سالن عمومی
پاتی که از این مسخره بازی عصبی بود چشماشو بست
گرچه اغلب افراد بدون چوب هیچ غلطی نیمتونن بکنن ولی پاتی تمرکز کرد و تمرکز کرد و تمرکز
پاتی که به خودش فشار میآورد موفق شد
سریع زیر لب یه ورد خوند طنابا باز شد با تمرکز بیشتر که دیگه نزدیک بود بالا بیاره(ببخشید)چوبه شو احضار کرد و رو به مری که به سمت پنجره میرفت گرفت
پاتی:مری جوم نخور اصلا شوخی ندارم
مری:چی شد چطوری؟چی چط
مری با نگاه پرسش گرانه به بقیه نگاه کرد
ملت گریفی:
ما نیدونیم
رومسا به سمت پاتی خیز برداشت که پاش گیر کرد به لباس خواب جسی که روی زمین افتاده بود و خورد زمین
پاتی:
آخ این حرکتت منو کشته
سارا که به لباس خواب جسی نکاه میکرد گفت:چه خوشگله جسی از کجا گرفتی؟
جسی:از بورگین بورکس
استرجس:ا جسی جون دیگه اونجا نرو خطرناکه بگو خودم باهات بیام
جسی:باش
سارا:مثلا داداش ایشونو دزدیدن
پاتی به سمت پنجره رفت و جغد و داخل کرد نامه پای جغدو باز کرد
پاتریشیا
:ای ول
پاتی شیشه ی باریک از جیبش درآورد و اونو به پای جغد بست وجغد و از پنجره پرت کرد بیرون جغد خسته جیغ زد
پاتی:تنبل برو ببینم موضوع حساسه
مری:دیدین گفتم این پاتی با دزدا هم دسته
سارا:مری تو باز دیشب فیلم پلیسی نگاه کردی
مری:آره جات خالی خیلی اکشن بود
جسی:مری جون این جوراب بود دزدا نبودن
پاتی:جوراب کیه؟
مری:عجب چیزه پرویی این
بزار بزنمش ولم کن جسی
پاتی:ولش کن جسی ببینم چی میگه؟
سارا:واسه چی میگم با پسرا کلکل کنیم نگاه کنین چقدر این نیروی اضافی مضره
همه نشسته بودن
هیچکس چیزی نمی گفت جز مری
مری:عجب ای روزگار این دختره چی بود سر راه ما قرار گرفت
پاتی:ا دیگه داری حوصلمو سر میبری
بیل:درگیری فیزیکی ممنوع
استرجس :بله
این کارا معنی نداره مگه نه جسی؟
جسی:هر چی تو بگی
ملت:
سارا:اینا چقد عشغولانن
مری:بله مثله این پاتی و جوراب
پاتی:لیدیذ اند جنتلمنذ بیل و استرجس ناظران محترم بزارین من این مری رو از پنجره بندازم بیرون منو کفری کرده
سارا:خوب بگو بهش جوراب وجود خارجی نداره خودتو راحت
مری:نداره
جسی:نداره
سارا:بله آی کیو ها فک کرده بودین داره پاتی میخواست اوون موقع از شرتون خلاص شه خوابش میومد یه چیزی گفت
هرمی:من میدونستم آخه تو این کشور هیچ کسی با این اسم وجود نداره من خودم تمام اسنادو گشتم واسه ثبت احوالم جغد فرستادم
مری:
تو از کجا پیدات شد
جسی:پس سر کار بودیم چه بد تازه یه موضوع گیر اورده بودیم
مکانی کثیف خفن و همین چیزا
لوییس که دیگه از غم دوری خواهرش جسی عصبی شده بود و میدونست آبجیش الان اونجا تنهاست پا شود زور زد طنابارو پاره کرد
مثله ماگلا چون زیاد تست میزنه مغزش پره نمیتونست تورکز کنه
جو رو به دیوار کوبوند( با مشت)
جکی رو پرت کرد بیرون
پیترم سنگین تر دید خودش بپره بیرون
هدویگ:خوب بیمار روانی نمیتونستی زود تر این کارو بکنی
لوییس:حالا بیخیال بیا بریم موتورشونو که بیرون پارکه برداریم بریم مدرسه
آبجیم منتظره
هدویگ:تو از کجا میدونی موتور دارن
لوییس:نمیدنم
تالار گریف
سارا: این صدای چیه؟
جسی:کدوم صدا؟
سارا:صدای موتوره
پاتریشیا:ما نمیشنویم
مری :اونجارو( و از پنجره به بیرون اشاره کرد)
لوییس سوار موتور هدویگم ترک موتور تو حیاط مدرسه تک چرخ میزدن
پاتریشیا سرشو از پنجره بیرون برد:هی واستا منم میخوام سوار شم
جسی رو به ملت :این همین طوری مشکل داره خودتونو ناراحت نکنین
پلوییس:این چرا تک چرخ نمیزنه ؟
پاتی:بلد نیستی الان میام بهت یاد میدم
مری:ساری پاتی
پاتی:واسه چی؟
سارا:هیچی ول کن برو تک چرختو بزن
ملت به سمت حیاط مدرسه رفتن
-------------------------------------------
دوستان اگه خوب نیست ساری
ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۱۳:۲۵:۰۹