هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۴:۴۴ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۲

نویل لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۲ یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲
از كسي نميترسم...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 114
آفلاین
سوژه جديد

خوابگاه پسران

عصر گرم و حوصله بري بود. خورشيد، همچون پرتقالي درخشان بالاي قاب پنجره ى خوابگاه خودنمايي ميكرد. سكوت هر پنج حاضر را بلعيده بود. بيكاري و بي حوصلگي را ميتوانستي از چهره ى گرفته و عرق كرده ى آنها بخواني. گويي خفقان گرفته بودند. تدي روى لبه ى تخت خود نشسته و كارت هاي هزار آفرين و زرشك خود را، كه با دوپينگ رماتيسم مغزي اش به دست آورده بود، ميشمرد. نويل هم مثل هميشه روي تختش دراز كشيده و مشغول چرت زدن بود. وزغ او، تره ور به جيب لي جردن خيره شده بود. جيمز نيز ديگر آن قيافه ى خندان و شاد و شنگول هميشگي اش را نداشت و مانند افسرده ها، گوشه گير شده بود. يويوي استثنايي اش، گوشه ى خوابگاه جاخوش كرده بود. تنها صدايي كه مي آمد و البته رو اعصاب لي جردن و جيمز رژه ميرفت، صداي كليك موس كامپيوتر جادويي گودريك بود. بنظر مي آمد گودريك در دنياي شبكه ى مشنگي اينترنت غرق شده باشد. لي در حالي كه به پنجره ى خوابگاه خيره شده بود، آهي كشيد و گفت:

-گودي! يه كاري بكن ديگه! من كه حوصلم حسابي سر رفته! مگه نه تدي؟

اما تدي هيچ توجهي به او نداشت و همچنان مشغول شمارش كارت هاي امتيازش بود.

لي از تدي چشم برداشت و دست در جيبش كرد و دوتا از سوسك هايش كه تسليم گرماي خوابگاه شده بودند، از آن بيرون آورد و در حالي كه با حسرت به آنها مينگريست، ادامه داد:

-ببين! چه بلايي سر سوكسام اومده! لعنت به اين شانس! فقط همين سوكسام بودن كه منو سرگرم ميكردن. اما حالا كه فنا شدن چي؟

لي سرش را بلند كرد و گودريك را همچنان غرق در عالم اينترنت يافت. لي كه كم كم داشت كنترلش را از دست ميداد، با تمام توانش فرياد زد:

-هوي گودريگ! گوشت با منه يا نه؟!

تأثير فرياد رساي او، آني بود. گودريك مانند كانگورو از جايش پريد و در حالي كه به چهره ى خشمگين لي چشم دوخته بود، گفت:

-آره، گوشم با توئه!

-ميگي چيكار كنيم؟ پوكيديم!

-چه ميدونم؟ برو پست دومت رو واسه بازي با اسلي آماده كن!

-حال داريا!

-خودت چي پيشنهاد ميكني؟

همين كه لي دهانش را باز كرد تا به سوال گودريك پاسخ بدهد، جيغ غرش مانند جيمز، فضاي خوابگاه را در برگرفت.

-من بگــــــــــــــــــم؟؟

صداي جيغ او چنان بلند بود كه بالاخره تدي از شمردن كارت امتيازاتش دست كشيد و همچنين نويل را از خواب پراند.

- ها؟ چيه؟ چي شده؟ بهمون حمله...

اما ادامه ى حرف نويل، با طلسم خواب آوري كه تدي به سمتش فرستاد، ناتمام ماند و او را در خوابي سنگين فرو برد.

گودريك بادي به غبغب انداخت و رويش را به طرف جيمز برگرداند و گفت:

-باشه بگو! ولي خواهشا بدون جيغ و ويغ!

جيمز كه ديگر قيافه ى افسرده ها را بر چهره نداشت و به جاي آن، برق شيطنت در چشمانش موج ميزد، با خوشحالي گفت:

-مگه نميگين حوصلتون سر رفته؟

تدي،لي و گودريك، هر سه با هم جواب دادند:

-خب!

-اينكه ناراحتي نداره ديگه! چي بهتر از اين كه بريم خوابگاه دخترا رو به تسخير بكشونيم؟!


ویرایش شده توسط نویل لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۱۸ ۴:۵۵:۰۶
ویرایش شده توسط نویل لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۱۸ ۵:۰۳:۲۳
ویرایش شده توسط نویل لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۱۸ ۵:۳۳:۳۲

ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
خلاصه:پروفسور کوییرل بعد از مدتها از مسافرت برگشته و دانش آموزای گریفیندور براش یه جشن ترتیب دادن اما به دلایلی جشنشون به هم میخوره.از طرف دیگه تمام دانش آموزای هاگوارتزم یه جشن بزرگ گرفتن و وقتی پروفسور مک گونگال وارد تالار میشه و قضیه رو میفهمه تصمیم میگیره همه رو برای مجازات به دفتر دامبلدور ببره ولی همه به سراسرای بزرگ میرن تا مدیرو پیدا کنن و با جشن بزرگی که به مناسبت ورود کوییرل برگزار شده مواجه میشن و یکی از بهترین شب های هاگوارتز رقم میخوره...
___________________________________________________

بعد از جشن بزرگی که به مناسبت ورود پروفسور کوییرل برگزار شد،تک تک دانش آموزا با چهره های خسته و خواب آلود به تالار خودشون برمیگشتند تا در تخت های گرمی که انتظارشون رو میکشید خوابی راحت داشته باشند.

پروفسور مک گونگال ،کوییرل رو که روی صندلی خواش برده بود بیدار کرد و گفت:پروفسور ، پروفسور.... پاشو .باید بری تو اتاقت بخوابی .کوییرل پاشو...

پروفسور کوییرل که با صدای جیغ پروفسور مک گونگال از خواب پاشده بود با تعجب گفت:پروفسور؟
-ببخشید .رفتارم مناسب نبود.خب دیگه لطفا پاشید بریم اتاقتونو باید نشون بدم.
-بله.،بله.بفرمایید.

پروفسور مک گونگال جلوتر میرفت و کوییرل هم آروم و بدون هیچ حرفی پشت مک گونگال از راهروهای تو در تو میگذشت.پس از چند دقیقه پروفسور ایستاد و به اتاقی اشاره کرد و گفت:اینجا اتاق شماست.قبلا جن ها تمیز و مرتبش کردن،از اتاق قبلیتون بزرگتره .امیدوارم خوشتون بیاد.
-ممنون.شب بخیر.
-شب بخیر.

پروفسور مک گونگال بدون هیچ حرف دیگه ای به اتاق خودش برگشت و کوییرل رو در اتاق جدیدش تنها گذاشت.


ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۰ ۱۲:۲۴:۴۶

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲

آنجلینا جانسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۹ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۱۲ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۲
از لندن
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 86
آفلاین
ببخشید دابی جان ولی من اینو با کامبیوتر تایب کردم و کیبورد من فقط چ ژ گ رو داره بس عذر میخوام.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برفسور مک گونگال بس از شنیدن حرف کوییرل گفت:
ـ نه برفسور شما باید بامن و بچه ها به دفتر برفسور دامبلدور بیاین!
کوییرل بس ار تمام شدن حرف مک گونگال با کمرویی و متانت گفت:
ـ آخه،میدونید چیه برفسور! من خیلی خسـ ...
ـ نه برفسور عزیز؛شما باید...
ـ اما من خیلی خسته ام!
ـ گفتم نــــــــــــــه کوییرل!تو باید باما بیای!
و بس از گفتن این جمله چشمکی مخفیانه به جرج زد!!!*
همه ازجمله کوییرل به دنبال مک گونگال راه افتادند. در راه کوییرل متوجه موضوع
عجیبی شد:متوجه شد هیچ کس در مدرسه نیست! در حالی که وقتی وارد مدرسه شد،دید همه چیز مرتب است و وضع مدرسه کاملا عادی است.
به خاطر همین مشکوک شد و از مک گونگال برسید:
ـ ااام؛برفسور چرا مدرسه انقدر خالیه؟
ـ واضحه کوییرل جان!چون امروز روز گردش در هاگزمیده و بچه های سال سوم به بایین هم توی خوابگاه هاشونن!
با این حرف مک گونگال دودلی کوییرل رفع شد و خیالش راحت شد.
همه درحال دنبال کردن مک گونگال بودند که ناگهان بدعنق روبرویشان ظاهر شد!
ـ هــاهــاهــا!ببین کیا اینجان!خب،فک کنم یکم شوخی حالشونو جا بیاره!
مک گونگال:اااوه،نه نه نه بدعنق!تو که نمیخوای اخراج شی؟ما داریم به دفتر مدیر میریم! رنگ بدعنق مانند ارواح معمولی سفید شد و با ترس و لرز گفت:
ـ اوه بانوی من!بانو خرم قصد دارن به ملاقات سلطان سلیمان بروند حالا شما میخواهید چه کنید؟
ـ اولا، من ماهی دوران نیستم!من مینروا مک گونگالم! دوما، تو نمیفهمی چی میگی! چرا یه هو رفتی تو فاز حلیم اوه نه ببخشید حریم سلطان؟
ـ اوه!! واقعا معذرت میخوام! خب،به قول طغرل،تا درودی دیگر بدرود!
و بعد از این حرف به سمت تالار عمومی اسلیترین راهی شد.
بچه ها بس از مدت کوتاهی به دفتر دامبلدو ر رسیدند.
اما ناکهان...
برفسور مک گونگال به یاد چیزی افتاد...!!!
او رمز دفتر دامبلدور را به خاطر نداشت!!!

در سرسرای بزرگ


همه ی بچه ها در تب و تاب امدن برفسور کوییرل بودند و شما با این نوشته ی من میفهمید که برفسور مک گونگال در باره ی گردش در هاگزمید به کوییرل دروغ گفته بود!
کالین و دنیس در حال بخش کردن مدال های کوییرل خوش امدی بودند.

دم در دفتر دامبلدور

برفسور مک گونگال:خب،بهتره بریم به سرسرای بزرگ،شاید جناب مدیر اونجا باشه!
بنابراین داه افتادند و بس از گذشت مدت 30 ثانیه... به فیلچ بر خوردند که این
آواز را با صدای بلند میخواند:

بیا و باتیل منو هم بزن،هم بزن
اگر درست هم بزنی یارمن،یار من
عشق عمیقی ببزم آتشین،آتشین
تا که تو امشب بشوی گرم،گرم

مک گونگال:وای،ارگوس تو رو خدا بس کن!
فیلچ بس از دیدن برفسور مک گونگال گفت:میای بغلم؟
ـ چــــــــــــــــــــــــــی؟
ـ اوه!! برفسور شمایین؟آخه من همین الان داشتم بست دوئل آلستور مودی رو میخوندم و فکر کردم شما سوکسی هستید!
بعد از توضیح فیلچ همه به طرف سرسرای بزرگ راهی شدند.

در سرسرای بزرگ

لونا داشت برای نویل از اسنور کک شاخ چروکیده و سفر هایش صحبت میکرد.
هانا داشت برای ارنی ناز میکرد!
بادما و بروتی به گوشواره های لونا میخندیدند.
ناگهان... صدای قدم های چندين نفر به گوش رسید.بنابر این همه ی بچه ها ساکت شدند یا به عبارتی جیکشان در نیامد!
در باز شد و همه از جمله اساتید و مدیر یکصدا گفتند:
ـ کوییرل خوش امدی!
کوییرل بس از دیدن ان صحنه و شنیدن آن جمله از خوشحالی بالا و بایین برید و باعث شگفتی تمام بچه ها شد!
آن شب بهترین شب برای تمامی افراد در هاگوارتس بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*دوستان اون همه علامت تعجب به خاطر عجیب بودن چشمک برفسور مک گونگال به جرج بود!

پیوست:



jpg  images (47).jpg (3.59 KB)
34386_52013b206e4fc.jpg 120X160 px


ویرایش شده توسط آنجلینا جانسون در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۵ ۲۳:۱۴:۴۳
ویرایش شده توسط آنجلینا جانسون در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۶ ۱۰:۳۶:۲۰

اصالت و قدرت برای لحظه اوج! به یک باره خاموشی ما برای دگرگونی شما...
بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد...
اسلیترین

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲:۳۹ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۲

نویل لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۲ یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲
از كسي نميترسم...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 114
آفلاین
-اينجا چه خبره؟

اين صداي بلند پروفسور مك گونكال بود كه همه را سر جايشان ميخكوب كرد. همه به او كه نزديك در ايستاده بود خيره شده بودند. كسي چيزي نميگفت. سكوت همه جا را فرا گرفته بود. صدايي جز صداي گرمپ گرمپ شومينه در تالار خصوصي گريفيندور به گوش نميرسيد. فضاي آنجا پر از دود خفقان آور شده بود.

پروفسور مك گونگال در حالي كه با تعجب به كج پا و پروفسور كوييرل كه سر و وضعشان آشفته بود نگاه ميكرد گفت:

-اوه پروفسور... چه بلايي سر شما اومده؟

پروفسور كوييرل چندين سرفه كوتاه كرد كه به دنبال آن دود از دهانش خارج شد. سپس در حالي كه به سختي از جايش بلند ميشد و لباسش را كه پاره پاره و دودي شده بود مي تكاند آهسته گفت:

-اوه... چيز خاصي نيست. فكر كنم اين ناقلا ها ميخواستن از ورود من استقبال كنن.

ولي پروفسور مك گونگال حرف او را باور نكرد و رويش را به سمت هرميون كه به تابلوي بانوي چاق خيره شده بود برگرداند و گفت:

-گرنجر تو توضيح بده!

هرميون چيزي نگفت ولي رون سقلمه دردناكي به او زد و او را وادار به تكلم كرد:

-ا... پروفسور... راستش ما ميخواستيم...

هري به سرعت جمله او را تكميل كرد:

-ميخواستيم پروفسور كوييرل رو غافلگير كنيم.

نگاه او و پروفسور مك گونگال لحظه اي با هم تلاقي كرد و هري با ديدن نگاه غضب آلود او، سرش را پايين انداخت و مشغول نگاه كردن به كفش هايش شد.

-غافلگير كنين؟! براي چي؟

صداي پروفسور مك گونگال چنان بلند بود كه انعكاس آن در تالار خصوصي پيچيد.

جيني من من كنان گفت:

-خب چون... براي اينكه ما يه جشن...

ولي پروفسور مك گونگال به او اجازه نداد حرفش را به پايان برساند و گفت:

-خجالت بكشيد. از شماها بعيد بود. شوخي با معلم؟؟؟ ميدونم قصدتون همين بوده. 50 امتياز از گريفيندور كم ميشه. همگي دفتر مدير. اونجا تكليفتون مشخص ميشه!

بچه ها با تعجب به يكديگر نگاه ميكردند. بانوي چاق درون تابلوي خود زير لب غرغر و كج پا خرخر ميكرد.

فرد با عصبايت گفت:

-ولي ما...

-زود باشين يالا.

-اما...

-زود. وگرنه 10 امتياز ديگه هم كم ميكنم.

پروفسور مك گونگال لحظه اي بچه ها را كه زير چشمي به يكديگر نگاه ميكردند از نظر گذراند. سپس چوبدستيش را رو به پروفسور كوييرل گرفت و گفت:

-ريپارو.

ناگهان در يك چشم بهم زدن لباسهاي دودزده و پاره پاره پروفسور كوييرل، تميز و نوي نو شدند.

او با لحني دوستانه گفت:

-ممنون مينروا. من ميرم دفترم. يه خورده كار دارم.

او در حالي كه به سختي كج پا را از سر راه خود كنار ميزد و چيزي زير لب ميگفت به سمت در رفت و آن را باز كرد و محكم پست سرش بست.


ویرایش شده توسط نویل لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۶ ۷:۰۹:۳۶

ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۲

بانوی چاق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۰ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۷:۰۸ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از برج گریفیندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
هرمیون که کمی خجالت می کشید به سمت پروفسور کوییرل آمد و وقتی کج پا و کوییرل را در آن وضع دید خنده اش گرفت چون در آن لحظه کج پا و مخصوصا پروفسور دیدنی بودند! لباسهای کوییرل پاره پاره شده بود! و صورتش دوده گرفته بود.کج پا نارنجی رنگ هم سیاه شده و تمام موهای تنش سیخ بود.


_هرمیون:" خوش اومدین پروفسور می خواستیم فقط خوشحالتون کتیم ولی یکم زیاده روی کردیم. "

هرمیون سقلمه ای به رون زد و گفت:

_هرمیون:" مگه نه رون؟؟ "

_رون:" نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه "


هرمیون بلافاصله چشم غره ای به رون رفت که......رون آب دهانش را به زور قورت داد و گفت:


_رون:" نه یعنی آرررره "

_هرمیون:" به هر حال ببخشید "


کوییرل در دلش گفت:" هه... زدن مارو ناکارکردن بــــــــعد معذرتم می خوان!!!!! رو رو برم رو که نیست!سنگه پای قزوینه درسته که ما یه کم دربو داغونیم ولی دیگه نگفتن از این بلاها سرمون بیارین کـــــــــــــــه. دانش آموزام دانش آموزایه قدیم. "

پروفسور یه نگاه عاقل اندر صفیه به هرمیون انداخت و یک لحظه حالت چهره اش تغییر کرد و گفت:


_پروفسور کوییرل:" اشکالی نداره دوشیزه گرنجر.! در واقه من از استقبال پـــــــــــــــر شکوهی که ازم کردین جا خوردم...و خوب....در نهایـــــــــــــت خوشحال شودم. "


کوییرل این جمله آخر را با دلخوری گفت.فرد بلافاصله به پشت کوییرل زد و گفت:


_فرد:" ای بابا ناسلامتی مهمونیهاااااااا ما با پروفسور این جرفارو نداربم مگه نه پروفسور؟؟؟؟ "


همه بچها به فرد زل زده بودند و پروفسور کوییرل فقط :pretty: که ناگهان.....
هری که به سمت در ورودی تالار خصوصی گریف ایستاده بود گفت:


_هری:" آآآ....پروفسور؟بزارین توضیح بدم... "


پروفسور مکگونگال در حالی که قاب عکس بانوی چاق در دستش بود در آستانه در ایستاده بود.


ویرایش شده توسط بانوی چاق در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۹ ۱۲:۲۶:۱۰



پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
فرد فریاد هرمیون رو خیلی دیر شنید. تالار با صدای انفجار مهیبی لرزید بطوریکه صدای افتادن تابلوی بانوی چاق از پشت در شنیده شد. همه در سکوتی که در میان دودهای رنگی بگوش میرسید به چهره کوییرل خیره شده بودند.
هری با لبخندی که همراه با ترس بود گفت: سلام پروفسور
کوییرل به چهره کج پا که الان کج ریخت هم شده بود نگاه کرد و با لبخندی گفت: "مهم نیست میدم مینیروا درستش کنه"
و بعد به سوی تک تک بچه ها دوید و با اشتیاق با اونها روبوسی کرد البته نه خیلی صمیمی!
در همین حین پروفسور مک گونگال وارد تالار شد...





پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۳ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۲۶ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
از اسمون داره میاد یه دسته حوری!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
فرد در خوابگاه را باز کرد و کج پا با سرعت از ان جا خارج شد. هرمیون گفت: فرد بازم بهت اخطار می دم، کج پا کمی عصبیه.
- مشکلی پیش نمیاد. هری، رون، جرج زود باشید باید بریم...
تالار خصوصی
پروفسور کوییرل: وای خدا! خسته شدم. باید برم بیرون و از دیگران سوال کنم. هان، صبر کن، کج پا تویی!! عزیز دل کویی! بیا اینجا، این چیه؟ این جعبه روکمرت چیه؟
و کج پا در بغل کوییرل پرید
دفتر دامبلدور
- ممنون البوس دیگه باید برم.
- شب خوبی داشته باشی مینروا.
پروفسور مک گونگال از دفتر دامبلدور بیرون امد و روانه ی دفترش شد. ناگهان با خودش گفت: وای! پاک یادم رفته بود امشب پروفسور کوییرل بر میگرده.
و مسیرش را به سمت تالار خصوصی عوض کرد.
در تالار
- فرد حاضری؟
- اره
- جعبه رو منفجر کن فرد
- صبر کنید بچه ها کج پا تو بغل کوییرله!


شیفته یا تشنه؟

مسئله این است!


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۲

بانوی چاق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۰ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۷:۰۸ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از برج گریفیندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
پروفسور نگاهی به چپ و راست انداخت اما انگار سالهاست که تالار گریفیندور سوت و کور بود .

پورفسور : هیچکس اینجا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ساعت 6 عصر بود پس زمان خواب هم نبود که تالار این طور تنها و گوشه گیر بود.

پروفسور: آهاااااااای

انگار خبری از دانش آموزان گریفیندور نبود.شاید دامبلدور مدرسی را تعطیل کرده بود.

پروفسور: آخه آیکیو من همین الان از پیش دامبلدور میام تازه یادآوری کنم که تو راهروها پر از پچه بود بچه هایه جدید که نه من اونا رو میشناسم نه اونا منو.ولی خوشم اومد هیچ چیز تغییر نکرده بگذریم

کویریل که خسته بود روی یکی از مبلهای کهنه تالار ننشست که.......



خوابگاه پسران:

چراغ ها خاموش بود اما آنجا مثل تالار گریفیندور ساکت نبود و صدای پچ پچ بچها همراه بود .
هری که از پنجره پروفسور کوییریل را دید می زد از روی چهار پایه پایین پرید و گفت:

هری: جرج؟ فرد؟

جرج که داشت با جعبه کوچکی ور می رفت سری خرت و پرتاشو جمع کرد و به سمت هری رفت

جرج: همه چی ردیفه؟

هری: آره وقتشه پس فرد کجاست؟؟؟نباید زیاد لفتش بدیم حتما سمت خوابگاه میاد

جرج:نمیدونم مگه تو اتاقه بغلی نبود؟

جینی: نه با رون رفتن سری به آشپزخونه بزنن. خوراکیا آماده شدن ولی دیگه باید برسن
راستی هرمیون کج پا رو پیدا کرد تو دستشویی دخترا بود

هری:عالیه

هرمیون: بیا جرج فقط باید هواست باشه کج پا از وقتی که مالفوی طلسم خشونت روش اجرا کرد یکم سرکش شده امکان داره سر خود یه کاری کنه

ناگهان پنجره بزرگ خوابگاه که به سمت بیرون برج بود باز شد و کوله باری از خوراکی های رنگارنگ به سمت داخل اتق پرت شد.فرد به همراه رون که از رو جاروهای خود پیاده می شدند وارد اتاق شد .

رون: ما اومدیــــــــــــــــــــــــم

فرد: همه چی مرتبه؟

هری: آره نوبت شماست اول شما برین طبق نقشه

جرج سریع آن جعبه ای که چند لحظه پیش با آن ور می رفت را به کمر کج پا بست آن جعبه پر از فشفه ها و ترقه های محصولات ویزلی بود که طبق نقشه بچها قرار بود تالار خصوصی گریفیندور را پترکاند و جشنی را که به افتخار پرفسور کوییریل گرفته بودند را افتتاح کند جرج دستانش را به هم مالید و گفت:

جرج:بزن بریم فرد من عاشق این قسمتشم




پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۹:۲۳ پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۲

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۷ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۱۸:۱۶
از دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 165
آفلاین
سوژه جدید


تالار خصوصی گریفیندور در سکوت خاصی فرو رفته بود، هیچ کس در داخل تالار دیده نمیشد، حتی کاناپه های جلوی شومینه که همیشه برای نشستن بر روی آنها دعوا بود، اکنون خالی بودند.
خوابگاه ها نیز دست کمی از داخل تالار نداشتند، هیچ سر و صدا یا تحرک و جنب و جوشی در آن ها دیده نمیشد. گویی تمام تالار خصوصی گریفیندور با همه ی ساکنین و تابلوهایش به خوابی ابدی فرو رفته بود!

تنها کسی که هنوز از این ماجرا خبری نداشت، پروفسور کوییرل بود که به تازگی از سفر طولانی اش بازگشته بود و نمیدانست که در تالار چه اتفاقاتی در جریان است.

- کلمه عبور لطفا!

- بانو، تو واقعا انتظار داری من بعد از این همه مدت کلمه عبور یادم باشه؟ اونم مخصوصا وقتی که اون سفر وحشتناک رو پشت سر گذاشتم؟

- اوه! ولی من نمیتونم همینطوری اجازه بدم که بری داخل.

- پس من چیکار کنم؟

بانوی چاق با دیدن گریه ی کوییرل دلش به رحم آمد، مخصوصا با دیدن جای زخم های روی گونه های وی، در را به روی او باز کرد.

- ممنونم بانو!

کوییرل بعد از وارد شدن به تالار، اصلا تالار خصوصی ای را که دو سال پیش ترک کرده بود را نشناخت، از قیافه بهت زده ی وی میشد فهمید که نمی توانست باور کند تالار گریفیندور با آن همه سر و صدا و همهمه و جمعیت، اکنون خالی از سکنه شده باشد.

- الو؟ کسی اینجا نیست؟ من برگشتما!

و فقط پژواک صدایش بود که به گوش میرسید!

خوابگاه پسران، جایی دور از دید:

- همه چیز حاضره هری؟

- آره فرد، کامل و حاضر!

- عالیه. پروفسور کوییرل حتما غافلگیر میشه!


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۵ ۲۳:۰۵:۲۵

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲:۲۳ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱

جرج ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۰۷ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۳:۰۶ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳
از تهران بزرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
همه خواب بودن به جز من و فرد .
فرد گفت : اماده است ! .
گفتم : اره فرد دیگه تموم شد .
لبخند شیطنت امیز من و فرد
بوم !
همه از خواب پریدن و به بینن چی شده .
چندین موجود عجیب و قذیب ظاهر شده بودن که شکلک در مباوردن و بلند بلند داد و فریاد می زدن .
این موجودات ناسزا می گفتن و شروع کردن به بهم ریختن خوابگاه و سالن گریفندور . چند تایی از این موجودات به بیرون قلعه فرار کردن .
دین گفت : اینها عالی هستن زدین رو دست ویژوِیژ جوشانتون ها !
من گفتم : اره اسمش شبح های مخوف ویزلی هست بسته ای 100 گالیون می خرید ؟
پرسی وارد شد و گفت : فرد ، جرج باز شما ها
.....
.....
.....
.....
فرد و من یک نامه عربده کش از طرف مامان دریاف کردیم :
اگه یک دفعه دیگه نامه ای از طرف مدرسه به من برسه فاتحه تون خونده است !








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.