هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
پرسی در تالار گریف درحالی که مدام به ساعت نگاه میکرد و دلیل این تأخیر دامبلدور را نمیفهمید تصمیم گرفت از طریق راه ارتباط مخفی جادوگران که توسط خود دامبلدور ابداع شده بود با دامبلدور تماس بگیرد.

پس تلفن خود را در آورد و وارد بخش انجمن ها شد.( سیستم زوپس عله در همه جا در دسترس مشتریان است!) سپس چندین عدد را وارد کرده و وارد انجمن ناظرین شد.

لحظاتی بعد با استفاده از سیستم ریدایرکت، در سیستم خبرکننده آلبوس سیفیت بود

پی ام از پرسی به آلبوس :

آلبوس کجایی پس؟ من نیم ساعته منتظرم. ناسلامتی کلاس جبرانی میخواستم ها.


و سپس دکمه سند را زد.

در همین لحظه

گلگولدور (1) در دستانش احساس سوزش و خارش کرده و طبق عادت با کوبیدن آن بر زمین باعث زمین لرزه گردیدده و باعث میشود گلگولدر(2) به شدت کف پاهایش درد گرفته و با زمین خوردن کمر گلگولدر(1) را نیز درد اورده و براثر افتادن او برزمین، زمین لرزه ی دیگری را به ارمغان آورده و با این اتفاقات پیچ در پیچ مغز خواننده ی این پست را داغون نماید!

سرانجام گلگولدر(2) و گلگولدر(1) با ملق زدن های فراوان به در تالارخصوصی گریف رسیدند و از آنجا که توان ایستادن ملق ها در آنها نبودد به سرعت در شکم بانوی چاق فرو رفته و به درون کلاس خصوصی فرو میروند.

گلگولدرها:
- کدومتون آلبوسه؟
گلگولدرها: مــــــــن.... و بلافاصله گفتند: نه باو من که گلگوماتم!
پرسی :


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۱ ۲۳:۱۹:۱۷
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۱ ۲۳:۲۴:۵۳
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۱ ۲۳:۲۷:۴۲
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۱ ۲۳:۲۹:۲۰
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۱ ۲۳:۳۲:۰۴
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۱ ۲۳:۳۳:۲۸

تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۸۷

الفیاس  دوج old2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۵ چهارشنبه ۹ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۱۴ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 85
آفلاین
در كافي نت
پيش از آنكه كسي بتواند كاري انجام دهد گلگو از كافي نت خارج مي شود و با فرياد هاي عشقولانه: پرسي كو؟ پرسي كو؟ رهسپار تالار گريفندور مي شود.
تدي: ليلي چند تا از بچه ها رو بفرست كوييرل رو بيارن اينجا تا برق اومد يه كاري بكنه! چند تا تون هم بياين بريم دنبال گلگو.
به اين ترتيب گريفندوري به دو دسته تقسيم ميشوند.

در گوشه اي از هاگوارتز كوييرل با رايانه قابل حملش كه اندكي شارژ داشت وارد سيستم مي شود. بعد از چند دقيقه شروع به غرغر كردن مي كند:
-اوه اوه... ببين ليلي چي كار كرده! بهش گفتم دو تا دامبلدور امكان نداره هااااا! اينجا چرا سه تا پرسي ويزلي هست؟ چرا امشب تو جادوگران ماه كامل ميشه؟ اين دو تا گلگولدور كين؟
حتما نتيجه ايجاد تو تا دامبلدوره كه ناقص مونده! البته حل اين يكي زياد مشكل نيست. اگه يكي اون يكي رو لمس كنه اونوقت يكي ميشن! اونوقت تكليف گلگو چي ميشه؟

در حاشيه جنگل ممنوعه
دنيس: نيخوام! نيخوام! آزمون هوش بايد با حضور هر چهار تا گروه برگزار بشه! داور بايد بي طرف تر انتخاب بشه... هممم! مثلا, مثل... مثل... خــــــودم!
پيوز: يا حتي مثل من!!
گابريل دلاكور: قبوله! آزمون هوش بايد با حضور هر چهار تا گروه برگزار بشه, يعني اتحاد ريون و حزب اسليترين.
يكي از ريوني ها: اولا اين كه شد دو تا گروه! دوما اتحاد اسليترين و حزب ريون درسته!
دلاكور: آفرين! تو با اين هوشت چرا ريوني شدي؟؟؟ حالا راه بيفتين بريم دو تا گروه ديگه رو هم از تصميممون مطلع كنيم.

در دستشوي حاوي دامبل
در دستشويي به شدت باز ميشود و جماعتي بس خز و خيل وارد آنجا ميشوند.
صداي بليز كه از شوق مي لرزد صدا ميزند: دامبولي بابا! دامبول اسليتريني خودم كجايي؟
-اينجا نيايين! نمي خوام منو با اين قيافه ببينين!
-اي بابا اين چه حرفيه. تو الان باعث افتخار مايي! بيشتر از صد و نيم در صد پست هايي كه تو سايت زده ميشه حاوي نام تو هستند... تو كه يك اسليتريني اصيل هستي!! تو باعث برتري ما هستي...

بليز ادامه ميدهد: اگه باور نداري بيا اينجا! بليز رايانه قابل حملش را در مي آورد و مي گويد: ببين... اسم تو همه جا هست...اِ... اين ديگه چيه؟ چرا اينطوري شده؟ اين "گلگولدور" ديگه كيه؟ همه جا اسم اونو نوشته! بليز چشمانش را مي مالد و دوباره به صفحه نمايش خيره مي شود: گلگولدور ديگه كيه؟ نكنه... يعني اينكه ممكنه؟ نـــــــــــه! بدوين كوييرل به ما خيانت كرده...

-چي شده بليز؟ يكي از اسلي ها مي پرسد.
-نمي دونم! ببينم دامبل! اسم رمز تالار اسليترين چيه؟
صداي توام با هق هقي جواب مي دهد: خون اصيل شجاع!
-فقط نصفش درسته! بياين بريم كه كوييرل بهمون خيانت كرده. پونصد گاليون عزيزم پريد.

ملت اسلي با سرعت,‌در حالي كه صداي پايشان دستشويي را مي لرزاند, به سمت كافي نت مي روند.
در دستشويي به آرامي باز مي شود و دامبل خارج مي شود. به آرامي به خود نگاه مي كند. انگشتش را به آرامي بر شكمش فشار مي دهد و چهره خود را در آينه نگاه مي كند: واييي! نصف ريشم برگشته. نصفم درست شده. حالا شايد بتونم نصف كلاس خصوصي هام رو با پرسي برگزار كنم.
دامبلدور اين ها مي گويد و ناگهان جيغ مي كشد: پـــــــــــــــرسي! و در حالي كه با انگشت ريش نصفه نيمه اش را تاب مي دهد به سمت تالار گريفندور مي دود.
----------------
نقل قول:
این چیه؟ توضیح خاصی نداشته باشی تا شب پاک می‌شه.

منظورم از اون شكل ها همون رزرو بود!


ویرایش شده توسط سیریوس‌ بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۶ ۱۶:۴۵:۵۸
ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۶ ۱۸:۱۱:۲۷

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۸۷

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
تالار راونکلا
راونی ها بعد از چند ساعت بحث و گفتگو بالاخره راه اثبات برتریشان رو پیدا کردند و به سمت هافلی ها رفتند تا نتیجه بحثشون را به آنها ابلاغ کنند!
گابریل دست هایش را از جیبش دراورد و در حالی که مدام آن ها را از سر پیوز رد می کرد گفت : ما میخوایم مسابقه هوش برگزار کنیم!اصلا فکر اینکه قراره تقلب هم کنیم به مغزتون راه ندین!داور هم از گروه ماست!ادی ماکایه!یه ربع دیگه جلوی جنگل ممنوعه میبینیمتون،فعلا!
دنیس چانه اش را خاراند و گفت:قضیه چی بود؟چرا می خوان...؟قضیه مشکوکه ها!
هافلپافی ها:درسته!
و بعد سر هایشان را برای کشیدن نقشه ای به هم نزدیک کردند!
یک ربع بعد-جلوی جنگل ممنوعه
دانش آموز های راونکلا میز های سرسرا را به جنگل منتقل کرده بودند . اون ها در یه سمت و هافلی ها در سمت دیگر میز قرار گرفتند.
ادی ماکای داور بی طرف مسابقه که کنار راونی ها نشسته بود سوالات خودش را شروع کرد: اولین سوال.یه کیلو دامبلدور بیشتره یا یه کیلو کرم فلوبر؟!
- زینگ!یه کیلو دامبلدور!
ادی پاسخ نامه رو نگاه کرد و دنبال جواب گشت و گفت : غلطه!گابریل تو بگو!
گابریل سرش رو به ادی نزدیک کرد و پرسید:جواب چی میشه؟
ادی : معلومه دیگه یه کیلو دامبلدور!
گابریل:زینگ!همین که ادی گفت!
دنیس چیزی که در دستش بود را از خشم فشرد!
پیوز خودش را توی گوش دنیس جا کرد و گفت:آقا دنیس!انقدر فشارش نده!خطرناکه!
دنیس :انقدر بلند حرف نزن!فوقش که تو بیشتر از این آسیب نمی بینی!

کافی نت
کوییرل آهی کشید و گفت:شرمنده ام!سرور ارور میده!نمی تونیم دو تا آلبوس داشته باشیم!
لیلی عصبانی شد و خودش رو سریع به سمت شخص دستار بر سر رسوند و گفت:انقدر به فکر بلاکی که ترفند های مدیریت یادت رفته!
لیلی به سرعت چیز هایی تایپ کرد(البته چندین بار قوم گریف مجبور شدند چشماشون رو ببندند تا رمز عبور لیلی رو نبینند!)و بعد از چند دقیقه لبخندی به بزرگی قاچ هندوانه روی لبانش ظاهر شد و گفت : حله! اینتر!(افکت صدای فشار دادن اینتر!)
هنگامی که 50 درصد از کار تمام شد کامپیوتر از کار افتاد!
لیلی که چهره ی سرخش در آن تاریکی پیدا بود با فریاد هوار زد:این چش شد کوییرل؟!
کوییرل خیلی معصومانه گفت :" خوب این روز ها برق زیاد می ره دیگه!من مزاحم نمیشم!" و سوت زنان از کافی نت خارج شد!
تدی دستش را جلوی دهانش گرفت و موهای صورتی رنگش ناگهان خاکی شد و گفت: می دونید اگه عملیات موتاسیون معکوس نصفه ایجاد شه،چه اتفاقی می افته؟!
ملت:
گلگومات: این پرسی کو؟!


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۶ ۱۲:۴۵:۲۱

دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۸۷

آقای الیوندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۲۴ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
از دستت عصبانیم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 266
آفلاین
دومب دومب دومب ...

ای صدای قدم های گریفیندوری ها بود که به طرف کافی نت هاگوارتز قدم رو می رفتند و در راس آن ها هم لیلی بود. وقتی به جلوی کافی نت رسیدن لیلی فریاد زد :
- افراد به خط بشید. افراد بخ خط بشید.
و در حالی که مثل فرماندهان جنگ ها جلوی سپاه گریفیندوری ها قدم می زد ، فریاد زد :
- حالا وقتشه که برتری خودتون رو نشون بدید. شیپور حمله! مستقیم به کافی نت حمله می کنیم. حمله!!!
تد در شیپور قیف مانندی که دارد دمید و گریفیندوری ها به داخل کافی نت روانه شده و کوییرل را محاصره کردند. لیلی فریاد زد :
- کوییرل.
کوییرل بی توجه به فریاد لیلی به بازی اش ادامه داد. لیلی این بار جیغ زد :
- کووووووویییییییییییرل!!!
مو های نداشتۀ کوییرل بر زیر دستار بوگندویش سیخ شد. سرش را برگداند و گفت :
- بله؟
لیلی گلگومات را به او نشان داد و گفت : اینو دامبلدورش کن.
کوییرل تته پته کنان گفت :
- آخه ... چیزه ... 1000 گالیون ... بارتی!
- چی می گی ؟ درست حرف بزن ببینم.
کوییرل که خشم لیلی و بقیۀ گریفیندوری های حاضر را دید سرش را پایین انداخت و با شرمندگی گفت :
- بلیز و بارتی 1000 گالیون به من دادن که دامبلدور رو اسلیترینی کنم. تازه گذاشتن بارتی رو هم بلاک کنم.
همۀ گریفیندوری ها به فکر فرو رفته بودند که ناگهان پرسی با این حالت گفت : خب! تو اولا باید دامبلدور رو دوباره گریفیندوری کنی چون که نباید اسلیترینیش می کردی و باید گلگومات رو هم به عنوان مجازات دامبلدور کنی.
لیلی که منظور پرسی را فهمیده بود گفت : عجب فکری. چرا به ذهن خودم نرسیده بود؟ یوهووو! گریفیندور با دو دامبلدور!...

*************************************************

ببخشید کوتا بود. این روزا اصلا وقت ندارم.


ویرایش شده توسط آقای الیواندر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۵ ۱۹:۳۲:۵۱

چوبدستی ساز معروف
چوب می خوای؟
تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۸۷

گودریک    گریفیندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۶ یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۴۴ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷
از دره گودریک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
مکان : جایی که دامبلدور رو اینجور وقتا میشه پیدا کرد .
غیــــــــــــژژژ
پرسی به آرامی در مکان مورد نظر را باز کرد.
-عهه اوهو عهه اوهواوهواهو...
پرسی با صدای آهسته گفت:
-کی اونجاست؟ دامبل جونم خودتی؟
-عهه اوهو اوهو اوهو...پرسی عزیزم ، تویی؟ جلوتر نیا...نمیخوام خاطرات خوبی که از من داشتی از ذهنت پاک بشه!!!...
پرسی که در مکان مورد نظر هنوز به دنبال دامبلدور می گشت گفت:
-چی میگی تو؟بچه ها توی تالار منتظرتن...میخوایم با هم برتری گریف رو عملا ثابت کنیم.چه بلایی سرت اومده ،استاد؟
-نمی دونم...مثل اینکه مو هام به صورت معکوس تاس شده.
-اون دیگه چه کوفتیه؟
-نمی دونم از تدی بپرس...ولی فکر کنم من دوباره به جمع اسلی ها برگشتم.برو پرسی...برو به بچه ها بگو دامبلتون از این به بعد باید برتری اسلی رو عملا ثابت کنه...عاااااا عهه اوهو اوهو.
عاقبت پرسی توانست دامبل دور را پیدا کند که سر یکی از مرلینگاههای مکان مورد نظر نشسته بود.هنگامی که چشمش در چشم دامبل دور افتاد از ترس آنقدر عقب عقب رفت تا به دیوار چسبید.در حالی دستش را بر روی قلبش گذاشته بود گفت:
-به حق تنبون خال خالی مرلین...نه این غیر ممکنه.نامردا حتی نگذاشتن سه ماه هم توی گریف بمونی...آه خدای من چگونه جواب ناظران گریف را بدهم...نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!!!
سپس دوان دوان از در مکان مورد نظر خارج شد.
تالار گریفیندور
گـــوپـــــس...(افکت باز شدن در با شدت)
-عهه اوهو اوهو عهه اوهو اوهو...
پرسی در حالی که گریه می کرد وارد تالار شد.لیلی با وحشت جلو رفت و یقه پرسی را گرفت .
-پرسی...پرسی...چی شده؟چه بلایی سر دامبل عزیزمون اومده؟نکنه مرده؟نکنه بلاک شده؟ آره...خودشه...صد بار بهش گفتم دست از آسلام برداره گوش نکرد که نکرد که نکرد...
پرسی با ناراحتی دماغش را بالا کشید و گفت:
-ففففففففففـــــیـــــــــــن...!!نه لیلی ای کاش بلاک شده ، ای کاش مرده بود.دامبل دور رو...
-بنال پس...دامبل دور رو چی؟
-دامبل دور رو موهاشو تاس معکوس کردن.درسته تدی؟
تدی با ترس گفت:
-منظورت موتاسیون معکوسه؟...ای وای.یعنی الان همون ایگور سابق شده...حالا ما چطور برتری گریف رو عملا ثابت کنیم...
لیلی یقه پرسی را ول کرد و روی مبل بزرگ تالار ولو شد.به پیروی از لیلی بقیه اعضا هم روی مبل ولو شدند.در همین حین ناگهان طنین صدای وحشتناکی در تالار پیچید.
-سلام بچه ها...مــــوهاهاهاهاته...
جیمز در حالی که ناخنهایش را می جوید گفت:
-تو کی هستی؟میخوای ما رو بخوری؟
صدا با عصبانیت گفت:
-نه ابله...من روح هوگو هستم...از جزایر بالاک تماس میگیرم.راه حل مشکل شما پیش منه.
لیلی با شوق گفت:
-هان؟...چی؟...چه راه حلی؟
-آروم بگیرین می گم...شما باید شخصیت دامبلدور رو دوباره زنده کنید
پیتر گفت:
-هوگو جان...آخه دامبل ما که نمرده که زنده ش کنیم...
-باهوش...منظورم اینه که باید دامبل دور رو احیا کنید ، یعنی باید بازسازی کنید.به قول تدی موتاسیون کنید.فهمیدین؟
-هان ، کل اینایی که الان گفتی یعنی چه؟
-بابا یعنی یکی بین خودتون باید شخصیت دامبلدور رو بگیره...
-آهان...خب اینو از اول بگو.حالا کی این شناسه رو دوباره برمیداره؟
اعضا در حال مشورت بودند که ناگهان از گوشه تالار صدای غرش گلگومات به گوش رسید.
-یوهاهاهاهاها...خودم جای دامبل دور رو پر می کنم ،ناسلامتی من پسر خوندش بودم...
گریفیندوری ها کله ها را در هم فرو بردند و پس از چندی مشورت قبول کردند که گلگومات بهترین شخص برای گرفتن دامبل دور است.حالا همه گریفیندوری ها برای بازگشت دامبل دور آماده شدند.بازگشتی که اسلی ها حتی فکرش را هم نمی کردند و اینجا پروفسور کوییرل بود که باید وفاداریش به گریف را مثل برتری گریفیندور عملا ثابت میکرد...


دØ


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۰ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
دامبلدور دونه دونه ی پسوردهایی که بلد بود، اعم از پسوردهای قدیمی، پسورد دفتر خودش و حتی پسورد یاهو مسنجرش! رو میگفت تا شاید یکیش همون کلمه ی مورد نظر باشه:

- عشق است پرسی ویزلی؟
- نخیر!
- هر سفیدی که سیفید نمیشه؟
-
- ^@*!!()*&&؟
- ای بی ادب! دیگه پسورد درستم بگی رات نمیدم!

همون موقع دامبل احساس کرد دست چپش به شدت میسوزه؛ با تعجب آستینش رو بالا زد و روی ساعدش متوجه شکل گرفت داغ مرگ شد! در حالی که هر لحظه بیشتر تعجب می کرد، دستی به ریشش کشید، ریشی که مرتب کوتاه تر و تنک تر میشد.

- یا مرلین! این دیگه چه مدلشه؟

جلوی دیوار آینه کاری شده ایستاد و با وحشت به قیافه ی خودش نگاه کرد،موتاسیون معکوس* در حال رخ دادن بود؛ اون داشت کم کم شبیه ایگور کارکاروف میشد!

*در تالار گریفیندور*

لیلی در حالی که منوی مدیریت رو به شکل تهدید آمیزی بالا پایین میبرد، مرتب در حال غر زدن بود:

- بوقی مثلا" کاپیتان تیمه، همه نیم ساعته منتظر آقا هستیم! شیطونه میگه بزنم حذف شناسه اش کنما!

- حالا اونقدر اونو تکون نده، یه وقت دستت میره روی دگمه و زحمات بارون و راجر رو به باد میدیا!

- آخه تد بدون اون هرچی برنامه واسه قهرمانی داریم نابود میشه!

- ما برتری گریفیندور رو عملا" ثابت میکنیم؛ با دامبل یا بی دامبل!

جیمز این جمله رو گفت و منتظر عکس العمل پرسی نشست!

- من میرم دنبالش! میدونم اینجور وقتا کجا میشه پیداش کرد

پرسی در حالی که دستانش رو بهم می مالید، بدون اینکه وقت رو تلف کنه از تالار بیرون رفت و شروع به جستجوی دامبل محبوبش نمود.


----

* موتاسیون معکوس: اصطلاحی در ژنتیک که وقتی یک صفت قدیمی که تبدیل به صفت دیگه ای شده بود، دوباره در شخص ظاهر میشه به کار می برند!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۵ ۱۱:۳۲:۴۳

تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۶:۵۴ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۸۷

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
اسلي ها فكر فوق العاده كثيفي رو در سر مي پروروندن. با همان دو ميلي گرم مغز سرشان با هم گفتند:

- خوب حالا چطور بايد اونو اسلي كنيم؟

- كم كم دارم به وجود عقل در شما شك ميكنم

- ما همون شكتو هم از بين مي بريم

- آخه شتر مرغاي نژادپرست!شما اينو نمي فهميد كه مسوول ايفاي نقش كوييرل هست؟

- چرا مي فهميديم كه چي حالا؟

- خوب وقتي يه رشوه اي به سر روش بكشيم مطمئنا يه دست كاري تو گروهش مي كنه درسته؟

-آره اينو هم مي فهميديم! ما فقط نمي دونيم چه راهي واسه تغيير گروهش هست؟

-

نيم ساعت بعد... كافي نت هاگوارتز!

بكس اسلي مي دونستند كه كوييرل تمام وقتشو اين جا صرف مي كنه. به محض ورود اونا به كافي نت همون بوي خز شد سير به مشامشون رسيد. در حالي كه با يه دست بينيشونو گرفته بودند و با دست ديگه چوبدستيشونو سرانجام به استيشني كه كوييرل در آن مشغول پستيدن بود رسيدند.كوييرل بدون اين كه متوجه لشكر 50 نفري كنارش باشد همان طور مشغول بلاك كردن و عزل و نصب بود

- اهم اهم!

- تق تق تق تق!(افكت صداي كيبورد)

- اهم! اهم!

-تق تق تق تق پاق!

- سلام عرض شد!

- فرمايش؟

رفتار كوييرل كم كم آن ها را عصباني مي كرد.شايد اگر به كوييرل احتياج نداشتند، الان اسكلت كوييرل در حال تايپ بود.

- غرض از مزاحمت يه كاري با شما داشتيم. ببخشين مي خواستيم ببينيم مي شه يك شناسهرو تغيير گروه بدين؟

- در صورتي كه كمتر از 50 تا پست زده باشه مانعي نداره.

- آخه راستش مي دونيد. اين كسي كه مي خواد تغيير گروهش بديم...

- مي خواين تغيير گروهش بدين؟ مگه خودش دست و پا نداره بياد؟

همان چيزي كه از آن مي ترسيدند در حال رخ دادن بود. كوييرل كسي نبود كه دست به همچين اعمال كثيفي بزند.

- كوييرل عزيز! تو رو خدا گوش بدين. موقعيت گروه اسلي در خطره.حالا اگه شما با يه مبلغي نرم تر مي شيد اشكال نداره! قيمتو عرض كنيد

- خوب اجازه بدين نرخ تعويض گروه با رشوه رو نگاه كنم!!!!!!!!

و مشغول ورق زدن كتابي با عنوان قوانين السايت(!!) اثر پروفسور علي نيلي شد

- آها پيداش كردم. نرخ اين نوع تعويض گروه، 1000 گاليون هست به علاوه بلاك كردن يكي از اعضاي گروهتون.هر كاري مي خواين كني سريع تر! كار دارم.

بليز برگشت تا با ارتش مشورت كند. اما به غير از بارتي ديگر اثري از هيچ يك از آنان نبود.

ملت اسلي در بيرون از كافي نت:

بليز رو به بارتي كرد و گفت:

- ناكسا در رفتن. بيخيل! چقدر پول داري؟

- 500 گاليون! تو چي؟

- 500 گاليون!

- بليز مي گم حالا چيكار كنيم پولو؟

- باب تو چرا هيچي حاليت نيست! كاري نمي خواد كنيم! دو ضرب در 500 مي شه هزار گرفتي؟

- آها آره آره گرفتم! حالا يه سوال ديگه! اون شرط دومشو چيكار كنيم؟

- خوب اونم تو زحمتشو بكش ديگه باي!

و پا به فرار گذاشت. بارتي چاره ديگر نداشت.هزرا گاليون را به كوييرل داد و منتظر اجراي شرط دوم بود.

-بلاك شدن درد داره؟

- نه! سريعه! نمي دوني چه كاره لذت بخشي هست

خوب تا سه بشمار تمومه! بله 1...2...3!

بـــــــــــــــيخ!(افكت بلاك شدن)

ملت اسلي از پشت شيشه هاي كافي نت، مجسمه شدن بارتي را نگاه مي كردند. او الان بلاك شده بود و تنها يك مجسمه در برابر آن ها قرار داشت. ملت ارتش بار ديگر وارد كافي نت شدند و مجسمه بارتي را بر دوش خود حمل كردند.

-عجب انسان شريفي بود؟

- خيلي من بهش ظلم كردم! در زمان كودكيم هم خيلي با من مهربون بود.

- حيف بارتي! افتخار هر اسلايتريني بود!

- بس كنيد اينا رو! بارتي الان نقش بوق داره! فعلا آلبوسو بچسبيد .

در گوشه اي ديگر آلبوس دامبلدور كه براي كار واجبي به برج برگشته بود در روبروي بانوي چاق ايستاده بود و هر چه اسم رمز را مي گفت او را راه نمي داد.


ویرایش شده توسط پیتر پتی گرو در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۵ ۷:۰۲:۱۹

[b]تن�


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ سه شنبه ۴ تیر ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
پول را در جیب خود قرار داده و به دنیس خیره شد.لبخند ولدمورتی زد و دستانش را بهم مالید.بسوی قلم پر تند نویسش رفته و کلمات نامفهومی را بلغور کرد.قلم پر بسرعت اسنیچ چرت وپرت ها را نوشته و نقطه ای در پایان چرت وپرتها نهاد.


در اون گوشه هاگوارتز،جایی بسیار تاریک و وحشتناک،ملتی بیکارو بس خز مشغول گفتن چیزهای خز تر بودند. گابریل دستی به...(ریشم نداره که من بگم به ریشش کشید) موهایش کشیده و نگاهی آستکبارانه ای به بروبچز راون کرد.
- باید این بار نشونشون بدیم.بار قبل اومدیم کلاس بزاریم شرکت نکردیم.این بار باید پوزشونو به خاک بکوبونیم.بزنیم شپلخشون کنیم.ماکزیموم جریوس!!

نگاهی به دور و بر خود انداخت و با صدای اروم چیزایی بس مشکوک پچ پچ کرد.بعد از اتمام پچ پچ ها و خزوخیل بازی ها از نوع راونی،راونی ها تریپ گروه برتری دراورده و به از خود صدای های بسیار بیناموسانه ول دادند.



در اون یکی گوشه هاگوارتز،یکم پایین تر در کنار دخمه و دفتر اسنیپ پیر و مو دراز، بلیز و دارو دسته مشغول کشیدن نقشه و بررسی و این چیزا بودن.بلیز همچون دایی جان ناپلئون در برابر گروه رژه رفته و برای گروه اسلی سخنرانی میکرد:
اسلی های عزیز،گروه محترم.ویکتور هوگوهای سایت،احمقها خل و چل ها بیشعورها چند بار بهتون بگم به اینا رو ندید؟چند بار گفتم نزارید اینا قدرت رو در دست بگیرن؟الان نه وزیر سایت اسلیترینیه،نه مدیر سایت اسلیترینیه البته بجز بارن هم که قربونشون برم هر سه سال سه سال یک دقیقه میاد اینجا،اون یک دقیقه هم تو مرلینگاه میگزرونه.حتی دامبلول سایت هم اسلی نیست!!فقط یک لرد داریم.البته سایشون مستدام.باید برتری خودمون رو نشون بدیم.باید کودتا کنیم.من تحقیق کردم فهمیدم که شخصیت دامبول الان تو همه پستها هستش.خیر ندیده توی پستهای منم اومده.اگر ما اونو اسلیترینی کنیم،اون وقت یک اسلیترینی توی همه پستها هستش.باید دامبولو اسلیترینی کنیم.اینجوری برتری خودمون ثابت میشه.باید یک راهی براش پیدا کرد!!

ملت اسلیترینی در فکر فرو رفتن.بیشتر فرو فتن.یکم دیگه فرو رفتن ولی تا غرق نشدن از فکر اومدن بیرون.یعنی چطور میشه همچین کاری رو کرد؟

_________________
گروه همیشه قهرمان گرف رو برای نفر بعدی میزارم که خودش قهرمانی مارو نشون بده.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۴ ۲۱:۵۰:۳۶



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ سه شنبه ۴ تیر ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
فلش بک باشگاه هافلی های جوان!1

دنیس با چهره ای بر افروخته قدم میزد و بقیه اعضای گروهش با ناراحتی و دلهره فروان بهش خیره شده بودن.از اون طرف پیوز برای اثبات قدرتش به هم گروهیاش هی میرفت اون ور اتاق و دوباره از دیوار بر میگشت.

-نه پیوز نیاد بهتره..نمیخوام بهونه بدم دست این گریفی ها.
-تو رو خدا دنیس..به خدا منم خیلی میتونم بهتون کمک کنم..ببین میتونم برم اونور دیوار.
-اونور دیوار رفتن فایده ای نداره..تو هیچ فایده ای برای ما نداری!
- ،مثلا خودت خیلی فایده داری تنیس؟ !

و با ناراحتی از دیوار عبور کرد و دیگر برنگشت.دنیس از سر آسودگی آهی کشید و با آرامش بیشتری بر روی صندلی مدیریتیش نشست.

-آخخخخخخخ..این تیزی چی بود روی صندلی من؟ !
ملت هافل:
دنیس با خشم بلند شد تا اونا رو تنبیه کنه ولی به سرعت به این نتیجه رسید که فعلا بهشون نیاز داره.پس لبخند شیرینی زد و زیر لب گفت:

-بذارید این کار تموم بشه،یه بلایی سرتون بیارم.. !

ساعت ها بعد!

هنوز همه اونجا نشسته بودن و به دنیس خیره شده بودن که به شدت به فکر فرو رفته و به نقطه ای زل زده بود.دستانش بر روی میز میزد و با دندون هایش لبانش رو می جویید.

-دنیـــــس..میشه بگی ماموریت امروز ما چیه؟
-ما یه هدف بیشتر نداریم..در واقع یه کار بیشتر ازمون بر نمیاد،اونم تخریب چهره اعضای گروه های دیگست.فقط با این کار برتری خودمون رو میتونیم نشون بدیم.
ملت هافل:

پایان فلش بک!

اعضای هافلپاف تازه به نشریه تازه تاسیس هاگوارتز رسیده و در حال صحبت با مدیریت این نشریه بودن!همچنان مقداری پول از جیب دنیس در آمد و در دستان مدیر نشریه قرار گرفت.

در طرف دیگه راونکلاویی ها در حیاط هاگوارتز نشسته بودن و در حال مشورت های آخریه بودند.

----------------
شرمنده کوتاه شد..امروز کار زیاد دارم،فردا هم اصلا وقت ندارم!هر چی کوتاه تر،راحتتر ادامه!




Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ سه شنبه ۴ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
این یویوی من اینجا باشه تا برگردم !
برگشتم !

*****************
سوژه جدید : کدام گروه برتر است ؟!

دیش !
دیش !
دیش !
دیش !


چهار در مخفی در چهار گوشه ی هاگوارتز به دیوار مقابلشان برخورد کرد ، در آستانه ی حفره ی تابلوی بانوی چاق ، پرسی ویزلی با لشکری که پشت سرش تجمع کرده بودند ، سینه اش را با غرور جلو داده و با اخم اطرافش را از نظر گذراند و سپس با ارتش وایت تورنادو به سمت سرسرا حرکت کرد .

چندین طبقه پایین تر ، در اعماق دخمه های تاریک پروفسور اسنیپ ، در سنگی تالار اسلیترین باز شد و بلیز زابینی همراه با دیگر اعضای عضو اتحاد اسلیترین وارد راهرو شده و به سوی سرسرا رفتند .

اعضای حذب در گوشه ی دیگری از هاگوارتز پاسخ سوال مجسمه ی نگهبان را داده و به رهبری گابریل دلاکور از تالار خارج شده و راه سرسرا را در پیش گرفتند .

دنیس ، سرپرست گروه هافلپاف ، همراه با اعضای باشگاه هافلپافی ها در مخفی طلایی رنگ تالارشان را در با خشونت باز کرد و با چهره ای گرفته به سمت سرسرای هاگوارتز حرکت کرد .

اعضای هر چهار گروه ، در حالیکه با اقتدار قدم برمیداشتند ، بی توجه به غرغر های فیلچ و اخطار های اساتید ، تنها به فکر یک چیز بودند : ثابت کردن برتریشان !


ویرایش شده توسط جیمز هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۴ ۱۴:۳۴:۳۱







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.