آني موني نگاهي به ساتور تميز و براقش كرد.لبخند مخوفي زد.تصور بليز و پرسي درون گودال پر از تسترالهاي گرسنه بسيار لذتبخش بود.
-.ببينين.اين تسترالها توسط لرد سياه تربيت شدن و بسيار با ارزش هستن.براي همين نبايد هر آت آشغالي رو بخورن.بايد در انتخاب غذاشون دقت كنيم.براي شروع ميتونيم بارتي رو به خوردشون بديم.هم اصيله.هم مرگخواره و هم به هيچ دردي نميخوره.
صداي غرش تسترالها حرف آني موني را قطع كرد.پرسي در اتاق تسترالها را با دقت بست.
-خب..من چند دقيقه قبل پيش ارباب بودم.ارباب داشت با من بحث ميكرد.ميدونين كه ارباب علاقه خاصي به صحبت كردن با من داره.كلا ارباب هر وقت حوصلش سر بره منو احضار ميكنه.ميگه وجود من بهش آرامش ميده.مخصوصا تن صدام و لحن حرف زدنم اونو به آينده اميدوار ميكنه.كلا ارباب بدون من قادر به ادامه زندگي نيست.لقب جديد من ميدونين چيه؟پرسي هوركراكس.آره.فقط به خاطر علاقه شديد لرد به من...
ساتور آني موني با حالت تهديد آميزي برق زد.پرسي ساكت شد.آب دهانش را قورت داد.
-خب..چيزه..برگرديم سر اصل مطلب.ارباب گفت كه به شما بگم كاملا مواظب تغذيه اين تسترالها باشين.چون ارباب خيلي باهاشون كار داره حالا بهتره بريم دنبال غذا.
سه مرگخوار در راهروهاي مخوف خانه ريدل به دنبال غذا براي تسترالها به راه افتادند.
-مرگخوارا رو كه نميشه بديم بهشون.لرد قيمه قيمه مون ميكنه.محفليا رو بخورن مسموم ميشن.پس بايد كي رو....

برخورد شديد پرسي با ساحره جواني كه از روبرو مي آمدباعث شد هر يك به كناري پرت شوند.پرسي فورا از جا بلند شد و براي كمك به ساحره جلو رفت..
-اوه.منو ببخشيد خانم.حواسم پرت شده بود.
پرسي دست ساحره را گرفت و از روي زمين بلندش كرد.درست در همين لحظه چشمش به ساعد دست چپ ساحره افتاد...هيچ علامت شومي وجود نداشت.ساحره مرگخوار نبود.
چشمان پرسي برقي زد.بدون اينكه ساحره متوجه شود اشاره اي به بليز و آني موني كرد.

همه چيز در چند ثانيه اتفاق افتاد.
آني موني پريد و رداي خواب لرد سياه را _كه براي اتو كردن به او داده شده بود _روي سر ساحره انداخت.بليز چوب دستي ساحره را گرفت و پرسي فورا بيهوشش كرد.
اتاق لرد سياه
لرد سياه رداي سياه براقش را كه فقط براي جلسه هاي مهم به تن ميكرد پوشيده بود.به گابريل اشاره كرد كه ميتواند از اتاق خارج شود.
-ميتوني بري.خوب متوجه شدي كه چي گفتم؟اين مهمون براي من خيلي مهمه.قراره اطلاعات مهمي به من بده.در نهايت احترام اونو به اتاقم راهنمايي كنين.ديوانه سازها اطلاع دادن كه اون چند دقيقه پيش وارد خانه ريدل ها شده.
سه مرگخواربا لبخند پيروز مندانه اي ساحره ناشناس را كشان كشان بطرف اتاق تسترالها ميبردند.