هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#75

هلگا هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲
از كجا باشم خوبه؟!؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
هلگا بدو بدو به سمت اتاق هلن رفت و از پشت در گفت:
هلگا:هلن چي شد دوباره؟..بابا من كه هنوز جواب بهش ندادم...تو بيا بيرون من قول ميدم يه كاري برات بكنم...هلن؟لوس نشو ديگه بيا بيرون..هلن در رو باز كرد و با چشمهاي اشكي اومد بيرون،هلگا نفسش رو بيرون داد و گردنش رو كج كرد بعدش گفت:
هلگا:هلن خودت رو ناراحت نكن بيا الان با هم ميريم پيش پيتر..
و دست هلن و گرفت و اون رو كشون كشون برد دم در اتاق پيتر و بعدش در زد...پيتر در رو باز كرد و اومد بيرون با ديدن چشمهاي اشكي هلن كه معمولا خندون بودن تعجب كرد و پرسشگرانه به هلگا نگاه كرد و دستهاش رو به نشونه جريان چيه تكون داد..
هلگا هلن رو به جلوي خودش هول داد و پشتش رو نيشگون گرفت كه يعني بگو باهاش ميخواي بري به جشن...هلن به علامت اعتراض به سمت هلگا برگشت ولي وقتي قيافه مصمم هلگا رو ديد و فهميد كه كاري از دستش بر نمايد رو به پيتر كرد و گفت:
ا..ا..چيزه...هلگا يه دقيقه وشگونم نگير تا بگم ديگه دهه...پيتر..ببين..من..من ميدونم..خب تو از هلگا خواستي كه باهت بياد جشن ولي خب...خب..
پيتر يه نگاه به هلگا كرد و يه نگاه به هلن و بعدش نگاه معني داري به هلگا كرد كه هلگا فهميد پيتر قضيه رو فهميده و براي همين خيالش راحت شد....
پيتر دست هلن و گرفت و گفت بچه ها يه دقيقه بياين تو..من الان ميخاستم بيام دنبالت هلن كارت داشتم و بعد از اينكه هلگا و هلن وارد شدن در رو بست و از قيافه هاي متعجب هلگا و هلن كه انتظار نداشتن ريموس رو اونجا ببينن خندش گرفت...بعدش رو به هلن گفت:
پيتر:راستش هلن جان ريموس از من خواست كه بيام به جشن دعوتت كنم كه باهاش بري...آخه خودش روش نميشد..
و به هلگا و هلن لبخند زد و به ريموس كه سرخ شده بود اشاره كرد...

-------------------------------------------------------------------
موضوعش واضح بود ديگه نه؟...


هاف[size=large][color=FF0066]ل[/co


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#74

هلن هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
از اون جا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
...هلگا داشت فکر می کرد و پیتر رو ورانداز می کرد که هلن و رز هم از خوابگاه بیرون اومدن...
رز با خوشحالی داشت برای هلن ماجرایی رو تعریف می کرد:
_آره داشتم می رفتم که یه دفعه گتا اومد و بهم ...
ولی هلن گرفته به نظر می رسید...وقتی سرش رو بالا کرد چشمش افتاد به هلگا و پیترو بقیه....پیتر که متوجه اومدن رز و هلن نشده بود دوباره گفت:
_هلگا میای ؟بیا دیگه!
هلن بغض کرده بود و به پیتر زل زده بود...
هلگا دهنش رو وا کرد که جواب پیترو بده که چشمش بالاخره به خواهراش(هلن و رز) افتاد و گفت:
_ام...نمی دونم پیتر...روش فکر می کنم حالا...
هلن با ناراحتی روشو برگردوند و به خوابگاه برگشت و درو محکم پشت سرش کوبید...
==============
موضوع این بود که هلن امیدوار بود بتونه با پیتر بره ولی وقتی دید اون به هلگا پیشنهاد داده دیگه ناامید شد و حالا نمی دونه چی کار کنه و دوست نداره با کس دیگه ای بره...بقیه هم هنوز اقدامی نکردن...دیگه شب شده و پس فردا جشنه ولی فقط تکلیف رز و گتا معلومه!!!


ویرایش شده توسط هلن در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۸ ۱۲:۵۷:۱۳

[size=large][color=0033FF


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#73

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
- خب اگه قبول نكرد چي؟
- تازه از خداشم باشه!! يه خواننده داره درخواست ميده!
پيتر و سرژ و ريموس و ارني با نگراني جلوي در خوابگاه وايستاده بودن. دو روز بيشتر به جشن نمونده بود و هيچ كدومشون هنوز همراه نداشتن!
- ميگم به نظرتون گتا چه جوري تونست هانا رو راضي كنه؟ تازه خيلي هم راحت اين كارو كرد!
- دخترا همه اينجورين ديگه! يخورده كه حرفاي قشنگ قشنگ بزني راضي ميشن!
از توي خوابگاه صداي نزديك شدن چند نفر شنيده شد. پسرا نگاهي بين خودشون كردن و با قيافه اي كه سعي مي كردن خيلي آروم و خوب باشه منتظر ايستاده بودن.
چند لحظه بعد هلگا و نانسي در حالي كه مي خنديدن از خوابگاه بيرون اومدن.
- سلام بچه ها! روز قشنگيه اي نه؟!
- چيزي مي خواهين به ما بگين؟ ما آماده ايم بشنويم!
- من...يعني نه ..ما...يعني سرژ.. يعني نه..همه...
يكدفعه پيتر كه طاقتش تموم شده بود با لحني تقريبا(!) فرياد گونه گفت:
- هلگا با من ميايي جشن؟!

------------------------------------------------------
خب..پست هاي قبلي طبق اخطاري كه از قبل دادم پاك شدن. سعي نكنين داستان رو زود تمومش كنين.
موضوع پست اين بود كه پسرا مي خوان به دخترها پيشنهاد بدن براي اين كه باهاشون بيان توي جشن.
پيتر از هلگا خواسته و حالا بايد جواب هلگا رو ديد! در ضمن بقيه ي پسرا و دخترها هنوز همراه ندارن....


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۸ ۱۲:۲۳:۰۲

[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#72

نانسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۷ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
از یه جای خوب !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
نانسی : اوه پیتر...من از این مسخره بازی ها خوشم نمیاد....یعنی چی که همه باید شرکت کنن؟
من دو روز بیشتر نیست که رسیدم ، خستم ،بعد م همراه از کجام بیارم؟؟؟
پیتر : اوه.. به من مربوط نیست این یه دستوره....
هلگا : نانسی .. این که خیلی جالب ..وای چقدر هیجان انگیز من میرم دنبال یه همراه خوب....
هلن : اینم خوشه هاااا....
حالا گفتی جشن کی هست؟!
پیتر : دو روز دیگه ...
هلن : آهان....
کم کم اتاق داشت تاریک میشد و معنیش این بود که خورشید کم کم داشت میرفت پشت کوه....
نانسی با لب و لوچه ای آویزون و قیافه ای غمگین گوشه ی خوابگاه نشسته بود و دستاش بین پاهاش و صورتشو بین دستاش قایم کرده بود .
گتافیکس خیلی دلش برای نانسی می سوخت و از طرف دیگم به فرد دیگری قول داده بود بنابراین هیچ کاری از دستش بر نمیومد.....
فقط با لحنی که سعی میکرد دلسوزانه باشه گفت : ناراحت نباش نانسی حل میشه..با لاخره یکی پیدا میشه...
رز : بله باید از خداشم باشه....
-----------------------------------------
تا دو روز دیگه بیشتر فرصت نمونده و بچه ها دنبال پیدا کردن همراه هستن به شدت..اما نانسی اصلا دوست نداره در این مهمونی شرکت کنه و همراهی هم پیدا نکرده... اما شاید اتفاقی بیفته که نظر نانسی نسبت به این موضوع به کلی عوض بشه....!!!!


[b][size=medium][color=993366][font=Impact]همیشه حرفی رو Ø


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#71

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
پيتر: پاشين....پاشين براتون يه مژده دارم...زود ...زود...
- باز هم لابد از همون ايده هاي جالبه(!) نه؟!
صداي سرژ بود كه بعد از سال ها(!) دوباره يه سر به خوابگاه زده بود!!
- نه! يه خبر جالب دارم!
هلگا كه از ناكجا!! وارد خوابگاه شده با خوشحالي فرياد زد:
- قراره به گريف حمله كنيم؟
- سرژ كنسرت مي ذاره؟
- ويليام ادوارد برگشته؟!
- نه گوش بدين...
بعد با جديت!! به اطرافش نگاه كرد تا مطمئن بشه حواس همه به حرفهاشه!
- خب! اولا ورود تازه واردين به تالار مبارك!
بقيه:
- دوما! قراره يه جشن تو مدرسه داشته باشيم! همه هم به صورت زوج!! بايد توي جشن باشن...تا دو روز ديگه هم وقت دارين همراهاتونو انتخاب كنين!
همه:

-------------------------------------------------
خب! در كل موضوع پست اين بود كه پيتر بايد خبري به بچه ها مي داد!
اما سوژه ي نوشته هاي بعدي. قراره يه جشن در واقع شبيه يول بال برگزار بشه و بچه ها به صورت زوج البته شركت كنند! پس نوشتهارو بر مبناي آمادگي براي شركت توي جشن بنويسيد!
نكته: هر پستي خارج از عرف، بي ناموسي و توهين آميز زده بشه علاوه بر اينكه زننده اخطار مي گيره پاك مي شه!


[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#70

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
خب بچه هاي عزيز!

ببينيد روند اين تاپيك هم داره مشابه با حمومي ميشه. سطح پست ها به شدت پايين اومده! اصلا پست هاي دو سه صفحه پيش با الان قابل مقايسه نيست.
لطفا نياييد همينجوري يك موضوع جديد راه بندازيد! پست قبلو ادامه بدين! و طرح رو هم رعايت كنيد!
نقد و بررسي پست ها!

---------------------------------------------------------------------------
از هانا ممنونم كه داره طرح رو اجرا مي كنه گرچه بايد در مورد نوشته ي خودت هم يه توضيح مي دادي و مي گفتي كه اگر اينجوري تموم كردم براي اينه كه نفر بعدي اينجوري بنويسه! منظورم از اشاره به سوژه اين بود كه آخرش نوشتي " پيتر گفته براتون مژده دارم..." در واقع نفر بعدي بايد نوشته رو طوري ادامه بده كه خبر پيتر يكي از موضوعاتش باشه! البته اين وسط نويسنده آزاديه اينو داره كه چجوري ادامه بده!

پيتر


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۵ ۱۸:۳۲:۲۵

[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#69



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۲ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۰۶ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
از اونجا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 46
آفلاین
خوب از اونجایی که من رز هستم پس تبریکات گویی رو اغاز میکنم
------------------------------------------------------------------------
در زمانیکه هلگا نانسی رو در بغل گرفته بود و داشت قربون صدقش میرفت هلن و هانا احساس خوبی نسبت به این حرکت نداشتن و هلنم که از خوا خواسته بود داد زد : اقا این بی ناموسی هارو جمع کنین بینم
و داشت اونا رو از هم جدا میکرد که نانسی گفت بابا جو گیر ما دوتا دختریم و از نظر شرعی مشکلی نمی باشد که باهم دست یا روبوسی بفرماییم در احادیثی که نقل شده ..........
-----------------------بعد از چند ساعت ------------------------
بله ما نباید در این موارد .... ا.. هلن داشتم با تو حرف میزدماااا بی ادب
ه...هلگا تو هم ای بابا هانا تو چرا خوابیدی نچ عجب ادمایی هستید شما هاها!!!!
اه اصلا من جام تواین خونه نیست من میرم دیگه با شما کاری ن..ن..ا.. پیتر تویی .. کجا بودی من رو میشناسی من نانسی ام شنیدم خیلی گلی از اون بچه های نیک روزگاری ..( چاپلوسی اخه تا جه حد هان ") اره دیگه خیلی گلی و خوب دوستت دارم
پیتر در حالیکه اصلا از چاپلوسی های نانسی خوشش نیومده بود گفت : برو برو بسه دیگه اینا چرا خوابن ..و با صدای دستاش بیدارشون کرد : پاشین پاشین یه مژده براتون دارم ..........زود...زود
----------------------------------------------------------------------
خوب من فکر کردم موضوع این نمایشنامه میتونه در مورد اینکه همگی دست جمعی یه جایی بریم باشه اما خوب توی خوابگاه نیست فکر کنم منظور پیتر همین باشه که موضوع نمایشنامه ی بعدی رو بنویسیم
راستی من همون رز هافلپافماااااا



Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#68

نانسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۷ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
از یه جای خوب !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
همه در خواب ناز بودن که یدفه......
قیژژژژژژ....
در باز شد.. زیر نور ماه سایه ی متحرکی که قدم زنان کف سالن راه می رفت منظره ای پر خوف رو به وجود آورده بود .... هلگا با خواب الودگی گفت : کی اونجاست ؟ اما جوابی نیمومد . دمپایی هاشو پوشید اومد که چوبدستیشو برداره که صدای پا این دفعه دیگه اونو به خودش آورد حسابی خواب از سرش پرید . خدا رو شکر میکرد که هیچ کدوم از بچه ها بیدار نشدن . به صدای پای بعدی فرصت نداد و زود چوبدستیشو برداشت و با گفتن کلمه لوموس تونست کمی از فضای اطرافشو بینه . اما ناگهان پاش به گلدونی رو که دیروز گتا به خوابگاه آورده بود و نمیدونم برای چی گیر کرد با مغر خورد زمین !
شتر ق !!!!!!!
با این صدای بلند مسلما هلن از خواب پا میشه . هلن دوان دوان به سوی هلگا رفت و کمکش کرد که بلند شه .
هلن : چی شده هلگا ؟
هلگا : هیس یواش تر .. الن همه بیدار میشن !
هلن : باشه اما بگو چی شده؟
هلگا : هیچی یه صداهایی میاد اومدم ببینم کیه که یه دفه پام گیر کرد به این گلدون لعنتی !!!
با اون سر و صدا اول رز و بعد تک تک بچه ها از خواب بیدار شدن و با هم مشغول پچ پچ شدن .
یعنی چی شده ؟ کی اومده ؟
کم کم فضای خوابگاه پر شد از همهمه و سوال های بی جواب ....
همه مشغول حرف زدن بودند که.....
یه دختر بانک با موهای قهوه ای فرفری و چشمان آبی تیره همراه با یه سلک دستی بزرگ که توش پر از خرت و پرت بود وارد شد . دختر لبخند ملیح و کوچکی بر لب داشت ، اما بعد از چند دقیقه زل زدن تو چشمای بچه ها ساک دستیشو گذاشت روی زمین و طول لب هایش بیشتر شد و گفت : سلام دوستای عزیزم . ببخشید که انقدر بی خبر اومدم و بیدارتون.........
همه با هم : نانسی ؟!؟!؟!؟
نانسی : خب آره .
هلگا : نانسی !!!


[b][size=medium][color=993366][font=Impact]همیشه حرفی رو Ø


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
#67

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۰ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
از سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
همه وارد تالار خصوصی میشن همه جا آبیه جریان چیه ؟
فقط فرانک در تالار است >
البوس؟ فرانک چیکار کردی با اینجا همه جا آبیه ؟
فرانک : هیچی مگه چی میخواستی بشه
استقلال قهرمان لیگ برتر شد.
++++++++++++++++++++++++++++
منتظر ادامه ی این پسته تبلیغاتی از طرف شما هستم.


عضو تیم دراگون (کوییدیچ)
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده
مدیر کتابخانه ی گریفیندور ( خصوصی و محرمانه)


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
#66

هلن هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
از اون جا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
...رز:
_وای چی شد ؟
پیتر که تازه به حالت زنده!!!در اومده بود گفت:
_آی اینجا چه خبره؟کی مرده؟
هلگا:
_گتا...گتافیکس؟زنده ای ؟مردی؟ها؟چی؟
گتافیکس همون جوری مثل مرده ها رو زمین افتاده بود!
_زنده ای؟
_گتافیکس جان؟
در همین حال که همه هی داشتن حرف می زدن یه دفعه هلن گفت:
_دوستان میشه من یه سوال بپرسم؟
پیتر:
_خب این خودش یه سوال بود!
هلن:
_
فرانک:
_خب حالا بپرس!
هلن با لحنی که زیادی مهربون بود گفت:
_الان شما چرا چند وقته نخوابیدین؟
همه:
_نـــــــــــــــیدونیم!
هلن:
_خب بگیرین بخوابین خیر سرتون بذارین منم کپه ی مرگمو بذارم اینجا!
همه:
_ هلن چته تو که مهربون بودی چی شده؟
هلن که تا اون لحظه عصبانی بود یهو زد زیر گریه و زار زار گریه کرد!
همه:
_مااااااااااااااااااااا!چی شده؟
======================
ببخشید بی خود شد با عجله زدم!


[size=large][color=0033FF







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.