هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
حذب تی وی، تقدیم میکند!
* تغییر چهره*

_ خب حالا خودمونیم...در بین شما سه تا کدوم قوی ترید؟
کروم:
_این پرسیدن داره؟ یه نگاه به شناسه من بنداز!
و یه ابروشو انداخت بالا!
کوییرل:
_هوووو.....این منم که وارد سایت می شم ملت همه آف لاین می شن!
و جوری روی صندلی لم داد که هری پاتر لم نمی داد.
لوپین:
_من اینجا چغندرم؟ این منم که وجودم هر جا باعث میشه هر چند صباحی چند نفر مهاجرت کنند!
و طوری به آن دو خیره شد که انگار قصد داره دست به یک حرکت انتحاری بزنه!
در همین حین آلبوس دامبلدور از پشت صحنه داد می زنه:
_بابا باید پیاماتون مهم باشه!
سارا که خسته شده بود و قیافش شده بود این جوری گفت:
_ اااااااه خیلی خب بابا اصلا نخواستیم....هی می گن اعضا اعضا....خودتون که بیشتر از همه عشقه کل کل دارید! بد بخت اون بیچاره هایی که به دست شما بلاک شدن!
کارگردان رو به آلبوس:
_ آقا شما بفرمایید...برنامه ماله مدیرای با سابقس.....ایشاالله چندتا برنامه دیگه....کی ایشونو راه داده؟
کارگردان از اون پشت اشاره می کنه:
_همه آماده شید....سارا حاضری؟ یک....دو.....سه....رفتیم رو آنتن!
سارا:
_سلام به همه شمایی که هم اینک پای گیرنده هاتون نشستید و به این صفحه جادویی چشم دوختید! من سارا اوانز از حذب تی وی امروز قصد دارم روش تغییر چهره مدرن با حرکات فوق جوکیزم را به شما آموزش دهم! ابتدا عزیزان مواد لازم را یاد داشت فرمایید!
1- سه عدد مدیر الاف ، بیکار، غرغرو، گردن کلفت، سیریش، از دماغ فیل افتاده ، دیکتاتور، ارزشی ، آی کیوی موش که رژیم پشه دارن! ... البته، مثل اینکه دو تا شدند!!
دوربین می ره روی اون سه نفر و ملت می بینن که لوپین یهو حذف شد!
سارا:
_البته دوستان باید توجه داشته باشید که این دو مدیر را از سایت های هری پاتری انتخاب کرده باشید. چون تنها این سایت ها هستند که مدیرانشان را با قیمت بسیار پایین به فروش می رسانند. جای داره اینجا از هری پاتر وب مستر کل سایت جادوگران کمال تشکر را داشته باشم که این سه موجود نادر را برای برنامه امروز به ما قرض دادند. البته جناب هری پاتر عنوان کردن که اگه خواستید واسه همیشه ماله خودتون! چرا که چند وقتیه احساس می کنم وجودشان برای سایت مضره، چون مثل اینکه به روغن سوزی افتادن و فاقد استاندارد های جهانی هستند! وسایل و مواد لازم:
2- انواع و اقسام اسید ها نگه دارنده ها سیکلامات ها براي از بين بردن قسمت هايي كه احتياج نداريد.
3- انواع و اقسام رنگ ها، پوستژها و البته نمونه امروز ما كچل هست و نياز به مو نداره!
4- و يك عدد چوب جادو، تا هرجا رو كه فكر كرديد ناموزونه صاف و صوفش كنيد!
ابتدا از ارزشي ترين موجود اين برنامه يعني كروم درخواست دارم كه بيان اينجا و روي صندلي بشينن!
كرام در حالي كه بادي به غبغب انداخت و به كوييرل فهماند كه ديديد من قوي ترم اومد و روي صندلي نشست!
سارا از جاش بلند شد و رو به كروم اين طور توضيح داد:
_اين موجودي رو كه مشاهده مي كنيد مي خوام يك بار اجزاي صورتش رو براتون توصيف كنم!
موهاي نامرتب، عينك دودي كه البته دوستان ايشون دوست دارن اداي روشن دلا رو در بيارن چون نمی خوان ساحره ها منحرف بشن! دماغ تيز و فرم صورت شبيه مثلث. كروم جان لطفا عينكتو در بيار تا كار رو شروع كنيم. براي امنيت بيش تر دوستان دست و پاي مدير مربوطه رو ببنديد....چون اونها وقتي عصباني شن دوست دارن حمله كنند و هیلیکوپتری بزنن!!
كروم دست و پا بسته ولي بدون عينك که واقعا بی کلاسه(!)، تكيه داده به صندلي و سرشو بالا نگه داشته!
سارا رو به کروم:
_همه چيز آمادست...كروم عزيز قبل از شروع صحبتي با بينندگان نداري؟
كروم در حالی که داره از هیجان منفجر میشه:
_نه...فقط بگم من قدرت مندم...مي خوام بدونيد كه من خيلي مطلوم نشون مي دم اما در حقيقت اين طور نيست و همه چيز هميشه همه جا در هر زمان و مكان زير سر منه! با تشكر!
سارا یکی میزنه پس کلش (!) و میگه:
_ بسه دیگه! مرسي!
و دستكشاشو دستش كرد!
سارا رو به دوربين کرد و هر کاری رو که میکرد رو توضیح می داد:
_ابتدا اين معجون تبديل كننده به خمير رو شرح اونو در برنامه هاي قبلي دادم به اين صورت روي چهره اون مي ريزيد! البته قبل از اون با چوبتون لب رو از بين مي بريد تا فرياد هاي گوش خراش تمركز شما رو به هم نزنه!
و با گفتن اين جمله لب كروم رو محو كرد! معجون رو بلافاصله روي صورت اون خالي كرد. در عرض سه سوت صورت شروع كرد به قل قل كردن و متعاقبا كروم شروع كرد به دست و پا زدن!
سارا لبخندی شیطانی زد و ادامه داد:
_حالا آمادست....شما مي تونيد يك عكس بزاريد جلوتون و از روي اون طرح دلخواه رو كه مي خواييد در بياريد...اما طرح رو در ذهنم دارم....چشم هاي طرح من بايد كشيده باشه. دماغ كوفته ايي كه با يه مشت كاملا فرم خودش رو مي گيره. صورت مربعي شكل.( و چها گوشه را كشيد!)
البته همان طور كه مي بينيد اونا خوششون مياد گاهي ياد 6 ماهگي هاشون بيفتن و دست و پا بزنن! گونه ها كمي بايد بالا باشه. زير چشم رو يه كم بكشيد تا ورم نداشته باشه. طرح گوش ها بايد كمي مثل فيل باشه....
و حدودا تمام اين كارا 15 دقيقه طول كشيد.
سارا ناگهان دست از کار کشید و گفت:
_ فقط البته لب ها مي مونه....ای بابا....گويا بيهوش شد!
سارا لب رو ظاهر كرد و اون رو هم كمي تغيير داد و دوباره محو كرد.
سارا پیروزمندانه لبخندی زد و گفت:
_خب همون طور كه مي بينيد طرح كلي خيلي زود بدست اومد اما جزئيات وقت بيش تري مي گيره. نمونه من چشم هاش بايد قرمز باشه.
و با گفتن اين جمله پاشو روي پاي كروم فشار داد به اين منظور كه بيدار شو. كروم چشاشو یهویی باز كرد و شبیه چشمای آواتر کریچر شد! در همين حين سارا محلولي رو به درون آن ها ريخت. چشم هاي كروم سوخت اما نمي توانست فرياد بزند.
ساراگونش رو خاروند و با تفکر بسیار گفت:
_ خب مثل اينكه اين جا يه تكه گوشت اضافي اومده بيرون.
و اسيد سيتريك رو روي اون قسمت خالي كرد. كروم بد بخت كه فكر نمي كنم هيچ مديري به اندازه اون تنبيه شده باشه تا اين مديرا باشن اين قدر پرو بازي در نيارن نه مي تونست چشاشو باز كنه و نه تكون بخوره. در حالي كه هر لحظه بيش تر رو به قبله ميشد.
سارا دستی به موهای کروم میکشه و میگه:
_در پايان فقط موهاش مي مونه!
و با اين حرف دستش رو به طرف اره برقي مي بره. كروم با چشم هاي قرمز اداي جيغ زدن رو در مياره اما در اين ميان كوييرل سخت مشغول خنديدن بود و آلبوس باز هم از پشت به آنان اشاره مي كرد تا به كروم بگويند:
_برنامه زندست بگيد فقط باید پيام هاي مهم رو بگه!
_آقا شما بفرماييد بيرون!
چند دقيقه بعد وقتي سارا حسابي رو چهره كار كرد و انواع پودر ها براي سفيد كردن و پر كردن بعضي جاها و غيره به كار برد، به صورتي با چشم هاي قرمز، كچل، چهره ي سرد و بيروح اشاره كرد و گفت:
_ نام اين موجود ارباب لرد ولدمورت كبير است. گفته ميشه رهبر يك جامعه بزرگ است اما من فكر ميكنم بيشتر به مجنون ها(!) مي خوره...البته کارشناسان حذب نظرات زیادی درباره ی ایشون گفتند!
یهو سرژ در حالی که ققی تو بغلشه وارد کادر میشه. لای نوکهای ققی کلی نامه هست! و سرژ در گوش سارا یه چیزی میگه و سارا با خنده میگه:
_ در همين چند لحظه نامه هاي بسياري براي ما رسيده تا باز هم روي اين چهره كار كنيم و تا مي تونيم شكنجش بديم اما همون طور كه ملاحظه مي كنيد روحش داره به پرواز در مياد..... به هر حال يه پيام بازرگاني ببينيد تا روي چهره بعدي كار كنيم!

بعد روی صفحه درشت نوشته میشه:
نتايج اخلاقي:
1- با جنبه ترين فرد تو سايت كرومه!
2- كسي كه همه چيز تو سايت زير سر اونه كرومه!
3- اون كسي كه تقاصه مديرا رو بايد پس بده كرومه!
4- سارا اوانز خفنز فكر ميكنه تنها كسي كه ارزش گريم داره كرومه!
و در پايان اون كيه؟ اون كرومه، نه ببخشید، ولدی جامعست!


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۳ ۱۳:۵۹:۱۶


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
روی صفحه بزرگ و قشنگ نوشته میشه:
حذب تی وی تقدیم می کند:
" باغ عمو هدی"

تصویر میره توی یک باغ بزرگ و قشنگ، که یک جغد سفید و مهربون، با لبخندی برلب روی یک کنده ی درخت نشسته و داره با بچه هایی که دور و برش نشستن، سلام و احوالپرسی گرمی میکنه. بعد روش رو میکنه طرف دوربین و با مهربونی تمام میگه:
_ سلام بچه ها!...حالتون خوبه؟! سلامتید؟!... خب...من هم خوبم!... امروز، می خوام یه فیلم آموزنده براتون بذارم...
بعد رو به بچه ها که داشتند زیادی سر و صدا می کردند میکنه و یکی از پرهاش رو میذاره روی نوکش! بچه ها هم ساکت میشن. عمو هدی رو به دوربین میگه:
_ خب....فیلمی که می خوام براتون بذارم کنم، فیلم" رابین هود" هست. یک فیلم اموزنده از نبر خیر و شر!... و البته برای اینکه من خیلی شماها رو دوست دارم و دوست ندارم که ترش بکنید، یک قسمتش رو امروز می بینید، بقیه اش رو هم در هفته های آتی!... خب...آماده اید؟!
همه بچه ها داد می زنن: بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله!
عمو هدی هم اشاره ای میکنه و بعد صفحه سیاه میشه...

تیتراژ برنامه روی صفحه تلویزیون نقش می بنده:
بازیگران:
کریچر در نقش جنیوس!
کوییرل در نقش ناموسیوس!
ولدمورت در نقش آنتی حذیوس!
سرژ تانکیان در نقش رابین هود!
ققی در نقش جان کوچولو!
با تشکر از کسانی که در تهیه این برنامه کمک نکردند و به سوی تهیه کنندگان گوجه پرت کردند!

تصویر یه اتاق بزرگ و مجلل رو نشون می ده.کنار یه پنجره بزرگ و نورگیر یه تخت زیبا دیده میشه که با پارچه ابریشم مزین شده.شخصی روی تخت دراز کشیده و در حال خوردن انگوریه که تازه از باغ بزرگ کاخ مجللی که مال اونه چیده شده!
در باز می شه و شخصی با سرعت به سمت فردی که روی تخت دراز کشیده میاد.
_سلطان آنتی حذیوس! قربان!
_بله جنیوس! چی شده؟
_قربان دوباره رابین هود به کاروان حمله کرده و همه طلاها را به سرقت برده!
_لعنت به اون. ناموسیوس کجاست؟
_فدایتان شوم!اون به دنبال رابین هود رفت بلکه ایندفعه با 424216547 نیرویی که در اختیار داره بتونه اونو دستگیر کنه!
_ هر وقت آمد بهش بگو به اتاق من بیاد. تو هم همراهش بیا.
_ چشم قربان. امری ندارید؟
_امری نداریم. مرخصی!

تصویر عوض می شه و ایندفعه جنگلی رو نشون می ده که پر از درختای قشنگ و سر به فلک کشیده است. کلبه ای کوچک وسط جنگل دیده می شه که جلوی در اون دو مرد یکی لاغر با ریشهای بلند و دیگری چاق با صورتی تمیز و تپل دیده می شن.
مرد ریش بلند رو به مرد چاق می کنه و میگه:
_جان کوچولو!بیا این طلاها رو بگیر و ببر بین مردم دهکده بی ناموسیلوس پخششون کن! فقط یادت باشه به همه یه چیزی برسه. باشه؟
_باشه رابین هود.من زود برمیگردم تا راجع به نقشه شب صحبت کنیم.
جان کوچولو سریعا به سمت درختا میره و لحظاتی بعد در میان اونها محو می شه. رابین هود هم به داخل کلبه میره.

تصویر دوباره عوض می شه و اتاق پادشاه رو نشون می ده. سه نفر در اتاق حضور دارن.پادشاه آنتی حذیوس روی تخت نشسته و جنیوس در سمت چپ تخت ایستاده و مردی جدید با لباسهای سلطنتی هم در سمت راست تخت دیده می شه.
آنتی حذیوس رو به مرد سمت راست می کنه و میگه:
_ناموسیوس!تو باید امشب به همراه افراد خودت و جنیوس به دهکده بی ناموسیلیک حمله کنی.مثل اینکه از دادن مالیات سرا باز زده ان!ده برابر مالیت رو از اونا می گیرین و هر کسی که اعتراضی داشت رو حذف شناسه می کنید!
جنیوس و ناموسیوس با گفتن" چشم قربان" به سمت در حرکت می کنن و از در اتاق خارج می شن.

فیلم در اینجا تموم میشه و باز بر میگرده توی باغ عمو هدی...
بچه ها داد می زنن:
_ عمو هــــــــــــــــــــــدی!!...چرا تموم شد؟!.... ما باز هم می خوایم ببینیم!...اوهو...اوهو!!
عمو هدی با پرهاش دست میزنه( البته صدا نمیده!) و بچه ها ساکت میشن! عمو هدی با خوشحالی میگه:
_ خب بچه ها... برای امروز کافیه!...اگه دوست دارین قسمت بعدش رو هم ببینید، هفته ی بعد، همین موقع، تلوزیوناتون رو روشن کنید تا بقیه این ماجرا رو ببینید... خب....تا برنامه ی بعدی، مرلین یار و یاورتان باد!
همون موقع یکی از بچه ها داد میزنه:
_ عمو هدی...عمو هدی.... مرلینگاه اینجا کجاست؟؟!
و تصویر تلوزیون ها سیاه میشه تا هفته ی بعدی!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۳ ۱۱:۰۳:۱۳



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۷:۵۱ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
روی صفحه با خط درشت نوشته میشه:
حب تیوی، تقدیم میکند:
* با کاروان حذب و موسیقی!*
" قسمت اول"

تصویر سیاه میشه و بعد کم کم واضح میشه. محیط کاملا رمانتیک و شاعرانست.
سرژ اون گوشه نشسته، با یه کت شلوار به رنگ آش رشته، اون ور نوشته " تنبلی کار زشته" این ور نوشته" بیرون آوردن از خز شدگی، کار حذبه"!
سرژ خودش رو جابجا میکنه و با خنده میگه:
_ به نام خداوند جان آفرین، حکیم سخن در زبان آفرین. سلام و درود بر شما عزیزان. با شما هستیم، با برنامه ی " با کاروان حذب و موسیقی". ما در این برنامه از ادیب گرانقدر کشورمان، که البته حالا اسمشون رو نمیگم، دعوت میکنیم تا برای ما اشعاری را بخوانند و البته شرح و تفسیر کنند.
سرژ یک لبخند ملیح میزنه و ادامه میده:
_ و این ادیب گرانقدر و عزیز، کسی نیست جز، آدام!
آهنگ سنتی ای نواخته میشه و تصویر زوم اوت میکنه و میره روی چهره ی خانم متشخصی که کت و شلوار مشکی پوشیده و عینک دودی زده و لبخندی بر لب داره. خانوم با سرژ دست میده و میشینه روی صندلی قشنگی که شبیه صندلی داغه!
سرژ در حالی که نیشش تا بناگوش بازه، میگه:
_ سلام عرض میکنم خدمت شما، آدام عزیز!
آدام عینکش رو بر میداره و یهو ملت کف میکنن! و میگه:
_ به نام حضرت دوست، که هر چه که داریم از اوست. سلام عرض میکنم خدمت شما سرژ عزیز و خدمت بینندگان محترم این برنامه. در خدمت شما هستم.
سرژ برگه هاش رو مرتب میکنه و میگه:
_ خب، قبل از اینکه شما شعرهاتون رو بخونید و ما رو متفیض کنید، خوبه که خوتون رو کامل معرفی کنید. بفرمایید خواهش میکنم.
آدام نیشش باز میشه و میگه:
_ بله. بنده " آنیتا آلبوس پرسیوال برایان والفریک دامبلدور" هستم که تخلصم آدام هست. که مخفف اسم کوچک و فامیلم هست.
سرژ دستی به ریشش میکشه و میگه:
_ بله! استاد، بفرمایید خواهش میکنم!
آدام یکی از برگه هاش رو در می یاره و بسیار متفکرانه میگه:
_ بله. برای این برنامه، شعری رو که از دیوان شاعر گرانقدر، حافظ(!) که حافظه و تاریخ ماست، انتخاب کردم؛ براتون می خونم تا شما هم از این بیت زیبا، فیض ببرید:
ای.... آقا یک اکو بدین، حال بده!
صدای آدام اکو میگیره:
_ ای کریچ! عرصه ی ققنوس نه جولانگه توست!
عرض خود می بری و زحمت ما می داری!
یهو صدای یه نفر از پشت صحنه می یاد:
_ به به! الحق که بچه ی باباتی! رحمتی بر آن شیری که تو را خورد!!
بعد صدای زدن توی سر کسی می یاد!
سرژ که ذوق مرگ شده، میگه:
_ به به! همی را عجبا را! کیفم کوک شد! خب، بفرمایید معنی و تفسیر این بیت زیبا رو!
آدام کمی جا به جا میشه و میگه:
_ عرض کنم خدمتتون که، مصرع اول که کاملا مشخصه! اما قسمت دوم. عرض با کسره ی ع، به معنی آبرو و ناموس می باشد! دیگه فکر میکنم معنیش تابلو شد!
سرژ سری تکون میده و میگه:
_ بله! سخن شما کاملا متینه! تقاضا میکنم که تفسیر او رو برای ما بگید!
آدام یک کمی آب میخوره و ادامه میده:
_ نخیر! یعنی بله! میرسیم به تفسیر. مشخص هست که اجداد ققنوس کبیر و کریچر، نیز با یکدیگر مجادله و بحث داشته اند. شاعر که شخص ثالثی بیش نبوده است و نظاره گر بحثها، حق را بر ققنوس کبیر می داند و بدین گونه است که شعر خود را اینگونه میگوید. که میتوان گفت:" کریچر تنها با کارها خودش، آبروی خودش را می برد و فقط درست کننده ی زحمت برای ما می باشد!" و تاکید کرده که " در عرصه ای که ققنوس کبیر بر ان اشراف کامل دارد، وجود همچین موجودی غیر ضروری است!" و متاکدا، گفته است که " جولان دادن کریچر در این عرصه، کاری عبث و بیهوده می باشد!" اگر که سوالی باقی مانده، بفرمایید.
از پشت صحنه صدای شعف و شادمانی و ذوق کردن می یاد!
سرژ بادی به غبغبش می ندازه و میگه:
_ ایول! عجب تفسیری داشت این شعر! بنده که حال را نمودم!! خب، ما از شما می خوایم که معنی لغت" کریچ" که مخفف کریچر هست رو برای ما بگید. خیلی ها علاقه دارن بدونن یعنی چی!
آدام یه مقدار سرش رو می خارونه و میگه:
_ اهم!... در لغت نامه ی استاد" حسن عمید" به وضوح معنی این لغت آمده است که بنده خلاصه ای از آنرابرای شما بازگو خواهم کرد:
کریچ در لغت به معنی" خانه ی کوچکی است که جالیزبانان و کشاورزان با شاخه های درخت در کنار جالیز و زمین کشاورزی برای خود درست میکنند. و با کومه هم معنی هست!" از این معنی میشود این نتیجه را گرفت که کریچر در یک کومه به دنیا آمده است، و چون اسم زیبایی به او نمی آمده، به همین دلیل اسم کریچ را بر او نهادند که چون در کریچ متولد شده، کریچر نام او شده است!
سرژ دیگه داره بال در می یاره و میشه ققی(!). بعد از توی گوشی بهش یه چیزی میگن و سرژ میگه:
_ مرسی آدام!... اگه معنی کچیره، همسر کریچر و کرچک، فرزند اونها، رو هم برای ما بگید خوشحال خواهیم شد!
آدام لحظه ای تفکر میکنه و میگه:
_ البته! کچیر، در همان فرهنگ لغت، به معنای " وزیر، پیشوا و سرکرده" می باشد. که چون مونث بوده و در زمانی که از لغات اشتباهی نظیر" شاعره، مدیره" استفاده میشده به دنیا آمده، به او کچیره می گویند. که در تفسیر آن می توان به این نکته اشاره کرد که او" سردسته ی پیر جن های دختر و آی کیو!" بوده است!
کرچک هم که دیگر به قول امروزی ها، تابلو هست! اشکال از ما خواهند گرفت!
سرژ ابروهاش رو می ندازه بالا و یک لبخند مرموز میزنه و میگه:
_ ایول... ایول!... من بگم که..ای بابا، یه لحظه...
بعد دست میکنه توی ریشش و یه پشه در می یاره! آدام هم معطل نمیکنه و میگه:
_ ریش خوب است، زنخدان پوشی! .... نه که در سایه ی آن خواب کند خرگوشی!
و بعد نیشش رو باز میکنه! سرژ هم بی جواب نمیذاره و میگه:
_ می خوای ی بدم؟! بیا:
" یک غصه بیش نیست غم عشق و وین عجب... کز هر زبان که می شنوم نامکرر است!
آدام راست میشینه، تامل میکنه و میگه:
_ تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق... هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم!
بعد سرژ یه دستمال در میاره و توش فین میکنه و میگه:
_ آقایون، خانوما خداحافظ تا برنامه ی بعدی!
بعد فریاد میزنه:
_ دارون!!!! الهی سرژی برات بیمیره!!!!
و تصویر به دلیل زیادی رمانتیک بودن، با آهنگ از کرخه تا راین، سیاه میشه! و روی صفحه نوشته میشه:
" اگر آدام عزیز حذف شناسه نشوند، قسمت بعدی را هم در خدمت ایشان خواهیم بود!"


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۱ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۵

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
ميز گرد سياسي
سوسك: با سلام خدمت بينندگان عزيز! امروز يك ميزگرد سياسي در حضور لرد ولدمورت رهبر تاريكي، آلبوس دامبلدور رهبر روشنايي و سرژ در نقش شلغم هستيم!
در ضمن! براي اينكه بعدا كسي نگه كه چرا ميزش گرد نيست مستطيله يك ميز گرد هم خريديم و گذاشتيم اين وسط!
خب ميزگرد رو شروع مي كنيم! جناب دامبلدور شما اول از همه در مورد وزارت كمي توضيح بدين. سرژ تو هم تا موقع مي توني بغل ميز در نقش جاسيگاري متسقر شي!
دامبلدور: خب سلام دارم خدمت شما. راستش ما مي خوايم وزير سحر و جادو رو عوض كنيم. اصلاً قصد پارتي بازي نداريم اما بي شك وزير بعدي يا دخترم آنيتا است يا همسرم مينرو...
- آقاي دامبلدور! شما كي ازدواج كردين؟
- خب آي كيو! اگه ازدواج نكرده چه طوري بچه دار شدم؟
- آهان از اون نظر! خب ادامه بدين ما در خدمتيم!
- بعله وزير بعدي يا آنيتا است يا مينروا!
ولدمورت: من مخالفم! وزير بعدي بايد بلاتريكس باشه! بعله! ديشب بهم مااچ داد... چيزه! يعني ديشب با هم در مورد راهكار هاي سياسي بحث كرديم به اين نتيجه رسيدم كه بلاتريكس واقعا شايستگي اش رو داره!
دامبلدور: خب جناب ولدمورت! شما اصلا در سطحي نيستين كه بخواين شايستگي يا عدم شايستگي افراد رو مشخص كنيد!
- نه بابا! حتما تو در سطح اين حرفهايي پيري؟
- به من ميگي پيري؟
دامبلدور چوب جادوش رو در مياره اما ولدمورت زودتر عمل كرده و يك طلسم رو فرستاده سمت دامبلدور!
سوسك: آقايون! آقايون! استديو رو به گند كشيدين! بسه تو رو خدا!
سرژ! تو هم مي دوني از ژست جاسيگاري در بياي بري توي ژست چراغ خواب!
دامبلدور كه كمي بر خودش مسلط شده؛
- اين دفعه رو مي بخشمت يارو!
- يارو اون ب... ...
خششششششششششش...

مجري شبكه: «ببيندگان عزيز من از اينجا به بعد ميزگرد رو قبلا ديدم! خيلي بي ناموسي است! بالاجبار اين ميزگرد صد در صد زنده رو قطع و براي شما تصاويري از گل اركيده پخش مي كنيم!»


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
دوربین مخفی

برسی رفتار ملت در مواجه با پرسش های خاص

بازیگر: پروفسور کوییرل

با تشکر از ناظر انجمن

_____________________________
مکان: توی یه پارک

دوربین بین درخت ها جاسازی شده
مدیر مردمی پروفسور کوییرل روی یه صندلی رو به روبه رو ی دوربین نشسته

سوال اول: میخوام تو رو ناظر کنم

____________________
کوییرل و سارا اونز

کوییرل: سارا دوست داری ناظر بشی؟

سارا به صورتی کاملا خفنز: ها من؟ ناظر؟ داری توهین میکنی؟ مگه من بیکارم بیام ناظر شم فعالیت های خفنانه ی خودم و ول کنم بیام ناظر یه فرم مسخره بشم؟ بزنم تو خت
____________________
کوییرل و آنیتا کفی

کوییرل: آنیتا کفی دوست داری ناظر شی

آنیتا کفی: من آنیتا ققنوس هستم بچه ی بابام

کوییرل : میگم دوست داری ناظر شی؟

آنیتا : ناظر کجا؟

کوییرل: انجمن زیر سایه ی علامه شوم

آنیتا: من؟ یه محفلی؟ بچهی بابام؟ بیام ناظر انجمن مرگخوار ها بشم؟ بزنم تو مخت؟

____________________
کوییرل و آنی مونی

کوییرل: آنی مونی دوست داری ناظر شی؟

آنی مونی: من فقط ناظر چتر باکس میشم ها جای دیگه رو قبول ندارم

کوییرل: باشه خوبه قانون های نظارت رو میدونی؟

آنی مونی: قانون؟ من خودم قانون متحرکم (پویا نمایی) قانون من از قانون شما بهتره من طبق قانون خودم عمل میکنم

کوییرل: قانون شما چیه؟

آنی مونی: همه باید روزی 10 دقیقه از وقتشون رو به پیام زدن تو چتر باکس اختصاص بدن پیام ارزشی نباید بزنن سفید ها باید فعال باشن همه باید دستورات ارباب منوگوش کنن

______________________

سوال دوم : شما به خاطر توهین به علی دایی سه روز بلاک میشین تنها راه شما اینه که92342332 بار بنویسید علی دایی برای ما پست کنید

___________________

کوییرل و سارا اونز

کوییرل: شما به خاطر توهین به علی دایی بلاک میشین تنها راه نجات شما اینکه اسم علی دایی رو 92342332 باربنویسید

سارا اونز: علی دایی خود منم من هم این حق رو دارم به خودم توهین کنم به شما هم هیچ ربطی نداره اگه یه بار دیگه تو کار من دخالت کنی میدم اسپیدر ومن بزندت

کوییرل: اسپیدر ومن کیه؟

سارا اونز: خود من هستم

_____________________

کوییرل و آنیتا کفی

کوییرل: شما به جرم توهین به علی دایی بلاک شدین تنها راه نجات شما نوشتن 92342332 باز اسم علی دایه

آنیتا: صبر کن به بابا دامبلم بگم تو رو از مدرسش بندازه بیرون بعد ببینم باز هم میتونی از این حرف ها بزنی

کوییرل: بابای تو که کفیه

آنیتا: خوب به دراکو میگم بندازت آزکابان

کوییرل: امشب که شناسه یدراکو رو بلاک کردم زندانی کردن من یادش میره

آنیتا: یعنی هیچ راهی نداره من ننویسم

کوییرل: چرا باید خشکه حساب کنی

آنیتا: باشه شما فاکتور کن دراکو فردا پرداخت میکنه

_______________________
کوییرل و آنی مونی

کوییرل: شما به جرم توهین به علی دایی بلاک شدید تناه راه نجات شما نوشتن 92342332 با اسم علی داییه

آنی مونی: به خدا اشتباه کردم بچگی کردم جوونی کردم جو گرفت منو منوببخشید دیگه تکرار نمیشه

کوییرل: باشه شما 92342332 با بنویس علی دای بخشیده میشی یه هفته فرصت داری

آنی مونی:آخ جون دمت گرم پروفسور کلی حال دادی من اصلا8564398534954 بار مینویسم علی دایی

کوییرل : همون 92342332 بار بسه


ویرایش شده توسط فرانک لانگ باتم در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۵ ۱۸:۱۱:۴۵


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
سلام بینندگان عزیز با یکی دیگر از مسابقات ذهن برتر میهمان خانه های همیشه گرم شما هستیم
چهار شرکت کننده یک بار دیگر رو در روی یکدیگر قرار گرفتند تا با هم شاهد یک مساف دیدنی باشیم
اولین شرکت کننده خودش رو معرفی میکنه

دوربین روی شرکت کننده ی شماره 1 زوم میکنه

1: هری پاتر هستم , سنی هم ندارم همش 17 سال ولی میدونم که میدونید خیلی باحال هستم در ضمن محصل هم
هستم و خیلی چیزای دیگه که اگه میخواین بدونید بهتره این کتاب رو بخونید
( از زیر میزیک مجموعه ی کامل کتاب های هری پاتر رو در می یاره)

-- خیلی ممنون و حالا شرکت کننده ی شماره ی دو
دوربین روی نفر دوم زوم میکنه

2: سرجم یک تاناکیان , سنم بالاست در حال حاضر برای خودم یک گروه خیلی محبوب دارم اسمش حزبه اولین نفری بودم که رول رو ترکوندم البته از اون جهت ,الانم زیاد خوشحال نیستم که توی این مسابقه هستم ولی از اونجایی که ما باید توی همه ی آشها نخودی از خودمون رو قاطی کنیم به نمایندگی از حزب بنده اینجا هستم

-- و حالا نفر سوم

3: چرا دوربین رو من زوم نکرد؟ روی قبلی ها زوم شد چون قدیمی بودن؟ آره؟ این طوریه شما اصلا برای تازه واردا ارزش قایل نیستین میخواستم توی مسابقه شرکت نکنم ها ولی گفتم ......
-- کافیه الان دوربین روی شماست

دوربین روی نفر سوم زوم میکنه

3: خوب حالا درست شد راستش خیلی بهم برخورد ولی با جنبه تر از این حرفام که با این حرکت زشت شما میدون رو خالی کنم اسم من بینزه , یک پروفسور هم خودم اولش چسبوندم چون کلاس داره سنمم نمیدونم نفر قبلی نگفت بهش گیر ندادین پس منم نمیگم اگه مرلین کمک کنه شاید استاد بشم ولی کلا تبعیض و نظام طبقاتی مانع های سرسختی در برابر من هستن ....
--- خوب ممنونیم وقت ما بیشتر ازاین اجازه نمیده شما خودتون رو معرفی کنین میریم سراغ اخرین شرکت کننده

دوربین روی نفر چهارم زوم میکنه

4: با سلام من آنیتا هستم دختر بابام که خیلی هم مشهوره اسمشم دامبلدوره همسر یک شخصیت برجسته ی دیگه هم هستم که اسمش دراکوئه تازشم وزیره و 16 سال سن دارم و گیر هم ندین چرا تو این سن با دراکو ازدواج کردم چون خود اونم همین حدوداست . تو زندگی به دو چیز خیلی علاقه دارم یکیش ارزشی بازی دومیش خاله بازی که هر دو رو از بابام به ارث بردم چون اصلا مامان نداشتم که چیزی ازش به ارث ببرم

-- از شرکت کننده های عزیز ممنونیم که به جای معرفی یک بیوگرافی در اختیار ما گزاشتن بریم سراغ قسمت اول مسابقه سوالات تشریحی

با روال مسابقه آشنا هستین هر کس جواب رو میدونه زنگ میزنه اگر درست جواب داد 10 امتیاز مثبت و اگه غلط گفت 10 امتیاز ازش کسر میشه و سه امتیاز به هر کدوم از شرکت کننده های دیگه داده میشه . بارها به ما ایمیل و نامه فرستادین که اون یک امتیاز چی میشه و ما هم بارها جواب دادیم که اون به شما ربطی نداره
حالا میریم سراغ سوال اول

-- سدی جیگر مهتاب شیطون چند نفر است
زیـــــــــــــــــــــــــــنگ
-- بله خانم شماره ی 4 شما بفرمایید

آنیتا : خوب فکرش رو نمیکردم سوالاتون این قدر ساده باشه سدی دوست پسر سابق خودم بوده البته بین خودمون بمونه هنوز هم باهاش رفت و امد دارم مهتاب شیطون هم یکی هست دیگه که بعدا باید از سدی بپرسم این دختره کیه به هر حال جواب سوالتون دو نفره
-- اشتباه گفتین سدی جیگر مهتاب شیطون تماما یک نفره
آنتیا: چرا؟
-- اگه می خواین بیشتر در این مورد بدونید میتونید بعد از اتمام مسابقه دم درمنتظر باشین

-- سوال دوم : یک ققی خوب چه ققی ای هست؟
زیـــــــــــــــنگ
-- بله بازم شرکت کننده ی شماره ی 4

انیتا : بهترین ققنوس ققی بابامه خیلی ناز و باهوشه و تازگی ها بهش یاد دادم بگه آنیتا تو خدای رولی
-- متاسفم جوابتون اشتباهه چرا که یک ققی خوب یک ققی مرده اس با این اوصاف 10 امتیاز دیگه ازتون کم میشه و به شرکت کننده های دیگه اضافه میشه

-- سوال سوم رو مطرح میکنم برادر حمید اهل قزوینه یا قزوین اهل برادر حمیده
زینگ
-- شما شرکت کننده ی شماره ی یک
هری : خوب بستگی داره من چطور بخوام یک مقدار کوچیکی به جوابی که شما مد نظرتونه هم بستگی داره

-- متاسفم شما دارین مغلطه میکنین از شرکت کننده های دیگه میخوام جواب بدن
بینز: من اعتراض دارم چرا از ایشون امتیاز کم نکردین خونش از ما رنگین تر بود یا ترسیدین؟ چطور از این خانم امتیاز کم شد ولی ازاون آقا نباید بشه من خیلی خودم رو کنترل کرد میخواستم ببینم خودتون میفهمین یا نه چرا دفعه ی اول که این خانم جواب اشتباه داد ازش امتیاز کم نشد
-- شد
بینز: پس چرا نگفتی
-- خوب همه چیز رو نمیگن شما هم بهتره بشینین سر جاتون این سوال به خاطر اهمیتی که داره از بقیه پرسیده میشه و بهتره تو کار ما دخالت نکنی
زیــــــنگ

سرژ: به نظر من برادر حمید منشا و عامل پیدایش قزوینه بوده این دو تا حدی با هم امیخته شدن که میشه اونا رو یک روح در دو بدن قلم داد کرد البته همون طور که خودتون میدونید این حزب بود که باعث شد برادر حمید این قدر معروف بشه
--: متاسفام جواب شما هم اشتباهه
زیـگ

انیتا: خوب نه حمید اهل قزوینه نه قزوین اهل حمیده ولی اگه بخوام یک جواب قانع کننده به شما بدم بهتره بگم از شماره ی 1 بپرسید چون اون به اوضاع و احوال قزوین بهتر آشناست

-- ما تو این مرحله از کی بپرسم نداریم برای همین از شما 10 امتیاز دیگه کم میشه و امتیازاتون به منفی سی میرسه بقیه همگی در عدد 9 مساوی هستن
بینز دوباره از جاش بلند میشه : من نمیفهمم چرا اجازه ندادین من هم نظرم رو بگم ؟
-- شما میتونستی زودتر اقدام کنی منطقی نیست به یک سوال 4 نفر جواب بدن حالا هم بشینید
مجری به پشت صحنه اشاره میکنه که میکروفون بینز رو قطع کنن

-- و حالا با مرحله ی دوم مسابقه در خدمت شما هستیم در این مرحله سوالا به صورت چهار گزینه ای پرسیده میشه

-- سوال اول دستها آماده روی زنگ باشه : در حال حاضر آداس قوی تره یا آجا س
1: هر دو قاطی باقالیان
2: مصلما آجاس چرا که این مردان آینده سازان جامعه جادویی هستند
3: مصلما اداس چرا که پشت هر مرد موفقی یک زن موفق وجود داره البته پشت بعضی هاشون یک قزوینی موفق وجود داره
4: هر چی نظر تهیه کننده ی محترم باشه

زیـــــــــــــــنگ
-- بله آقای شماره ی یک شما بفرمایید
هری با یک لبخند به لب : گزینه ی شماره ی چهار همون طور که فکر میکردم سوالا خیلی آسون تر از اون چیزی بود که انتظارش رو داشتم
-- متاسفانه جواب شما اشتباهه
زیـــــــــــــــــــــنگ
-- بفرمایید

سرژ : بستگی داره کدوم از اعضای حزب بیشتر استفاده کرده باشن بسته به تعداد اعضا هر کدوم از گزینه های میتونه صحیح باشه
-- شما باید صریحا به یک گزینه اشاره میکردین بنابر این ما نمیتونیم جوابتون رو از شما قبول کنیم و به همین دلیل 10 امتیاز از شما کم میشه و به بقیه اضافه میشه

-- سوال دوم : کدوم یکی ازموجودات زیر خطرناک ترن
1: وبمستری که فوران کرده
2: کاربری که شناسش بسته شده
3: حزبی که بهش توهین شده
4: دامبلی که بساط خاله بازی ازش گرفته شده
.....

زیـــــــــــنگ
زینگ
زیــنگ
زینــــــــــــگ
( همه با هم زنگ میزنن)
هری: مصلما وبمستر از بقیه خطرناک تره
بینزمیکروفونش قطع شده ولی با ایما و اشاره میگه که کاربر شناسه بسته شده
سرژ : حزبی که بهش توهین شده باشه رو با هیچی نمیشه آروم کرد
انیتا: من اعتراض دارم پدر من هیچ وقت خاله باز نبوده اگه من یکم خاله باز بودم شاید به خاطر داییم بوده نمیواد حرفای اول مسابقمم رو یادم بندازید چرا که الان نظرم عوض شده لازم به ذکره همین جا بگم که یادم اومد مامانم کی بوده , اون یک بانوی خیلی زیبا بوده که اسمش ماریانا بوده و دختر ملکه ی طبیعت هم بوده و ....

-- خیلی ممنون جوابا همه اشتباه بود شما اجازه ندادین من گزینه ی پنجم رو که دست بر قضا جواب درست هم بود رو بخونم
جواب درست جنیه که رو بالشتیش رو ازش گرفته باشن

-- میریم سراغ سوال بعدی
نتیجه ی بازی ایران و پرتغال چی میشه
1: پنج هیچ به نفع پرتقال
2: پنج چهار به نفع ایران اگه دایی بازی نکنه
3: پنج هیچ به نفع ایران اگه میرزاپورهم بازی نکنه
4: بازی به دلیل توهین و حمله ی عده ای تماشاگر نما به دایی نمیه تمام باقی میمونه


زیـــــــــــنگ
زینگ
زیــنگ
زینــــــــــــگ
( دوباره همه با هم زنگ میزنن)

هری: من اصولا بازی های ایران رو نگاه نمیکنم برا همین نتیجش هم برام مهم نیست شما بهتر بود سوالی در مورد نتیجه ی بازی تیم آلمان که من عاشق نظام خشک و قانون مندش تهیه می کردین
انیتا: مصلما دایی مایه ی خیر و بکت ما و یک وزنه ی روحی بزرگ برای تیم ماست درست مثل بابام توی محفل اگه اون باشه میبریم و چون چنین جوابی توی 4 تا گزینه نبود نتیجه میگریم ایران میبازه پس گزینه ی اول
سرژ: من از فوتبال چیزی نمیدونم ولی اگه بحث کوئیدیچ باشه ما از همه سرتریم حزم تار کبود سیاه سوله همه رو میبره شاید فقط نیرو محرکه ی آداس بتونه برای ما مشکل ساز بشه بهتر بود یک سوال کوئیدیچی هم در این مرحله پرسیده می شد
بینز: من به شدت اعتراض دارم شما باز تبعیض قائل شدین چرا نباید نتیجه ی یکی از بازی های اوکراین مورد نظر شما باشه ؟ چون تازه وارده؟ چون اولین بارشه که وارد جام جهانی شده؟ واقعا براتون متاسفم
-- کافیه دوستان جواب درست گزینه ی چهاره چرا که گویا باز هم علی دایی می خواد بازی کنه چون همتون اشتباه جواب دادین نفری ده امتیاز ازتون کم میشه و به حساب برنامه ریخته میشه

-- سوالا ی این مرحله هم به اتمام میرسه به دلیل زیغ وقت نمیتونیم مرحله ی بعدی رو ادامه بدیم در آخر برنامه یک نگاهی به انتیازا میندازیم
هری : منفی 28
انیتا: منفی 57
سرژ : منفی 31
بینز: منفی 28
برنامه ی ذهن برتر : 33
با این اوصاف توی این برنامه هم کما ف سابق برنده ای نداشتیم از این که از اون بالا تا این پایین ما رو تحمل کردین ممنونیم


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
تمرینات سارا اونز خفنز



امروز یه گزارش ازآزکابان دارم

قرار تمرینات سارا اونز رو با هم ببینیم تا بفهمیم چرا این سارا اینقدر خفنه

دوربین میره میرسه دم در سلول سارا
اولین چیزی که میبینه اینه که دیوار سلول کجاور خراب شده و دو سلول یکی شدن یه طرف سارا اونز خوابیده و یه طرف هم مونتاگ و ماروولو و بلوریچ
یه دیوانه ساز ارزشی به سلول نزدیک میشه
دوربین داره از سرما میلرزه

دیوانه ساز ارزشی شماره ی32435547345456: قوقولی قو قو قوقوقلی قوقو

سارا اونز از خواب پامیشه رو به دوربین میگه: خوب چون من عادت دارم با صدای خروس ازخواب بلند بشم این امکانات رو اینجا هم ایجاد کردم

بعد میره بالای سر اون سه انسان مفلوک
نفری یه ... میخرن و از خواب بلند میشن
فوری مثل سه تا ورزشکار خوف در یک صف آماده یانجام ورزش صبح گاهی دیوانه ساز ارزشی شماریه 32435547345456 یه زنگ از اینا که توی زور خونس میزنه

زینگ

بعدش میگه: یکی و دو تا سه تا و چهار تا ....

سارا اونز مشغول ورزش میشه مونی و بلر و ماری دورش حلقه میزنن

سارا مشغول انجام فن های خفنز میشه (این فن ها چون خیلی خفنز هیتن باید انجام بشن نه اجرا) و در بین اجرای اون ها ظرباطی رو حواله یماری و بلر و مونی میکنه و اون سه تا هم به ترتیب پخش زمین میشن ولی به حمت 6 تا از دیوانه ساز های ورزش دوست آزکابان تا نوبت ظربهی بعد برسه دوباره سر حال میان

خلاصه بعد از نیم ساعت ورزش کار سارا اونز تموم میشه

کپی رایت: به علت این که فنون سارا کاملا شخصی و خفنز و فنی بودن و به ما اجازه ینمایشش رو نداد ما هم جرعت نکردیم نمایش بدیمشون برای همین گزارش خیلی کوتاه و ارزشی شد



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
در زندان آزكابان قمست دوم! شايد هم سوم!

يك هفته بعد!!!!

اخبار تازه حاكي از آن است كه سارا اوانز و ماروولو گانت به دليل مسائل امنيتي در زندان آزكابان يك طبقه بالا رفتند!
مسائل امنيتي ياد شده عبارت است از:
اينكه بايد تعداد نگهبان ها زياد مي شد زيرا آن دو بر اثر كشمكش هاي فوران زده قابليت شكستن در را نيز داشته اند!! به همين سبب رفت و آمد نگهبانان به زير زمين بسيار دشوار و سخت مي باشد!
دوم اينكه حتي نگهبانان نيز از ناسزاهايي كه آن دو بار يك ديگر مي كنند به ستوه آمده و در بعضي مواقع ترسيده اند و خواستار اين انتقال شده اند با اين تصور كه شايد آن دو در ميان جمع دوستان و دشمنان مقداري خود دار شوند.
امروز ما به آزكابان اومديم تا مصاحبه ايي ديگر در مورد مكان استقرار جديد با خفنزترين ساحره و كلا جادوگر داشته باشيم. يه حالي هم از جناب ماروولو گانت بگيريم!
خبرنگار پله هاي آزكابان رو يكي يكي پايين مي ره. هيچ صدايي شنيده نمي شه.
چشم فيلم بردار و خبرنگار هشت تا ميشه! يك طبقه مونده به كف زمين وارد يه سالن مي شن. از دور چيزي معلوم نيست. جلو و جلو تر!
كم كم دوربين سلول هايي رو نشون مي ده كه زنداني هاشون اومدن دم پنجره سلول و دارن به سختي ته راهرو رو نگاه مي كنن!
خبرنگار مشتاق ميشه بدونه آخر راهرو چيه. پس به همين سبب راه ميافته. هرچه قدم ها برداشته مي شد صداهايي شنيده مي شد كه كم كم به وضوح مي رسيدند. دو نفر در حال دعوا بودند.
اكنون ديگر به محل مورد نظر يه سلول عقب تر رسيدند. خبرنگار نگاهي به زندان كنارش انداخت تا بدونه كدوم.........شده همسايه ي خروس جنگي ها!
بله چيزي كه او مي ديد باور كردني نبود. در يك سو آناكين مونتاگ ملقب به آني موني نشسته بود و در سوي ديگر لرد بلرويچ ملقب به بلرسكگش به چشم مي خورد. خبرنگار كه مي ترسيد وارد سلول خفن خفنز بشه تصميم گرفت ابتدا با آن دو مصاحبه كوتاهي داشته باشه!
در سلول باز شد و وارد شدند.
_ بله بينندگان عزيز.....همون طور كه مشاهده مي كنيد ما اكنون در كنار دو نفر از خشن ترين مرگ خوارا هستيم كه.........................
و به سوي بلر برگشت و ديگر نتوانست ادامه حرفش را بزند! به تعجب به بلر مي نگريست. به سختي به سخن آمد و پرسيد:
_جناب بلر.....موهاتون كو؟ پشت موهاي قنشنگتون كجاست؟ چه اتفاقي افتاده؟
خبرنگار كه اشك در چشمانش حلقه زده بود ( او بلر را دوست داشت!) به بلر كه سرش را به زير انداخته بود نگاه مي كرد. سرانجام بلر به سخن آمد:
_بعد از اينكه من به دست همين خانم خفن راهيه زندان شدم در اين سلول افتادم....جاي دنج و ساكتي بود و فقط هر از گاهي صداي ناله ايي مي آمد تا اينكه اين جناب ( و به آني موني اشاره مي كنه) شدن هم سلوليه ما! البته اينقدر اين برار فك مي جنبونه كه من تا حالا وقت نكردم ازش بپرسم واسه چي فرستادنش زندان!
_خب الان كه ايشون خيلي ساكتند!
_صبر بقيشو بگم.....خلاصه روز گار مي گذشت من هم لذت مي بردم چون با آني مي شستيم از خاطرات جواتيه و آجاس براي هم تعريف مي كرديم تا اينكه همين ديروز متوجه شديم خانم سارا خفنز با ماري خودمون اينجان.....حالا گذشته از اينكه تو آزكابانن فهميديم همين اتاق بغليه خودمونن! آقا چشتون روز بد نبينه از وقتي كه اينا اومدن ما يه روز خوش نديدم (حالا مگه چند روز اونجا بودن؟ چه جلب!) همش به سر كوله هم مي پرن و جيغ و داد مي كنن.... ما هم از همون ديروز كارمون اين شده كه بشينيم اينجا موهاي خودمونو براي رهايي از تشنج و اختلالات فكري و هم چنين براي اينكه يه دفعه ماري اون وسط نميره بكنيم و هي جوش بخوريم تا اين ها صداشون بند بياد! اين جناب( آني موني) هم امروز مي خواست بره فداكاري كنه اين ها رو آشتي بده اين بيچارو رو هم يه فص زدن و الان هم در حالت اغماست! بيخود واسش دست تكون نده هيچي نمي فهمه! فكر كنم يه ضربه تو ملاجش خورده!
خبرنگار زبانش بند آمده بود و با ديدن قيافه آني موني از نزديك آب دهانش را به سختي غورت داد و با خود آرزو كرد كه اي كاش اين مسوليت را نپذيرفته بود و پايش را به آن مكان مخوف نگذاشته بود.
صداي سلول خفن قطع شده بود و ديگر فريادي به گوش نمي رسيد. خبرنگار در ابتدا يه سرگوشي توي سلول آب داد و داشت همه جارو وارسي مي كرد كه ناگهان صدايي لرزه بر اندامش انداخت:
_هوي خبري.....بيا تو كارت دارم!
اين صداي سارا بود كه دوباره هم چنان كه چشم در چشم ماري دوخته بود اين جمله را گفت. اين بار ديگر خبرنگار نمي توانست آب دهانش را غورت دهد. با زحمت فراوان توانست بر خورد مسلط شود و وارد سلول گردد. اوه.....اكنون چه مي ديد....اين تصاوير از آن قبلي ها بد تر بود:
بروي صورت سارا خراشي بس عظيم كه از يك سوي صورتش تا سويي ديگر كشيده شده بود. هم چنين پاچه شلوارش پاره شده بود.
ماروولو حال بهتري از او نداشت. يك طرف موهايش كاملا تاس شده بود و علاوه بر چند خراش كوچك پاي چشمش يك بادمجون خوشگل به چشم مي خورد كه تا اعماق چشمش نيز امتداد داشت!
_ببخشيد چرا شما دوباره چشم تو چشم هم دوختيد؟ مي بينم كه هر دو لبخند مي زنيد! ميشه بگيد به چي فكر مي كنيد؟
ماروولو با حالت مي اعتنايي گفت:
_محض فوضول يابي و جواب دومت هم دارم به يه فوضول فكر مي كنم كه چجوري حسابشو برسم!
سارا خنده ي بلندي سر داد و گفت:
_عزيزم بهتر نيست با يه مهمون يه كمي نرم باشي.....به نفعته! در مورد سوال شما آقاي...اسمتونو نمي دونم بايد بگم اين دفعه رو كم كني گريه كردنه! هركي اشك تو چشماش جمع شه بازنده ست و اولين نفر مي ره شكنجه گاه! اما قبل از اينكه جواب سوال دومتو بدم ديگه سوالي نداري؟
_چرا....البته كه دارم.....ميشه بپرسم ما آني موني چه كرديد و به چه دليل؟
سارا:
_هيچي اومد تو سلول گفت " آواتارم قشنگه؟ " من هم با آواتارش دو تا در سرش نواختم و گفتم " آره عزيزم خيلي قشنگه " حالا كه ديگه سوالات تموم شد مي خوام جواب يه سوال باقي مونده رو بدم.....دقيقا همون چيزي كه ماري گفت! حملـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!
و بعد از چند ثانيه جنازه خبرنگار و فيلم بردار در آن سوي قلعه آزكابان پيدا شد!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۰۰ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
مصاحبه با یک خفنز

تیتر آغاز برنامه (آهنگ خوب بد زشت با اجرای دی جی علی) دی دی دی دی دی ... دی دی دی...دی دی دیدی دی ... دی دی دی... دی دی دی دی .... دی .. دی دی دی دی دی ... توف توف(بقیه آهنگ قابل بیان نمیباشد)


مجری: سلام ملت امروز تصمیم گرفتیم با خفز ترین آدم دنیا یه مصاحبه انجام بدیم برای همین سارا اونز رو از آزکابان به استدیو منتقل کردیم تا با اون صحبت کنیم

مجری رو به سارا: سلام سارا خانوم خوبی شما آزکابان خوش میگذره ؟

سارا اونز یه لبخند خفنز میره و : سلام تو خوبی . آره آزکابان خیلی خوش میگذره مخصوصا با این ماری اینقدر بچه خوفیه در کل آزکابان خیلی حال میده تنوع خوبیه

مجری: راستی حالا که حرف ماری شد الان کجاس؟ شما خبر داری؟

سارا: تا دیشب که از سقف سلول آویزون بود ولی بعد از اینکه دیشب ساعت ده با دماغ اومد رو زمین دیگه ازش خبری نشد چند تا زندان بان اومدن بردنش گفتن تا امشب تحویلش میدن انگار بردنش صافکاری

مجری: خوب بگذریم نظر شما در مورد این سه تا عکس جدید که از شما منتشر شده چیه؟

مجری: خوب من اون عکسی رو از من ولدی به صورت مشترک منتشر شد رو تکذیب میکنم ولی اون دو تا رو نه هر دو تا خودم بودم

مجری: چرا عکس اول رو تکزیب میکنید؟

سارا: آخه این ولدمورت عددی نیست که من باهاش عکس بندازم اون هم عکس پشت و رو من خودم از ولدی خفنز ترم هیچ وقت کلاسم رو پایین نمیارم که

مجری: نظر شما در باره لرد بلوریچ چیه؟

سارا: ریز میبنمش یعنی اصلا نمیبینمش برای همین نظری ندارم

مجری: خوب یکی از اطفاقات مهم توی این چند روز عوض شدن آواتور آناکین مونتاگ بود ممکنه شما نظر کارشناسیتون رو در مورد این آواتور بدید؟

سارا: والا من خودم یه بار بیشتر اون آواتور رو ندیدم ولی در کل آواتور جالبیه مو هاش خیلی قشنگه چشم هاش هم قشنگه

مجری: الهی

سارا اونز: کوفت الهی مرتیکه جلف به این آنی مونی گفتم اون آواتور مثلا خفنز رو عوض کنه وگرنه بد میبینه خوشحالم که گوش داد

مجری: خوب مثل اینکه یه تماس تلفنی داریم

تماس گیرنده: الو سلام اونجا جادوگر تی وی بید؟

مجری: اوهوم

تماس گیرنده: سارا اونز خفنز اونجا بید

مجری: اوهوم

تماس گیرنده: من از آزکابان زنگ میزنم میخاستم به ایشون اطلاع بدم ماروولو گانت از بیمارستان زندان مرخص شده و الان توی سلول مشترکشون هستش

سارا اونز:

ماروولو از توی سلول:

پاق سارا اونز خفنز با یه آپارات میره سلول پیش ماروولو تا یکم تمرین آمادگی جسمانی با کیسه بکس زنده انجام بده به زودی یک گزارش مخصوص ازتمنرینات سارا اونز رو براتون پخش میکنیم



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
خفنترين خفن دنيا ( قسمت دوم ) (قسمت اول در مجله شايعه سازي ارائه شد - پست شماره 206)


خلاصه قسمت اول :

لرد بلرويچ ، در خيابونهاي لندن ولگردي ميکرد و در فکر روزهاي شيريني که با بروبچ ائتلاف آجاس صفا ميکرد بود . بر اثر حواس پرتي در يک صانحه هولناک با سر رفت توي جوب و اون تو يک بسته بسيار مشکوک پيدا کرد . بسته رو باز کرد ، داخلش يک نامه و يک عکس بود .

اين متن نامه :
مری جین ( نامزد مرد عنکبوتی ) عزیز ، من از همون اول میدونستم یه کاسه ای زیر نیم کاسست .
این پیتر پارکر ( مرد عنکبوتی ) بهمون دروغ گفته بود و برای این که با تو ازدواج کنه گفته بود من مرد عنکبوتیم .
من بهش شک کردم و مرد عنکبوتی اصلی رو تعقیب کردم و متوجه شدم که مرد عنکبوتی یک ساحره بسیار خفنه . ازشم یک عکس گرفتم . احتمالا اون دختره همسر سابق پیتره . و اون دوتا باهم می خوان تورو بزارن سرکار .
قربانت
هری آزبورن( دوست پیتر پارکر و نامزد قبلی مری جین )


اینم عکس مربوطه

---------------------------------------------------------------
... ادامه ماجرا :

بلرويچ با خودش فکر کرد احتمالا بلايي بر سر نويسنده اين نامه اومده که اين بسته درون جوب آب افتاده . اين اتفاقي کوچک و بي اهميتي نبود ، تمام دنيا با شنيدن اين موضوع که مرد عنکبوتي ، سارا اوانزه نه پيتر پارکر متعجب ميشن و شخصيت محبوب مرد عنکبوتي زير سوال خواهد رفت . شايد هم کسي باور نکند که اين موضوع حقيقت دارد .
بلرويچ با خودش تصميم گرفت مدارک بيشتري براي اثبات اين موضوع پيدا کند . ولي اول بايد هري آزبورن ( نويسنده نامه ) رو پيدا ميکرد .

ده دقيقه بعد ---- خانه هري آزبورن اينا ( حالا شما گير ندين ، مثلا خونش تو همون محل بلرويچ اينا بود و بلر اونو میشناخت )

دينگ دينگ ... دينگ دينگ ( زنگ در خونه آزبورن )

بلرويچ : آهاي !!! کسي خونه نيست ؟!!

دینگ دینگ ... دینگ دینگ

بلرویچ چند بار زنگ در رو زد ، ولی ظاهرا کسی خونه نبود . برگشت و داشت از خونه آزبورن دور مشد که ناگهان صدای ضجه مشکوکی از داخل خونه شنیده شد . گوشش رو به در نزدیک کرد .

یک صدای خفن ( سارا اوانز ) : حرف بزن ای بوقیه بوق بوقی .... بگو اون عکسی که از من گرفتی کجاست

همون بوقیه ( هری آزبورن ) : آی ... آخ ... نزن ... جان من نزن ... باشه اعتراف میکنم ... آخ ... وای ... نزن ... اون عکس رو من داخل جوی آب سر کوچمون مخفی کردم

بلرویچ در خارج از خونه کلی فکر کرد و به نتیجه ای رسید که مثل وحشی ها در خونه رو بشکنه و همانند ساکنین عمیق ترین دره در سواحل شمالی ایتیوپی وارد خونه بشه ( ایول به این تفکر عمقگرا ).
بلرویچ یا مرلین گفت ، آستینهاشو بالا زد و به سمت در حمله کرد .... گورومپ پوف تیش توف .

بلر در حالی که بر روی زمین به صورت کاملا ارزشی پهن شده بود ، سرش رو بالا گرفت و با صحنه عجیب دیگری روبرو شد . دختری بسیار بسیار خفن در مقابلش بود . اون دختر لارا ( شخصیت تام رایدر ) بود که به بلرویچ زل زده بود . ولی با چهره اصلی خودش یعنی چهره سارا اوانز . بلر از تعجب داشت شاخ در می آورد . سارا اوانز نتنها مرد عنکبوتی بود بلکه لارا هم بود . بلرویچ معطل نکرد و بسرعت دستشو توی جیب ششم شلوارش کرد و گوشی 6600 جواتیش ، که یادگار دوران جوات بازی در آجاس بود رو در آورد . نکته جالب داستان اینجاست که سارا اوانز همچنان به بلرویچ زل زده بود ، ولی وقتی متوجه نقشه شوم بلرویچ شد دست به کمرش برد ، دوتا اسلحه ماگلی بیرون کشید و به سمت بلرویچ نشونه گرفت . نکته از اون جالبتر داستان اینجاست که بلرویچ این آرنولد گوشی رو سمت سارا اوانز نشونه رفت و یک عکس مشتی ازش گرفت ( عکس پایین ) . سارا اوانز بصورت کاملا انتحاری بلرویچ رو تیر بارون کرد . بلرویچ قصه ما هم چون نویسنده این داستان بود مثل ماتریکس صحنه رو اسلموشن کرد و تیر هارو جاخالی داد . بعد از تموم شدن تیرهای سارا اوانز ، بلرویچ به این حالت نیشش رو باز کرد و پا گذاشت به فرار .
فردای اون روز تیتر تمام روزنامه های جهان تصویر سارا اوانز در لباس مرد عنکبوتی و لارا بود .

و اینگونه شد که بشریت باز هم به خفن بودن سارا اوانز یا سارا عنکبوتی یا سارا رایدر پی بردند .

تصویر کوچک شده
























-----------------------------------------------------------

حالا کجاشو دیدین ، اینقدر این سارا خفنه که من احتمال میدم زورو ، بتمن ، گودزیلا ، علی دایی ، کینک کونگ ، حسین رضا زاده ، بیل گیدز ، کشتی تایتانیک ، نمو ، کاکرو ، .... و خیلی از خفن های دیگه جهان فانتزی و واقعی باشه .


ویرایش شده توسط لرد بلرویچ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۳ ۲۳:۱۳:۰۱

دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.