هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
تکلیف:در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

اممم از این اکسپلیاموس کلاً توی زندگی من یکی زیاد استفاده میشه ، چون جادوهای زیادی بلدم خیلیا برای اینکه دستم به چوبدستی نره سریع از این ورد استفاده میکنن تا در امون بمونن ، البته خودمم از این ورد زیاد استفاده میکنم مثلاً همین چنددقیقه پیش چون امروزم امتیازای کلاس رو ندادی پرسی میخواست بکشتت که من از این طلسم استفاده کردم

اما اصلی ترین چیزی که الان دوست دارم عنوانش کنم ، این کاربرد و داستانه !

اینکه من با لرد سیاه از یک طرف و آلبوس دامبلدور از طرف دیگه خیلی خیلی رفاقت دارم ، شاید زیاد به چشم نیاد اما دورانی رو با همین آلبوس گذروندیم و ...
یادم میاد وقتی که اتفاقات دروه ی دوم زندگیم داشت میگذشت و کلی بابت این قضیه خوشحال شدم ، از یک دوست قدیمی ضربه خوردم کلا خیلی چیزام از بین رفت ، مخصوصاً دوستی ِ بزرگم با آلبوس ! چون به طرز دردناکی اونو ازم گرفتن ! توی گفتن برای خیلیامون ساده میاد ولی آنقدر برام دردناک بود که میخواستم خودم رو بکشم !

ذهنیات مری !

- آوداک ...
- اکسپلیارموس !

چوب‌دستیش از دستانش رها شد و بر گوشه‌ای از اتاق فرود آمد ، با آنکه آن لحظه از اطرافش هیچ متوجه نمی‌شد ، نتوانست تعجبش را پنهان کند !

- لــــــــــــــــــرد ؟!

از کنار دستانش موش کوچکی به سرعت رد شد و خود را به چوب‌دستی رساند ، تا جایی که می‌توانست آن را در زیر دندانهای تیز و ظریفش به قسمتهای کوچک و کوچکتری تبدیل کرد !

- نــــــــــــــه ! بزار تمومش کنم ...
- هیچ وقت ، هیچ چیز تموم نمیشه !

اتفاقات به همان صورتی که شکل گرفته بود در حال از بین رفتن بود ، فقط در آخرین لحظات به طرف او برگشت و خیره در چشمانش گفت :

- دیگه توی این گروه پیدات نمیشه ! جای خالی برات نداریم ...

و اکنون نوبت دختر کوچکی بود که دستش را گرفت و از روی زمین بلند کرد ، دستانی که پیر و چروکیده فقط می‌لرزید ...

- بریم خونه ! مرینا منتظرته ...


به زحمت نشست و دستانش را رو به آسمان گرفت !


پایان ذهنیات !

آن روز دوستام نجاتم دادن ...

شاید غیر واقعی باشه ولی لرد سیاه کسی بود که باعث شد من در آن لحظه ی حساس خودم رو نکشم ، اونم با همون ورد معروفی که باعث شد خودش از بین بره ! شاید درد ناکترین وضعیت چیزی بود که توی من میدید ، باعث شد بود یک دنیا رنج رو به راحتی ترجیح بدم ، برای همین هم با یکبار تلفظ این طلسم افتاد و مرد! یاد من افتاده بود !


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!


وقتی ولدك توسط عله پاتر، كه جا داره ازش تشكر كنم كه ما رو از شرش راحت كرد، به سوی جهنم شتافت، بنده همه جا جيغ، فرياد و جار زدم كه من قويترين جادوگر كچل هستم! هيچكی حريفم نميشه و از اين حرفا...

دو سال همينجوری كُری ميخوندم، كه يكدفعه به من خبر دادن كه ولدك در حال يه سفر از جهنم به سمت زمينه تا ثابت كنه قويترين جادوگر كچله و بعد دوباره به جهنم برگرده. بنده بلافاصله بعد از شنيدن اين خبر، رفتم پيش عله پاتر تا ازش ياد بگيرم چه طوری با ولدك نبرد كنم؛ چون اون تنها كسی بود كه تونسته بود بر ولدمورت پيروز بشه. اون ميتونست كسی باشه كه باعث بشه من جلوی ملت ضايع و زايل نشم.

من رفتم خونه ی عله و طبق عادتم كه كاملا طبيعی و نرماله ( ! ) زدم در خونشون رو شكستم و وارد خونشون شدم. در كمال تعجب ديدم كه جيمز ميزنه تو سر آسپ و آسپ هم مظلومانه نشسته و ورد اكسپليارموس رو به سمت در و ديوار ميفرسته. جيمز در حالی كه بر سر آسپ ميزده، با صدای ناخراشی ورد اكسپليارموس رو به سمت ساعت خونشون ميفرستاده. لی لی هم كتابش رو با صدای بلند ميخونده و هر دو دقيقه يه بار نام اكسپليارموس رو فرياد ميزده. بعد از يه مدت كوتاه عله پاتر مياد تا به من آموزش بده چه طوری با ولدك مقابله كنم...

روز موعود فرا رسيد و من رفتم تا با ولدك مقابله كنم. از روزی كه خونه ی عله رفته بودم مثل بچه هاش هر دو دقيقه ورد اكسپليارموس رو به سمت در و ديوار ميفرستادم.

ولدك چوبدستيش رو بالا آورد و گفت:« آواداكداورا!»

من طبق عادت هميشگيم چوبدستيم رو بالا بردم و به ملت نگاه كردم تا ببينن قويترين جادوگر كچل، واقعا كيه؟ در حالی كه كمی نگران بودم، گفتم:« اكسپليارموس!»

ولدك افتاد رو زمين. انگار طلسمش به سمت خودش كمانه كرده بود. چه ها نميكنه اين اكسپليارموس...


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۵:۰۹:۰۹


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۹:۳۳ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

والا یادم میاد اون موقع ها که بچه بودم یه دفعه یه چیزی دیدم که نزدیک بود شاخ درآرم. چیز وحشتناکی بود و باعث شد تا دوهفته موقع غذا حالم به هم بخوره.

راستش یه دفعه با یکی از دوستام(توهمون بچگی)رفته بودیم جنگل ممنوعه...البته یواشکی. دوستم زیادی تنش میخارید. من دیدم الکی داره توی جنگ میگرده و هی از این ور به اون ور میره.

همینجوری که داشتیم میگشتیم یهو یه تک شاخ مامانی و خوشگل اومد جلومون. دوستم یهو مثل اینکه یه چیزی یادش بیاد داد زد.

اکسپلیارموس

یهو من دیدم که کل موهای تک شاخه ریخت. و پرت شد اونور. اینقدر حیوونه زشتی شده بود که دیگه نتونستم نگاهش کنم. انگار شفاف بود. وااای اصن نمیتنم توصیف کنم فقط حال به هم زن شد.

بعد ها که خودم رفتم درس خوندم و معلم شدم و اینا فهمیدم چون با موی اون بیچاره چوبدستی درست میکنن این طلسم روی اون اثر ویژه داره.

دست...دست


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۹:۱۷ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

جونم براتون بگه که این ورد توی خانواده ی ما ورد بسیار بسیار ارزشمندیه، وقتی نوزادی توی خانواده ی پاتر ها به دنیا میاد قبل از اسم، تو گوشش اکسپلیارموس زمزمه میکنن که باعث میشه بچه پرت شه اونور اتاق و مقاومتش از همون نوزادی بالا بره. یه چیزیه تو مایه های واکسن مشنگی!

اکسپلیارموس فقط برای دوران نوزادی نیس، اکسپلیارموس تنها وردیه که بابا اجازه میده وقتی من و لیلی دعوامون میشه ازش تو خونه استفاده کنیم و تازه خودشم کمکمون میکنه، مامان هم مخالفتی نداره.

بابا میگه من با اکسپلیارموس لرد سیاهی رو کشتم! من که فک میکنم دروغ میگه، اصن فک میکنم داستان این ولدک و اینا همش افسانه اس که بابا میگه تا من بهش افتخار کنم، میدونه که نمیکنم!

استاد من نمیتونم یکی از اعجازشو نام ببرم...چون اکسپلیارموس تمام زندگی منه، من به جای خون تو رگهام اکسپلیارموس جریان داره، من 15 ساله دارم زیر یه سقف با این ورد زندگی میکنم!

حالا برام دست بزنید!



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
- اين چرا در نمياد ؟
- مگه من كردمش اون تو كه من درش بيارم ؟
- اِهه ؟ حالا كه برات نفعي نداره ميگي كار تو نبوده. باب بوقي، پرفسور هوكي عاشق هوكياست. تو اگه هوكيا رو فرستادي توي كمد ؛ بيخود كردي اولا" اين كار رو كردي، دوما" ما با هم انداختيمش اين تو! هر دوتامون هم با هم بايد درش بياريم.

دختر اولي موهاي بلوندش رو به عقب سر داد و در كمد رو بست. سپس انگار با اينكار، هوكيا دوباره به اين ديار باز ميگردد؛ در كمد رو باز كرد.

ليسا : گابر، ميشه كاملا" توضيح بدي اين حركت چي بود؟
گابر : خب گفتم شايد يه بار باز و بسته بشه، متحول بشه بياد!‌
ليسا : نه باب. اين يك ورد داره!‌

گابريل با تلاش ِ فراوان به مغزش فشار مياره (عند ِ جمله بندي) اما هرچي فولدر هاي بيشتر در مغزش باز ميشه، به تصاوير ِ خصوصي تر نزديك ميشه، از تصاوير ِ داخل چهار چوب دور ميشه، به هيچ چيز نميرسه.

گابر : باب نميدونم. مگه من علامه ي دهرم؟
ليسا : علامه ي دهر !! خودشه ، گابر تو يك قهرماني !
گابر : ايول ، خودم ميدونم. يه بار ديگه بغلم كن.
ليسا :

---- كلاس دفاع در برابر جادوي سياه ----

هوكي نشسته پشت ميز و يك جعبه ي دستمال كاغذي جلوشه و همين طور داره زار ميزنه.

هوكي : عههههع !!‌عع! عع! ديدي هوكيام چي شد...؟؟؟ ديدي؟؟؟؟
گابر و ليسا :
هوكي : من ميدونم كار ِ‌كيه!!‌

زير صندلي ِ‌گابر و ليسا زرد ميشه.

هوكي : كار اون دوتاست !!‌

و به صندلي ِ گابر وليسا اشاره ميكنه !
زير صندلي قهوه اي ميشه .

گابر : آقا به خدا من نبودم.
هوكي : كي گفت تو بودي؟ ميگم كار ِ اون صندلي هست. هوكيا قبلا" اونجا نشسته بود!‌طلسم شده اون صندلي. ببينيد چقدر زيرش كثيف هست، مثل فاضلابه!
ليسا : بله، بله.

بعد از كلاس

- هرميون !
- جانم؟
- سلام.

ليسا، گابريل رو با عصبانيت از آغوش ِ هرميون دور ميكنه.
ليسا : تو چرا اينقدر امروز همرو بغل ميكني؟
گابر : نميدونم. آغوشم بزرگ شده!
ليسا به هرميون نگاهي ميندازه كه موهاشو فر ميكنه توي دستش.

- خب، خوبي هرمي؟ ببين. ما دنبال ِ يك ورد هستيم كه بتونيم يه چيزي رو از تو يه چيز ديگه بكشيم بيرون!‌
هرميون : ببخشيد ولي من خيلي پاستوريزه هستم و كتاب هاي طلسم هاي +18 رو مطالعه نكردم.
گابر : نه باب، منظور ليسا رو بد فهميدي. ببين؛ فرض كن هوكيا مثلا"! هوكيا رو انداختيم توي كمد ِ‌ غيب شونده ي راهروي طبقه دوم، غيب شده. ميخوايم برش گردونيم.

هرميون : كار شماست؟ شما ها ميخوايد من رو وارد ِ اين قضيه كنيد ! پرفسور هوكي ، پرفسور !
ليسا : نه باب ، اين گابر زر زياد ميزنه. هوكيا كيه اصلا؟ ببين هرمي، تو فكر كن من يه چيزي انداختم تو همون كمد ِ . اِي بابا ميخواي يه ورد بگي ها!!
هرميون : نميدونم والا. ببين، اَكسيو رو امتحان كن. اگه نشد، درس ِ هفته ي پيش ِ هوكي رو امتحان كن!‌اكسپليارموس .

--- كمد ---

- اكسيو هوكيا .
در كمد توسط گابريل باز ميشه. داخل كمد يك عدد پيژامه وجود داره.
گابر و ليسا :

-خب، من بايد به اين فكر كنم كه هوكيا توي اين كمد هست. اكسپليارموس!

در همون لحظه در كمد به شدت ميتركه و هوكيا ميپره روي كله ي گابريل و موهاشو ميكشه:
- اگه تا سه دقيقه ي ديگه اون تو ميموندم،‌ميدونستم باهاتون چي كار كنم. مرسي كه نجاتم داديد.
گابر : خواهش. بيا آغوشم!‌
-


[b]دیگه ب


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
تکلیف:در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

یکی از موقعیت هایی که اکسپلیریاموس به کار آدم میاد، زمان مواجهه با یکی از بز های عمو آبره!من این متن رو از کتاب خفن گولاخز (نوشته ی پروفسور کینگزلی شکلبولت) برداشتم:

نقل قول:
همانطور که می دانید، آبرفورث دامبلدور در سال هیزار و هوفصد مرلینی، با دسته ای از فضایی ها، که صورت هایی شبیه بز و چشمانی همچون گودزیلا داشتند، رو به رو شد.وی به در زمانی که به دور از برادر خود بود، با دقت روی این موجودات عجیب و گولاخ به آزمایش پرداخت و متوجه شد آنها نیروی عجیبی دارند که باعث می شوند آرزوی کسی که آنها را می گیرد بر آورده شود.به همین جهت، او به سمت نظارت انجمن های بسیار و مدیریت یک سایت ایرانی برگزیده شد.

او چند سال پیش، آن ها را به شکل بز در آورد و آن ها را به محلی جادویی بهنام بزستان منتقل کرد و نام آنها را "جونیور" گذاشت که برگرفته از کلمه ی "جونور" است!قابل ذکر است که آن موجودات فضایی، هر که را از نزدیک ببینند، آن را درسته می خورند و فقط استخوان های آنان را باقی می گذارند.به همین جهت، فقط آبرفورث قادر به لمس آنها است.


یه روز که داشتم با بر و بچ هافل توی هاگزمید پرسه می زدم، با یکی از بز های فراری (ملقب به بزو) رو به رو شدیم.بر و بچ که حسابی ترسیده بودن، عقب کشیدن ولی من با شجاعت رفتم جلو و بعد از این که از حرکت کماندویی اون بز جا خالی دادم، یه اکسپلیریاموس خوابوندم در گوشش و حسابی ذوق کردم!

بر و بچ هم که داشتن عینه جن زده ها به من نگاه می کردن، کم کم شجاع شدن و بعد دسته جمعی به سمت بزستان حرکت کردیم و علاوه بر اینکه حال تموم اون موجودات رو گرفتیم، رفتیم آبر رو گذاشتیم بالای دار و دستش رو بستیم و هر دو دقیقه یه بار بهش اکسپریاموس زدیم و حال کردیم!


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۸

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
موضوع این جلسه : اکسپلیارموس

بیدل رفته پای تخته و داره یه کاریکاتاتور از بادراد معلم نگون بخت این درس پای تخته میکشه که ناگهان در کلاس به صورت فجیعی باز میشه و ...

_آواداکاداورا ...

بیدل شش دور ، دور خودش میزنه و با سر میره توی تخته و همون جا جان به مرلین تسلیم میکنه .

ملت:جیـــــــــــــــــــــــغ !!

هوکی:این استاد قبلی پس چی به شماها یاد داده ؟!! هنوز بلد نیستید یه آوادا رو خنثی کنید ... هرمیون گرنجر کجاست ؟!!
هرمیون از دور دست ها دستشو بالا میبره .

هوکی:آواداکداورا ...

نفرین توی صورت هرمیون پیاده میشه و هرمیون میفته توی بغل رون و همونجا در دم کشته میشه .
هوکی:حیف شد ، دانش آموز خوبی بود ، تعریفشو زیاد شنیده بودم اما به هر حال اونقدرا هم که میگفتند استعداد نداشت ... خب خب .. تفریح دیگه بسه ، قبل از هر چیز و مهم تر از درس اینه که من استاد جدید شما هستم و قراره یه چند جلسه ای رو با هم خوش بگذرونیم .. خب از اون گوشه ی سمت راست کلاس شروع کنید خودتون رو معرفی کردن تا من اون کسایی رو که باید بهشون سی بدم از همین الان مشخص کنم

نفر اول بلند میشه : هوکیا هستم .... هم سن هوکی هستم ... قصد ازدواج هم دارم ...
هوکی:اوه مای گاد ، شصت امتیاز ، شصت امتیاز

.
.
.
.

نفر آخر بلند میشه : هوکیه هستم ... هم سن هوکیا هستم ... قصد ازدواج هم هستم ... یعنی چیزه دارم ...
هوکی: ... خب این طور که معلومه امسال کلاس خیلی خوبی با هم خواهیم داشت و من خیلی ناراحتم که چرا زودتر این کلاس رو تقبل نکردم ...

هوکی یه نگاهی به ساعت میندازه و متوجه میشه که ده دقیقه بیشتر وقت براش نمونده .

_خب ما بیشتر از ده دقیقه وقت ندارم و البته خوب ده دقیقه هم برای درس خیلی زیاده و من اصولا جلسه اول بیش از دو دقیقه برا درس وقت نمیذارم اما حالا چون خاطر کلاس شما رو خیلی میخوام و از این صحبتها این ده دقیقه رو دیگه درس میدیم ... خوب همونطور که میدونید درس امروز ما در رابطه با یک نفرین بسیار مخوفی هست به نام اکسپلیارموس .. نفرینی که اسمشو نبر رو بیچاره کرد و در نهایت هم منجر به مرگش شد ... در بین ما کسی هست که این نفرین رو خیلی خوب بلده و اون کسی نیست جز هری پاتر ... ملقب به عله سیم سرور ... خب حالا بگذریم ... این نفرین در اصل نفرین خلع صلاحه اما کاربردهای بسیار گولاخ دیگری هم داره که اصلا نمیشه براش محدودیت قائل شد و در هر زمان و مکانی بر اساس نیاز نفرین کننده یکی از توانایی هاشو بروز میده ... خب درس امروز ما تموم شد امیدوارم یاد گرفته باشید و بهتون خوش گذشته باشه

تکلیف:در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

پ.ن:امتیازات رو فردا میزنم


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۳۱ ۲۳:۱۵:۵۲
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۳۱ ۲۳:۱۹:۱۲

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

فلورنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۴ جمعه ۱۶ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰
از قلب هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 63
آفلاین


*FLORENCE*~~~~~ ~~~~~
Any Thing Is Possible If you Just Believe That تصویر کوچک شده


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۹:۲۱ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.