هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵
#3

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
سالازار به سمت در می ره و می خواد از اون خارج شه.

بوووووووووووووم....در با صورتش برخورد می کنه.

هدویگ:اِ...سلام سالی..چطوری؟!

سالازار:این چه وضع اومدنه؟!

هدویگ:اتفاقه دیگه!کالین توئه؟

سالازار:آره...کاری داری باهاش؟

هدویگ:می خوام اسپانسر کارخونه بشم!

---دقایقی بعد---

سالی و هدویگ پست میز کالین نشستن و دارن بهش نگاه می کنن.

کالین:دِ سالی باز که تو برگشتی!باز چی کار داری؟

سالی و هدویگ:

کالین:جاســــــــــم!

هدویگ:باشه بابا می گیم!من می خوام اسپانسر کارخونه بشم.

کالین:قدمتون روی چشممون!جاسم یه دو تا چایی بردار بیار!

جاسم:آقا دارم با نورممد گل کوچیک بازی می کنم!باشه برا بعد!

سالازار چوب دستیشو به سمت جاسم گرفت...
_آواداکداورا!

سالی:بی خاصیت بود!

هدویگ:بله می گفتیم...من هزار گالیون می ریزم تو شرکت و عوضش باید عکس من به همراه یه آرم نوک طلایی روی آفتابه باشه...قرار داد رو هم همین الان می بندیم!

کالین:نورممد اون قولنامه ها رو بردار بیار ببینم!

نورممد:آقا این جسد جاسم راهمو بسته!یه چند دقیقه صبر کنید!

_آواداکداورا!

سالی:اینم بی خاصیت بود!خودم می شم آبدارچیت!

کالین:

هدویگ:قبولش کن کالین!بیچاره عیال واره...اونم از نوع خداش!

کالین:روش فکر می کنم...رو پیشنهاد تو هم فکر می کنم...فعلا بیرون!می خوام ببینم بدون آبدارچی چه خاکی به سرم بریزم!

هدویگ و سالازار بلند شدن و به سمت در به راه افتادن...


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۶ ۲۳:۵۳:۳۸



Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵
#2

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
مکان دفتر مدیریت کارخانه آفتابه سازی !


سالازار: سلام بر کالین جیگر چهطوری برادر
کالین : به سالازار ! اینطرفا راه گم کردی !

سالازار در حالی که روی مبل راحتی بقل اتاق لم میداد گفت
سالازار : مرض از مراحمت این بود کالین جان که من چند وقته یه سرمایه ای بدستم اومده و میخواستم اون رو به جریان بندازم! وقتی شنیدم شما با نام و یاد مرلین یه کارخونه آفتابه سازی زدی گفتم کی بهتر از شما و کجا از کارخونه آفتایه سازی بهتر برای سرمایه گذاری!
ولی من چند وقت پیش که تو سایت مدیر بودم که هفتصد هشتصد هزار گالیون رشوه گرفتم یه دو سه ملیون گالیون هم اختلاص کردم! اینا مونده بود رودستم گفتم بیام یه حالی به آفتابه های شما بدم1

کالین در حالی که گل از گلش شکفته بود! گوشی تلفن رو برداشت :
کالین : الو جاسم! پاشو یه چای دیشلمه توپ با یه قلیون سه سیب پرتغال نعنا وردار برای آقای اسلیترین بیار!
(حالا تا دودقیقه پیش سالی بودم ها )
سالازار :
کالین : خوب میفرمودین! اتفاقا بنده خودم به این فکر افتاده بودم که یکمکی این جا رو گشادش کنم!
سالازار:
کالین : یعنی گسترشش بدم !
سالازار: آهان!خوب والا منم یه سری پیشنهاداتی دارم !
کالین : عجـــــــــــــــب! خوب بفرمایید!
سالازار: وال بنده یه شکرت مهندسی دارم که برو بچسش میشینن هرچی دلشون میخواد اختراع میکنند! تازه گی ها هم یه چیزی جدید درست کردن به اسم <دست خود شور! > که از ضا رابطه نزدیکی با آفتابه داره!!!
کالین : عجـــــــــب !
سالازار اذامه داد : طرز کارش اینطوریه که نصب میشه سر لوله آفتابه ! و از اون به بعد شخص دیگه کاملا راجت کارشو میکنه ! البته آب کدو حلوایی به روتون! .. . راحت کارشو میکنه و بعدشم فقط افتاب رو ( روم به زیر زمین ) میگیره جایی که باید بگیره! و کار شستوشو اتو ماتیک در دو مرحله روشویی دو تو شویی انجام میشه!
کالین : عجب !
و باز سالازار ادامه داد : در ضمن ما میتونیم برای تبلیغات این محصول رو به صورت رایگان در اختیار مراکز مرلین گاه اتوماتیک که به تازگی دارن در سطح شهر درست میشن بذاریم! این خودش تبلیغات خوبی به حساب میاد!
کالین : خوب سالازار جان در این مدت که مشا داشتی توضیحات رو برای من میدادی من یه تلفن کوتاه به موسسه مالی اعتباری گرین گوتز زدم و حساب تو رو چک کردم ! که دریغ از یک دونه سیکل! حالا اگر اشکالی نداره

جاسم و نور ممد تو رو به بیرون راهنمایی میکنن!

سالازار :


نمایشنا


کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵
#1

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
در پس در خواستهاي مکرر ملت شريف جادوگر و ساحره افتتاح شد:
مکان منکرات قزوين...
کالين:جاسم يه زمين خريدم تو دياگون...
جاسم:نور ممد توپو بردار بريم فوتبال
کالين:آخه آيکيو مثلا تو جادوگري!!
جاسم:خوب..اِآِ...نورممد جارو ها رو بردار بريم کوييديچ
کالين:ببين کيا دورو برمو گرفتن!!!يادش به خير يادتونه اون روزاي اول که اومدم تو سايت مرلين پلک ميزد دشمناي منو نابود ميکرد ...حالا شما ميخواين برين کوييديچ...ولي من هنوز به ياد مريلين آن شيخ فرزانه و آفتابه اش هستم ...يه فکري به سر م زده کارخانه آفتابه سازي مريلين
..............................
مکان کوچه دياگون...سال بعد
جاسم:به لطف خدا کارخانه تمام شد و ميريم براي افتتاح
نورممد:حالا کي ميخواد افتتاحش کنه؟
کالين:خوب معلومه من...
کالين ميرود جلو و ناگهان رعدوبرقي آسمان را فرا گرفت وريشي ظاهر بگشت و به پاي کالين بگرفتو وي را نقش زمين بنمود...
آري مريلين دانا شيخ فرزانه ظاهر بگشت خود قيچي را بگرفتو کارخانه را افتتاح بنمود...
بدين ترتيب کارخانه آفتابه سازي افتتاح شد...محصولات ما را با گارانتي ريش مريلين بخريد


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۶ ۲۰:۵۴:۵۸

هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.