هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
مجری:در خدمت دوست قدیمیمان سوروس اسنیپ ملقب به اسنیولی هستیم و .......
اسنیولی:بعد از اینکه دومبول معروف رو کشتم گفتم این دوروبرا آفتابی نشم ولی شنیدم این پسره پاتر بد جوری داره اعضا رو اذیت میکنه گفتم بیام یک گوشمالی بهش بدم...
...(اسنیپ یک لحظه میببینه فیلمبردار یک چیزی پشت صحنه میخوره)
اسنیپ:کو کو غذا
مجری:نه اون آدامسه غذا نیست...
اسنیپ میبینه یک جانور موزی داره از جلوش رد میشه
اسنیپ:
مجری:نه!
اسنیپ اون جانور موذی که از قضا سوسک تشریف داشتن بر میداره میخوره
اسنیپ:
اسنیپ:عجب سوسک بد مزه ای..ولی بهتر از هیچیه تو این خراب شده به ما که غذایی نمیدن مجبورم این جانورا رو بخوریم

سوسک تو شیکم اسنیپ:ای اسنیپ نامرد..این معدت هم مثل خودت بی ریخته عجب فوندانسیونی داره

اسنیپ:نترس ...ایستگاه بعدی W.C پیاده میشی
سوسک بعد از ایستگاه:


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
اخبار شبانگاهي
دنگ دلنگ دلنگ... تق!
«اخبار شبانگاهي!»

گزارشگر در صفحه ظاهر ميشه: ضمن سلام و صلوات بر مرلين كبير اخبار شباهنگاهي امشب را تقديم بينندگان عزيز مي نماييم.
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار سياسي!
* ديشب هري پاتر، گرداننده ي اعظم ديسكوي مشهور جادوگران به توالت رفت! به نظر مي رسد هري پاتر دچار معده درد مفرط شده بود چون در بيرون صداهاي نا به هنجاري به گوش مي رسيد!
* گزارشگر ويژه ي واحد خبر از مرلين ببخشيد برلين خبر از فساد اخلاقي در منكرات جادوي اين كشور مي دهد! به گزارش اين گزارشگر نگون بخت كه خبري از وي در دست نيست ديشب سوسك (رئيس منكرات بريتانيا) و خانم آنگولايي پرگل (رئيس ستاد منكرات آلمان) با هم دست داده و تنفس مصنوعي نمودند! از باقي عمليات به خاطر فقدان گزارشگر مذكور اطلاعي در دست نيست!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار ورزشي سبيل داران!
* ديشب در طي مسابقه ي كوييديچ تيم هاي هشنگ موشونگ و خزنگ خوزونگ در ورزشگاه پشنگ پوشونگ يكي از بازيكنان تيم هشنگ موشونگ به دليل نياز فوري به توالت بر روي بازيكن تيم حريف خراب كاري كرد!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار ورزشي بانوان!
* امروز صبح در طي مسابقات اسكيت با مانع روي ديب دميني در ورزشگاه خو آن پوليو يك مرد چادر به سر خود را به زمين مسابقه پرتاب كرد اما به خاطر سر خوردن بر روي ديب دميني با مغز كله پا شده و ديار فاني را به ديار باقي لبيك گفت!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار فرنگ!
* ديشب هاشم دماغ وزير امور خارجه ي كشور صربستان و مونته گرو اعلام كرد كه هيچ چيز براي اعلام كردن نداريم!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار مهم روز!
* ديشب اصغر آقا بقال محله ي ني ناي ناي در كشور افغانستان به اكبر آقا خياط محل سلام كرد!
* ديويد جانسون ديشب به سرماخوردگي شديدي مبتلا شد! اطلاعات بيشتري از وي در دست نيست!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار كشكي!
* امروز صبح ناصر الدعايه شهروند افغانستاني پايش بر روي آشغال ها سر خورد و با سر به زمين افتاد كه به دنبال آن زلزله اي 9.2 ريشتري در پاكستان، كشور مجاور روي داد و اين اتفاق يك ميليون و پانصد هزار كشته بر جاي گذاشت!
* ادامه ي خبر رو فردا صبح همكارمون مي خونه!


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
خداحافظ!

يهو تلويزيون روشن ميشه و آهنگ "بوي يوسف" پخش ميشه و بعد تصوير آشناي آرتيكوس دامبلدور در زمان سخنراني كانديداي وزارتيش نشون داده ميشه كه اين چهره غيور و تازه وارد پرور آن موقع چه خفن سخنراني ميكرده...
بعد تصوير مجري برنامه به همان شيوه انتحاري هميشگي بر روي صفحه تلويزيون ظاهر ميشه و اون لبخند مليح رو بر لب ميراند و شروع به صحبت ميكند:
-سلام به بينندگان عزيز!اميدوارم عصر خوبي را تا اكنون داشته بوده باشيد!همانطور كه ميدانيد آرتيكوس دامبلدور،جد جد جد جد آلبوس دامبلدور حاضر،تصميم دوباره به سفر به زمان را گرفته است و اكنون از تمام سمت هايي كه داشته است استفاء داده و آماده سفر است.
آرتيكوس دامبلدور ظاهر شده در زمان ما در 13 آذر ماه سال 1384 شمسي بوده است.او در ابتداي ورود قدرت والاي ارزشي بودن را به همگان نشان داد و هفت تاپيك مختلف را در تالار معروف اسرار ارائه داد كه هيچ كدام آنها مجوز از خان آنجا،جيمز پاتر عزيز،نداشت.به اين ترتيب همه آنها به جز يك يا دو مورد به شدت رستگار شدند.اما آرتيكوس عزيز به بحث ادامه داد تا اينكه توانست شهرت بسيار اندكي در بحث ها بدست آورد.بعد او با قدرت و قوه آرتيكوسي وارد دنياي جادويي،دنياي ايفاي نقش،شد.او در ابتدا براي پيشرفت در كارها و رسيدن به رستگاري مطلق،به چوبدستي فروشي پروفسور كوييرل عزيز رفت و چوبدستي خود را كه از جنس چوب بلوط و داراي عصاره ارواح مطهر است به او داد تا تغيير شود.با تغيير شگفت آوري كه صورت گرفته بود آرتيكوس توانست به سرعت پله هاي ترقي را بپيمايد.او ابتدا در خواست تا وارد جريانهاي مغازه شوخي ويزلي بشود ولي در اين عمر شكست عجيبي خورد.اما او راه را پيمود و ابتدا به گزارشگري كارهاي اداره مبارزه با سواستفاده از اشياء مشنگي شد و بعد از آن توانست مهمانخانه پاتيل درزدار را بزند كه در ابتدا با استقبال شديدي مواجه شد.
سپس او با همان حالت انتحاري معروف وارد محفل ققنوس شد تا بتواند به نوه نوه نوه نوه اش در نابودي سياهي كمك كند و در اينجا شهرت كوچكي نيز در نويسندگي بدست آورد.او هميشه سوداي وزارت را در ذهن ميپرورانده است كه در زمستان سال 1384 شمسي به اين فرصت دست ميابد تا بتواند با ديگر رقباي سرسختش بتواند به مبارزه براي بدست آوردن وزارت بپردازد.او با اينكه در اين امر شكست فجيعي خورد و دراكو مالفوي عزيز به عنوان وزارت رسيد،اما به اين وسيله به طور كامل در كل سايت شناخته شد.بعد از آن او باز از فعاليت باز نايستاد و پيشنهادهاي مختلفي به مسئولان وزارت ارائه داد كه از جمله آنها تقويم جادويي و يا ايده اوليه مسابقات كوييديچ بوده است.او سرانجام توانست در وزارت،پس از تلاش فراوان,ارتش وزارت سحر و جادو را بوجود آورد كه يك بار در جنگ با سياهي شركت جسته است و اكنون به خاطر دستخوش شدن اتفاقات مختلف به شدت از فعاليتش كم شده است.او سپس با راي ملت عزيز جادوگر و ساحره به مقام "بهترين عضو تازه وارد" دست ميابد.او چندي بعد از دستيابي به اين مقام،توانست به فرماندهي ارتش قدرتمند وايت تورنادو،ارتش خصوصي گريفيندور،از طرف بيل ويزلي عزيز دست يابد كه افتخاري عظيمي بود.او سپس توانست به خان تالار اسرار،تالاري كه از اول از آنجا برخواسته بود شود و به فعاليت خاني خود با همكاري جميز پاتر عزيز بپردازد.او همچنين به عنوان يك مترجم براي فرهنگ نوين جادوگري به نام "پاتروپديا" انجام وظيفه كرد.
اما اكنون همانطور كه گفته شد،او از همه مقامهاي خود استفاء داده و آماده سفر شده است.ما توانستيم قبل از سفرش توانستيم با او مصاحبه اي ترتيب بدهيم تا از علت اين سفر متوجه شويم...خب آرتيكوس جان ميخوايد كمي از اين سفر خودتون براي ما توضيح بديد؟

دوربين بر روي آرتيكوس دامبلدور كه كنار آن مجري با لبخند مليح نشسته بود زووم شد.آرتيكوس كمي مكث كرد و گفت:
-من از زمان ظهورم در اين زمان و مكان،ميدونستم كه زمان من براي بودن در اين زمان محدود است و قصد سفر را از آن روز اول داشته ام.اكنون زمان حركت به زمان ديگر رسيده است و بايد رفت تا بتوانم براي اتفاقهاي آينده آماده بشم!
مجري برنامه باز ميپرسد:
-آيا ممكن است بار ديگر به اين زمان بازگرديد؟
آرتيكوس در جواب گفت:
-بله!من از بودن در اين زمان خوشحال بودم و دوست داشتم كه مجبور به سفر نبودم...اما مجبورم.
مجري براي بار ديگر گفت:
-آيا صحبت ديگري داريد كه با ما و بينندگان عزيز داشته باشيد؟
آرتيكوس صورتش رو به سمت دوربين برميگردونه و با لحني تشكرانه ميگه:
-فقط ميخوام از همه دوستاني كه در زماني بودم بهم كمك كردند و يا با من بودند مثل بليد,آلبوس دامبلدور,دراكو مالفوي,لرد ولدمورت,پروفسور كوييرل,توماس جانسون,بيل ويزلي,مريدانوس,رومسا,استرجس پادمور،سرژ،دارن اليور فلامل, رونان, آوريل, روبيوس هاگريد،هدويگ,آرشام,سارا و ليلي اوانز,بلرويچ عزيز و بقيه دوستان كه شرمنده كه اسمشون رو الان به خاطر نميارم تشكر كنم.از شما نيز به خاطر اين مصاحبه و وقت برنامه تشكر ميكنم.خداحافظ!

ناگهان در اطراف آرتيكوس باد شديدي بوجود آمد و لحظه اي بعد،مانند اينكه آن باد مخلوطي از گازهاي آتش زا بوده باشد آتش گرفت.آن گردباد آتش همچنان به در اطراف آرتيكوس ميچرخيد تا اينكه هيچ تصويري از آرتيكوس باقي نماند.
دقيقه اي بعد،آتش به آرامي از چرخيدن ايستاد و از بين رفت.اما در ميان آن هيچ كس نبود.آرتيكوس ناپديد شده بود.
مجري برنامه خواست چيزي بگويد ولي چيزي نگفت و فقط نگاهش را به دوربين و جايي كه آرتيكوس نشسته بود حركت ميداد.

لحظه اي بعد،جز صفحه شطرنجي تلويزيون چيزي قابل تشخيص نبود.


ویرایش شده توسط آرتيكوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۰ ۰:۱۴:۱۹

آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵

لوك


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
از يه جاي خوش آب و هوا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
شبي با كاروان شعر و موسيقي

بحث موسيقي در جوامع جادويي

سلام و فراوان سلام درود و هزاران درود خدمت شما بينندگان عزيز و مريض كه تا اينوقت شب بيدار بوديد در خدمتتون هستيم با برنامه ي امشب اين برنامه و در خدمتتون هستيم با يك مهمان عزيز...
آقاي لوكاس خودتون رو معرفي كنيد تا بيننده ها بيشتر باهاتون آشنا بشن.
لوكاس:لوكاس هستم و لي تخلص هنريم لوكي چهچهس.
مجري:منم آقاي مجري هستم همون كه تو كلاه قرمزيم بودم كلمم كچله شناختي؟
لوكس:نه من بيشتر تو كاره هنرو موسيقي هستم مثلا شما بگو رونالدو من ميشناسم ولي كلاه قرمزي و بنفش و آبينميشناسم.
مجري:خب آقاي لوكاس بريم سره بحثه اصليمون كه شعر و موسيقي در جوامع جادوييه.ميشه كمي براي ما در اين موارد توضيح بديد؟
لوكاس:بله خب ببينيد من از كجا شروع كنم من جوون كه بودم يك بار با بابا دامبلدور عريان و مودي تبريزي يك اجلاس شب شعري رو تشكيل داديم در اون شبه شعر به غير از ما سه تا هيشكي نبود.بعد ما داشتيم چهچهه ميزديم و بابا دامبلدورم قليون رو چاق كرده بود كه يهو ديديم صدا اومد.
مجري:صداي چي بود؟
لوكاس:منم همينو از بچه ها پرسيدم مودي شيرازي كه ترسيده بود بلند شد گفت حتما دزد اومده بابا دامبلدورم پاشده بود سرشو ميزد به ديوار
مجري: بقيش.
لوكاس:بله خلاصه خيلي شبه خوبي بود جايه شما خالي بود بعد از اجلاسم نشستيم بازي فينال جام جهاني دو هزار و هشت رو تماشا كرديم كه بين دو تيم برزيل و ايران بود كه ايران با شيش تا گل علي دايي به برزيل غلبه كرد.
مجري:بله استاد خيلي ممنونيم از توضيحاته كاملتون اميدواريم بازم در خدمته شما باشيم تا از استعداد شما در زمينه هنر و موسيقي بهره مند بشيم.
لوكاس:بله منم تشكر ميكنم از بيننده هاي عريض كه همه پشت تلويزيون خوابشون برد


ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۷ ۲۳:۵۷:۱۶


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵

ایوان چمبرزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۹:۴۲ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
با وبمستران
دو ربين وارد استوديو ميشه
پسرك جواني رويه يه صندلي نشسته زير تصوير زير نويس ميشه ايوان چمبرز
قق:كفيه پس اين تخمه چي شد بيا برنامه شروع شد
در جايي ديگر همون زمان
سرژ:سرژيا اين تخمه چي شد برنامه شروع شده بدو ديگه
در استديو:
با سلام به تو پوينده راه مدريت و وبمستر دوست
امروز ما در اولين برنامه دوهزارمين نامه را دريافت كرديم
كه جاي بسي خوشحالي است
امروز مبحث ما خيلي داغه در مورد يه عكسه كه از سرژ تانيكان و كفيه گرفته شده
ناگهان سرژ: سرژيا باور كن همش دوروغه
در سوي ديگر
كفيه:ققي بدون همش دوروغه اينا اصلا عكسي ندارن
تا چند لحظه ديگه همكاران اين عكسو اماده ميكنند تا من توضيحات لازم را روش بدم
يك دقيقه اجازه بديد
_حميد عكس شماره 67 استش بله همينه درسته
خوب بيندگان عزيز اين عكسو ببينيد كه چه فاجعه ايه
تصویر کوچک شده
ببينيد چه طور سرژي دستشو در پر كفيه فرو كرده ببينيد كفيه مغنعه نداره ببينيد سرژ انگشتر ازدواج داره از دواجي كه كفيه كرده
اون وقت اين ادمها دم از وبمسترها ادمهاي بداند ميزنن اخه يكي بايد اخلاق خود مشا را درست كنه اقا..
بله
با تشكر از توجهتون به اين برنامه باي!!!
-----
اقا پوله ما رو بده بريم
_چي همش دو گاليون پس هزينه ساخت اين تصوير چي مشه
_بسته برو
----
ناگهان دو باره تلوزيون روشن ميشه
اقا اينا پوله منو ندادن به حقسقت اعتراف ميكنم من اين عكسا رو ساختم گول وبمسترها را نخوريد...نخوريد..ااااا
دو تا دست مياد به زور اونو از كادر خارج بكنه


[img]http://


شعر روز
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
شعر روز

عبارت بالا روی صفحه نقش می بنده.تصویر عوض می شه و یه استودیو رو نشون می ده.دو نفر دور یه میز گرد نشستن که روش دو تا شمع قشنگه و یه سری برگه کاغد روش ریخته.
یه خانوم در سمت راست و یه جغد عینکی در سمت چپ!

خانوم پروانه ای(به اختصار خ پ)(لطفا صحبتهای خانوم پروانه ای رو با لحن مامانی و اوا خواهر بخونید!):با سلام خدمت بینندگان گل و بلبل و سنبل برنامه!خوبید؟دماقتون چاقه؟
امروز دوباره با برنامه شعر روز در خدمت شما هستیم.مهمان این برنامه هم مثل برنامه قبل استاد هدویگ هستن!کفو برید تو کارش!
ملت:بوووووووووووووووق!
خ پ:اوا!چرا بوق می زنید دلم ریخت؟ایششششششش!استاد هدویگ لطفا شعر امروزو شروع کنید!
هدویگ:اهم اهم!با سلام خدت بینندگان عزیز...شعر امروز نامش هست "خز را چه کنیم یار دیرین!".

خز را چه کنیم یار دیرین.............برخیز و بر آ ز خواب شیرین
دنیا به مصیبتی دچار است..........کز ظلمت و جور روزگار است
خز بر همه جا فکنده سایه..........می رنجم از این ، کنم گلایه
اول ز سفید ها کنم باز...............اندوه دل و گلایه و راز
محفل و تمام تار پودش.............آن لرد بلر(بلرویچ) که خز نمودش
تعویض شناسه خز شد اینبار......با کار فرانک(لانگ باتم) ، یار غمخوار
تالار خصوصی هم که خز شد.....مک بون(پشمالو) که گروهش آه(نشانه اندوه!) عوض شد
بر خز شدگان نظارت افزا.........دلبستگی درون امضا
مونتاگ نمود خز نظارت...........مالفوی که نمود خز وزارت
اینها همه از نمونه ها بود........حرف دل جغد(تخلص شاعر!) بینوا بود

خ پ:به به!به به!استاد واقعا شعر قشنگی بود!دل منو بردی با نگاهت!می میرم واسه اون شکل ماهت!
هدویگ:اهم اهم!بسه!شعر امروز هم تموم شد!
خ پ:بله!به همراه استاد از شما بینندگان گل و بلبل و جیگر خداحافظی می کنم!بای تا های!




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ دوشنبه ۵ تیر ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
با حذب

دوربین وارد استودیو میشه و مبینه کفی پشت میز نشسته و داره نیشخند میزنه.... در نتیجه دوربین از استودیو خارج میشه!

یکی میگه:جون مادرت..فقط همین یه مجری برامون مونده!!یه جور تحمل کن!!
دوربین دوباره بر میگرده وارد استودیو میشه
---
کفی:سلام عرض میکنم خدمت حذب دوستان و حذب پرستان عزیز..دو هزارمین برنامه خود را آغاز میکنیم خوشحالم که این برنامه با استقبال شما مواجه شده و توانسته رضایت شما رو فراهم سازد....با خوشحالی میتوانم اعلام کنم که اولین نامه!! از طرف بینندگان عزیز به دست ما رسیده!!من الان از خوشحالی نمیدونم چیکار کنم!! ..برای همین این نامه رو باز نکردیم و میخواهیم متن این نامه رو با هم بخوانیم

کفی چنگالشو باز میکنه و با ناخنش نامه رو پاره میکنه وشروع به خوندن میکنه:

اهم..با سلام خدمت دست اندرکاران عزیز و با تشکر از برنامه خوبتان...میخواستم طرز طبخ زرشک پلو با کف رو ازتون سئوال کنم!!! ..دوستدار شما کریچر!!
------------------------

کفی در حالی که خون خونشو میخوره و سعی میکنه به روی خودش نیاره:البته از این نوع مزاحمها زیاد پیدا میشن!! ما به این توهینها عادت کرده ایم و دشمنان حذب باید بدانند که هیچ غلطی نمیتوانند بکنن!!!

کفی یه لیوان آب سرد میخوره تا آروم شه...نفس عمیقی میکشه و ادامه میده :خب...یه ویدئو کلیپ ببینید تا بعد خدمتتون برسم!!

صحنه سیاه میشه
سرژ رو نشون میده که میون هزار ساحره داره آهنگ میخونه و همراهشون میرقصه:

نبینم که باز نشستی
منتظر چی هستی
تو جشن و شب نشینی باید بیای برقصی!!
ریشوها باید برقصن..ریشوها باید برقصن!!

آخه من قربون اون صورت پر ریشت برم
تو ریشت بد نببینه قربون اون ریشت برم!!
سرژم با من برقص تا گل بریزم زیر پات
تا که آتیش بکشم کریچ رو با دلبریاش!!
ریشو ها باید برقصن..ریشوها باید برقصن!!

دوربین وارد استودیو میشه!!
یهو قیافه کفی میاد :خب برگشتیم!!کف کردم از این آهنگ قشنگ!!میبینید ما با امکانات کم چقدر برنامه توپ میسازیم؟اگه مدیران امکانات بیشتر بدن ما میترکونیم!!!تازه اینکه چیزی نیست....الان با هم یک برنامه ضد مدیریتی میبینیم!!

صحنه باز سیاه میشه

تصویر داره سرژیا و کفیه رو نشون میده که دارن خاک میریزن بر سرشون
یه میکروفون میره جلوشون:خواهرانم!!چی شده؟چه بلایی سرتون اومده؟!!!
سرژیا:نامردا!! بچمو بلاک کردن!! حالا به باباش چی بگم؟بگم بچتو بلاک کردن بردن؟نمیگن چرا مواظبش نبودی؟
میکروفون:منظورتون سرژه؟
سرژیا:نه قق..!!یعنی آره...همون سرژ!!..آقا اصلا به شما چه؟هی گیر میدیا!!

تصویر میپره
داره چند جوون معتاد رو نشون میده
قیافه یکی از معتادا پر از ریشه..دوربین میره جلوش
میکروفون:شما معتادین؟
سرژ:اره ژونم . لطف کن قیافمو کامپیوتری کنید...((زیر لب: تابلو نکنین دیگه))

میکروفون:چی شد به این راه کشیده شدید!!؟
سرژ:کار مدیرا بود..رفاقت با مدیران ناباب این بلا رو شرم اورد!!!...من چندتا نشیحت کنم..دوشتان گول این مدیران شایتو نخورید..اینا شما رو به بیراهه میکشونن...ببینید من به چه روژی در اومدم!!...چه دردیه این خماری

تصویر بر میگرده و کفی میگه:عزیزان من ..دیدی که این مدیران چه بلایی سرتون میارن؟دیدی که به سر عزیزان ما چه بلایی اومده؟لعنت به مدیران..همه با هم بگیم:لعنت به مدیران!!!...............خب تا برنامه بعد شما رو به خدای بزرگ میسپارم!!


ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۵ ۲۱:۲۸:۲۹
ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۵ ۲۱:۳۳:۳۳

[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
حذب پيكچرز تقديم ميكند: مشاوره اخلاقي

مجري:فاطي پاتر
دكتر روانشناس:گيلدي


مجري:سلام بيننگدان عزيز ، امروز با برنامه مشاوره اخلاقي در خدمت شما عزيزان هستيم...دكتر برناممون آقاي....
گيلدي: :bigkiss: سلام.سلام فاطي؟ سلام مائده...به به سكنيه خانوم...چطوري مهتاب شيطون؟
مجري:بله...اولين تلفن...سلام بفرمايين

صداي يك مرد: آقا خدا خيرتون بده كه همچين برنامه اي درست كردين...اقا من چند ساله دارم عذاب ميكشم...
گيليدي:چرا عزيزم؟
_وقتي به سن بلوغ رسيدم رفتم جلوي آيينه دست كردم تو دماغم..دستم گير كرد از همون موقع تا الان ، چي كار كنم؟
گيليدي:يه مقدار صابون ، ژل و كرم بزن و مالش بده ..وقتي خوب ليز شد در بيار
_اقا تمام اين راه هارو امتحان كردم..در نمياد..راه ديگه اي نداره؟
گيليدي: چرا راه داره..شما بياد انگشتت رو قطع كني!!
_ديييد دييييد ديييد( بوق اشغال)
مجري:خب تلفن بعدي..سلام بفرماييد!!
_ سلام اقاي دكتر...من به يك مشكلي برخوردم...زنم از من گوشواره طلا يخواد ..نميدونم براش بخرم يا نخرم!
گيليدي:همين؟!
_نه اخه يه سري مسائل جزئي هم هست بين اينا...مثلا زنم همش ريش منو مسخره ميكنه ...شبها دير مياد خونه و بيشتر وقتها پر ققنوس به لباسش چسبيده...
گيليدي:حتما بچتون نوزاد ققنوسه؟
_دقيقا..از كجا فميدي؟
گيليدي:خب ادامه بده
_خلاصه آقاي دكتر..من اين چيزهارو ميبينم يخورده به زنم مشكوك ميشم...البته من هميشه به پاكدامني زنم اعتماد داشتم ولي اين چيزهارو ديدم مشكوك شدم يخورده البته خيلي جزئي
گيليدي:ايرادي نداره..براش گردنبند بخر...خيلي هم پاك دامنه زنت!!
_شما از كجا ميدونين؟
گيليدي:تو مگه سرژي نيستي؟
_اي اقا اسممون رو فاش نكن ابروم رفت
گيليدي: مگه زنت سرژيا نيست؟ من بهت ميگم زنت پاك دامنه....خيالت راحت باشه
_مرسي اقاي دكتر..واقعا از اين دوراهي منو نجات دادي...باي
مجري:تلفن بعدي
_سلام آقاي دكتر.من به يك مشكلي برخوردم..زنم از من گردنبند ميخواد..چي كار كنم؟
گيليدي:حتما زن شما هم شبها دير مياد خونه و بيشتر اوقات هم چند خال ريش به لباسش چسبيده و همچنين بچتون هم ريش داره نه؟
_اههه...عجب دكتر توپي...چقدر ايكيوش بالاست..ايول ..اره دقيقا همينه..چيكار كنم؟
گيليدي: ققي جون من كفيه رو ميشناسم..خيلي زن پاكدامنه!مطمئن باش!!
_مطمئن باشم؟
گيليدي:مطمئن مطمئن!!.باي
مجري:تلفن بعدي
_سلام آقاي دكتر...زنم از من گردنبند ميخواد چي كار كنم؟ يه مشكل كوچيك دارم اخه
گيليدي:حتما زنت شبها دير مياد خونه...بيشتر اوقات هم به تنش بقاياي سيم سرور چسبيده و بچت هم روي پيشونيش زخم رعد برقي داره؟
_اهاي نفس كش...چرا چرت پرت ميگي؟ من فقط مشكلم گاليون بود كه پول ندارم بخرم...زن من خيلي هم پاك دامنه..من از دست تو شكايت ميكنم...ديييييد...ديييييد...ديييد

گيلدي:
مجري: بله اشاره ميكنن كه وقت برنامه تمام شده...تا برنامه بعد خدانگه دار



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
حذب تیوی تقدیم مینماید :

لذت نقاشی

.... «من به شخصه پانزده پدر دارم» فیلم برتر سال، با هنرمندی زاخی و دوستان، به زودی در هالی ویزارد و ...
- : اَه ! پس چرا شروع نمیشه؟
این صدا متعلق به پاتر بود که در فاصله 2 متری تلویزیون در وسط کاناپه هفت نفره نشسته بود و منتظر پخش حذب تی وی بود.
کوییرل که به طرز مشکوکی کنار پاتر نشسته بود : خودتو ناراحت نکن هری جان، الان دیگه شروع میشه. ایناها، شروع شد!

دوربین 180 درجه برمیگرده و صفحه تلویزیون رو نشون میده که در حال پخش تیتراژ اول برنامه است، صفحه سیاهی که کله چهار تا بنیان گذار حذب یکی پس از دیگری بالا میان و بالای این کله ها، با حروف قرمز مینویسه حذب تیوی. صفحه جیرینگی مثه اینه میشکنه و صورت آنیتا نمایش داده میشه.
آنیتا : با سلام خدمت همه بینندگان عزیز و دوست داشتی حذب تیوی، امیدوارم خوب باشین، با یکی دیگه از برنامه های جالب و مهیجمون به خونه های شما اومدیم، امروز با برنامه لذت نقاشی با هنرمندی.....
پاتر نگاهی به دور و برش میندازه و جای خالی مونالیزا رو روی دیوار میبینه، نگاه پرسشگری به بقیه میندازه : این مونالیزا کو؟
کرام : امروز گفت پایین تابلوش یه جمله ای دیده که خیلی مشکوکه، قرار بود با سرژ بره پیش یه نفری ببینن ممکنه این جمله آناگرامی چیزی باشه یا نه.
پاتر : حالا جمله اش چی بود؟
کرام : create by Leonardo Da Vinci !!
پاتر : هووم، چه مشکوک!
- : .... این شما و این هم لذت نقاشی.

در سمت راست تصویر تلویزیون، سرژ با موهای مدل میکروفونی دیده میشه که کفی رو توی دستش نزدیک یه بوم گرفته و داره نقاشی میکنه، و در سمت راست با حروف تپل و چاق و پفکی نارنجی مینویسه لذت نقاشی. تیتراژ اول برنامه تموم میشه و دوربین سرژ رو نشون میده که رو به دوربین نشسته و جلوش بومی قرار داره که نمیشه روش رو دید و ققی هم بالای بوم نشسته.
سرژ : با سلام بینندگان عزیز و هنردوست، با یکی دیگر از برنامه های لذت نقاشی در خدمت شما هستیم. امروز من و ققی تصمیم گرفتیم که به جای اینکه به تابلوی جدید بکشیم، روی یکی از نقاشیهای قبلی کار کنیم.
ققی از روی بوم بلند میشه و میره روی دست سرژ چمباتمه میزنه! سرژ با دست آزادش بوم رو به سمت دوربین برمیگردونه.

مدیرا :
کرام : این که مونالیزای خودمونه!! مونا!!
پاتر : این اینجا چیکار میکنه؟ مگه نرفته بود واسه آناگرام؟
کرام : واله قرار بود با سرژ واسه همین بره.

در آن سو، ققی و سرژ موذیانه لبخند میزنن و به مونالیزا نگاه میکنن که افسون خشک شدن روش اجرا شده. از کل تابلوی مونالیزا فقط چشماش حرکت میکنن که با مظلومیت خاصی به دوربین خیره شدن.
سرژ : خب میریم سراغ کارمون، همونطور که میدونین، این تابلوی مونالیزا صدها سال پیش توسط هنرمند معروف محبوب، لئوناردو داوینچی کشیده شده، و بهش لبخند ژکوند هم میگن، علت این نامگذاری لبخند مرموزیه که روی صورت این زن قرار داره، ببینین چه لبخندی داره؟ موش بخورتت!!
ققی : بله، در مورد این نقاشی عده ای اظهار داشتن که این تصویر، حالتی از لئوناردوس، وقتی خودش رو زن میدیده!
سرژ : بله، میدونیم که خیلی تعجب برانگیزه، ولی به هر حال اینم یه نظریِ برای خودشه، و حالا امروزه این نقاشی توسط برادر حمید حرام اعلام شد و ایشون فرمودن که "چه معنی داره یه مرد ی خودشو زن ببینه و بعدش اونو بکشه" و این کلا ضد آسلامه و از این سیستما....
ققی : و ایشون تصمیم گرفتن این نقاشی که افکار رو منحرف میکنه، از بین ببرند ولی چون ما خلی مردم هنردوستی هستیم، تصمیم گرفتیم تغییراتی روی این نقاشی بوجود بیاریم، طوری که این نظریه که مونالیزا، چهره زنانه داوینچیه رو کلا باطل کنه.
سرژ : پس میریم سراغ کارمون، در ابتدا قلم موی بادبزنی شماره 14 رو ......

پاتر : اونا حق ندارن یه همچین کاری بکنن! مونالیزا یه اثر تاریخیه! تاریخ از بین میره اگه اونا تغییری در این تابلو بدن!
کرام : بابا تاریخ اصلا مهم نیس، مهم خود مونالیزاس، اون وبمستره! ما باید کمکش کنیم!
پاتر : بریم کمکش که خودمون هم اعلامیه بشیم، بیان نقاشیمون رو ادیت کنن؟
کرام : خیلی نامردین! بابا اون کمک میخواد!
پاتر : عیبی نداره دیگه، چیزی که زیاده وبمستره، یه دونه ازشون کم بشه چیزی نمیشه که!
دامبی : اصلا مرگخوار خودته، برو کمکش، به ما چه؟!
کرام : نه خب، حق با شماس، وبمستر زیاده، عیبی نداره، بای بای مونا.

دوربین در زاویه 60 درجه تابلو قرار داره، طوری که نمیشه به طور کامل نقاشی رو دید. ققی روی دست سرژ نشسته و دمش رو با هیچ گونه ظرافت خاصی روی تابلو حرکت میده، دم ققی در همه جهت حرکت میکنه، چپ راست، بالا پایین، اصلا به نظر نمیاد که لازم باشه رنگهای نقاشی یه دست باشن، سرژ هم هر از چند گاهی با قلم مویی اندازه بنز (!) یه حالی به نقاشی میده، اساسی!
دوربین یه خورده میچرخه و حالا دم ققی به طور کامل نمایان میشه که در رنگ سیاه غوطه وره و همینجوری ازش داره میچکه، سرژ عملیات رو توضیح میده :
_ ... بله، اینم یه خط منحنی در این ناحیه، کار روی ابروی مونا تموم شده، اگه درست یادتون باشه ابروی مونا خیلی باریک و دخترونه بود، ولی با هنرنمایی استاد ققی، کاملا مردونه شده!
ققی : خب، حالا بهتره بریم سراغ صورتش، همونطور که میدونین در زمان داوینچی داشتن ریش مد بوده! بله ممکنه باور نکنین، ولی دقیقا همینطور بوده، پس به احتمال 90% لئوناردو هم ریش و سبیل داشته، ما هم این تغییرات رو بوجود میاریم تا کاملا مشخص بشه این نقاشی مربوط به چه زمانیه.
سرژ : برای این کار، ققی عزیز بهتره که دمتون رو به حالت فنری در بیارین، اینجوری خیلی بهتر میشه ریش کشید.....
دوربین ققی رو نشون میده که دمش رو دور یه قلم مو پیچیده و داره بهش تافت میزنه، بعد از مدتی قلم مو رو بیرون میکشه، دمش مثه سیم تلفن بیسیم شده(!)
ققی : حالا برای این کار، فقط لازمه من دمم رو خیلی آروم روی تابلو فشار بدم، به طوری که فقط اونو لمس کنه، و به سرعت تمام صورتش رو با دمم ضربه بزنم، اینجوری :
و ققی تند تند شروع به ضربه زدن به تابلو میکنه، با دمش و با قدرت بینهایت زیاد، به طوری که تابلو به طرز وحشیانه ای تکون تکون میخوره. بعد از پنج دقیقه کار مداوم، ققی از جلوی تابلو کنار میره.
سرژ : احسنت، احسنت، البته یه مقدار ریشش پرپشت شد، بهتر بود یه مقدار کمتر فشار وارد میکردین، البته شما واقعا ماهرانه کار میکردین!
ققی : چاکریم، و حالا بهتره شاهکار هنریمون رو به مردم عرضه کنیم!
ققی و سرژ از جلوی تابلو کنار میرن و دوربین مقابل تابلو قرار میگیره و تصویر زیر بر روی صفحه تلویزیون ظاهر میشه :

تصویر کوچک شده





مدیران : مـــــــــــــــــــــــــــــــا !!
کرام : این که دیگه مونالیزا نیس، غضنفرلیزاس!!
دامبی دستی به ریشش میکشه : مدتها بود چنین ریش پرپشتی که بتونه با من رقابت کنه ندیده بودم، واقعا جای تقدیر داره!
پاتر : خب بازم جای شکرش باقیه که مونالیزا زنده اس، هرچند که قیافه اش خیلی عوض شده، ولی میتونه یه تنوعی واسه تزئینات خوابگاهمون باشه، ها؟

سرژ و ققی، در حالی که از سر و کولشون رنگ می چکه، به حالتی پیروزمندانه به دوربین لبخند می زنند!
سرژ در حالی که ریشش رو می خارونه میگه:
_ با تشکر از شما بینندگان عزیز که تا پایان این برنامه با ما بودین، شب خوش.
ققی هم دمش رو یک بادی میده که همه جا رو رنگی میکنه و اون هم میگه:
_ خداحافظ هنردوستان!
برنامه تموم میشه، تیتراژ آخر برنامه در سمت چپ ظاهر میشه و در سمت راست، تابلوی ادیت شده مونالیزا قرار داره و آهنگی هم پخش میشه :

يک نصيحت بشنو از من کندر آن نبود غرض ، بر حذر باش از خطر ها اي مدير کله پز

گر نهي سنگي به راه حذب ، خوارت مي کنند ، ور دهي اخطار آن را ، سنگسارت مي کنند

حذب را آزار دادن کار فردي پر قواست، نيست کار آنکسي که ادعا دارد خداست(*)

آن جفايي که موناليزا ز دست حذب ديد، باشدش ترسي بَرَت تا تو بلرزي مثل بيد

آخرين پندم بگير و رستگاري پيشه کن، فکر اصلاح مديران از بن و از ريشه کن

کارگردان : ققنوس / ساپورتر : برادر حمید /جلوه های ویژه : ادی ماکای /خواننده : آوریل لاوین /آهنگساز : سرژ تانکیان/ شاعران: هدویگ، آوریل
و با تشکر از سدریک دیگوری که نقشه بدست آوردن تابلوی منحوس مونالیزا رو کشید!

___________
* منظور عله است.


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
حذب تی وی، تقدیم میکند!
* تغییر چهره*

_ خب حالا خودمونیم...در بین شما سه تا کدوم قوی ترید؟
کروم:
_این پرسیدن داره؟ یه نگاه به شناسه من بنداز!
و یه ابروشو انداخت بالا!
کوییرل:
_هوووو.....این منم که وارد سایت می شم ملت همه آف لاین می شن!
و جوری روی صندلی لم داد که هری پاتر لم نمی داد.
لوپین:
_من اینجا چغندرم؟ این منم که وجودم هر جا باعث میشه هر چند صباحی چند نفر مهاجرت کنند!
و طوری به آن دو خیره شد که انگار قصد داره دست به یک حرکت انتحاری بزنه!
در همین حین آلبوس دامبلدور از پشت صحنه داد می زنه:
_بابا باید پیاماتون مهم باشه!
سارا که خسته شده بود و قیافش شده بود این جوری گفت:
_ اااااااه خیلی خب بابا اصلا نخواستیم....هی می گن اعضا اعضا....خودتون که بیشتر از همه عشقه کل کل دارید! بد بخت اون بیچاره هایی که به دست شما بلاک شدن!
کارگردان رو به آلبوس:
_ آقا شما بفرمایید...برنامه ماله مدیرای با سابقس.....ایشاالله چندتا برنامه دیگه....کی ایشونو راه داده؟
کارگردان از اون پشت اشاره می کنه:
_همه آماده شید....سارا حاضری؟ یک....دو.....سه....رفتیم رو آنتن!
سارا:
_سلام به همه شمایی که هم اینک پای گیرنده هاتون نشستید و به این صفحه جادویی چشم دوختید! من سارا اوانز از حذب تی وی امروز قصد دارم روش تغییر چهره مدرن با حرکات فوق جوکیزم را به شما آموزش دهم! ابتدا عزیزان مواد لازم را یاد داشت فرمایید!
1- سه عدد مدیر الاف ، بیکار، غرغرو، گردن کلفت، سیریش، از دماغ فیل افتاده ، دیکتاتور، ارزشی ، آی کیوی موش که رژیم پشه دارن! ... البته، مثل اینکه دو تا شدند!!
دوربین می ره روی اون سه نفر و ملت می بینن که لوپین یهو حذف شد!
سارا:
_البته دوستان باید توجه داشته باشید که این دو مدیر را از سایت های هری پاتری انتخاب کرده باشید. چون تنها این سایت ها هستند که مدیرانشان را با قیمت بسیار پایین به فروش می رسانند. جای داره اینجا از هری پاتر وب مستر کل سایت جادوگران کمال تشکر را داشته باشم که این سه موجود نادر را برای برنامه امروز به ما قرض دادند. البته جناب هری پاتر عنوان کردن که اگه خواستید واسه همیشه ماله خودتون! چرا که چند وقتیه احساس می کنم وجودشان برای سایت مضره، چون مثل اینکه به روغن سوزی افتادن و فاقد استاندارد های جهانی هستند! وسایل و مواد لازم:
2- انواع و اقسام اسید ها نگه دارنده ها سیکلامات ها براي از بين بردن قسمت هايي كه احتياج نداريد.
3- انواع و اقسام رنگ ها، پوستژها و البته نمونه امروز ما كچل هست و نياز به مو نداره!
4- و يك عدد چوب جادو، تا هرجا رو كه فكر كرديد ناموزونه صاف و صوفش كنيد!
ابتدا از ارزشي ترين موجود اين برنامه يعني كروم درخواست دارم كه بيان اينجا و روي صندلي بشينن!
كرام در حالي كه بادي به غبغب انداخت و به كوييرل فهماند كه ديديد من قوي ترم اومد و روي صندلي نشست!
سارا از جاش بلند شد و رو به كروم اين طور توضيح داد:
_اين موجودي رو كه مشاهده مي كنيد مي خوام يك بار اجزاي صورتش رو براتون توصيف كنم!
موهاي نامرتب، عينك دودي كه البته دوستان ايشون دوست دارن اداي روشن دلا رو در بيارن چون نمی خوان ساحره ها منحرف بشن! دماغ تيز و فرم صورت شبيه مثلث. كروم جان لطفا عينكتو در بيار تا كار رو شروع كنيم. براي امنيت بيش تر دوستان دست و پاي مدير مربوطه رو ببنديد....چون اونها وقتي عصباني شن دوست دارن حمله كنند و هیلیکوپتری بزنن!!
كروم دست و پا بسته ولي بدون عينك که واقعا بی کلاسه(!)، تكيه داده به صندلي و سرشو بالا نگه داشته!
سارا رو به کروم:
_همه چيز آمادست...كروم عزيز قبل از شروع صحبتي با بينندگان نداري؟
كروم در حالی که داره از هیجان منفجر میشه:
_نه...فقط بگم من قدرت مندم...مي خوام بدونيد كه من خيلي مطلوم نشون مي دم اما در حقيقت اين طور نيست و همه چيز هميشه همه جا در هر زمان و مكان زير سر منه! با تشكر!
سارا یکی میزنه پس کلش (!) و میگه:
_ بسه دیگه! مرسي!
و دستكشاشو دستش كرد!
سارا رو به دوربين کرد و هر کاری رو که میکرد رو توضیح می داد:
_ابتدا اين معجون تبديل كننده به خمير رو شرح اونو در برنامه هاي قبلي دادم به اين صورت روي چهره اون مي ريزيد! البته قبل از اون با چوبتون لب رو از بين مي بريد تا فرياد هاي گوش خراش تمركز شما رو به هم نزنه!
و با گفتن اين جمله لب كروم رو محو كرد! معجون رو بلافاصله روي صورت اون خالي كرد. در عرض سه سوت صورت شروع كرد به قل قل كردن و متعاقبا كروم شروع كرد به دست و پا زدن!
سارا لبخندی شیطانی زد و ادامه داد:
_حالا آمادست....شما مي تونيد يك عكس بزاريد جلوتون و از روي اون طرح دلخواه رو كه مي خواييد در بياريد...اما طرح رو در ذهنم دارم....چشم هاي طرح من بايد كشيده باشه. دماغ كوفته ايي كه با يه مشت كاملا فرم خودش رو مي گيره. صورت مربعي شكل.( و چها گوشه را كشيد!)
البته همان طور كه مي بينيد اونا خوششون مياد گاهي ياد 6 ماهگي هاشون بيفتن و دست و پا بزنن! گونه ها كمي بايد بالا باشه. زير چشم رو يه كم بكشيد تا ورم نداشته باشه. طرح گوش ها بايد كمي مثل فيل باشه....
و حدودا تمام اين كارا 15 دقيقه طول كشيد.
سارا ناگهان دست از کار کشید و گفت:
_ فقط البته لب ها مي مونه....ای بابا....گويا بيهوش شد!
سارا لب رو ظاهر كرد و اون رو هم كمي تغيير داد و دوباره محو كرد.
سارا پیروزمندانه لبخندی زد و گفت:
_خب همون طور كه مي بينيد طرح كلي خيلي زود بدست اومد اما جزئيات وقت بيش تري مي گيره. نمونه من چشم هاش بايد قرمز باشه.
و با گفتن اين جمله پاشو روي پاي كروم فشار داد به اين منظور كه بيدار شو. كروم چشاشو یهویی باز كرد و شبیه چشمای آواتر کریچر شد! در همين حين سارا محلولي رو به درون آن ها ريخت. چشم هاي كروم سوخت اما نمي توانست فرياد بزند.
ساراگونش رو خاروند و با تفکر بسیار گفت:
_ خب مثل اينكه اين جا يه تكه گوشت اضافي اومده بيرون.
و اسيد سيتريك رو روي اون قسمت خالي كرد. كروم بد بخت كه فكر نمي كنم هيچ مديري به اندازه اون تنبيه شده باشه تا اين مديرا باشن اين قدر پرو بازي در نيارن نه مي تونست چشاشو باز كنه و نه تكون بخوره. در حالي كه هر لحظه بيش تر رو به قبله ميشد.
سارا دستی به موهای کروم میکشه و میگه:
_در پايان فقط موهاش مي مونه!
و با اين حرف دستش رو به طرف اره برقي مي بره. كروم با چشم هاي قرمز اداي جيغ زدن رو در مياره اما در اين ميان كوييرل سخت مشغول خنديدن بود و آلبوس باز هم از پشت به آنان اشاره مي كرد تا به كروم بگويند:
_برنامه زندست بگيد فقط باید پيام هاي مهم رو بگه!
_آقا شما بفرماييد بيرون!
چند دقيقه بعد وقتي سارا حسابي رو چهره كار كرد و انواع پودر ها براي سفيد كردن و پر كردن بعضي جاها و غيره به كار برد، به صورتي با چشم هاي قرمز، كچل، چهره ي سرد و بيروح اشاره كرد و گفت:
_ نام اين موجود ارباب لرد ولدمورت كبير است. گفته ميشه رهبر يك جامعه بزرگ است اما من فكر ميكنم بيشتر به مجنون ها(!) مي خوره...البته کارشناسان حذب نظرات زیادی درباره ی ایشون گفتند!
یهو سرژ در حالی که ققی تو بغلشه وارد کادر میشه. لای نوکهای ققی کلی نامه هست! و سرژ در گوش سارا یه چیزی میگه و سارا با خنده میگه:
_ در همين چند لحظه نامه هاي بسياري براي ما رسيده تا باز هم روي اين چهره كار كنيم و تا مي تونيم شكنجش بديم اما همون طور كه ملاحظه مي كنيد روحش داره به پرواز در مياد..... به هر حال يه پيام بازرگاني ببينيد تا روي چهره بعدي كار كنيم!

بعد روی صفحه درشت نوشته میشه:
نتايج اخلاقي:
1- با جنبه ترين فرد تو سايت كرومه!
2- كسي كه همه چيز تو سايت زير سر اونه كرومه!
3- اون كسي كه تقاصه مديرا رو بايد پس بده كرومه!
4- سارا اوانز خفنز فكر ميكنه تنها كسي كه ارزش گريم داره كرومه!
و در پايان اون كيه؟ اون كرومه، نه ببخشید، ولدی جامعست!


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۳ ۱۳:۵۹:۱۶







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.