هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۱:۴۴ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
1- دونه دونه پرهای هدی در عملیاتهای شهادت طلبانه ای از جمله آتیش زدن ! کندن پرها ! و طلسم های مختلف کنده شد .

2- بی جامه شدن هدی پس از کنده شدن پرهاش و پیدا شدن سر و کله افرادی همچون برادر حمید و گیلدیه باناموسیان و شروع عملیات ! ایده اولیه مال کوییرل بود .

3- بسته شدن برعکس هدی از سقف و دریافت ضرباتی از سوی برادر حمید و همچنین شلاق های مخوف ملت . کاری شراکتی از همه ملت .

4- رفتن سیخ در حلق هدی و قرار رفتن هدی بر روی آتش و چرخش دورانی در روی هوا که در نتیجه حسابی برنزه شده این کار به وسیله عده ای از مردم بومی گرسنه از جمله آنی مونی صورت گرفت .

5- کندن نوک هدی و چسبوندن بوق دوچرخه بچگیهای آلبوس به جای آن که کاری شراکتی بود با حضور مستمر بلیز پیکچرز در صحنه !

6- چسباندن هدی به دیوار کلاس به عنوان تابلوئه اعلانات بعد از اینکه گراپی تعادلش به هم خورد و بر روی هدی سقوط کرد .

7- تبدیل صدای هدی از حرف زدن آدمیزاد به بغ بغ کردن بعد از اینکه کورممد زبون هدی رو از حلقومش بیرون کشید .

8- زنگزدگی مفاصل هدی بعد از اینکه مورد هدف انواع طلسمهای شوم و غر شوم قرار گرفت از جمله آواداکدورا ، کروشیو ، منفجریوس ، جریوس ، شپلخیوس ، پرتابیوس و......

9- خارج شدن هدی از تقسیم بندیه مردها و رهسپار شدن وی به جنسیت زن ها که اطلاعات بیشتری دردست راس نمیباشد سوال نفرمایید

10- گرفتن لرزش ها و تشنج های شدید بعد از تمام حرکات بی ناموسی و با ناموسی که بر رویش اعمال شده .

11- دچار افسردگی و وضعیت شدید عصبی که دائم با خودش حرف میزنه و چیزهایی رو میبینه که بقیه نمیبینن .

12- تبدیل شدن هدی به هر چیزی غیر از جغد که کاری مشارکتی بوده .




Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۰:۰۵ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
جلسه ی هفتم آموزش دوئل پیشرفته

کلاس آموزش دوئل
پروفسور طبق معمول از دیوار وارد کلاس میشه و بچه های کلاس همه ساکت و آروم دور پروفسور جمع میشن
بینز : خوب بچه ها دیگه شما ها اولین دوئلتون رو انجام دادید و دیگه آماده ی دوئل های حرفه ای تر هستید باید دقت کنید همیشه دوئل به همین صورت و با قوانین نیست و گاهی شبیه به جنگ تن به تن میشه و باید آمادگی داشته باشید تا همزمان با چند نفر دوئل کنید و بتونید اونا رو مغلوب کنید مهمترین چیز در دوئل تمرکز بر روی طلسمهاست و بعد به کار بردن درست اونا . در هنگام دوئل با چند نفر اول باید مراقب اطراف و مهاجمان باشید و هیچ وقت خودتونو از پیش بازنده حس نکنید چون باعث میشه به راحتی مقابل مهاجمان شکست بخورید همیشه در چنین مواقعی سعی کنید به یک تکیه گاه دست پیدا کنید تا فقط از یک سمت مورد هجوم قرار بگیرید این باعث میشه شما اعتماد به نفستون زیادتر بشه همیشه ابتدا حریف خودتونو شناسایی کنید تا بتونید نقاط ضعف و قدرت حریفتونو شناسایی کنید
خوب مثل اینکه با مصدومیت شدیدی که برای هدویگ پیش اومده نمیتونیم این مدل دوئل رو اجرا کنیم یعنی چند نفر همزمان با هدویگ دوئل کنن برای همین یه تکلیف بسیار ساده رو برای این جلسه در نظر گرفتم
سرنوشت شوم هدویگ رو که در پایان جلسه ی گذشته با همه دوئل کرد بنویسد حداکثر در پنج خط
دقت کنید فقط خلاقیت میتونه نمره ی شما رو تعیین کنه


ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱:۴۱:۵۰

[b][color=0000FF]بينز نام


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۰:۰۳ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
نمرات جلسه ی ششم کلاس آموزش دوئل

ریونکلاو

مادام رزمرتا : 30
وینکی : 27
فینیاس نایجلوس بلک : 25
یونا : 27
کریچر : 28
اکتاویوس پیر : 27

هافلپاف

ادوارد جک : 22

اسلایترین

بلیز زابینی : 30
آرامیس بارادا : 27

گریفیندور

دارن الیور فلامل : 24
چارلی ویزلی : 25
ربیوس هاگرید : 27
استرجس پادمور : 27
پاتریشیا وینتر بورن : 26
هدویگ : 30


جمع نمرات
ریونکلاو : 164
هافلپاف : 22
اسلایترین : 57
گریفیندور : 159


ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱:۱۱:۲۸

[b][color=0000FF]بينز نام


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
در برابر من كسي جز هدويك نبود كسي كه گوي بهترين عضو تازه وارد بودن را از من ربوده اكنون بايد ميمرد من ايوان چمبرز سابق و ادوارد جك اكنون قسم خورده كه پايش از اين جهان برانيده
و تك تك پرهايش را كنده و اب پز كرده و خورده باشم
چوبدستي هدويك در امد اما قبل از بر زبان اوردن نفريني نفرين كروشيو روي ان به كرا گذاشته شد صداي زجه هاي روح مرا سالم نفرين را از او بريدم
بلند شد بار ديگر چوبدستي در دست و گرفت و رو به روي من ايستاد
نفرين كروشيو رو كه اجرا كرد به علت اينكه چوب دستي را بر عكس گرفته بود تن خودش پذيرا بود.
اخه يه جغد چي از دوئل ميدونه
اونم جغد تبنبلي مثله اون كه ناشم هم تنبلي مياره
هدويگ
واقعا اسم ضايع تر از اين است
چوبدستي را به رويش گرفتم و فرياد بر اوردم
نفرين مرگ
اوادا كداروا اكنون او مرده بود
__اه بابا بسه چه قدر اين فيلمانه متو برا ما تكرار ميكني بيا بيشين بينم


روح جنمار قديم ميكند:

[url=http://ww


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵

اکتاویوس پیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۰ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۴۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
از از یه جهنم دره ای میام دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 283
آفلاین
یک نمایشنامه بنویسید که موضوعش دوئل باشه دوئل کننده خود شما باشید و حریف مقابلتون ترجیحا هدویگ بهترین نمایشنامه اونه که هدویگ رو به بهترین نحوی مغلوب کنه

پرفسور بینز داشت بچه ها رو به ترتیب اسم برای دوئل با هدویگ اماده می کرد. همه بچه ها تا اون موقع نتونسته بودن هدویگ رو شکست بدن.هدویگ با اون چشمای خوفش به چشمای بچه ها زل می زد و باعث میشد بچه ها بدجوری احساس ترس کنند.و بعد هم سر فرصت با یه حرکت اکروباتیک بچه ها رو نقش زمین می کرد.
پرفسور بینز دیگه کم کم داشت نا امید میشد و یه جورایی احساس ترس میکرد که واسه خودش رقیب درست کرده.اونم جغدی به اسم هدویگ.داشت از کار خودش پشیمون میشد که نوبت به اکتاویوس رسید.پرفسور بینز به طرف اکتاویوس رفت و گفت:اکتا اگه بتونی شکستش بدی 60 امتیاز بهت میدم.
اکتاویوس که داشت مثل بید می لرزید گفت:اخه پرفسور!این هدویگ خیلی خفنه!منو از انجام این کار معاف کنید.
پرفسور بینز:نه!من به تو اطمینان دارم.تو میتونی!اگه به تمام حرفایی که وقتی داشتم بهتون درس میدادم گوش کرده باشی،هدویگ رو شکست دادی!
اکتاویوس:اخه پرفسور!فکر نمیکنید اگه یه کدوم از اون حرفایی که شما زدید درست بود الان بچه ها به این صورت اش ولاش نبودن؟
ولی پرفسور بینز،اکتاویوس رو به سمت سکو هدایت کرد و خودش عقب وایساد و فریاد زد:اکتا!به حرفام گوش کن!
اکتاویوس از پرفسور بینز چشم برداشت و به هدویگ نگاه کرد.هدویگ لبخندی زد و دندوناشو نشون داد و بعد نگاه خوفشو شروع کرد.اکتاویوس خودشو باخت!چه چشمای قیضی داشت این هدویگ!ناگهان فکری به سر اکتاویوس رسید و تصمیم گرفت هیچ کدوم از کارایی که پرفسور بینز گفته رو انجام نده.به خاطر همین به هدویگ که روبروش بود و اماده دوئل کردن،گفت:بیا اینجا هدویگ کارت دارم!
هدویگ:چی کارم داری؟
اکتاویوس:بیا!خصوصیه!
هدویگ به سمت اکتاویوس اومد و اکتاویوس هم از اون فرصت استفاده کرد و چوبدستیشو تو چشمای هدویگ فرو کرد.هدویگ به داد و فریاد پرداخت و در حالیکه هیچکس رو نمی دید الکی طلسم می فرستاد.اکتاویوس از طلسم ها جاخالی داد.دیگه از نگاه خوف هدویگ خبری نبود. و اکتاویوس اعتماد به نفس گرفته بود.بعد با یه حرکت حساب نشده طلسمی رو به سمت هدویگ فرستاد.هدویگ به اسمون رفت و چند لحظه بعد یه دونه مرغ پخته روی سکو افتاد.جمعیت تعجب کرده بودند.اکتاویوس به پرفسور بینز که چشماش گرد شده بود گفت:پرفسور!بپر برو پلو سفارش بده که امشب زرشک پلو با مرغ داریم.نه ببخشید زرشک پلو با هدویگ خدا بیا مرض!


یک زن چیزی ج


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
. یک نمایشنامه بنویسید که موضوعش دوئل باشه دوئل کننده خود شما باشید و حریف مقابلتون ترجیحا هدویگ
بهترین نمایشنامه اونه که هدویگ رو به بهترین نحوی مغلوب کنه


بعد از اینکه بینز به ملت دستور گروه گروه شدن رو داد ، همه به دسته های مختلفی تقسیم شدن .. فقط هدویگ مونده بود و حوضش !
بینز وقتی دید هدویگ بیکار کوشه کلاس نشسته رفت طرفش و گفت :
_ نبینم که باز نشستی ! منتظر چی هستی ؟ تو جشن و شب نشینی ، باید پا شی برقصی !

هدویگ نگاهی به بینز می کنه اینطوری :
بعد شروع می کنه به حرف زدن :
_ آخه بوقی من با کی می خوام دوئل کنم ؟ تو کسی رو این اطراف می بینی ؟!
بینز: صبر کن ببینم یه برنامه واست دارم !

بعد بینز رو به بچه ها می کنه و می گه :
_همه سریعا دوئل ها رو متوقف کنید ... برنامه جالبی برای کلاس دارم ... سریع بیاید جلوی من صف ببندید !

---دقایقی بعد---

بینز: خوب اول از همه مادام رزمرتا ، برو جلو با هدویگ دوئل کن !
بوووووووم....دیش....پااااااااااااااق....گورومپ(صدای ترکیدن بادکنک!)...شپلخ
مادام رزمرتا با حالتی غرور آمیز از سکوی دوئل پایین اومد !

بینز:بلیز برو بالا حالا نوبت توئه ! ببینم چه می کنی !
بلیز غولنج(قولنج؟!) دستاشو می شکونه و می ره رو سکوی دوئل .

---نیم ساعت بعد---

بینز بلند داد می زنه:
_بلیز جان تموم نشد ؟!
بلیز:نه ... بزار این نوکشو با چکش کج کنم میام !
دقایقی بعد بلیز هم با خوشحالی از روی سکوی دوئل میاد پایین!

بینز:خوب نفرات بعدی به ترتیبی که می گم می رن با هدویگ دوئل می کنن .وینکی ، دارن الیور فلامل ، چارلی ویزلی ، روبیوس هاگرید ، فینی نایجلوس بلک ، آرامیس بارادا ، یونا ، استرجس پادمور ، کریچر و در آخر هم پاتریشیا وینتربورن !

----دو ساعت و اندی(اون اندی نه ها ، این اندی!) بعد----

استرجس با لبخندی شیطانی از روی سکوی دوئل پایین میاد . هدویگ هم جلوی صورت بینز ظاهر می شه !
هدویگ به زور خودشو به یه دیوار می رسونه و در حالی که داره نفس نفس می زنه و با پرش به دیوار تکیه داده می گه:
_بینزی حون تموم نشد ؟ ... به خدا از نفس افتادم !
بینز:تازه اصل کار مونده !
هدویگ چشماش از تعجب گرد می شن.نگاهی به شاگردای کلاس می کنه و می گه :
_بابا من که با همه اینا دوئل کردم ! نکنه باید با خودتم ...
بینز:نه ! باید با خودت دوئل کنی !
هدویگ حس می کنه دنیا داره دور سرش می چرخه ... سرش گیج می ره و میفته روی زمین ! ...پااااااااق !

---دقایقی بعد---
_"آگوامنتی"
یه دریاچه آب روی هدویگ می ریزه و اونو از خواب نازی که توش بود بلند می کنه !
بینز:پاشو باید دوئل آخر کلاسو بکنی که همه کار دارن می خوان برن ... زود باش جغد خر !

هدویگ نگاهی به سکوی دوئل می کنه و با آخرین توانهایی که درش مونده به روی سکو می ره و سعی می کنه سر پا بایسته !
بعد دست تو جیبش می کنه و یه آینه قدی در میاره !!!(این مال دوران جوات و نوک طلا بودنه ... همه رقمه تو شلوار جواتا پیدا می شه !!!)بعد آینه رو می زاره جلو خودش و شروع می کنه بر انداز کردن هیکلش . بعد یه بازو می گیره و ...
_آآآآآآآآآآآآخ !
هدویگ پس کلشو می مالونه و بر میگرده به بینز نگاه می کنه ! بینز دمپایی که تو دستش بود رو به نشانه تهدید تکون می ده و به هدویگ می فهمونه که باید با خودش دوئل کنه .

هدویگ دوباره به آینه نگاهی می اندازه ... بعد آب دهنشو قورت می ده و از آینه فاصله می گیره ... دستشو روی نوک می مالونه تا از سالم بودنش مطمئن بشه ... بعد چشماشو می بنده و با سرعت به سمت آینه حرکت می کنه و ...
پااااااااااااااااااااااااق !!!... بعد از گذشت دو سه ثانیه ... آآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ !
هدویگ نوکشو تو دیوار می بینه و خودشو بیرون دیوار ! بعد برای اینکه نفهمیده بود چی شده سریع نوکشو در میاره و به سوراخ عظیمی که تو دیواره نگاه می کنه ... سریعا پشت مانیتور کلاس می ره تا فیلم دوئلو باز بینی کنه !
صحنه آهسته اون صحنه:هدویگ به سمت آینه حرکت می کنه .... بینز چوب دستیشو تکون می ده ... آِینه بلند می شه و از جلوی هدویگ کنار می ره ... هدویگ هم با نوک مستقیم تو دیوار می ره ... چیزی شبیه به دم مار از دیوار بیرون می زنه و بعد صدای بلند آخی شنیده می شه !!!
هدویگ:سالی !!!!

هدویگ سریع به سمت دیوار می ره و دستشو تو دیوار می کنه و دم مارو می کشه بیرون !
سالی از دیوار میاد بیرون و در حالی که هدویگو بغل می کنه می گه :
_سلام مایک ! بوو کجاست ؟! (کمپانی هیولاها!)
*
کارگردان:کات آقا کات...سالی صد دفعه گفتم نمایشنامه رو درست حسابی حفظ کن ! این دیالوگ مال یه کارتون بود !!! دوباره می گیریم !
*
سالازار از دیوار میاد بیرون ... نیش نیشی می کنه و با خشم به هدویگ نگاه می کنه !
هدویگ در گوش سالی می گه :
_قربون دستت یه دقیقه تحمل کن میریم بیرون برات توضیح می دم !
بعد رو به بچه های کلاس می کنه و در حالی که سالی رو روی هوا می چرخونه می گه :
_هر کی به جغد دست بزنه ! این ماره نیشش می زنه !
همه از سر راه هدویگ می رن کنار ... هدویگ هم سریع به سمت در می ره و اونو باز می کنه ... بعد نگاهی به بینز می کنه و لبخندی شیطانی گوشه لبش نقش می بنده !
سالازارو می اندازه رو هیکل بینز و درو محکم می بنده !

صدای جیغ و داد از توی کلاس شنیده می شه !!!
................




Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۰:۰۸ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۷ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۲۵ دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 122
آفلاین
پاتریشیا:پروفسور نمیشه من با دویگ مبارزه نکنم آخه آنفولانزای مرغی اومده
پروفسور بینز:نه نمیشه ما هدویگو آدم حساب نمیکنیم مرغام اونو مرغ پس آنفولانزای مرغی نداره

پاتی و هدویگ رو به روی هم ایستادن کلاس ساکت بود
پاتی یه کم خم شد که به گفته ی پروفسور جبروتشو حفظ کنه گرچه لازم نبود از پاتی همینطوری جبروت میریزه

1 2 3
پاتی پرید طرف چپ طلسم هدویگ خطا رفت
پاتی:برنوس
بله هدویگ آتیش گرفت
هدویگ:آباشونو
بالشو خاموش کرد
پاتی پرید طرف راست طرف چپ راست چپ
هدی که سرش گیج میرفت:سنتارو
بازوی چپ پاتریشیا زخمی شد
پاتریشیا:ا اینطوریه
اسیریوس
هدویگ با طناب بسته شد
یکی از بچه ها که بدبختانه نفهمیدم کیه که آدمش کنم ورد خوند طنابا باز شد
هدویگ:مرغیوس
ده تا مرغ رفتن طرفه پاتی
پاتی:شکارونا
همشونو منفجر شده گرچه این جوری شکار نمیکنن
پروفسور:100 امتیاز از هدی کم میشه
رو به هدی کرد:نمیبینی آنفولانزای مرغی اومده پرنده میاری
پاتی:هه هه هع کیف کردم
پاتی:میخوام زود کارو تموم کنم
نوکدوزیان
نوک هدویگ به هم چسبید
هدویگ هم که اصلا تمرکز نداره نتونست از ورد غیر کلامی استفاده کنه
کلاس دست زدن
این طوری هدویگ مغلوب شد
پروفسور بینز:آفرین 100 امتیاز برای گریفیندور به خاطر هدویگم 70 امتیاز کم میشه
تو که نمیتون یورد غیر کلامی استفاده کنی چرا میای دوئل؟


پ.و


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۹:۴۹ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
بینز وسط کلاس می ایسته و رو به هدویگ اشاره میکنه که بیاد وسط
هدویگ که حال خوشی نداره: پروفسور من از درمانگاه نامه دارم گفتن استراحت کامل کنم به خاطر علاقه ای که به کلاس شما داشتم اومدم سر کلاس
بینز با این که خوشش می یاد ولی برای این که نشون بده در برابر چاپلوسی مقاومه میره و دست هدویگ رو میکشه می یاره وسط
بینز:نمیشه باید دوئل کنی تنها کاری که میتونم بکنم اینه که بزارم خودت حریفت رو انتخاب کنی
هدویگ یک نگاه به دور و برش میکنه همه ی بچه های کلاس با یک لبخند گوشه لبشون به هدویگ اینو میفهموندن که بد بخت اول آخرش مثل سگ کتک میخوری
هدویگ با نا امیدی به ریدف اخر هم نگاه میکنه که ناگهان چشمش می افته به کریچر که خودش رو پشت کیف خرسیش قائم کرده
هدویگ با خوشحالی: پروفسور من حریفم رو انتخاب کردم ,
و با دست کریچر رو نشون میده
بینز: خوبه کریچر بیا وسط کلاس تا اولین دوئل این هفته رو آغاز کنیم
کریچر با ترس و لرز می یاد وسط
کریچر: پروفسور من جلسه ی پیش غایب بودم
بینز: چه ربطی داره
کریچر با بغض : نمیدونم
هدویگ که شیر شده : استاد بگین زود اماده شه بهش طلسمای خوف نمیزنم

چند دقیقه بعد

هدویگ یک سمت و کریچر یک سمت ایستادن
هدویگ تو ذهنش: اول یک استیپوفای بعد یک بیهوشیوس فکر کنم بسشه
کریچر تو ذهنش : اول یک جاخالی میدم بعد از اون ور فرار میکنم .... اه یک طلسم بلد بودم ها اونم موقع فرار میفرستم طرفش شاید وندش افتاد زمین
بینز: به هم تعظیم کنید
3
2
1
حالا
هدویگ: استیپوفای
کریچر جاخالی میده و در هین فرار کردن یک ورد به پشتش میفرسته ...بوفیوس

یک ربع بعد
همه یبچه ها پشت در درمونگاه جمع شدن
بینز از درمونگاه می یاد بیرون
همه: چی شد؟
بینز: به دیار باقی شتافت مادام پامفری نتونست کاری کنه هر وقت خواستید به یادش بی افتید به این عکسا نگاه کنید
و یک مشت عکس که روش عکس یک جغده و زیرش اسم کلی غذا نوشته شده میده دستشون


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۷:۳۹ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
بينز داشت در هوا به صورت معلق حركت ميكرد يك دفعه با چشماي وحشتناك به بچه ها نگاه كرد و گفت:
كيا ميخوان يك دوئل واقعي رو شاهد باشيم؟؟؟
ملت:
بينز:كيا ميخوان؟؟
ملت دستاشونو بردن بالا و آمادگي خودشون رو اعلام كردن ... بينز شروع به راه رفتن كرد و گفت:
خب خب عاليه يك دوئل واقعي ...به نظر من استر و هدويگ با همديگر مبارزه كنن خيلي بهتره
استر:
هدويگ:
بينز داد زد:
فضاي بينتون رو خالي كنيد!!!
همه ي بچه ها از همديگر فاصله گرفتند و فضاي بينشون خالي شد....استر و هدي و رفتند بين بچه ها ايستادند ...بينز چوب دستي خودشو در آورد و محدوده اي ايجاد كرد كه طلسم هاي ما به بچه هاي ديگه نخوره!!!
هدي با چشماي بازش شروع به بال بال زدن كرد و گفت:
استر جون مواظب باش....
بينز در سوت خودش دميد(حالا من نميدونم سوتو از كجاش آورده بود )
استر هم براي اينكه جواب هدويگو بده گفت:
تو هم همين طور بگير!!!
طلسمي قرمز رنگ به سمت هدويگ فرستاده شد...ولي اون با سرعت از روي طلسم رد شد و چوب دستي خودشو در بالش گرفت و طلسمي زرد رنگ به سمت استر فرستاد....
ولي اون با حركت نرم چوب دستي بدون اينكه از سر جايش تكاني بخوره اونو منحرف كرد و به سمت ديواري كه بينز درست كرده بود فرستاد...
هدويگ به زمين فرود آمد و با چشماي باز به استر نگاه ميكرد ... استر هم براي اينكه زودتر به اين ماجرا خاتمه بده وردي رو خوند ... نور شديد به چشماي هدويگ ميتابيد...جغدها از نور بيزارن.... هدويگ روشو از استر برگردوند تا ديگه نور بهش نرسه...استر خواست به جلو بره ولي ديواري مانع او شد و اونو به عقب پرتاب كرد...هدويگ طلسم ديوار پرتاب شونده رو اجرا كرده بود.....
اون روشو برگردوند به سمت استر و خواست پرواز كنه بياد به سمتش ولي بالهاش باز نميشد..... استر اونو قفل كرده بود.....اون از روي زمين بلند شد و به سمت جغد كوچولو و سفيد رفت....چوب دستيشو به سمتش گرفت و گفت:
باي باي!!!
هدويگ:
استر چوب دستيشو به سمت زمين گرفت و دريچه اي زير هدي باز شد و اون به داخل آن سقوط كرد.....
ملت:
بينز:تو اونو كشتي؟؟؟
استر به راحتي كنار بينز ايستاد و گفت:
نه بينزي جون ميتوني اونو رو به روت ببيني...
ملت به رو به روشون نگاه كردن ...هدي در حالي كه بالاش بسته شده بود و همين طور پاهاش رو به روي آنها بود.....
ملت:
بينز: هدويگ تو قرار بود اونو بزني
هدي:
ملت:
استر هم با سرعت از كلاس خارج شد


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵

یونا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۴ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۱۸ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
از بيمارستان سوانح و بيماري هاي سنت مانگو-طبقه ي اول نه،طب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 120
آفلاین
بينز در حالي كه داشت همه ي بچه ها رو برانداز مي كرد، گفت:
- الان وقتشه كه اولين دوئل عمرتون رو بكنيد! ببينم، هدويگ آماده اي؟ بچه ها خيلي مشتاقن كه با تو دوئل كنن! مي دوني كه! دير اومدي...
هدويگ به اين حالت در اومد:
- نه من...
بينز: اعتراض نداريم! بذار انتخاب كنم كه كي اولين دوئل رو باهات بكنه.
به نظرش بچه ها كمتر اومدن. پس اونا رو شمرد و ديد يه نفر كمه! بچه ها رو دور زد و ديد كه يونا روي زمين نشسته و سرش رو با دستاش نگه داشته! يونا بينز رو كه به طرفش مي اومد ديد. پس از جا پريد و گفت:
- واي نه! من نمي تونم دوئل كنم! من از بچگي خاطره ي بدي از دوئل دارم!! من نمي خوام نه!!
اما بينز كشيدش و كنار سكوي دوئل ولش كرد. گفت:
- همين حالا مي ري رو سكو دوئل مي كني! زود باش! اميدوارم همه ي نكته هايي كه گفتم يادت باشه.
حتي بعد از يك ربع تقلا و التماس به اين شكل: ، بينز راضي نشد. يوناي بيچاره رفت روي سكو و روبروي هدويگ ايستاد. هدويگ كه خيالش راحت شده بود، داشت نوكش رو برق مي انداخت!
يونا سعي كرد به جاي زل زدن، با زيركي به هدويگ نگاه كنه! اما نتونست. نتيجه ي تلاشش هم چيز خنده داري از آب دراومد! نوبت تعظيم كردن رسيد. هدويگ تعظيم كرد. يونا كه انگار مغزش خالي شده بود، براي چند ثانيه همون جوري ايستاد. اما بعدش سلول هاي مغزش دوباره به كار افتادن! و بالاخره تعظيم كرد.
- شروع كنين!
يونا كه همه ي حواسش به كاغذ توي دستش بود و اينكه چه جوري بخونتش تا بينز نفهمه، " شروع كنين‌" رو نشنيد. هدويگ هم يه ترانتاليگرا به سمت يونا كه مستقيما روبروش ايستاده بود، فرستاد. يونا كه پاهاش داشتن همين جوري حركات موزون انجام مي دادن، از فرصت استفاده كرد و نگاهي به كاغذ انداخت. وردهاي زيادي رو نوشته بود اما اصلا نمي دونست به چه كار مي آن! تصميم گرفت امتحانشون كنه!
اولين وردي كه گفت، درست هموني بود كه لازم داشت. يعني از بين برنده ي اثر ورد هدويگ! ( چه خوش شانس!)
هدويگ هم كه ديد اثر وردش ازبين رفته، فرياد زد:
- ايمپديمنتا!
اما يونا بازم شانسي ورد درست رو انتخاب كرد: پروتگو! و ورد هدويگ خنثي شد. بينز يك لحظه سرش رو برگردوند تا به بچه هايي كه داشتن اونور با هم دوئل مي كردن، هشدار بده. درنتيجه يك موقعيت ديگه براي يونا پيش اومد تا نگاهي به كاغذ بندازه!
هدويگ هم سعي كرد از اين موقعيت استفاده كنه. پس دستي به نوك تيز شده اش كشيد و بعد به طرف شيكم يونا حمله ور شد! يونا هنوز سرش تو كاغذ بود و حمله ي هدويگ رو نديد. اما شانسي به طرف چپ رفت و جاخالي داد. فقط با صداي برخود چيزي با ديوار سرش رو بلند كرد.
چند ثانيه بعد، هدويگ موفق شد نوكش رو از ديوار در بياره. در حالي كه نوكش رو مي ماليد، ايستاد و نگاه " حالا وايستا! نشونت مي دم " رو به يونا انداخت. يونا هنوز نفهميده بود كه هدويگ تو ديوار چي كار مي كرده. چوبدستيشو بالا آورد و گفت:
- له وي كورپوس!
هدويگ كه سخت مشغول ماليدن نوكش بود، غافلگير شد و نتونست كاري بكنه. پس وارونه تو هوا آويزون شد.
هدويگ:
بينز دستاشو به هم زد، با لبخند به سمت يونا اومد و گفت:
- آفرين! عالي بود!
يونا هنوز برنده شدنش رو هضم نكرده بود! وقتي به خودش اومد، فهميد كه دوئل هم خيلي حال مي ده!‌ پس گفت:
- خواهش مي كنم! يه دوئل ديگه!! من بازم مي خوام!
چقدر اين معجون خوش شانسي كه امروز صبح اشتباهي خورده بود، محشر بود!!!


هنوز در همين نزديكي شايد منتظر ماست
يك جاده ي جديد يا كه دروازه اي مخفيØ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.