هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۱
#41

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
ادامه از شیون آوارگان



هوا گرگ و میش بود . جغدی پرواز کنان روی درخت نزدیک آسایشگاه نشست و سرش را 180 درجه چرخاند و به در آن زل زد . سکوتی مرگبار بر فضا حاکم بود . باد تندی می وزید و شاخه ها را می رقصاند . هیچ جنبنده ای در محوطه به چشم نمی خورد . دور تا دور آسایشگاه سیم خاردار های پیچ در پیچ کشیده شده بود . و آثار تکه لباسهای گیر کرده لابه لای آنها به چشم می خورد . از وقتی آسایگاه به دست مرگخواران افتاده بود دیگر کسی نتوانسته بود از آن خارج شود. شکنجه گاهی شده بود برای خودش....

ترققق.....تروققق......

سه ساحره به همراه دو محفلی جلوی در خانه سالمندان ظاهر شدند .
الفیاس (بابا پرسی) در حالیکه می لرزید : م...م....من هنوز جوونم ، به جوونیم رحم کنین .... کندرا بوس کوچولو رو به من سپرده ... باید بزرگش کنم.... نذارین یتیم بشه ....

لینی :
رز : نگفتم این پیرپاتال یه طوریش میشه ! الانم معلوم شد آلزایمر هم داره ...

بلا قهقهه ای زد و زنگ آسایشگاه را به صدا درآورد .

-کیه ؟؟ کیه ؟؟ اومدم بابا .... یکم صبر کنین ...

... ججججررررر.....
در با صدای زمختی باز شد و شبح گوژپشتی در تاریکی نمایان شد . شبح گوژ پشت با چراغ زنبوری در دست با زمزمه ای کرد : .. رمز ورود ؟؟
بلا : آنتونین با ما م آره ؟؟ اوووومم .... صبر کن ببینم چی بود ؟؟؟ ... آهاااا....
بلا حالت گولاخانه ای به خودش گرفت و گفت : ... اهممم ... پهلوانان هرگز نمی میرند...

آنتونین دررا با صدای گژژژژژژژژژ ی باز کرد .....



ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۶ ۲۰:۵۴:۰۶

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۱
#42

چوچانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۱ شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۰:۵۳ سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۵
از برج ریون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
بابا پرسی مثل چوب خشک وای میسه و تکون نمیخوره و مرگ خوار ها کشان زکشون اونو تو میبرن
و اما محفلی ها:
الفیاس و جینی نشسته و ماجرا هایی که اتفاق اوفتاده رو با اب و تاب میگن و همه خوشن که تا این جا هیچ چیز نشده که یکهو
شترق!چو-جینی وارد میشه
دامبلدور :چرا انقدر زود برگشتی چیزی شده؟
چو:ترستالمون زائید بابا پرسی بردن خونه سالمندان تا 5 ساعت دیگه هم که به حالت اول بر میگرده .
ملت محفلی:



پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲:۴۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۱
#43

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
خانه سالمندان

الفیاس(بابا پرسی) به همراه بلاتریکس و لینی و رز وارد خانه سالمندان میشن و با ترس و لرز به آنتونین نگاه میکنن.

آنتونین:

ملت در صحنه:

آنتونین: نترسید شوخی کردم. چیه مگه؟ روحم دیگه خب. روح ندیدید تا حالا؟ چیه مگه؟ آب بگیرم نون بگیرم؟

لینی: نه نه دست شما درد نکنه شما تشریف ببید ما خودمون کارارو انجام میدیم!

آنتونین که میره و همه یه نفس راحتی میکشن ناگهان صدایی شبیه انفجار کپسول گاز شنیده میشه و لینی و بلا و رز و الفیاس(بابا پرسی) میدوند جلوی در اتاقی از خانه سالمندان که صدای انفجار از اونجا اومده. همه گرخیدن که ناگهان جینی با صدای پقی ظاهر میشه.

الفیاس(بابا پرسی) که اینقدر ترسیده که علت اومدن جینی رو نمیتونه بپرسه میگه:
اوه مای... جینی، دخترم، خدا خیرت بده بیا برو ببین تو این اتاق چه خبره!

جینی که از همه جسورتره میره تو اتاق ولی هیچ چیزی نمیبینه یه مدت میگرده تا اینکه روی تخت سالمند اون اتاق یک بچه سیبیلو رو میبینه!

جینی: اوووم این اتاق کیه؟

الفیاس(پدر پرسی) در اتاق رو نگاه میکنه که روش نوشته آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور! و میگه: چی پسر من؟ پســـرم! پســـــرم!

دامبلدور: پدل پدل


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۶ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۱
#44

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
از موی صورتی خوشم میاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
ملت در صحنه:
دامبلدور:
(تو فکرش:اینا چرا همچی شدن؟!مگه من چمه؟!)
:ملت در صحنه:این جا چه خبره؟


_________________

از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏
ارزشی تیز هوش
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۱
#45

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۱۶:۴۰
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
خلاصه ماموریت محفل ققنوس تا پست شماره ۴۳ :
به خاطر اینکه اسم واقعی و بدل رو نوشتن سخته من هرجا الفیاس و جینی واقعی بودن ‏،‏ اونوقت می گم اصلی ‏.

جینی و الفیاس اصلی در حال استراحت و تخمه شکستن در محفل با بقیه دوستان هستند و ماجراهای خود را تعریف می کنند ‏،‏ که چو و بابا پرسی توسط لینی و رز گرفتار شده اند و برای انجام ماموریت مجهولی به خانه سالمندان برده می شوند در آنجا با روح آنتونین مرحوم که به عنوان سرایدار در اونجا خدمت می کنه روبرو می شن و الفیاس از ترس سرجاش خشک می شه و جینی به طور مخفیانه بعد از دیدن صحنه خشک شدن الفیاس به محفل اپارات می کنه و با اطلاع دادن تمام جزئیات اعلام می کنه که الفیاس تا ‏۵‏ ساعت دیگر به بابا پرسی تبدیل می شه ‏،‏ با فهمیدن این خبر خود جینی اصلی به جای چو به خانه سالمندان اپارات می کنه و اونجا الفیاس رو می بینه که به زور اونو به یه جایی می برن ولی در این حین الفیاس مقداری چرت و پرت می گه که تقریبا لو می ده اون بابا پرسیه ولی مرگخوارا اون حرفا رو به حساب معیوب بودن ذهن الفیاس و آلزایمر می گذارن و در حین این گفتگو ناگهان بابا پرسی اتاقی رو می بینه که بالا سرش نوشته بود ‏:‏ آلبوس پرسیوال ولفریک برایان دامبلدور ‏.‏ با دیدن این صحنه الفیاس به حالت غش میوفته و جینی که در اون حالت شجاع ترینشون بود در رو باز می کنه و با یه بچه کوچولو ولی سیبیلو ( عکسش در پروفایل آلبوس هستش ) روبرو می شن و الفیاس در این حین ناگهان فریاد می زنه ‏:‏ پسرم ‏...‏ پسرم ‏...‏ و بچه هه جیغ می کشه ‏:‏ پدل ‏...پدل ‏...
ملت در همه جای جادوگران ‏:

خوب بچه ها اینم از خلاصه برین ادامش بدین منم میام ‏.‏ ‏


ویرایش شده توسط الفیاس.دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۷ ۲۰:۴۷:۲۷

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۱
#46

چوچانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۱ شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۰:۵۳ سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۵
از برج ریون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
رز و بلا:
لینی : این یعنی چی پسر پدل؟
جینی که میبینه داره خراب میشه در رو میبنده
لینی باز کن اون در رو ببینم این بچه این جا چی کار میکنه؟ چرا نوشته البوس دامبلدور؟ این شبه کجاست؟
آنتونین:
آنتونین:چه خبره این جا خو نه سالمندانه سه نفر با این داد به من پیوستن!
لینی: بببخشید یه سوال داشتیم جریان این اتاق با بچه چیه؟
آنتونین:این اتاق رو ...
بلا که تازه از شک در اومده بود گفت این اتاق رو مای لرد به من گفته بود برای دامبل بگیرم
آنتونین:داشتم حرف میزدمااااااااا
لینی شما بفرمایید
آنتونین:اتاق همونیه که بلا گفت ولی کدوم بچه رو میگید ؟
تا در رو لینی باز میکنه
الفیاس: پسرکم
دامبلدور: پدل پدل
جینی در رو دو باره میبنده و میگه اول الفی ببرید بیام اسراغ این
والفیاس به دست اون سه روحی کهبا جیغ لینی درست شدن سپرده میشه
لینی دو باره در رو باز میکنه
آنتونین: این کیه این جا من تا حالا انو ندیدم :
لینی:حالا صاحاب نداره خلاصش کنیم
جینی : وای نه بچه گناست من میزارمش دم یه دری
رز: اخه کی با این سیبیلاش ورش میداره
جینی:مردم که مثل ما نیستن!
و جینی مثتقیم به سویمحفل اپارات میکنه


ویرایش شده توسط چوچانگ در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۷ ۲۱:۳۶:۲۷
ویرایش شده توسط چوچانگ در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۷ ۲۱:۳۹:۰۶


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۱
#47

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۱۶:۴۰
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
شبح ها الفیاس ( بابا پرسی ) رو که تو شوک بود رو می برن یه گوشه پرت می کنن و می رن ‏.

شماره ‏۱۲‏ ،‏ میدان گریمولد ‏،‏ لندن ‏،‏ انگلستان ‏،‏ اروپا ‏،‏ کره زمین ‏،‏ منظومه شمسی ‏،‏ کهکشان راه شیری ‏،‏ ‏....:
جینی با بچه ای در بغل وارد و چهره ای خسته بخاطر اتفاقات خانه سالمندان وارد مقر میشه ‏:
ملت محفلی ‏:‏ ااااااا ‏....‏ ‏
جینی ‏:‏ جمع کنین خودتونو ‏،‏ ‏ ،‏ تو خونه سالمندان بود آوردمش ،‏ اونا می خواستن بکشنش ! راستی آلبوس کجاست ؟ ‏
الفیاس ‏:‏ بعد از اینکه تو رفتی یهو آلبوس آتیش گرفت و ناپدید شد !‏
جینی ‏:‏ پس یعنی ‏...‏!‏
استرجس به حالت گولاخانه ای وارد کادر می شه و می گه ‏:
پس یعنی اینکه اون افسانه که میگه البوس هر شصت سال یه بار مثل فاوکس آتیش می گیره و دوباره از نو متولد میشه ‏،‏ حقیقت داره ‏.
چو ‏:‏ پس یعنی این بچه زشت و سیبیلو و ‏....‏ دامبل هستش ؟
استرجس ‏:‏ آره متاسفانه !‏
کل ملت محفلی از آغاز جهان ‏:‏ ‏
جینی ‏:‏ حالا بیایین اینو نگهش دارین و یه فکری به حال بابا پرسی بیچاره بکنین که تا ‏۱.۵‏ ساعت دیگه بر میگرده حالت اولش !‏
الفیاس ‏:‏ جینی بیا باهم بریم اونجا من و بابا پرسی جامون رو عوض کنیم ‏.‏ ‏
جینی ‏:‏ باشه !‏
استرجس ‏:‏ ما ‏۴‏ ساعت منتظر شما می مونیم اگه خبری از شما نشد هممون می ریزیم اونجا ‏.
کل محفلی ها ‏:‏ پوووووووف ! این چه بوییه ؟
دامبلدور ‏:‏ اوووه ‏..‏ اوووه ( افکت گریه کردن ) پوشکم رو عوض کنین ‏،‏ زود باشین ‏...‏ اوووه اووووه !‏
محفل ‏:
و در این حین جینی و الفیاس غیب می شن و تا به داد بابا پرسی برسن و استرجس فوری اسنیپ رو یه جوری احضار می کنه و بهش میگه معجون افزایش شن رو سریعا درست کنه تا البوس به موقع حاضر بشه ‏.

خانه سالمندان
جینی :‏ الفیاس بیا دیگه !‏
الفیاس ‏:‏ یه لحظه صبر کن اینجا رو نگاه کنم بعد ‏...
ججججججررررررر ‏.....
الفیاس ‏:‏ ‏
جینی ‏:‏ برو کنار ببینم ‏،‏ اونجا چیه ؟

و جینی در درون تختی مینروا مک گوناگال را می بیند که با حالت ‏ به الفیاس نگاه می کند ‏.‏ ‏
و ‏....


ویرایش شده توسط الفیاس.دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۸ ۰:۱۲:۵۴

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۸:۵۰ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۱
#48

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
از موی صورتی خوشم میاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
جینی:ای بابا یکی دیگه !نه !
مینروا:
الفیاس :اینکه از آلبوسم کوچیک تر شده
جینی :تو با مینروا برو محفل منم میرم سراغ اسنیپ که برای5،6نفر معجون افزایش سن درست کنه.
الفیاس:حالا چرا 5،6 نفر؟
جینی:خوب معلوم نیست چند تا محفلی دیگه داشته باشیم؟؟؟
و...


_________________

از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏
ارزشی تیز هوش
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۱
#49

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۱۶:۴۰
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
با عرض معذرت ‏،‏ پست نیمفادورا تانکس نادیده گرفته میشه ‏.
ادامه از پست قبلی خودم ‏:
الفیاس و مینروا ‏:‏
جینی ‏:‏ اول این ‏: بعدش این ‏: :vay: .‏ الفیاس خودتو جمع کن ما یه ماموریت داریم که باید انجام بدیم ! ‏
الفیاس ‏: :bigkiss: و ‏....‏ ( censored‏ )‏
جینی ‏:‏ اوهوی ‏،‏ پیر چوپون آلزایمری ‏،‏ با تو ام ‏.‏ ‏
الفیاس و مینروا ‏:‏ ( هنوز همون بالایی هستن )‏
جینی از سر براه شدن و برگشتن الفیاس قطع امید می کنه و خودش می ره سر وقت بابا پرسی که هنوز یه جا افتاده و به شکل اولش در اومده !‏
جینی :‏ بابا پرسی بیا ،‏ باید تو رو از این جا ببرم ‏.‏ ‏
پرسیوال ‏:‏ نه من نمیام ‏،‏ من بوس کوچولوی خودمو می خوام !‏
جینی ‏:‏ ‏ .‏ خدایا ‏،‏ منو به خاطر کدوم گناه نکرده ام گرفتار این آدم فضایی ها کردی ؟ اینا اگه درست بشو بودن خودت درستشون می کردی ! خدایا ‏ :vay:
و جینی با هزار دردسر سعی می کنه بابا پرسی رو جمع کنه !‏

کمی قبل مقر فرماندهی ‏:
استرجس ‏:‏ دستت درد نکنه سورس ‏،‏ اگه تو نبودی ‏...‏ خوب یکی دیگه بود !‏
سورس ‏:‏ تا ‏۲‏ دقیقه دیگه بر می گرده به حالت اولش ‏،‏ من باید برم تا لرد بهم شک نکرده .
پاق ‏...
۲ دقیقه بعد ‏:‏ ‏
دامبلدور ‏:‏ دستتون درد نکنه وقت بدی اینطوری شد ‏،معذرت می خوام ‏،‏ حالا چی شده ؟
محفلی ها تمام اتفاقات رو به دامبل شرح می دن ‏.
استرجس ‏:‏ محلتشون تموم شده باید بریم !‏
دامبلدور :‏ باشه !‏
پپپپپپپپپپاااااااااااقققققققققق ‏....‏ ( افکت غیب شدن دسته جمعی محفلی ها )‏
تمام محفلی ها در خانه سالمندان ظاهر می شن و بعد از یه ربع در گیری با ‏۳‏ تا مرگخوار ‏،‏ به زور اونارو بیهوش می کنن و حافظشون رو اصلاح می کنن ‏،‏ و بعد خبردار شدن از اتفاقات داخل خانه سالمندان ‏:
همه ی محفلی ها ‏


ویرایش شده توسط الفیاس.دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۹ ۲۰:۳۹:۲۹

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۱
#50

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
آلبوس که یک پیژامه گل منگولی تنش بود و هنوز پستونکش با یه زنجیر به گردنش آویزون بود شروع به قدم زدن و فکر کردن کرد...
که یهو گفت: پس الان اون دوتا تسترال کجان؟؟

جینی و پرسیوال بهم نگاه کردن که ناگهان توجه حضار به محوطه جلب شد:
- عشق تویی ..عاشق منم..مینروا تویی..الفیاس منم..
الفیاس درحالیکه دست مینورا راگرفته بود قدم زنان داشت برایش شعر تراوش میکرد..

ملت:

آلبوس که داشت خون خونشو میخورد رو به به چو گفت:
چو زود برو اون دوتا پیرپاتالو بیار اینجاببینم...
به پیژامه وصله دار مرلین قسم آخرش یا خودمو خلاص میکنم یا این الفیاسو میفرستم دهن نجینی..
جینی ..دخترم .. باید کم کم واسه رفتن آماده شیم...


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۰ ۰:۰۴:۱۰
ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۰ ۰:۰۹:۳۲

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.