگه روی نوک انگشتان پاهاش می‌ایستاد قدش به زیر کمر مادام هم نمی‌رسید. ساحره دست به سینه ایستاده بود و درحالی که یک ابرویش را بالا داده بود، با حالتی حق به جانب به رزمرتا نگاه می‌کرد.

مادام ماکسیم نگاهی به سرتاپای رزی انداخت و با صدایی آرام و رئیس‌مآبانه گفت: «مادام رزمرتا!»
با این حرف، رزی که تازه به خودش اومده بود، ناگهان روزنامه رو گذاشت کنار و از پشت میزش بلند شد.
مادام گفت: «اهم... من مادام ماکسیم هستم. بانوی بزرگ آداس؛ انجمن حمایت از ساحره‌ها. حتماً منو می‌شناسین.»

رزی با خودش فکر کرد: «چطور ممکنه نشناسم!» رزمرتا اون موقعی رو بیاد میاورد که انجمن آداس ویروس وبا رو بین جادوگرا شایع کرده بود! تا مدتها کافه‌ی رزی بیچاره کساد شده بود چون هیچ کس نمیومد نوشیدنی بخره! همه می‌گفتن وبا داره! اما هیچ وقت انتظارشو نداشت که زمانی سردسته‌ی این انجمن یعنی مادام ماکسیم رو توی آموزشگاهش ببینه!

مادام ماکسیم مکث کوتاهی کرد و درحالي که هر 3 ثانيه يک بار وندش رو به کف دستش ميزد گفت: «شنيده‌م که شما کلاس هاي آموزش نوشيدني‌سازی برگزار می‌کنین و در ساخت انواع نوشیدنی‌ها خبره هستین.» دوباره مکثی کرد و ادامه داد: «من اینجا اومدم تا به عنوان بانوی بزرگ آداس، از شما دعوت به همکاری با این انجمن بکنم.»
رزی که هنوز نفسش درست سر جاش نیومده بود، گفت: «چـ... چه کمکی از مـ... من بر میاد؟»
مادام ماکسیم گفت: «هوم! اهداف انجمن ما مشخصه.» و در حالی که صداش با هر کلمه‌ای که ادا می‌کرد بلندتر می‌شد، با چشم‌های از حدقه درآمده‌اش، ادامه داد: «گرفتن حقوق ساحره‌ها و منقرض کردن نسل جادوگران از روی کره‌ی زمین!» مادام این جمله‌ی آخرش رو با چنان جذبه‌ای گفت که رزی نزدیک بود از ترس زهره ترک بشه!
مادام که دوباره به حالت عادیش برگشته بود، با همون صدای آرام و رئیس‌مآبانه‌ی همیشگی خودش توضیح داد: «ما پس از تحقیقاتی که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که برای گسترش و تحقق اهداف انجمن آداس، باید پایگاه‌هایی قوی در نقاط مهم و کلیدی داشته باشیم. یکی از این نقاط که می‌تونه پایگاه بسیار مناسبی برای ما باشه، همین نوشیدنی‌سازی شماست. به علاوه‌ی اینکه شما آموزش هم می‌دید.
انتظار ما از شما اینه که به عنوان یکی از مهره‌های آداس در زمینه‌ی درست کردن انواع نوشیدنی‌هایی که تأثیرات دلخواه ما رو بر روی افراد دارن، فعالیت کنید. ساختن نوشیدنی‌هایی که استعداد زز بودن جادوگران رو به شدت افزایش بده. درست کردن نوشیدنی‌هایی که فکر ساحره‌ها رو آداسی کنه. به علاوه‌ی فروختن اون نوشیدنی‌ها به جادوگرایی که به کافه‌ی شما میان.
همچنین از شما انتظار می‌ره کلاس‌های آموزشی نوشیدنی‌سازی خودتون رو در جهت منافع آداس برگذار کنید. آموزش طرز تهیه‌ی نوشیدنی‌های مورد نظر آداس به ساحره‌های عضو این انجمن، می‌تونه موضوع ایده‌آلی برای کلاس‌های شما باشه.
فکر می‌کنم تونسته باشم انتظاراتمون رو خوب تفهیم کرده باشم! و از اون جايي که شما هم حتماً به حقوق ساحره‌ها علاقه‌منديد فکر نکنم مخالفتي داشته باشید!» مادام ماکسیم این جمله‌ی آخریشو طوری گفت که یعنی اگه داشته باشی با این دوتا دستام خفه‌ت می‌کنم!!
رزی آب دهانش رو قورت داد و با لکنت زبان گفت: «بـ... بـ... بلـ... ـه!»
مادام ماکسیم گفت: «در مورد نحوه برگذاری کلاس‌هاتونم خودم باهاتون تماس می‌گیرم و هماهنگی‌های لازم به انجام می‌دم. ضمناً چندتا از ساحره‌های آداس رو همراه خودم آوردم تا در زمینه‌ی امکانات لازم و مورد نیاز برای آداسی شدن کافه و کلاس‌های آموزشی شما، اقدامات لازم رو انجام بدن. میلیسنت!» به میلیسنت با حالتی مخصوص سر تکان داد.
ميلي دست‌هاش رو دوبار به هم زد و حدود 11 ساحره از پشت در وارد شدن!


ویرایش شده توسط mazamo0ola در تاریخ ۱۳۸۴/۷/۳۰ ۰:۳۷:۰۲

آداس این جا وطن من است!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.