1) کلاس پیشگویی، زمان حالپرسی ویزلی دوربین را روشن کرد و کلاس در سکوت فرو رفت. پرسی توضیح مختصری داد:
- این یک پیشگویی نسبتا ضعیفه ! میگم ، نسبتا ضعیف.
-آخ!
پرسی با چشم غره ای به دو دانش آموز گریفندوری سفید ، آن دو را ساکت میکند.
- نود سال قبل -*
زیر نویس کم کم محو شد. تصویر به مردی تغییر پیدا کرد که شنل بلندی به تن داشت. شنل آبی رنگ او ، روی زمین میکشید و صدای خش خش وحشتناکی را بوجود می آورد. به نظر میرسید مقصد او کافه ی هاگزهد میباشد. مرد در کافه را باز کرد. وارد اتاقک کوچک و کثیفی شده بود. بی اعتنا به اطرافش به طبقه ی بالا رفت.
غیژژژژژژژ در اولین اتاقک را باز کرد. وارد اتاقک شد. یک میز زهوار در رفته دید. اتاق مثل سالن پایین ، کثیف و البته خیلی کوچک تر بود. به نظر میرسید هوا در اتاق جریان دارد ولی اتاق هیچ روزنه ای به بیرون نداشت. در برای دومین بار باز شد.
- ببخشید، فکر کردم اینجا مستراحه !
جادوگری که نزدیک بود وارد اتاق بشود، با شرمندگی در اتاق را بست. دامبلدور کلاه شنلش را انداخت. ( در کلاس سرو صدای سوت و تشویق باعث شد که پرسی فریاد بکشد تا پسرها ساکت شوند. ) در اتاقکی که دامبلدور در آن نشسته بود برای بار سوم باز شد.
-پرفسور ..؟؟
- اوه! سیبیل!
- سیبل هستم پرفسور ..
دامبلدور : سیبیل با ریش فرقی نداره سیبل! اصلا چطوره صدات کنم تِر تِر !
تریلانی سرش را به آهستگی تکان داد. به سمت دمبلدور آمد و روبروی او نشست. کت بزرگش را از روی دوشش برداشت و بی مقدمه حرفش را آغاز کرد :
- باید برای شما یک پیشگویی انجام بدم پرفسور؟
دامبلدور: بله! البته اگر مشکلی نباشه.. البته اول باید راجع به مسائل دیگه ای صحبت کنیم. شما پسر دارید
؟
تریلانی : خیر پرفسور! من ازدواج نکرده ام.
دامبلدور: پسر داشتید هم من باهاش کلاس نمیذاشتم!! خب، مسئله ی مهمی هست . اون هم حقوقه! من به همه ی اساتیدم میتونم تا سقف صد گالیون پول بدم.
ترلانی : همش همین؟
دامبل : تازه با استفاده از کمیته ی امام مرلین این کار انجام میشه وگرنه که بیست و پنج تام بهتون نمیدادم ! من به دیوید بکام واسه کلاس خصوصی هامون پنجاه تا بیشتر نمیدم ، اون وقت به شما چروک های چلاسیده ..!
تریلانی ابتدا کمی باخودش فکر کرد. شانس بهتری نداشت. بنابراین به ناچار قبول کرد. یک گوی رو روی میز گذاشت و دستش را روی گوی کشید .. چشمانش بسته شد. کم کم از صندلی اش فاصله گرفت و به هوا بلند شد.
دامبل : به به !به به !
تریلانی با لگد در دهان آلبوس کوبید و اورا ساکت نگه داشت. سپس، شروع به چرخیدن به دور خود کرد. چرخشش طولانی تر شد.. سریع تر و سریع تر ..
سیبل: ایول! چه حالی میده!
دامبل:
!
در همین لحظه رعد و برقی زده شد که حاصل تلاش دست اندر کاران و بچه های با مرام جلوه های ویژه است! سیبل با صدای دورگه ای شروع به صحبت کرد :
"
اهم اهم ! سیبل هستم چهار ساله از مهد کودک یاس های خال خالی .. "
کارگردان : نه نه! اون یکی صفحه اس!
سیبل :اهان فهمیدم ..
و با صدای دورگه ای و با چشمان باز و گشاد شده ای شروع به پیشگویی کرد :
"
کسی از راه میرسه که قدرتمنده و می تونه لرد سیاه رو شکست بده .. از کسانی زاده میشه که سه بار در برابرش ایستادگی کرده ان و وقتی ششمین ماه ..- هفتمین!
-
ببخشید () ، و وقتی هفتمین ماه می میره به دنیا می یاد .. و لرد سیاه با نشونی اونو حریف خودش معرفی میکنه ، اما اون قدرتی داره که لرد سیاه ازش بی بهره ست.. و یکی از اونا باید به دست دیگری کشته بشه چون یکی اشون باید بمیره تا دیگری زنده بمونه .. کسی که میتونه لرد سیاه رو شکست بده وقتی ماه هفتم بمیره زاده میشه .. وقتی ماه هفتم بمیره !
دامبل :
! ببینم نمیتونی ببینی اونی که زاده میشه سیفیده یا سیاه ؟
سیبل روی میز افتاد و شروع به لرزیدن کرد .. در همون موقع در باز شد و کسی داخل..
سوروس : دامبلدور ! دامبلدور ..
و فیلم در همین جا به پایان رسید. دانش آموزان شروع به اعتراض کردند !
- استاد فیلمش خوب بود بذارید ببینیم چی میشه آخرش ..
- استاد چرا قطع کردی ، بذار ببینم اون یارو آلبوسو میکشه یا نه !
- میشه من برم از سیبل تهرانی امضا بگیرم؟ (
)
پرسی : نمیشه ! فیلمش از اینجا به بعد به خاطر داشتن جلسات خصوصی دامبلدور و عله سانسور شده ! تا همین جاش بس بود ، متوجه شدید که امکان داره یک پیشگویی چطور به وقوع بپیونده و یا اینکه کاملا غلط باشه ! بنا براین نمیشه اطمینان داشت که همه چیز دقیقا همون طوریه ! این یکی از مواردی بود که پیشگویی در اون درست اتفاق افتاده ولی خیلی از موارد مثلا پیشگویی در این رابطه که دامبلدور ازدواج موفقی خواهد داشت ، کاملا غلط بوده !!
بارتی دستش رو بلند میکنه:
-آقا آقا ! ببخشید .. شما گفتید پیشگویی باید با گوی های بلورین باشه ..
- نه ! حتما لازم نیست این طوری باشه ! بعضی وقت ها پیشگویی به صورت یک الهامه ! ولی اینجا هم یک گوی بلورین حضور داشت .در ضمن بچه ها ، این اتفاق واقعیت داشته و چنین چیزی در حدود نود سال پیش واقعا اتفاق افتاده بوده و هری پاتر که الان نوه هاش در این مدرسه هستند ، کسی بوده که با لرد سیاه مبارزه کرده !
پرسی پشتش رو به دانش آموزان میکنه تا روی تخته تکلیف انها رو بنویسد.
* = به این دلیل نود سال پیش ، چون میخواستم مثل یک اتفاق قدیمی باشه!
2) پیشگویی کار هر کسی نیست. کسی که چشم بصیرت داشته باشه و اتفاقاتی در زندگی اش افتاده باشه که خیلی غیر طبیعی تر از سایر جادوگران باشه یا اینکه ارث برده باشه این فن و هنر رو می تونه این کارو انجام بده. خیلی از موارد پیشگویی درست از اب در میادش و خیلی از اونها هم به نظرم میتونه اتفاقی باشه . خیلی از اونها هم کاملا ، صد و هشتاد درجه متفاوت با اتفاقی که می افته پیشگویی میشن! مثلا یکی پیشگویی میکنه که یکی تصادف میکنه ، ولی بر عکسش میشه. تصادف که نمیکنه مثلا یکی رو هم از تصادف نجات میده ! به نظرم به چند عامل بستگی داره :
1)- استعداد . ( که خیلی مهمه )
2)- تجربه !
3)- عقلانی بودن پیشگویی. ( یک سری از اتفاقات که پیشگویی میشن خیلی غیر ممکن هستند. مثلا اینکه یکی شب بخابه صبح که بیدار میشه موهاش مثه موهای آوریل لاوین شه! هیچ کس چنین پیشگویی رو قبول نمیکنه ! )
4)- تمرکز در هنگام پیشگویی !
5)- فرو رفتن در اعماق وجود خودمون و گوی بلورین!
6)- جو گیری !
7)- منوی مدیریت ! ( کافیه که پیشگویی کنی که مثلا گابر بلاک میشه! اون وقت میتونی بری و اون رو بلاک کنی! که یعنی پیشگویی ات درست بوده !! )
متشکرم استاد!