بلافاصله دراکو و لارا با هم درها رو بستند . طلسمهای اعضای محفل نیز پس از برخورد به در به سمت خودشون کمونه کرد.
لارا با عجله چوبدستیش رو از توی ردایش دراورد و فریاد زد :
_ الوهمورا !!
در بزرگ با صدای تقی قفل شد . بلافاصله لارا دست دراکو رو گرفت و هر دو در راهروی طویل شروع به دویدن کردند . آنها از فرط وحشت در آن لحظه به هیچ چیز به جز فرار کردن فکر نمیکردن !!
آنها همچنان با سرعت میدویدند و از یک راهرو وارد راهروی دیگر میشدند !
صدای آژیر و فریاد های اعضای محفل از هر طرف شنیده میشد و کاملا مشخص بود که تمام قصر در تعقیب آنها هستند . دراکو که بخاطر پاهای کوچکش از لارا عقب مونده بود نفس نفس زنان گفت : بابا یکم یواش تر بدو من نمیتونم بهت برسم !
لارا حرفی نزد و تنها به راهرویی اشاره کرد که در سمت چپشان قرار داشت !!!
هر دو به سمت چپ پیچیدند و پس از طی راهروی دور و درازی سرانجام واردسالن بسیار بزرگی شدند که از هر طرف به راهروها و اتاقهای دیگری متصل میشد !!!
صدای اعضای محفل همراه با صدای ده ها جفت پا از هر طرف شنیده میشد که هم زمان به سمت آنها میدویدند و هر لحظه به آنها نزدیک تر میشدند. آنها دیگر راه فراری نداشتند ! هر لحظه امکان داشت که اعضای محفل از پیچ راهرو ها سر برسند و آنها را محاصره کنند !
اما در همان لحظه لارا و دراکو صدایی شنیدند :
_ پیشت پیشت !!! بدویین از این طرف ؟!
لارا و دراکو با تعجب برگشتند و چهره سیوروس رو دیدند با موهای روغن زده و چربش در پشت یکی از دیوارها نمایان شده بود و هراسان به آنها اشاره میکرد که دنبالش بیایند !!!
***
اعضای محفل با آخرین سرعت به سمت آنها میامدند !
دامبلدور در حالی که چوبدستی اش را در دستش میفشرد فریاد زد: آماده باشید ! دیگه گیر افتادن !
سیریوس که پا به پای دامبلدور میدوید نفس نفس زنان خطاب به همراهانش گفت : با احتیاط برین جلو خطرناکه !
همگی با سرعت از هر طرف در راهرو های منتهی به سالن مستقر شدند و دور سالن رو محاصره کردند . مدتی سکوت در قصر حاکم شد . همه اعضای محفل منتظر دستور دامبلدور بودند !!
دامبلدور در حالی که چوبدستیش رو تا پیشانیش بالا آورده بود به بقیه نگاه کرد و وقتی از آمادگی اعضای محفل اطمینان کامل پیدا کرد فریاد زد :
_ حالا !!
اعضای محفل از هر طرف به درون سالن ریختند ! ظرف مدت کمی سالن مملوء از جمعیت محفلیهای بوقی شد که یکی پس از دیگری با یک حرکت آتروباتیک چوبدستی به دست وارد سالن میشدند
دامبلدور جلوتر از همه فریاد زد : به نام محفل تسلیم شید !!!!
اما در کمال تعجب سالن کاملا خالی بود
دامبلدور با خشم فریاد زد : نمیتونن جایی رفته باشن ! همه جا رو بازرسی کنید !!!
بلافاصله تمام اعضای محفل در سالن پخش شدند و شروع به جستجو کردند .
پس از مدتی
_ قربان ! انگار دود شدن رفتن هوا !
دامبلدور در حالی که با خشم ریشش را دور دستش میپیچید و باهاش بازی میکرد نعره زد : یعنی چی این امکان نداره ! کینگزلی با آدمات برو برج نجوم ! تانکس شما ها برین قسمت زیر زمین ! سیریوس شماها برین قسمت نظامی رو بگردین ! ریموس با افرادت برو حیاط قصر رو بازرسی کنین ! مینروا ! برو بخش اطلاعات ! شما ها هم همراه من بیاین !!!
اعضای محفل یکی پس از دیگری از سالن خارج شدند !!! دامبلدور نیز لحظه ای آنجا ایستاد و با خشم به اطرافش نگاه کرد گویی هر لحظه انتظار داشت لارا و دراکو از آسمون بی افتند پایین ! سرانجام او نیز به آدماش اشاره کرد و همگی از سالن خارج شدند !
مدتی سپری شد و اعضای محفل کاملا از آنجا دور شدند (دوربین آرام آرام به سمت بالا حرکت میکند تا اینکه بر روی دریچه ای که روی سقف بلند سالن وجود دارد توقف میکند ) سه جفت چشم از پشت آن مشخص بودند که داشتند با وحشت به سالن خالی نگاه میکردند !!!
.............ادامه بدید