هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#94

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
مرگخوارا آماده حمله به محل ديگه اي بودن كه ناگهان در با صداي بلندي باز ميشه و اعضاي گروه ضربت جادويي وارد ميشن....
دراكو با صداي بلند ميخنده:ها ها ها...بچه ها صبر كنين...مثل ايكه برامون سرگرمي تازه فرستادن.....
شارزاس بدون معطلي اولين وردو به سمت رييس گروه ميفرسته... كروشيو...
و قبل از اينكه اونا بفهمن چه اتفاقي افتاده رييسشون نقش زمين ميشه و از درد به خودش ميپيچه...
اعضاي ديگه گروه به خودشون ميان....بچه ها حمله كنين...نترسين...اونا تعدادشون كمتر از ماست...ولي ترس به وضوح تو صورت همه شون ديده ميشه...
همه جا از برق طلسمهاي مرگخوارا ميدرخشه ....مرگخوارا به اونا فرصت نفس كشيدن نميدن......
لارا سر گرم جنگيدن با رييس گروهه كه حالا از جاش بلند شده....يكي ديگه از اعضاي گروه از پشت به لارا نزديك ميشه...تا دهنشو براي گفتن ورد باز ميكنه .............
آواداكداورا...اين صداي دراكو مالفويه كه زودتر از اون دست به كار شده بود...
مرگخوارا به كارشونادامه ميدن و كمتر از ده دقيقه ديگه چيزي از گروه باقي نمونده....
دراكو:خوب...بچه ها كارتون مثل هميشه عالي بود...اونا ديگه بايد فهميده باشن جلوي لرد سياه كسي نميتونهمقاومت كنه...تازه اين اولشه....


تصویر کوچک شده


Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#93

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
بناگاه صدای آرام و وحشتناکی در فضا طنین افکن شد...همه از ترس سرجایشان ایستاده بودند فقط مرگخواران واقعی با خوشحالی میخندیدند و دورگه هارا قتل عام میکردند...ناگهان مردی ازجایش بلند شد و چوبدستی را بطرف لرد اریک اندرسن نشانه رفت:
-مرگخوار کثیف!!!
مرد قبل ازاینکه حرف دیگری بزند ناگهان فریادی کشید و بخار شد...هزاران سایه وحشتناک که چشمان سربدخواهشان میدرخشید از دیوارها بیرون ریختند و روی سرآدمها پریدند واز شیره جانشان تغذیه کردند:
-اندرسون خوبی؟
لرد اریک برگشت و هیبنی سرخپوش را پشت سرش دید که موهای بلند سفیدش در اثر حرکت سایه ها تکان میخورد:
-شارزاس...
شارزاس لبخندی زد و چوبدستی بلندش را بیرون آورد:
-خیلی دلم میخواهد بدانم درحال حاضر مشنگهارا کجا نگهداری میکنند!
-در زیرزمین!!!
دراکو از گوشه ای بیرون آمد درحالی که چشمانش از پیروزی برق میزد...سایه ها در تمام بیمارستان پخش شده بودند و انسانها و جادوگران هرلحظه روی زمین می افتادند...مرگخواران خوشحال بودند ازاینکه بیمارستان را فتح کرده بودند...شارزاس همراه سایه های قوی و نیرومندش در راهروها حرکت میکرد و هرلحظه انسانهای زیادی که سایه شده بودند به جمع سایه های او اضافه میشدند...از ورودی بیمارستان صداهایی بگوش میرسید انگار افرادی قصد وارد شدن داشتند:
-گروه ضربت رسید!!!
دراکو خنده بلندی کرد و چوبدستی اش را بطرف در گرفت:
-بگذار باهم بازی کنیم!
شارزاس چوبدستی اش را همراه دراکو بطرف در گرفت:
-شادوادارکن
نور سیاه و وحشتناکی از چوبدستی هردو خارج شد و بطرف در برخورد کرد...در لحظه ای درخشید و بعد باصدای بلندی ومنفجر شد...مرگخواران مشغول بررسی تمام نقاط بیمارستان بودند و هرلحظه نشانهای سیاه بیشتری به آسمان فرستاده میشد تاجایی که تمام راهروها و اتاقها بانور سبززیبایی شروع به درخشیدن کرد...شارزاس دستش رابا شنل سرخش پاک کرد و به سایه هایش دستور داد که همه بیمارستان رادرجستجوی آدم بگردند:
-جاسوس!!!
لارا یکی از آدمهایی راکه لباسی شبیه مرگخواران پوشیده بود روی زمین انداخت و همه دورش جمع شدند،گرچه او لباس مرگخواران را پوشیده بود ولی این لباس پاک هم نمیتوانست صورت زشت دورگه اش را پنهان کند:
-بمن رحم کنید!
دراکو خنده ای کرد و طلسم شنکجه را رویش اجرا کرد:
-بهتراست اورا نکشیم!!!
-چی میگی شارزاس؟او یک جاسوس است باید کشته شود...
-پس چه کسی برود به وزیر محترم اطلاع بدهد که باید تشریف بیاورد اینجا؟
همه سکوت کردند و بعد شارزاس طلسم فرمان راروی مرد اجرا کرد:
به وزارت خانه برو وبه وزیر احمقتان بگو اگر تا ساعت 10 امشب اینجا نباشد دیگر جادوگر سفیدی در دنیا وجود نخواهد داشت!!!
مرد مطیعانه بلند شد و ازدربیرون رفت و یکی از سایه ها هم دنبالش حرکت کرد:
-امیدوارم لردسیاه از کارمان راضی باشد!!!


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#92

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
همه چیز حالت عادی داشت... پرستاران طبق معمول برای نجات جان زخمی ها و یا حافظه پاک شده ها مدام از این سمت به آن سمت میرفتند.
آن روز از خلوت ترین روزهای سنت مانگو بود. البته در ابتدا!.. به وضع بیماران به خوبی رسیدگی میشد.
ناگهان همه چیز خاموش شد... از چراغهای سالن گرفته تا دستگاه های ماگلی ویژه ای که توسط وزیر جدید کار گذاشته شده بود.
صداها و زمزمه هایی به گوش میرسید: اینجا چه خبره... سرپرستار! چی شد؟
- ای بابا من راهمو گم کردم... یکی چراغارو روشن کنه..
- میدونستم... میییییدونستم... بالاخره اینجا هم شب شد
- صداتو ببر دیوانه... یکی به داد من برسه... دستم سوخته.. آی دوکی جون!
- مدیر بیمارستان کجاس...
برای لحظه ای نور سبزی معلوم شد و بعد از آن صدای یک جیغ..
صدای جیغ همه را از جا پراند... روشنایی دوباره بازگشت. رئیس اصلی بیمارستان.. مرد چاق و پولداری که آمده بود ببیند چه خبر شده است روی زمین افتاده بود.. کاملا بی حرکت..
- این مرده! کشتنش! کی بود؟ آهه....
نوری دیگر درخشید و پرستاری که جیغ کشیده بود بر زمین افتاد.
صدایی از بلندگوهای بیمارستان بر فضا طنین افکند: هم اکنون ما مرگخواران و وفاداران به لرد سیاه اینجا را تسخیر کرده ایم! آواداکداورا!
نوری دیگر درخشید و پرستاری دیگر بر زمین افتاد..
بومب!
راهرویی که پر از زخمی و آدم بود منفجر شد و آتش به لباس همه گرفت...
باز هم صداهای جیغ
این بار سیاهپوشانی در بین افراد متمایز بودند..
لرد اریک اندرسون در حالیکه قهقهه میزد فریاد کشید: این بیمارستان از این به بعد در اختیار ماست! و شما هم گروگان ما! وقتی اینجا رو آزاد میکنیم که وزیر گرامی شما بیاد و خودش رو تسلیم کنه..
کجا در میری؟ سورنوت!
بچه ای که قصد فرار داشت درجا تبدیل به سنگ شد..
دارک پرینس به همراه اویل به سمت طبقات بالاتر رفتند.. صدای جیغ و فریادهای دلخراش به گوش میرسید.
مرگخواران یکی یکی پرستاران و بیماران را در اتاق ها می انداختند و در را برویشان قفل میکردند.
لرد اندرسون فریاد زد: اونایی که مقاومت میکنن بکشین... امون ندین... آواداکداورا
پیرزنی که داشت از راهروی خروج اضطراری میگریخت بر زمین افتاد.
لرد اندرسون: هیچ راه فراری نیست. مثل بچه های آدم به دستورای ما گوش بدین.. کافیه لرد سیاه به من بگه همتونو بکشم!
لرد اندرسون چوبدستی اش را در جیب گذاشت.. سپس هر دو دستش را به سقف چسباند. چشمانش در حدقه میگردید.. دور دستانش جرقه ایجاد میشد... دیوار بالای سرش ترک بر میداشت... ناگهان موجی از قدرت با فشاری بیش از اندازه سقف را شکافت ... یک طبقه.. دو طبقه........ پنج طبقه آسمان از زاویه ای که او ایستاده بود پیدا بود... نوری سبز از دستانش به سوراخی که ایجاد کرده بود وارد شد...
دارک پرینس گفت: علامت سیاه.. الان دیگه سرو کله مامورا هم پیدا میشه... عجب حالی میکنیم ما!


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ یکشنبه ۲ مرداد ۱۳۸۴
#91

دیلیس درونت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۲ پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۵۸ شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۴
از شهر لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
محو شو !!!!!!!!!!!!
این دیگه از کجا پیداش شد؟

بلند گو-

پرستارها: بخش رازهای نهفته-داروهای اسراری

(بعد از 5 دقیقه رسیدند)

پرستار مورگر:دیلیس چی شده؟

دیلیس:این مرد شخسیت سیار است.او با استفاده از تن دوم خودش ماروگول زده.
اگر من بفهمم کی پشت این ماجراست

گروه گشت:دیلیس بدو بیا باید یه چیزی رو ببینی
...



Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۳:۵۵ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
#90

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
پروفسور کوییرل:بع بو بع بو بع بو.......برین کنار سه تا مریز اورژانسی دارم.شفا دهنده ه ه ه ه ه
شفادهنده:بله پروفسور چی شده
پروفسور کوییرل: تو مریض دلرم که مشکل مغزی دارن
شفادهنده:طبقه چهارم
پروفسور کوییرلمریضها رو به طبقه جهارم میبره و همه رو میزاره تو اتاق آسیبهای همیشگی
شفادهنده:مشکلشون کیه پروفسور
پروفسور کوییرل:یکیشون اسمش harrypatter و اون یکیم شاهزاده فکر کنم از وقتی کتاب شش اومده یکم ....میفهمین که چی میگم.هرجا میرن آدرس وبلاگشو نو میزارن
شفادهنره:اوه بله البته از اینا این روزا زیاد میارن.این یکی چی؟
پروفسور کوییرل:اسمشو نمیدونم ولی همش میگه مدیر جدید سایته
شفادهنده:هومممم باید به این دو تا داروی فراموشی بدم تا جوو کتاب شیش از زهنشون بیاد بیرون. این یکیم بهتره اساره گیاه چومینوت رو بدم البته گمون نمی کنم شفا پیدا کنن
پروفسور کوییرل:ممنون من میرم ببینم بازم ازینا تو سایت هست براتون بیارم.فعلا





Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۰:۵۸ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
#89

پروفسور فلیت ویکold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۷ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ جمعه ۱۸ آذر ۱۳۸۴
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
سه روز بعد :
هری: آلبوس خان ! این سیبل جان تریلانی پیش بینی کرده مرلین دو ساعت دستشویی نمیره !
آلبوس : راست می گی ؟! پس این سومین باریه که پیشگویی واقعی کرده ، می گم حقوقشو زیاد کنن .


دوستداران ارباب حلقه ها ، به سایت فارسی آن بپیوندید:
تصویر کوچک شده


Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴
#88

سيبل تريلاني


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۷ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۴۸ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۵
از از برج شمالي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
پروفسور سيبل تريلاني با ترس از ديده شدن وارد سنت مانگو ميشه
شفا دهنده:مشكلي پيش اومده پروفسور؟
تريلاني:هيس...آرومتر حرف بزن...كسي ميشنوه يه وقت
شفا دهنده:
تريلاني:از هيچ جادوگري كه پنهون نيست از شما چه پنهون من چند هفته اي يه كه چشم درونم ضعيف شده...چند روز پيش پيشبيني كردم كه مرلين دو ساعت تمام نميره دستشويي
شفا دهنده:اين غير ممكنه
تريلاني:بله...متاسفانه رفت و از اونروزه كه چشم درون من ضعيف شده...آخه چند روز پيش قايمكي وارد دفتر سوروس شدم و از غذاي روي ميزش خوردم...آخه من از كجا بدونم اون هر چي دم دستشه به عنوان غذا ميخوره
شفا دهنده:حالا چي خوردي؟
تريلاني:ساندويچ{سانسور}
شفا دهنده:
تريلاني:گفتم ببينم شما داروي تقويت چشم درون دارين؟



Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
#87

دیلیس درونت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۲ پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۵۸ شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۴
از شهر لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
ببخشيد ميخواستم بدونم براي شفابخش شدن چه شرايطي بايد داشته باشيم؟؟؟ و چي كار بايد بكنيم!؟
ممنون

توجه:

شر بت نامرِِیی شدن را کشف کردم!!!!!!!!!!
طبق تحقیقات مستمر من کارایی این معجون را تا 3 ساعت تضمین می کنم.
محتویات را به دلیل امور سری فعلا درج نمی کنم.
---------------
بدجوری زخمی شده.حتی برای استفاده از چوبش وقت نکرده!!!!:O
(دنیس گفت)
بعد از 10 دقیقه تقریا به هوش اومد و با حالت کاملا 2 رگه ای گفت:

ازت محافت می کنم...

دنیس: بدوید او را به بخش کشف رازهای نهفته ببرید.

سنت مانگو کاملا ماتم زده به نظر می رسید که دلیلشم این بود که پنجرهای دروغین هوای بارانی را نشان می دادند.
دنیس که هراسان به طرف بخش مواد و کشف داروهای اسراری می رفت در فکر دارویی جدید برای " ضد کنترل شدنی " بود.

در بین راه تابلوها از او سوال هایی در مورد داروهای مختلف می کردند.
بعد از باز کردن در توسط ورد مخصوص با صحنه ای مواجه شد که باورش نمیشد!.......................................................


ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۴/۴/۲۴ ۵:۳۳:۲۳
ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۴/۴/۲۶ ۶:۳۹:۱۸


Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
#86

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۰۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
از خانه ريدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 149
آفلاین
در میشکند و بلا وارد میشود
در دستش ماری دارد
بلا:هی پری(پرستار)بیا این باسیلیسک منو ببر بخوابه یه ماگل خورد نمیدونم چرا ضعهف کرد
پری چنان جیغی کشید که بلا گفت:سایلنسیو یا میبری بخوابه یا شکنجه گاه
بلا:سایلنسیو ولی این بار با شدت بر رئی وند و پری حرف زد
چشم خاهنوم الان میبرمش
بلا:نگران نباش لایه ی رویی رو چشاش بسته است پس با نگاه به چشاش نمیمیری


تصویر کوچک شده
وزیر ارتش مقدس جادوی سیاه
there is no good and evil ... there is only power


Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۳
#85

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
همین طور که همه می دونن مدتی اوضاع آروم بوده و مرگخوارن هیچ کاری انجام ندادن ولی چند روز قبل یک حادثه رخ داد که چند زخمی داشته
شفادهنده:عجیبه این ورد سالهاست که اجرا نشده و هنوز هیچ معالجه ای برایه این تشخیص داده نشده
مدیر باشگاه کوییدیچ: کمکش کنید جونه
شفادهنده: هیچ کاری نمی شه کرد امروز قراره وزیر بیاد تا اگر بشه راه حلی پیدا کنه
«««««««««««««««««
کینگزلی وارد می شه
و او رو به اتاق حادثه دیدگان باشگاه می برن
کینگزلی: چه بد بیاری نمی دونم باید چی کار کنیم این ورد هیچ علاجی نداره وحشتناکه اگر بخوان تمام جادوگرا رو به این ورد دچار کنن دستور میدم که سریع اقدامات امنیتی انجام بشه تمام جادوگران رو باید در یک محل جمع کرد تا اسمشو نبر نتونه کاری بکنه
معاون وزیر: ولی غیر ممکنه
کینگزلی: باید ممکن بشه هرچه سریع تر
معاون: چشم
»»»»»»»»»»»»»»»»
کینگزلی دستور می ده که در جادوگر تیوی برنامه ای برایه اگلاع رسانی تدارک دیده بشه و همین کار انجام می شه
»»»»»»»»»»»»»»»»
کینگزلی بعد از رسوندن پیام خودش از پشت دوربین به اتاق آرتور ویزلی می ره و سوالاتی درباره ی وضعیت آرتور می پرسه
شفادهنده:خدارو شکر جراحتشون جدی نبوده و خوب می شن
اعضایه خانواده ی ویزلی اونجا بودن
مالی: چرا همیشه آرتور آخه چرا
جینی: اوه مامان اینقدر گریه نکن
کینگزلی این صحنه رو می بینه و دلش می سوزه پس
دستور می ده که آتور ارتقاء درجه بگیره
حالا مالفوی باید بمیره از خشم اینکه آرتور یکم پولدار می شه


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.