لیسانقل قول:
سلام خوبین؟ من اومدم دوباره.
شاید یه دفعه براتون سوال بشه که چرا من نیستم؟
میتونه جوابش این باشه که دیگه سایت برام جذاب نیست.
یا اینکه مثلا درس دارم.
ولی جوابش هیچکدوم از اینا نیست.
سلام لیسا. البته که سوال می شه.
خوبه که جواب، اولی نیست. چون درس و چیزای دیگه موقتی هستن و حل می شن.
نقل قول:
جوابش بر میگرده به چندین وقت پیش. برای زمانی که من هنوز مرگخوار بودم.
اون موقع ها یه موضوعی پیش اومد. بعدش من گفتم:
- من میرم وقتی که بزرگتر شدم اون وقت میام.
سایت که برای بزرگا نیست... برای بچه ها هم نیست. برای هر کسیه که هری پاتر خونده.
ده ساله هم می تونه بیاد، نود ساله هم! مگه ایفای نقش برای همین نیست؟ تو اگه شصت سالت باشه و شخصیت ده ساله انتخاب کنی، مجبوری مثل ده ساله ها رفتار کنی. برعکسش هم هست. این جا خیلی چیزا می شه یاد گرفت. نوشتن فقط یکی از اوناست. کاش کم سن و سالا هم بیان و چیزای خوبی یاد بگیرن که بعدا به دردشون بخوره.
اینم تصمیمیه...ولی سایت امروز هست...شاید فردا نباشه. ما امروز هستیم...شاید فردا نباشیم.
وقتی چیزی(یا فرصت کاری) رو دارین، وقتو تلف نکنین. شاید فردا پشیمون بشین. شاید خیلی چیزا عوض شده باشه.
نقل قول:
هنوز چند سال مونده شاید. ولی تموم میشه یه روزی.
میام و دوباره مرگخوار میشم. کسی چه میدونه... شاید لیسا دوستیمو ول کردم و بدون قهر برگشتم. با یه اسم جدید.
اگه همه چی سر جاش باشه. اگه واقعا ارزششو داره عقب بنداز.
هر وقت بخوای می تونی برگردی و هر وقت بخوای می تونی مرگخوار بشی. کاش الانم باشی. ولی اگه فکر می کنی بهتره بعدا بیای هم منتظرت می مونیم. چه با لیسا چه با شخصیت دیگه ای.
نقل قول:
حس میکنم زیادی طولانی بود و شخصیت مرلین یکم خراب شده.
پست های این سوژه کمی طولانی می شن. چون معمولا به حالت تک پستی و درباره یه شخصیت می نویسن. لازم نیست حتما اینجوری باشه، ولی اگه قرار باشه یه شخصیت رو تموم کنیم، لازم می شه که طولانی بشه.
مرلین هم شخصیت خاصی نداره. تا وقتی که خودش به شکل خاصی توصیفش نکرده آزادیم که مرلین خودمونو داشته باشیم. البته این جا یکی دو ویژگی اصلی داره. اونم پیر و حواس پرت بودنشه.
بررسی
پست شماره 11 بارگاه ملکوتی، لیسا تورپین:
نقل قول:
- باز کیه؟ بیا تو ببینم!
این شروعی بود که باید نوشته می شد. بدون مکث، بدون توضیح و بدون منحرف شدن از ماجرا.
نقل قول:
- خودت بی ادبی!
مرلین چند ثانیه ای به در و دیوار خیره شد. کسی در اتاق نبود.
- تو هم قابلیت بانزو داری؟ از دیوار هم رد میشی تازه؟
با این حرف، در باز شد و دختری دست به سینه وارد شد.
- اصلا هم شکل بانز نیستم. از دیوار هم رد نمیشم. بی ادبم نیستم. کسی به یه دختر متشخص میگه بیا تو ببینم؟
ورود خوبی برای لیسا بود. زیاد کشش ندادی که خواننده خسته بشه...خیلی هم بی مقدمه و سرسری وارد نشده(ورود یهویی هم خیلی وقتا می تونه خوب باشه)...
ولی به جای "دختری دست به سینه" می شد توضیح بیشتری درباره لیسا داد. اینجوری خیلی نمی شه تصورش کرد. گاهی ترس از طولانی شدن پست، جلومونو می گیره.
لیسات خیلی خوب بود. خودشو می شناسه. می دونه چی می خواد و چه احساسی داره. همین "دونستن" به خواننده هم منتقل می شه. این باعث می شه نویسنده با اعتماد به نفس درباره اون شخصیت بنویسه. نوشته هاش یه حالت محکم و مطمئن پیدا می کنن.
مرلینت هم خیلی خوب بود. نمی دونم چرا فکر کردی خوب نشده. مرلینی که ما این جا داریم دقیقا همچین شخصیتیه. پیامبره...سعی می کنه کمک کنه. ولی نمی تونه! ناتوانیشو پنهان می کنه. یه بدجنسی نامحسوس هم می تونه داشته باشه.
نقل قول:
لیسا دوباره در چشمان مرلین زل زد. بغضش ترکید.
- مرلین! قهردونم ضعیف شده. من رکورد قهرو توی دنیا داشتم. تونستم توی یک ثانیه پنجاه و شیش تا قهر کامل و هفتاد و هشت تا نیمه قهر داشته باشم.
صحنه خیلی ساده اس. ولی خوب نوشتیش. راحت و ساده و محکم.
جمله آخر که خیلی هم خوب بود یه تاکید کوچیک لازم داشت که یه حالت جدی بهش بده. بگه که لیسا اینو خیلی جدی داره می گه. مثلا:
- مرلین! قهردونم ضعیف شده. من رکورد قهرو توی دنیا داشتم. حتی یه بار تونستم توی یک ثانیه پنجاه و شیش تا قهر کامل و هفتاد و هشت تا نیمه قهر داشته باشم. به شکلی که خودت نوشتی هم خوبه. ولی اینجوری به نظر من جدی تر و خنده دار تره. ادامش هم خیلی خوب بود:
نقل قول:
لیسا سعی کرد با دستانش اشک هایش را پاک کند.
- ولی حالا که قهردون هام ضعیف فقط هر چند دقیقه یک بار میتونم بگم قهرم تازه اونم قلبی نیست. فقط کلمس. خودت که دیدی. از اون وقتی اومدم فقط یه بار نیمه قهر بودم.
این که لیسا قضیه رو اینقدر جدی گرفته و انتظار داره بقیه هم جدی بگیرن، خیلی خوب بود.
نقل قول:
مرلین فکر کرد. اگر او را خوب میکرد ظلمی به جامعه کرده بود و اگر دعای لیسا را براورده نمیکرد، کارش را به خوبی انجام نداده بود.
تصمیم گرفت کارش را به خوبی انجام دهد.
خیلی سریع و بی دلیل نتیجه گرفته.
این تردید یا نباید مطرح می شد و یا کمی بیشتر توضیح داده می شد که رو چه حسابی تصمیمشو گرفت.
به نظر من مطرح شدنش بهتر بود. چون خوب و درست بود. فقط یه ذره توضیح و دلیل می خواست.
نقل قول:
- فرزندم دعات برآورده شد. میتونی بری. سر راه هم به عصا بگو دیگه کسی رو نفرسته داخل.
این جاش هم خیلی خوب بود.
پستت درباره لیساست. لیسایی که چون دیگه کمتر هست، ممکنه کم کم فراموش بشه. ولی طوری ننوشتی که تازه واردی که شاید لیسا رو نشناسه گیج بشه که چه خبره و جریان چیه.
موضوعی که برای لیسا انتخاب کردی ساده بود. اولین چیزی بود که در مورد لیسا به ذهنمون می رسه. ولی همون موضوع ساده رو خوب نوشتی. دو تا شخصیت داشتی که هر دوشون خیلی خوب بود.
توضیح اضافه و بی دلیل ندادی. صحنه های رو با جمله های ساده و کوتاه هم خوب توصیف کردی.
شکلک هات خیلی خوب و به جا زده شده بودن.
طنز شخصیت هات خوب بودن.
از طولانی شدن پست نترس. جایی که لازمه باید طولانی بشه. طولانی شدن بی دلیله که بده. مثلا شخصیت لیسا طوری نبود که بتونی وسط پست، تمومش کنی و بگی بقیه شو نفر بعدی بنویسه. کار درست همین بود که خودت تا آخر بنویسیش.
خوشحال شدیم که نوشتی...بازم اگه وقت داشتی و تونستی بنویس. فراموش نشو.
.....................
آتسوشی!برگ آلوی جنگلی؟!
سامورایی ای که به جای شمشیر گوشی گرفته دستش. لابد دشمناشم به روش کوبیدن گوشی بر سر شکست می ده.
به ما گفتی ماست؟
بررسی
پست شماره 12 بارگاه ملکوتی، آتسوشی تاکاگی(اسم رو کپی کردیم! فکر نکنین تایپ کردیم!):
شما تازه واردین(حداقل با این شخصیت)...ولی اصلا گیج و سر در گم ننوشتین. شخصیت شما واقعی به نظر می رسه. خودشو می شناسه و می دونه قراره چه رفتاری داشته باشه. رفتار و ویژگی هاش بعدا می تونه کم و زیاد بشه، ولی این "مطمئن نوشتن" همیشه یه نکته مثبته. اعتماد خواننده رو هم جلب می کنه.
نقل قول:
اما نتونست، چون باز یکی در زد.
شروعتون خوب و درست بود. در ادامه پست قبلی، واضح و مستقیم. خواننده با خوندن همین یه خط می فهمه با یه داستان جدید طرفه. این کار برای این سوژه شاید خیلی مهم نباشه، چون بیشتر پست هاش همین حالت رو دارن. ولی خیلی جاها به درد می خوره. خواننده می فهمه که لازم نیست خیلی برگرده عقب و چند پست قبلی رو بخونه.
نقل قول:
در باز شد و یه گرگ برفی ناز از پشت در اومد بیرون.
- تو دیگه کی هستی؟
گرگ برفی تغیر شکل داد تبدیل به یه دختر قد بلند چشم بادومی، با موهای سفید بنفش شد.
این قسمت برای معرفی آتسوشی بوده. معرفی کافی ای هم بود. خیلی کوتاه بود. ولی کافی بود. قسمت گرگیش اگه نوشته نمی شد هم مشکلی پیش نمیومد...ولی بودنش، ورود آتسوشی رو خاص کرده. برای همین به درد خورده.
نقل قول:
- کونیچو هرچی که گفتی دختر عزیزم! ما تو خونه ریدل همچین حوری هایی داشتیم نمی دونستیم!
شخصیت مرلین خیلی معرفی شده نیست که بگم حتما باید قالب خاصی رو رعایت کنین. ولی این حالت چشم چرون...کلا فکر نمی کنم بهش بیاد.
زیاد روی آتسوشی تمرکز نکنین. هر حرکت و هر حالتش رو مخصوصا با کلمات و تشبیه های اغراق آمیز توصیف نکنین. الان این حالت رو نداره، ولی احساس می کنم به اون سمت می ره. به جای یه شخصیت زیادی غیر واقعی و انیمیشن وار، یه شخصیت واقعی خلق کنین. اینجوری دوست داشتنی تر می شه.
نقل قول:
به به! چه دختر خوبیه! یهو علاقمند شدیم بهش.
توضیحاتتون کوتاهه. در مورد حالت و احساس شخصیت. برای این پست نمی شه گفت ناقصه. برای این که این موقعیت احتیاج به توصیف زیادی نداشت. سریع هم می شد پیش رفت. ولی جایی که لازم باشه، توضیح بدین.
نقل قول:
مرلین به علامت روی دست دختر نگاه کرد.
همیشه می گم، لینک رو وقتی بدین که لازم باشه. که ارزششو داشته باشه که خواننده پست رو ول کنه و بره لینک رو باز کنه. که از فضای پست جدا بشه.
این جا ارزشش رو داشت...برای این که اون علامت مهم بود و نمی شد توصیفش کرد. اگه می شد هم اونقدرا جالب نمی شد. برای همین کار درستی کردین که لینک دادین.
نقل قول:
- عه این اولشه یکم بعد که خوب خشک شد شکل علامت شوم می شه واسه همه اولش این شکلیه!
این دیالوگ خیلی خوب بود. البته کلا مرلین کمی زیادی ضعیف به نظر می رسه. هر چی باشه مرلینه...پیامبره. قدرت های زیادی داره. جلوی یه دختر(هر چند زبر و زرنگ و خشن) زیادی داره کم میاره. این حالت رو می شد با توضیح بیشتر جبران کرد. اینجوری که آتسوشی به همین حالت بمونه...ولی برای ضعف مرلین کمی دلیل بتراشیم! مثلا آتسوشی زیاد حرف بزنه و خستش کنه. حواسشو پرت کنه. مرلین هم بخواد هر چه سریع تر از شرش خلاص بشه. الان اینجوری به نظر رسیده که انگار ازش می ترسه.
سوژه رو خوب پیش بردین. درباره شخصیت خودتون نوشتین. خوب هم نوشتین. اصلا خام نیست. مخصوصا شخصیت آتسوشی قوی و محکمه. فقط باید مواظبش باشین که زیادی قهرمان بازی در نیاره. شخصیتش خراب می شه.
ایده تون برای داستان خیلی خوب بود. درخواست علامت شوم...اون علامت مضحک...و مخصوصا توجیه مرلین که برای همه اینجوریه و بعدا درست می شه.
شخصیت ها رو خوب بشناسین. اینجوری راحت تر درباره شون می نویسین و درست می نویسین. پیدا کردن نکته های طنزآمیزشون هم آسون تر می شه.
در مورد آتسوشی هنوز زوده که نظری داده بشه. باید کمی پیش بره و تو موقعیت های مختلف حضور داشته باشه که بهتر بشناسیمش. مخصوصا مواظب باشین شبیه تاتسویا نشه. تاتسویا هم ژاپنیه. یه شمشیر داره که حرف می زنه. الان شبیه نیستن. آتسوشی یه جورایی خشن تر به نظر می رسه.
それは終わった