هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۷
#23

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
در بیرون اتاق تسترال ها:

آنی مونی با دستی که زیر چونه اش زده به شدت مشغول تفکره و پرسی هم به اون زل زده و توی افکار خودش غرق شده.
آنی مونی ناگهان با خوشحالی از جا میپره و میگه:آهان فهمیدم.میتونیم همین بارتی رو رنگ کنیم...نه یعنی چیزه،تغییر قیافه اش بدیم بفرستیمش پیش لرد.
پرسی با نگاه مخوفی که به آنی مونی انداخته بود گفت:بارتی چیه،باید یه غریبه باشه.نمیشه ریسک کرد.باید یه غریبه رو پیدا کنیم.

بارتی که اون طرف اتاق داشت خودش رو جمع و جور میکرد با زحمت از روی زمین بلند شد و بعد از کش و قوس دادن به بدنش و درآوردن صدای انبوی از شکستن بندهای بدنش گفت!:یه مشنگ چطوره؟
پرسی:
بارتی:هوم؟نه منظوم این بود که اصلاً ولش کن!به فکر کردن ادامه بدیم!

پرسی دستی به صورتش کشید و سعی کرد بیشتر از قبل ذهنش رو جستجو کنه.به هر حال اونا باید کسی رو به جای ساحره مرحوم پیش لرد میفرستادن تا خودشون هم به اون نپیوندن!
پرسی همچنان در تفکر بود که فکری به ذهنش رسید و مثل آنی مونی از جا پرید!
پرسی:یافتم،یافتم!
آنی مونی:چی رو؟کسی رو پیدا کردی؟

پرسی که حالا داشت کم کم نفس راحتی میکشید گفت:آره.من گفتم این ساحره چقدر به نظرم آشناست.الان یادم اومد شبیه کی بود.دختر عموی من!!!اون تقریباً شکل اون ساحره بود.ما باید پیداش کنیم!
آنی مونی با خوشحالی بلند شد و بعد از صاف کردن شنلش گفت:خب پس بلند شو دیگه.ما که وقت نداریم الکی هدرش بدیم.پاشو بریم دختر عمومت رو پیدا کنیم!
پرسی چند قدم به جلو رفت ولی بعد صبر کرد و با ترس به آنی مونی نگاه کرد:یه چیزی.الان یادم اومد.اون تا یکی دو سال پیش خارج از کشور بود.اگه یه وقت برنگشته باشه چی؟!

بارتی که نبود کلیه سمت چپش اذیتش میکرد و باعث میشد اعصابش زودتر خرد بشه گفت:ای بابا چقدر وقت تلف میکنی.با آنی مونی یه سر برین خونش.ببینین هست یا نه.اگه خارج بود هم دو دقیقه آپارات کن پیداش کن دیگه!من اینجا میشینم فکر میکنم ببینم ساحره ی دیگه ای هم هست یا نه.فقط به نفع همه است که شما ها زودتر برگردین،ترجیحاً با دختر عموت!

و آنی مونی و پرسی با تعجب از دیدن بارتی خشن به سمت منزل دختر عموی پرسی آپارت کردن و بارتی رو با افکار و خشانتش تنها گذاشتن!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۱ ۱۵:۳۷:۰۱

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۹:۴۶ شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۷
#22

گلگومات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۷ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از كنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
همان زمان - بيرون از خانه

دو شخص ناشناس در حال گفتگو .

مجهول شماره 1:فكر ميكني بليز معجونو خورده؟!
مجهول شماره 2:اره فكر ميكنم بليز معجونو خورده!
مجهول شماره 1:ببينم مگه تو قرار نبود بري برا لرد غذا بپزي؟!
مجهول شماره 2:ارزشي كلاس جبراني خودت با دامبل چي شد؟
دو مجهول كه حالا ديگر معلوم شدند:

پرسي و اناكين با احتياط وارد خونه ميشن و با بليزي مواجه ميشن كه لب و لوچه اش خونه ايه و با حالت غريبي به اونها نگاه ميكنه.

بليز:
پرسي با ديدن چهره ي ريلكس بليز عصباني ميشه و شروع ميكنه داد كشيدن.
_ پس چرا معجونو نخوردي بوقي ، ميدوني لرد چه بلايي سرمون مياره ؟؟؟؟؟؟؟؟
اناكين:لب و لوچت چرا خوني ايه؟
بليز:عجب پسراي سفيد مفيدي هستن اينا

اناكين در گوش پرسي:ببينم تو فكر نميكني اين يه كمي رفتارش عجيب غريب شده؟!
پرسي:چرا يه كمي مثل دامبلدور شده.

بليز:بياين جلو تر يه چيزي ميخوام در گوشتون بگم

اناكين و پرسي با احتياط شروع به نزديك شدن ميكنن ، بوي گوشت سفيد و تازه ميزنه زير دماغ بليز و در نتيجه جو گيرز شده و با وحشي گري تمام يكي از گوشاي پرسي رو گاز ميگيره و ميكنه ، خون شروع ميكنه به فواره زدن.

آناكين در نقش يك مرگخوار شجاع:خداي من خون ،خووووون ، من از خون ميترسم

بليز با خنده ي وحشيانه اي به طرف اناكين حمله ميكنه اما ناگهان پاش روي معجوني كه رو زمين ريخته بود ليز ميخوره و با مغز مياد روي زمين ، جمجمه اش ترك بر ميداره و يك چيز فندوق مانند ميزنه بيرون.

اناكين از فرصت استفاده كرده و بليز بيهوش رو بغل ميكنه و طي يه عمليان انتحاري ميندازتش داخل اتاق تسترالها و درو از پشت روش قفل ميكنه.

نيم ساعت بعد



پرسي:واااي ، بدبخت شدم ديگه چجوري سر كلاساي دامبل به درس گوش بدم
اناكين:مگه كلاساي دامبلم گوش كردنيه؟!
پرسي:پس فكر كردي چجوريه؟!
اناكين:من فكر ميكردم كلاساش عملي باشه
پرسي:

اناكين:هععي پسر اونجا يه چيزي پيدا كردم !!

و به اتاق نيمه بازي اشاره ميكنه كه ردي از خون به درونش كشيده شده.

هر دو با عجله به سمت اتاق ميرن و با صحنه وحشتناكي مواجه ميشن.

بارتي در حالي كه شكمش پاره شده و محتويات درونش به اطراف پخش شده وسط اتاق افتاده اما به طرز مشكوكي هنوز زندست.

بارتي:هعي سلام بچه ها ، ميشه كمكم كنيد ؟! من هر چي ميگردم لوزالمعدمو پيدا نميكنم ببينيد زير تخت نيفتاده؟!
پرسي و اناكين:

چند دقيقه بعد

اناكين:ببين بارتي ما همه چيتو سر جاش گذاشتيم فقط كليه سمت چپت نيست!!
بارتي:اين بليز نامرد اونو خوردش!! اگه دستم بهش برسه ميدونم چي كارش كنم.

اناكين نخ و سوزنو در مياره و شروع ميكنه به دوختن شكم بارتي.

پرسي:حالا لردو چي كارش كنيم ساحره از كجامون بياريم براش؟!
اناكين:

همان زمان اتاق تسترالها

بليز يه تكوني به سرش ميده و شروع ميكنه از جاش بلند شدن.

كه ناگهان با پوژه يك تسترال در دو سانتي متري خودش مواجه ميشه.

بليز:


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۱ ۹:۵۳:۰۱
ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۱ ۹:۵۴:۲۳
ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۱ ۹:۵۸:۰۸

اگه كسي يه بار زد توي گوش تو ، تو دو بار با چماغ بزن تو سرش.

يكي از ضرب المثلهاي غول ها

تصویر کوچک شده


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۰۷ شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۷
#21

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
بلیز دوباره به معجون سیاهرنگ خیره شد .
_ اَه ! یاد بچگی هام افتادم که آب آبرنگم همیشه این رنگی می شد ، می ریختمش تو ظرف شویی...اَیییییییییی !
دیلینگ !! دیفش...
لیوان معجون از دستان لرزان بلیز بر روی زمین افتاد و صدای شکستن آن در اتاق پیچید.
بلیز با حالتی عصبی لیوان معجون مرکب پیچیده ی دیگری را از آشپزخانه ی آنی مونی برداشت و با عجله دستش را درون جیب ردایش برد و تار موهای باقیمانده را بیرون آورد :
- خب ، چهار تا تار مو ! این سه تا که سیاهه ! بلنده ! کثیفه ! عین موهای بلا می مونه ! اَه آه چندش !! ، ولی این یکی که نقره ایه ، کوتاهه ، تمیزه ، عین موهای بلا نمی مونه ! به به ! خوشگل .
سپس بلیز سه تار موی بلند را به درون گودال تسترالها انداخت و موی نقره ای رنگ را با خونسردی به لیوان معجون اضافه کرد.
چند عدد ستاره ی کوچک و طلایی درخشان ، همراه با باریکه های نازکی از نور از معجون به بیرون پرتاب شد و معجون مرکب به رنگی نقره ای تغییر کرد.
بلیز با هیجان به مایع نقره ای رنگ چشم دوخت.

درون گودال تسترالها :

بلاتریکس که خم شده و ذره بینی بزرگ را در دست داشت ، با اضطراب فراوان به دنبال سه تار موی گمشده اش می گشت .
- جیـــــــــغ ! پیداشون کردم !
و بلا بعد از برداشتن سه تار مویش لی لی کنان و خندان دوباره به اعماق گودال برگشت.

بیرون گودال تسترالها :
بلیز که با سوزش مجدد و مکرر ساعدش وخامت اوضاع را به یاد آورده بود ، معجون را بالا برد و لاجرعه سر کشید .

اتاق لرد :

لرد بر روی صندلی چوبی اش ، پشت میز آهنی اش و در مقابل تلویزیون جادوییش نشسته و ساعد دست چپش را در مقابل دست راستش گرفته و با زبان بیرون آمده اش ، با هیجان و علاقه مشغول ور رفتن با ID های مرگخوارانش بر روی علامتش است :
- خب ، حالا ... یه BUZZ واسه بلیز ! یه BUZZ واسه بارتی ... یه BUZZ واسه بلیز ، یه BUZZ واسه ایوان که بدونه به یادشم ... حالا باز یه BUZZ واسه بلیز ، خب دیگه بسه ، حالا برای تنوع یه BUZZ واسه بلیز...

بیرون گودال تسترالها :

بلیز زابینی که پس از نوشیدن معجون ، بر روی زمین زانو زده بود ، پس از دقایقی تحمل درد و جیغ و داد و ... سرش را بلند کرد .

از نگاه بارتی که در همان لحظه از کنار در نیمه باز اتاق رد می شد و برای بلیز شکلک در می آورد :

بلیز همان بلیز بود... فرقی نکرده بود .


از نگاه بلیز که به بارتی زل زده بود :
چه گوشت خوشمزه ای !
گوش خام آدمیزاد !
میکشمت !
تیکه تیکه ات می کنم ! ( ک.ر.ب. باسیلیسک حفره اسرار )
میخورمت !

اتاق لرد :
یکی واسه بلیز... اِ.. چرا مال بلیز دیگه کار نمیکنه؟؟؟:phone: حتما خراب شده . اشکال نداره !
یکی واسه بارتی... یه BUZZ واسه بارتی... یکی دیگه واسه بارتی.. حالا یه BUZZ واسه بارتی...

بیرون اتاق تسترالها :
بارتی بخت برگشته در حالیکه محکم ساعدش را که هر دقیقه می سوخت با دست راستش گرفته بود ، به سمت اتاقش می دوید و به دنبالش بلیز زابینی که هنوز خصوصیات یک تسترال را ، بیرون از گودالش داشت !

توضیح نویسنده :

توجه کنید ! توجه کنید به تخته ! آقای اسمشونبر ! لطفا آقای دامبلدور رو آواداکداورا نکنید ! آقای کراوچ ! لطفا آقای دامبلدور بی جان رو ببرید بیرون . اسمشونبر ! اگه یه بار دیگه تکرار شه باید اون بابای مشنگتو که اسم کثیفشو یدک می کشی بیاری مدرسه .
خب .
تاثیرات معجون مرکب پیچیده ی حیوانی ! :
در کتاب دوم ، هرمیون گرنجر پس از خوردن معجون مرکبی که موی یک گربه در آن قرار داشت، ظاهر یک گربه ... و باطن یک انسان را پیدا کرد .
در این رول ، بلیز زابینی پس از خوردن معجون مرکبی که موی یک تسترال در آن بود ، ظاهر یک بلیز ... و باطن یک تسترال را پیدا کرد.
نکته ی تستی ! ( مهمه ! زیرش خط بکش ! تو امتحان میاد ! )
معجون های مرکبی که با موی حیوان ، توسط انسان مصرف می شوند...بسی بسیار بیشتر از یک ساعت طول می کشد تا تاثیرشان از بین برود !


ویرایش شده توسط جیمز هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۱ ۰:۱۴:۲۸


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۸۷
#20

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
بلاخره پس از بیرون آمدن چندین و چند شماره تلفن ساحره، و شیوه بیناموسی نویسی و جزوه های کلاس های دامبلدور از جیب پرسی سرانجام چوب او از یکی از جیب هایش خارج شد
- آکسیو موی ساحره
چندی بعد چند تار موی ساحره در دستان پرسی قرار داشت
در بیرون از اتاق تسترال ها
آنی مونی درحالی که با تعجب به محتویات سیاه رنگ درون بطری نگاه میکرد پرسید: پرسی، مطمئنی این موی اون ساحره هست؟ اصلا بهش نمیخوره ها... راستی کی قراره اینو بخوره؟
پرسی درحالی که به حالت درآمده بود پاسخ داد: خب، باید بگردیم یکی رو پیدا..
اما با حس سوختگی شدید بر روی ساعد دست چپش سکوت کرد
بلیز درحالی که به سختی آب دهانش را قورت میداد گفت: خب فکر نمیکنم اونقدر وقت داشته باشیم. لرد خیلی عصبانیه وگرنه علامت برای ما نمیسوخت.فکر میکنم باید یکی از ما...
آنی مونی حرف بلیز را قطع کرد:اِ، بچه ها فکر کنم من باید برم. لرد بهم دستور داده برای بلا و بلیز بلوز ببافم. تازه غذای لردم باید آماده کنم. ببخشید دیگه.
در این حین پرسی درحالی که به ساعتش نگاه میکرد گفت: ای وای، من تا چند دقیقه دیگه با دامبلدور کلاس خصوصی جبرانی دارم. قرار شده بصورت فشرده این چند جلسه رو که مأموریت بودم برام توضیح بده. بعدشم باید برم برای گریف برنامه بچینم این ترم رو هم قهرمان بشیم.
بلیز درحالی که با در آمدن به حالت مشغول تأمین یک شکنجه سه ساعته اختصاصی از سوی لرد هست با صدای بلند فکر میکند:
-خب پرسی رفت، آنی مونی هم رفت. خب الان کی باید این معجونو بخوره؟ کسی نمونده معجونو بخوره که.
و در درون افکار خویش غوطه ور میشود
در همین حین درون اتاق تسترال ها
- من کجام؟ اینجا کجاست؟من چطوری اومدم اینجا؟ چرا اینجا انقدر خوفناکه؟
بلا درحالی که به شدت مشغول تفکر است همزمان تعداد تارهای موی خود را میشمارد:
- چـــــــــــــــی؟ چرا 3 تا از تارهای موی من نیستن؟
و درحالی که به شدت در شکست عشقی خود غوطه ور است شروع به فکر کردن به قضایای اتفاق افتاده میکند:
فلش بک
بلا و گابریل در کنار گودال تسترال ها ایستاده اندو مشغول صحبت با یکدیگرند.
- ببین بلا، این کفش های پاشنه بلند اصلا خوب نیست. من فداکاری میکنم اونا رو میگیرم تو هم مال منو بگیر.
بلا: اینا رو خود لردی کچل داده به من.
گابریل: تو به لرد گفتی چی؟
بلا درحالی که به شدت بخاطر بیان احساسش درباره لرد احساس پشیمانی میکرد گفت: به جان تو هیچی
در این هنگام گابریل که به شدت موقعیت را برای تصاحب کفش های هزار گالیونی بلا مناسب دید گفت: نه تو به لرد گفتی کچل... حالا من به عنوان یه مرگخوار باید برم و به اربابم گزارش بدم مگراینکه یه جوری دلمو به دست بیاری
و به کفش ها اشاره میکند.
بلا که چاره ی دیگری را پیش رو نمیدید گفت: بیا مال تو.
و مشغول عوض کردن کفش هایش با کفش های گابریل شد.
- هی اینا چقدر لیزه.
- نه بابا، یکم باهاش قدم بزنی بهش عادت میکنی.
ناگهان پای بلا سر خورده و با سر به درون تاریکی اتاق تسترال ها سقوط میکند.
- جیــــــــــــــــــــــــــــغ
پایان فلش بک


تصویر کوچک شده


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۸۷
#19

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
پرسی با عشق و لاو بیکران دستش را در دستان کج بلیز نهادید و با عشق بیشتری شروع به دویدن با وی نمود.بعد از اندک زمانی دویدن و بپر بپر کردن،دومرگخوار موفق به کشف مکانی خالی از تسترال های خونخوار و گوشت خوار و پوست خوار و کلا همچی خوار شدند.بلیز بعد از دقایقی کلنجار و ور رفتن توانست دست خود را از داخل دست پرسی جدا نموده و نفس زنان بر روی زمین فرا بهداشتی!!!بنشیند.
_میگم حالا ساحره کجا مرد؟از کجا بفهمیم کجا مرده؟
پرسی نگاهی کاراگاهانه بمعنای"من یک ایده بسیار خوب دارم" کرد و گفت:
باید نقشه کشید.
پرسی بصورت بسیار ژانگولرانه ای یک کاغذ پوستی از جنس پوست آلبوس سوروس پاتر ،یک مداد و چند صد خط کش مایل به گونیا از جیب ردایش دراورده وشروع به کشیدن نقشه کرد.
-من الان اینجام.تو هم کنارمی.موهای من قرمزه برای همین من تو نقشه قرمزم.تو رو هم سبز میکشم.تسترال ها رو سیفید میکشیم چون خیلی ماهن.یکم خونخوارن ولی اگه من جونور بودم کلاس خصوصی باهاشون بدک نبود.تسترال ها الان اینجان ما باید بریم اینجا،جایی که زنه مرد.

بلیز نگاهی از روی تعجب و نفهمی کرد و با لحن"من نفهمیدم"گفت:
من نفهمیدم" اینجا" کجاست.
پرسی با عشق و علاقه جواب داد:
منظورت"اینجای"که ما هستیم یا"اینجای"که تسترال ها هستن یا"اینجای"که موها هستن؟
بلیز با همان لحن قبلی گفت:
هییچ کدومشونو نفهمیدم.

ویزلی دستی به چانه خود کشید و چشمانش را بصورت بسیار کج و کوله ای به بلیز دوخت.
-از ورد آکسیو هم میتونیم استفاده کنیم.چاه اینقدر بزرگ نیست برای همین ورد کار میکنه.


بلیز کله مبارک را همچون لبخندک"خیلی عصبانیم" به دیوار کوفتید و به اندازه موهای جولیده پولیده پرسی قرمز شد.
- چرا اینو همون اول نگفتی؟این همه اینجا موندیم.من که چوبم شکسته.خودت باید انجامش بدی.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۰ ۱۹:۵۵:۴۱



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۷
#18

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
داخل گودال تسترالها

- آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ....
دوف !
- آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ....
دوف !
بلیز پرسی را که با سر بر روی بدنش فرود آمده بود ، با خشانت یک مرگخوار به سویی پرتاب کرد و ناله کنان از جا برخاست .
بلیز پس از مشاهده ی اطرافش :
پرسی که هنوز سرش را می مالید به بلیز نزدیک شد ، سرش را بالا گرفت و گفت :
- کروشیو بلیز ! اَه ! بی فرهنگ ! قهرم باهات !
بلیز دستش را با ترس به علامت سکوت بالا برد .
پرسی :

از دید دوربینی که تصویر محل را از بالا و به صورت ماهواره ای نشون میده : ( فیلم بردار مرگ کسی رو ندیده ... !! )


پرسی و بلیز در منطقه ی نسبتا باز و تاریک و ساکتی ایستاده اند که خالی از هرگونه موجود زنده است . ()

از دید دوربینی که تصویر محل را از بالا و به صورت ماهواره ای نشون میده : ( فیلم بردار مرگ کسی رو دیده ... !! )

پرسی با سردرگمی به اطرافش نگاه می کند ، اما بلیز بی صدا با چشمانی نگران به تسترالهایی که در یک قدمی او و پرسی خوابیده و آن ها را محاصره کرده اند خیره شده است. ()

قورت... ( افکت قورت داده شدن آب دهان بلیز توسط خودش ! )
بلیز به آهستگی دستش را پایین آورد و رو به پرسی گفت :
- از جات تکون نخور...
پرسی از جاش تکون نخورد ، فقط یک قدم عقب رفت .
دیلینگ...
دیلینگ...
دیلینگ...
دیلینگ...
دیلینگ...

با پژواک این صدا در گودال بلیز که تصور می کرد با این صدا ، تسترالها از خواب نازشان بیدار شده اند با حالت اسلوموشن به سمت پرسی که پایش را بر روی چیزی گذشته بود برگشت و فریاد زد :
- نـــــــــه... ( اسلوموشن بخونید )
تسترالها با فریاد بلیزاز خواب پریدند .
پرسی خوشحال و خندان چیزی را که باعث به وجود آمدن این صدا شده بود برداشت و رو به بلیز گفت :
- پیداش کردم ! عزیز من ... ( تریپ گالوم ) رنک بهترین عضو تازه وارد سال 84 ام رو !! بعد از اون دیگه این رنک بهم داده نشد چون مدیرا می گفتن گمش میکنم . ولی من گمش نکرده بودم ، من گذاشته بودمش تو ساکم ! پیش جوراب هایی که مامانم بافته بود ! یادمه ! لرد حسود ...انداختتش اینجا....
بلیز با دیدن تسترالهایی که با چشمانی سرخ و گرسنه به آنها خیره شده بودند ، بدون لحظه ای فکر کردن فریاد زد :
- پرسی دست منو بگیر و پشت سرم بدو !!!



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷
#17

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
چند لحظه بعد!

آنی مونی و پرسی به شدت در این عملیات انتحاری شکست خورده بودند و دست از پا دراز تر به قرارگاه برگشته بودند.
آنی مونی بعد از اینکه سعی کرده بود یک ساحره پیدا کند به وسیله مامورین محترم گشت ارشاد به مکان نامعلومی منتقل شده بود و در آنجا به شدت ارشاد شده بود به طوری که اثرات این ارشاد در چهره آنی مونی به وضوح قابل رویت بود و پرسی با کمی دقت متوجه شد که حالت چهره آنی مونی بسیار معنوی تر از قبل به نظر میرسد.

از طرفی پرسی نیز بعد از اینکه سعی کرده بود مخ ساحره ای را بزند به دست چند ممد گولاخ شدیدا مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و خلاصه امید هر دوشون به بلیز بود که هنوز برنگشته بود!

- دوب دوب دوب ... (صدای پا) ... هرهرهر کرکرکر! (صدای خنده) جیـــــــــــــــــــــــــــــــغ ... (بدون شرح)

در باز میشه و بلیز به همراه یک ساحره فوق العاده خوشگل وارد میشه.
آنی مونی و پرسی با هم: فلور! نـــــــــــــه مگه میشه؟
بلیز در نگاه اول

آنی مونی: امکان نداره!
پرسی: محاله!
بلیزدر یک حرکت نمادین یک عدد پاتیل از زیر رداش میکشه بیرون:
- با معجون های ممد ویژویژوو همه چیز ممکن میشه!

---------------- پیام بازرگانی ----------
آیا احساس میکنید کسی دوستتان ندارد؟ آیا میخواهید در دل دیگران جایی برای خود دست و پا کنید؟ ما معجون عشق ممد ویژویژوو رو به شما توصیه میکنیم!
همون لحظه جادوگر عبوسی در صحنه ظاهر میشه و در کنارش تصویری دیگر از همان جادوگر در حالی که بسیار شاد و شنگول است و با خوشحالی میخندد ظاهر میشه!

- در تصویر اول این مرد همیشه در تلاش های عشقی خود شکست میخورده اما از وقتی از معجون عشق ما استفاده کرده توانسته با تمام ساحره های محلشون ارتباط مسالمت آمیز برقرار کنه!
آقاهه: بوووووووهاهاهاااااا!
--------------- پایان پیام بازرگانی ------------------

بلیز
آنی مونی و پرسی

فلور: پس معجون عشق به خورد من دادی؟ تو از من سوء استفاده کردی! جیـــــــــــــــــــــغ!
(زاااااااااااااارت! صدای برخورد کف پای ساحره با دماغ بلیز)

صدایی از ماوراء اتاق:
- وایسین ببینم! زن منو میدزدین ... بی ناموسی تو روز روشن!
فلور: اوه بیل داره میاد .. بیل خیلی قویه! بیل بدبختتون میکنه!
آنی مونی: بیل؟ کو کو بیل!

آنی مونی که فکر میکرد منظور فلور از بیل وسیله ایست برای کندن زمین به منظور مقابله با این بیل خطرناک با حفظ حالات معنوی خود یک بیل از ناکجا برمیداره و از اتاق خارج میشه تا با بیلش، بیل رو شدیدا ارشاد کنه و در اون میان بلیز و پرسی در یک حرکت انتحاری دست و پای فلور رو میبندن!

بلیز: خب دهنشو باز کردم ... معجونو بریز تو حلقش ... بجنب دیگه منتظر چی هستی! آیییی گاز نگیر! معجونو بیار ...
پرسی
بلیز: چیه؟
پرسی: مو ... ما به موی اون ساحره احتیاج داریم!
بلیز: اوه ... تموم شد ما هیچ شانسی نداریم ! پروژه ما با شکست روبه رو شد ... بریم خودمونو به لرد معرفی کنیم!

بلیز و پرسی ، فلور رو رها میکنند و چراغا رو خاموش میکنند که برن که در همون لحظه کارگردان مجبور میشه برای اینکه بازیگران ادامه نمایشنامه خود را به یاد بیارند یک صحنه رو یادآور بشه

---------------- فلش بک ----------------
بقيه ماجرا به سرعت اتفاق افتاد.مرگخواران چيزي نميديدند.جسم بيهوش ساحره روي هوا بلند شد و به سرعت تكه تكه شد.تكه هاي جسد در هوا ناپديد ميشدند.مشخص بود كه تسترالها بشدت گرسنه بودند.خون ساحره روي ديواره هاي گودال پاشيده شد.دو مرگخوار با نااميدي خورده شدن آخرين بقاياي جسد را هم تماشا كردند.
------------- پایبان فلش بک -------------

بلیز: آره صحنه غم انگیزی بود خب که چی؟
کارگردان

---------------- فلش بک ... برنامه راز بقا با تدریس پروفسور هاگرید ----------------

تنها کسانی قادر به دیدن تسترال ها ، این موجودات دوست داشتنی خوشگل هستند که مرگ یک نفر را دیده باشند!
----------------- پایان --------------------

بلیز: خب خوش به حال هر کسی که مرگ یک نفر رو از نزدیک دیده!
در همون لحظه کارگردان از پشت صحنه جفت پا میره تو صورت بلیز و در این میان ناگهان این حقیقت به ذهن بلیز راه میابه که اون در اتاق تسترال ها به همراه آنی مونی مرگ یک نفر رو دیده پس او میتونه تسترال ها رو ببینه و در نتیجه اون دوباره باید به اتاق تسترال ها برگرده و چند تا از موهای ساحره رو بکنه!

پرسی و بلیز

-صدای آنی مونی از بیرون:
- کمک ... این بیله خیلی خشنه ... به دادم برسید زد بیلمو شکوند ... ولی زیاد شبیه بیل نیست ... به هر حال باید ببینم مارک این بیله چیه ... کمک منو از دست بیل نجات بدید!




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱:۴۶ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷
#16

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد منتظر مهمان مهمي است.تسترالهاي اتاق تسترالها گرسنه هستند و مرگخواران به دنبال راهي براي سير كردن تسترالها ميگردند.برخورد ناگهاني مهمان لرد سياه با پرسي باعث ميشود مرگخواران مهمان لرد را به اتاق تسترالها ببرند.ولي به محض فهميدن حقيقت سه مرگخوار(بليز و پرسي و آني موني)براي نجات جاسوس لرد سياه به درون گودال تسترالها ميروند.گودال تاريك است و پرسي ناپديد شده.دو مرگخوار قبلا هرگز مرگ كسي را نديده اند و قادر به ديدن تسترالها نيستند.
---------------------------------------------
ادامه:

دو مرگخوار قهرمان آني موني و بليز در تاريكي كور كورانه سرگرم جستجو شدند و به عقل هيچكدام نرسيد كه لااقل چوب دستيشان را روشن كنند.

-مهمان مهم.....خانوم....ساحره....اسمشم نميدونيم كه....عجب بدبختييه.

بليز همچنان كه غر ميزد در طول اتاق جلو ميرفت.

-بليز مواظب باش توي گودال نيفتي.در اونصورت كارت تمومه.

بليز با احتياط حركت ميكرد.ناگهان پايش به جسم سختي خورد.براي بررسي كردن جسم خم شد.برخورد دستش با موهاي بلند و نرم ساحره او را از رسيدن به هدف مطمئن كرد.
آهان....خودشه.گرفتمش موني.بزن تو سرش...نه يعني بگيرش در نره.فكر كنم از ترس بيهوش شده.

موني هيجانزده به طرف صداي بليز پريد.ولي به دليل هيجان زياد نتوانست به موقع توقف كند.برخورد شديد موني با بليز باعث شد ساحره مانند عروسك سبكي روي هوا بلند شده و بعد از چند بار چرخيدن درون گودال مخصوص غذاي تسترالها بيفتد...
بقيه ماجرا به سرعت اتفاق افتاد.مرگخواران چيزي نميديدند.جسم بيهوش ساحره روي هوا بلند شد و به سرعت تكه تكه شد.تكه هاي جسد در هوا ناپديد ميشدند.مشخص بود كه تسترالها بشدت گرسنه بودند.خون ساحره روي ديواره هاي گودال پاشيده شد.دو مرگخوار با نااميدي خورده شدن آخرين بقاياي جسد را هم تماشا كردند.هيچكدام قادر به حركت نبودند.ولي چاره اي نبود.به آرامي بلند شده و از اتاق تسترالها خارج شدند.پرسي خوشحال و خندان پشت در ايستاده بود.

-هي شما دو تا كجا غيبتون زد؟پيداش كردين؟

آني موني روي سكوي كنار در نشست.
-آره....آخرين صحنه اي كه ديدم اين بود كه تسترالها داشتن گوش چپشو ميخوردن.

پرسي با ناباوره به بليز نگاه كرد.بليز با حركت سر حرف آني موني را تاييد كرد.
-اي بي عرضه ها. به كشتنش دادين؟حالا چيكار بايد بكنيم؟لرد منتظرشه.ما رو نميبخشه.

بليز نگاه دقيقي به صورت پرسي انداخت.
تنها يه راه مونده.اونطور كه جوليا ميگفت لرد تا حالا اين ساحره رو نديده.ما بايد يه نفر ديگه رو پيدا كنيم و به جاي اون بفرستيم اتاق لرد.متاسفانه ما حتي نميدونيم اين جاسوس براي چه كاري يا دادن چه اطلاعاتي داشته ميرفته پيش لرد.از ساحره هم چيزي باقي نمونده كه معجون درست كنيم.بايد يه ساحره ديگه پيدا كنيم.خطرناكه ولي چاره ديگه اي نداريم.

سه مرگخوارنفس عميقي كشيدند و براي پيدا كردن هدف مورد نظرشان سرگرم جستجو شدند.




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷
#15

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
در میان مشتها ولگدهای فراوانی که سه مرگخور از هیچ وهوا میخوردند و باعث کجی و کولگی صورت کج و کولشان میشد،سه مرگخورا بدنبال مشت و لگد زننده میگشتند.آنی مونی که از ترس موجودات هیچ و هوایی خودرا بصورت بسیار ناشیانه ای به بلیز چسپانده و چشمان خور رابسته بود با لحن"خدایا مارو نجات بده"خطاب به دومرگخوار دیگر گفت:
چیکار کنیم؟ما که هیچ چیزی نمیبینیم.


صدای شکستن چندین دندان و اندکی استخان نموره ای بر ترس بلیز و آنی مونی اضافه نمود.
بلیز که همچنان در تلاش دفاع از خود و کندن انی مونی از پشت مبارک بود به موجودی که همچون کنه بر پشت خود چسپیده بود گفت:
خدا پرسی رو رحمت کنه.مرد خوبی بود...زودتر باید یک راهی پیدا کنیم در بریم.تو هم همین الان از پشت من پیاده شد.
آنی مونی با شنیدن این جمله از پشت بلیز پایین اومد و با نگاه"بدو در بریم" به بلیز خیره شد.بلیز که این نگاه رو با نگاه"مرگخواران همیشه پیروزند و نمیبازند"اشتباه گرفته بود یک لگد جانانه به هوا تحویل داد و صدای کشلیکی در چاه پیچیده شد.لحظاتی از صدای بسیار نخراشیده و نتراشیده و نابهنجار "کشلیک"گذشت.دومرگخوار که هچون دوخیار ولی کمی متعجب تر در میان چاه ایستاده و منظر کتکهای جانانه از سوی موجودات هیچ وهوایی بودند بدور و بر خود خیره شدند.


بلیز با قیافه ای سرشار از غرور و با نگاهی حاوی از پز های فراوان به آنی مونی گفت:
دیدی چطوری زدم تو پوزش؟حال کردی؟
آین مونی که هنوز در عجب این بود که چرا پدیدهای از مابهترونی دیگر آنان را در آغوش کتک و لگد نمیگرفتند به بلیز گفت:
اگر من نگاه"مرگخواران همیشه پیروزند و نمیبازند"رو نکرده بودم که تو لگد نمیزدی.
آنی مونی این را گفت و بدنبال باقیمانده یا چیزی که شبیه به باقیمانده پرسی باشد گشت ولی هیچ پیدا نکرد.بعد از دقایقی جست وجو بندبال استخانهای پرسی دو مرگخوار ب این نتیجه رسیدند که تنها باید مهمان لرد را پیدا کنند.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۵ ۱۸:۲۱:۱۳



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۷
#14

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
با این گفته ی آنی مونی پرسی و بلیز ترسیدند و دو دقیقه همون جا موندند ، آنی مونی که از همه بیش تر می ترسید گفت :
- می گم بهتره که ما خودمون رو بزنیم به کوچه ی کچل چپ ، مگه تستراله می فهمه که ما اون رو نمی بینیم ؟
پپسی و بولوز ببخشید پرسی و بلیز :
آنی مونی که دید اینا نمی فهمند گفت : نفهما چرا نمی فهمید می گم تسترال ها که نمی فهمن ما اونا رو نمی بینیم ما هم به روی خودمون نیاریم که نمی تونیم اونا رو ببینیم ، این جوری هم می تونیم اون مادمازل رو پیدا کنیم .
پرسی که با شنیدن اسم مادمازل دوباره به یاد رولهای بیناموسی اش افتاده بود با ضربه ی ماهیتابه ی آنی مونی بر روی صورتش مواجه شد .
از آن طرف گابریل بالای گودال وایستاده بود و داشت تو گودال رو نگاه می کرد تا ببینه برای چی اون سه تا مرگ خوار یهو توی گودال پریدند. با خودش می گفت :(با لهجه ی شنبه و چهار شنبه )
- ها ! اون دو تا مورگخوار برا چَه پایین رفتندسج ؟ ها ؟ مَگم نکِنه آن پایین خفری بیده ؟ یک روز بر خانه نشسته بودیم یکدفعه دیدیم نشانم می سوزه ! نشان رو برداشتم ببینم کیه دیدم لرده ....
- هوی گابریل تو یه خانم خشگل ولی نه به زیبایی من اینورا ندیدی ؟
- ها؟ نه بلا چی می خری برام؟ اتفاقاً خودم هم دنبال اون بیدم وبینم نکنه داری برای من نیرنگ می کنی؟ بر علیه ی من پیش لرد نیرنگ می کنی ؟ ای نامرد نیرنگ باز !
بلاتریکس که از این طرز صحبت با او خوشش نیامده بود گفت :
شات آپ احمق ، تو عددی نیستی که برات نیرنگ بکنم ، خیلی تحفه ای ؟ لرد اعظم دید تو نیومدی منو فرستاد دنبال اون زن آر یو آندرستند ؟
- چه گفتی ؟ فحش دادی ؟
- چی می گی خرفت ،من انگلیسی صحبت کردم ؟
-چه ؟ از کی یاد گرفتی ؟
- یه مدته دارم می رم زبان تا بتونم کلاسم رو بالاتر ببرم ...
- به منم یاد می دی ؟
- البته ، راستی گابریل ...
آن دو مرگ خوار آن قدر جذب صحبت با هم شدند که اصلاً مامورت لرد کچل و ماجرای آن زن زیبا را از یاد بردند .
در آن پایین پرسی و بیلیز و این و آن ببخشید آنی مونی همچنان دنبال آن زن می گشتند .
پرسی که خیلی عصبی بود گفت :
- یکی نیست به این کچل خان بگه که اتاق تسترال ها می خواد چکار ؟ این لرد هم هرچیزی می بینی جو اون فیلم می گیرتش .
آنی مونی و بلیز: چی گفتی پرسی ؟ توهین کردی به لرد؟
- چی کی ؟ من ؟ من الآن حرفی زدم ، می گم چه هوشی داره این لرد .
آن ها همچنان داشتند به راهشان ادامه می دادن که کسی ضربه ای از پشت به آنی مونی زد . آنی برگشت و گفت :
- بلیز مگه بازم دلت ساتور های منو می خواد ؟
- نه چرا ؟
- مردکه ی احمق پس چرا می زنی ؟
بلیز می خواست جواب بدهد که ضربه ای به او و پرسی وارد شد .
آنها برگشتند تا ببینند چه کسی آنها را می زند که دوباره ضربه ای بهشان خورد ....


نقد شود


ویرایش شده توسط هوگو ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳ ۱۰:۳۷:۳۹

چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.