سوژه ی جدید:
باجه تلفن وزارتخانه: دیری رینگ، دیری رینگ! - هن!؟
- الو؟سفرهای علمی؟ سفرهای علمی؟
- تموم کردیم. شفرهای عملی داریم فقط.
مورفین گوشی را گذاشت و زیرلب غرغر کرد:
- شَدبار گفتم یه دفتر برا منم بشاژین من وژیرم. اون رانده شدگان که رانده شدگانه کلوپش شد شتاد. من هنوژ تلفن چی ام!
دیری رینگ، دیری رینگ!- ها؟
- جناب وزیر؟
- هن!؟
- کاراگاهم قربان. برای گزارش ماموریت خدمت برسم؟
- بیا تو.
تلفن قطع شد و در بلافاصله باز شد، هری پاتر که در آستانه ی در ایستاده بود باجه (!) ی قرمز رنگی را که در دست داشت تا کرد و در جیب ردایش چپاند.
احترام نظامی گذاشت و رو به مورف گفت:
- گزارش میدم جناب وزیر! طی یک سری عملیات گازانبری اصغر گوش بُری ِ خفن، با بر و بچ مقر ریختیم تو محل و بچه ها محاصره کردن منطقه رو و منم که خوشتیپشون بودم پریدم و خرگوشه رو گرفتم قربان!
مورفین خمیازه ای کشید و درحالیکه سیم تلفن را دور انگشتانش می پیچاند گفت:
- تو اخراجی پاتر.
- وات!؟
- تو آخه چژوری کاراگاه دولت منی؟ چه فکری کردی که موندی و درو نشدی؟ من چقد گفتم کلید ملید تو کارم نیشت و هر چی هشت داشه!؟
- سرنگونم کردی مورف، نیگا:
هری این را گفت و در حالیکه اشک هایش کف اتاق می ریخت و خون به مغزش نمی رسید، همونجوری سرنگونانه از اتاق بیرون رفت.
باید به جینی میگفت که دیگر گوشت و مرغ و تخم مرغ نخورند.
دره ی گودریگ – چند ساعت بعد:-منو از خونه ی بابام ورداشتی آوردی تو دره!
هیچی نگفتم! گفتی هر روز برو سر قبر ننه م سنگشونو بشور و بساب و احترامشونو نیگه دار، هیچی نگفتم! هر شب و نصفه شب این بچه رو از پنجره پرت کردی قبرستون سر کوچه که " پسرم آل سو! برو ننجون برات قصه بگه!" تا مثلا شجاع بار بیاد! هی گفتم نکن مرد! این راهش نیست! فرت رفت و افتاد تو هافلپاف بچه م!
آل سو که چه عرض کنم، تسویی شد واس خودش افتاد به جون داداشش جیمونگ! بعدشم که هی ورژن های بعدیش لاگ کردن یکیشون افتاد گریف؟! نه! افتاد؟!
حالا دیگه روت اونقدر زیاد شده وایسادی تو چشمای من نگاه می کنی
میگی مرغ نخر؟! من تو خونه ی بابام مرغ پرور بودم! هر روز صبح تخم طلا جمع می کردم از زیرشون! ببین کارم به کجا کشیده!
ای خدااااااا منو بکـــــــــــش!! جینی همزمان با این فریاد ها مشت ها بر قفسه ی سینه اش می کوبید و داشت می رفت که خودش را از دره ی گودریگ پرت کند پایین که صدای شوهر را شنید:
- جینی، دو روز دندون رو جیگر بذار. مگه من اینجوری (
) ام که نتونم کار پیدا کنم؟ ناسلامتی هری پاترم! از خداشونه ملت که منو بذارن مدیر پروژه مروژه و این صوبتا! کم الکی بودم مگه؟ جون ِ سگ داشتم من ها!
!
هری این را گفت و بی توجه به جینی که خودش را از دره پرت کرده بود پایین، صفحه ی نیازمندی های پیام امروز را ورق زد.