دوئل کنندگان محترم توجه داشته باشین که بعد از شروع دوئل هیچ نوع تغییری در روند دوئل داده نمی شه. ولی اگه سوژه تون برای شما تکراری بود یا در مورد مهلت، اشتباهی وجود داشت حتما بگین که اصلاحش کنیم. مثلا اگه مهلت مشخصی خواستین و در نظر گرفته نشده.
................................
سوژه دوئل(هاگوارتز) ماتیلدا استیونز و گادفری میدهرست:
چوب دستی گمشده!توضیح:
شما دوئل دارین...ولی وقتی به محل دوئل می رسین متوجه می شین که چوب دستیتون سر جاش نیست. توضیح بدین که چرا نیست. چه اتفاقی براش افتاده و بعدش چیکار می کنین.
توجه داشته باشین که اصل ماجرا چوب دستیه! که چی شده و چه اتفاقی براش افتاده.
لازم نیست دوئلتون با همدیگه باشه. با هر شخصیتی که بخوایین می تونین دوئل داشته باشین.
فرقی نمی کنه که داستان رو از گذشته شروع کنین و برین جلو...یا بصورت فلش بک توضیح بدین.
برای ارسال پست در
باشگاه دوئل، ده روز،( تا 12شب جمعه 26 مرداد) فرصت دارید.
جان سالم به در ببرید.
...............................................
نتیجه دوئل سلوین کالوین و تاتسویا موتویاما:امتیازهای داور اول:
سلوین کالوین:26.5 امتیاز - تاتسویا موتویاما :27.5 امتیاز
امتیازهای داور دوم:
سلوین کالوین: 26.5 امتیاز - تاتسویا موتویاما :27 امتیاز
امتیازهای داور سوم:
سلوین کالوین: 26.5 امتیاز - تاتسویا موتویاما: 27.5 امتیاز
امتیازهای نهایی:
سلوین کالوین: 26.5 امتیاز - تاتسویا موتویاما: 27.5 امتیاز
برنده دوئل:
تاتسویا موتویاما!...................................
نگاه سلوین به دماسنج روی دیوار خیره مانده بود.
سعی می کرد حواسش پرت نشود...ولی ممکن نبود.
-به سانتیگراد نوشته...چند درجه من می شه؟
-قراره در سکوت به دیوارا خیره بشیم سلوین؟
صدای بی روح لرد سیاه باعث شد به خودش بیاید. با دستپاچگی به روبرو خیره شد.
-نه سرورم...راستش تمام چیزی که فعلا می دونیم همین بوده. سنگ رو پیدا نکردیم. مشخص نیست کجا پنهانش کرده. ولی نگران نباشین...پیدا می شه.
لرد سیاه اخم هایش را در هم کشید.
به تاتسویا اعتماد کرده بود...برای ماموریتی به این مهمی...و او وسوسه شده بود! سنگ زندگی مجدد را برداشته و فرار کرده بود...یا حداقل چنین تصمیمی داشت.
نگاه سلوین هنوز روی دماسنج می چرخید...
و نگاه لرد سیاه دور تا دور اتاق...
دنبال دلیلی می گشت...دلیلی هر چند قانع نکننده، برای این که باور کند که تاتسویا خیانت نکرده است...
یا حتی خودش را فریب بدهد...
-همین جا پیداش کردین؟
-بله سرورم! حالش خوب نبود. بیمار به نظر می رسید... و همونطور که دستور دادین آوردیمش خدمت شما. حتی یک کلمه هم حرف نزد...تا لحظه مرگش...
دوباره به یاد آورد.
تاتسویا مرده بود.
نمی خواست احساس پشیمانی کند. مجازات، کاملا متناسب با جرم بود.
تاتسویا سنگ زندگی مجدد را از او پنهان کرده بود و او زندگی اش را برای ساختن هورکراکسی دیگر گرفته بود.
در طول اتاق مسافرخانه شروع به قدم زدن کرد.
-اینجا نیست...سنگ این جا نیست. اگه بود انرژیشو حس می کردیم... بهتره بریم.
سلوین به شمشیر غمگینی که در گوشه ای به دیوار تکیه داده شده بود اشاره کرد.
-اینو بندازیم دور؟
لرد سیاه سری تکان داد.
-نه...بدینش به ما...خودمون یه کاریش می کنیم.
و زیر لب ادامه داد.
-کاتانا...دیگه شمشیر ماست.
تاتسویا نمرده بود... جزئی از روحش شده بود...