هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۱

رون ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۹ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۱
از تهرون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
در میان خرو پف ها کالین جمعیت را باز کرد و به سمت الفیاس رفت
_ اکس پکتو پترونام..... بوووووووم

الفیاس بلند شد و با تعجب به اینور و آنور نگاه میکرد. دید که همه ی دانش آموزان دور تخت او جمع شده اند حتی دختر ان از آنیکی تالار صدای خرو پف ایشان را شنیده بودند آمده بودند که اعتراض کنند که دیدند کالین خون جلوی چشاش رو گرفته و هرچی ورد از دهنش در میاد میگه.

بوم ...... تق ...... شاتالاق ........... اینها صدا هایی بودند که از برخورد کردن بدن پیر مرد به در و دیوار اتاق خواب ایچاد میشدند بود .

_ چرا میزنی؟
_ مرتیکه من از صبح الاطلوع دارم تمرین میکنم بعد شبمو تو باید خراب کنی...؟ نههههههههههههههههه!!

ناگهان اسنیپ وارد اتاق شد و یه چیزی زیر لب گفت و هردویشان روی هوا معلق شدند.
_چیکار میکنین؟
هری _ اقا این اومد ثواب کنه کباب شد شدید. کالین هم مقصر نیست بدبخت خسته و کوفته از رول زنی اومده!

جفتتون بیاین دفتر من

( من نمیدوم چجوری دیگه ادامش بدم آخه اولین رولم بود)
بدین ترتیب جفتشون تا روز بعد مجبور شدن که دو دست و یه پا رو هوا وایسن و در اتاق اسنیپ خر و پف های ایشون رو گوش کنند


اگه جادوگرا منو بپذیرن اینجا موندگارم ...


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
هری نا امید از همه جا،‏ وسایلشو بر می داره و میره انجمن ناظران تا حداقل یکی دو روزی رو اونجا باشه تا بلکه یه فرجی بشه،‏ و
لی ‏
در ‏
لحظه ‏
ورود ‏
به ‏
انجمن ‏
،با ‏
الفیاس ‏
روبرو ‏
میشه ‏
که ‏
داره ‏
از ‏
انجمن ‏
خارج ‏
میشه:

-‏ هری،‏ اینجا چی کار می کنی ؟
هری یه آه از نوع خیلی سوزناکش می کشه و میگه ‏:
-‏ بابا الفی،‏ منو از تالار گریف انداختن بیرون،‏ و الان دارن با ایوان صحبت می کنن که دسترسی منو از گریف بگیرن و به یه گروه دیگه بدن ! ‏

الفیاس مدتی به حالت ‏‏ به هری نگاه می کنه و میگه ‏:
-‏ غلط کردن بچه ها،‏ مگه من ناظر گریف نیستم ؟با من بیا بریم ببینیم چی میگن! راستی نگفتی واسه چی انداختنت بیرون ؟
-‏ میگن که من شبا تو خواب خروپف می کنم ! نمی ذارم اونا بخوابن،‏ ولی من خودم چند بار امتحان کردم ‏،‏ من هیچ وقت شبا خروپف نمی کنم!‏
-‏ باشه ‏،‏ بیا بریم.

‏== مدتی بعد در تالار خصوصی گریف ==‏
الفیاس ‏:
-‏ آهای همه بچه های گریف ‏،‏ بیایین اینجا ببینم !‏

بعد از ‏۱۷‏ دقیقه تمام گریفی ها در کنار الفیاس جمع میشن ‏:

-‏ چیه ؟ چی شده ؟ چرا اینو با خودت آوردی ؟
-‏ ببینین بچه ها الان این کار شما خیلی بده! چرا این کارو می کنین ؟
من الان برای اینکه به شما ثابت کنم که خروپف کردن بد نیست و میشه تحملش کرد،‏ امشب من و هری تو خوابگاه با هم می خوابیم تا ببینید که میشه با خروپف هم خوب خوابید !‏

شب فرا رسده است ‏،‏ و تمام راهرو های قلعه خلوت هستند و در تالار خصوصی گریف هم بچه ها یواش یواش آماده میشوند تا بروند و بخوابند:

در خوابگاه پسران بچه های تالار در حال عوض کردن لباس هایشان هستند و هری ردای مدرسه را بیرون آورده و بصورت نیمه ملبوس در حال پوشیدن لباس خوابش است:

الفیاس ‏:‏ ‏
هری ‏:‏ اوهوی پیری،‏ درسته ناظری ولی یه بار دیگه از این کارا بکنی ‏....‏ ‏.

بالاخره تمام بچه ها لباسشان را عوض کردند و الفیاس نیز از حالت ‏‏ در آمد و همگی وارد تخت هایشان شدند.

تقریبا نیمه شب بود که ‏:
-‏ خروپف....
-خـــر و پـــــف...
-خــــــــــــــــر و پـــــــــــــــــــف....

هری و بقیه گریفی ها با حالت ‏ به الفیاس نگاه می کردند.

الفیاس ‏:‏ ‏
گریفی ها ‏:.


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

هر یکی از گریفی ها شروع به لگد مال کردن هری کردن و چند ثانیه بعد دیگر هری بیرون تالار خصوصی گریفندور بود آن هم همراه با وسایلش! او از تالار اخراج شده بود توسط گریفی ها!

هری: « »

به سختی از روی زمین بلند شد و مشغول مالش دادن جای لگد ها بود. از پله ها پایین می رفت و در این فکر بود که چرا بچه ها از تالار او را اخراج کردند؟!

کم کم یادش می آمد که بچه ها بخاطر خر وپفش او را از تالار اخراج کردند. بعد از کمی فکر فهمید که اصولا باید این مشکل را حل کند تا بتواند دوباره به تالار بگردد اما چگونه؟!

هری: « حتما دامبلدور می تونه کمکم کنه!:zogh: »

با سرعت به سمت دفتر دامبلدور شروع به حرکت کرد.


دفتر دامبلدور



هری درست جلوی در ایستاده بود و همینکه دستش را بالا برد تا در را بکوبد ، صدایی شنید. کمی دقت کرد و دیری نگذشت که فهمید صدای خر و پف است! خر و پف دامبلدور!

هری: « اینکه خودش خر و پف می کنه! پس چطوری می تونه به من کمک کنه؟ »

هری ناامید شد و از دفتر دامبلدور برگشت. در فکر نفر دیگری بود تا بتواند به او کمک کند ام کی؟؟؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۹:۲۹ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۱

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
سوژه جدید

- خر پف.

- خر پـــــــــــــف.

- خر پـــــــــــــــــــــــف.

در همین لحظه بود که هرمیون پشتی را بر سر مبارک(!) هری انداخت و او را از خواب نازش بیدار کرد.

هری هاج و واج به افرادی که در اتاق به اون نگاه می کردند خیره شده بود و یکی، یکی آنها را از زیر نظر می گذراند. در ذهنش هنوز تجزیه و تحلیل این که چرا آن ها آن قدر خشمگین هستند و او را به این صورت بیدار کردند دشوار بود به همین خاظر برای جلوگیری از منفجر شدن مغزش پرسید():
- چی شده؟!؟!

هری با پرسیدن این سوال سیل عظیمی از بروبچ گیریف را که به طرف او هجوم می آوردند را ایجاد کرد.

- آخه چرا نمی ذاری شبا ما بخوابیم.

- من الان دو روزه از دست تو نخوبیدم.:vay:

- با صدای خروپف تو حتی نمیشه درسم خوند.

هری:

- بچه ها باید یه فکر جدی واسه این پاتر بکنیم. بهتر نیس از تالار پرتش کنیم بیرون؟


این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ یکشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۰

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو



.:. تالار گريفيندور ، چند لحظه بعد، قبل از ورود مگی .:.

چشماي لی، گودریک و فرد برقي مي زنه، ناگهان گودریک از جا مي پره!
- هيچ كي از جاش تكون نخوره !
لی ذره بيني از جيب رداش در مياره و فرد چشمكي ميزنه ؛
- فرد ، الآن بايد چشم غره بري نه چشمك !
- باشه .
سه نفري گارد مي گيرن و رو به ملتي كه دهن هاشون از تعجب باز مونده مي كنن ، علائمي رو با دستاشون تو هوا مي كشن و سپس شبح يه گريه خشمگين پشتشون ظاهر مي شه ...
ملت : !
- متاسفم دوستان من ولي كسي حق نداره از اين تالار بره بيرون مخصوصا تو جسی!
جسی كه عصبي شده بود ، به سمت اونا رفت و با خشم بهشون نگاه كرد ؛
- شما ها كي باشين كه به من دستور مي دين ؟!
- ما كارآگاه هاي خصوصي هستيم مجرم كوچولو !
ملت تخمه ها رو در ميارن و مشغول مي شن ...


.:. مكاني در اوج مخوفيت ، تاريك و خفه !.:.

هری و آسپ ، پس از كتك هاي فراوان ، در گوشه اي از اتاق از درد بيهوش شده بودند .
- هي ایوان ! قهوه ات خيلي خوشمزه شده !
- مرسي بلیز ، فرمولشو از مادربزرگم ياد گرفتم !
در همين لحظه ریگولوس با دلهره به منظره بيرون و سپس به ساعتش نگاه مي كنه ؛
- كجا مي ري ریگول ؟!
- يه قرار مهم دارم !
ریگولوس اين را گفت ، شالش را برداشت و ایوان و بلیز را با لبخند هاي تمسخرآميزشان ترك كرد ...


.:. تالار گريفيندور ، پانزده دقيقه بعد، مگی هنوز در راه بود!.:.

آرگوس با پنس موي خرمایی رنگي را از روي رداي جسی كه حالا به صندلي بسته شده بود ، برداشت .
- هي بچه ها من يه چيزي پيدا كردم !
گودریک و فرد به سمت آن دو دويدند و با ذره بين مشغول بررسي مو شدند !
- موي خودشه ، مگه نه دستيار مجرم ؟!
لی به ياد برادرهاي از دست رفته اش افتاد و اشك چشم هاشو پر كرد ؛
- ما بايد قوي باشيم !
- راس مي گي ، خودم مي كشمــــــــش !
در همين لحظه چيزي با پنجره تالار برخورد كرد و صداي تقي داد ؛
رنگ چهره جسی سرخ سرخ شد !



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۰

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو



.:. اتاقِ فکرِ تالارِ اسلی .:.

ریگولوس درحالی که ماسک مخصوصی به دهانش زده بود و با دستمال گلدوزی شده ای که جسی به او داده بود درحال پاک کردن اشک هایی بود که بی وقفه از چشمانش جاری میشد. ریگولوس پس از تلقین فراوان به خود دچار بیماری آنفلانزای تسترالی شده بود!

راوی :

اعضای گولاخ اسلیترین درحالی که دور میزی دایره ای شکل جمع شده بودند و لامپ 100وات پرمصرفی بالای سرشان به گردش می آمد، درحال تفکر بودند!
.
.
.
سکوت و فکر توامان!!
.
.
.
- اورکا اورکا !! فریاد شادی ایوان باعث شد لامپ بالای سرشان بترکد و فضا را جو تاریکی فرا بگیرد!
- لوموس !! ( ببینید چقدر پستم جادوییه!)
ایوان پس از گفتن ورد و روشن شدن نسبی اتاق نگاهی به چشمهای سرخ رنگ دوستانش میکنه و درحالی که سعی داره نفس عمیقی بکشه؛ میگه:
- اِهِم !! ... من به این نتیجه رسیدم که باید با نفوذ به تالار گریف برای اونا دردسر درست کنیم!
- چطوری؟
- ما باید کسی رو بفرستیم که به اونجا رفت و آمد داره و به همه جاش آشناس! ... بعدش با یه افسون میتونیم اونجا رو پر از کود کنیم! مطمئنن وقتی مک گونگال باخبر بشه مجازات سختی براشون درنظر میگیره!! درضمن، مدتی هم طول میکشه تا حسابی اونجا رو پاک سازی کنن! ... نظرتون چیه؟
- برای شروع بد نیس! حالا منظورت از اون فرد کی بود ؟!؟

ناگهان تمام سرها به سمتِ ریگولوس چرخید!!
ریگولوس : اوه مای گاد !!!



.:. سی مین!بعد؛ تالار سراسر فعالیت و هیجان گریف .:.

- هی بچه ها، میشه به من هم نشون بدین؟!
جرج با چشمانی که به اندازه ی تخم مرغ شانسی!!! به ریگولوس خیره شد و درحالی که با آرنج به پهلوی فرد میزد از او میخواست تا کنترل را خاموش کند!
- سریع جمعش کن! صاحابش اومد!!
فرد: آآممم! اوه متاسفم ریگول! همین الان ارور " باتری لو " داد!... باید کمی منتظر باشی!!
ریگولوس لبخندی زد و وارد تالار گریف شد و با احتیاط به اطراف نگاه کرد تا از وجود جسی مطمئن شود، سپس به آرامی در حال ادای ورد بود، هنوز نیمی از افسون را بیان نکرده بود که ناگهان !
گووووووف! (افکت پریدن جسی روی کول ریگولوس)!

ریگولوس که به دلیل عدم تعادل روی زمین پخش شده بود، از جسی میخواد که از روش بلند شه و با نگرانی به کنار شومینه که نیمی از کودهای اژدها انباشه شده بود نگاه میکنه!
- واااای عزیزم چه بوی خفه کننده ای میدی!!
- این بوی من نیس جسی! ببین کنار شومینه چطوری شده!!! باید به مک گونگال خبر بدیم! زودباش!
- نه نه! باید اول گودریک رو درجریان بذاریم! مک گونگال ممکنه از ما....
هنوز حرفهای جسی تمام نشده بود که ریگولوس گونه هایش را بوسید و او را همراه خود از تالار خارج کرد !



گودریک خسته و کلافه از انجمن ناظران برگشته بود و درحالی که برای سکوت و نشستن درکنار شومینه لحظه شماری میکرد، درب تالار را به آرامی گشود و با تعجب به محیط خیره شد!
- کجایی پسر؟! نمیدونم چطوری شد که اینطوری شد! فقط میدونم که داریم همگی از بوی بدش حالت تهوع میگیریم! لعنتی هیچ افسونی رو جواب نمیده!! وای به حالمون اگه مگی...

- وایی مرلین به دادمون برسه!! پروفسور داره میاد گودریک!!!
گودریک:





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ جمعه ۲۱ مرداد ۱۳۹۰

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
-جسی بعد از کلی این پا اون پا کردن توانست بالاخره نصف سلول های مغزش را به کار بگیرد .
با صدای گرفته گفت:
-راستش رو بخوای انفلونزا ی تسترالی گرفتم.بیشتر مواقع خوبم ولی یه هو عود می کنه!از راه دهان منتقل میشه!قابل ذکر است که 50 درصد احتمال مرگ داره!حالا بیا ادامه بدیم عزیزم

ریگولوس جیغ کشان فریاد کشان و همین از درمان گاه فرار کرد.

جسی:

در همین هنگام تالار گریف یا سینما گریف

-بشتابید بشتابید.تنها با 3 گالین 1 دقیقه درب اسلیتیرین رو کنترل کنید
صدای فردیا جرج بود که فریاد میزدند و لی را مسئول فروش بلیت کرده بودند.
مردم اعم از دبیران:

در جمع اسلی ها

-من دیگه تحمل ندارم.

-منم ندارم

-منم همین طور

-من بیش تر از تو دارم.

-نخیرم من

من از تو بیش تر دارم

-من از همه تون بیشتر دارم

-من تو را به جنگ سر کمر بند اینتر کانتترتال دعوت می کنم

-قبول .اما باید این گریفی ها رو بچلزونیم


ویرایش شده توسط لی جردن در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۱ ۱۳:۱۲:۳۰

Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۰:۰۳ جمعه ۲۱ مرداد ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
تمامی گریفندوری دور جرج جمع شده بودند و هر دقیقه یک بار با صدای بلند می خندیدند. دستگاهی که جرج در دست داشت ، هر از گاهی یک اسلایترینی را نشان می داد که با کله به چیز سفتی برخورد می کرد و در زمین ولو می شد.

الیواندر با صدایی بلندی گفت: « اینو نگاه کن داره به طرف در طلسم می فرسته »

تمام گریفندوری ها به دنبال الیواندر شروع به خندیدن کردند اما در این میان جسی بود که در چاه نگرانی افتاده بود و به دنبال حرفی بود که ریگولوس بزند اما چند دقیقه بود که ریگولوس منتظر او در درمانگاه بود.

جسی به طرف گریفندوری ها گفت: « بچه ها من می رم پیش ریگولوس ... »

هیچ گریفندوری عکس العملی نشان نداد. انگار صدایش را نشنیده بودند.

درمانگاه


جسی با قدم های تند تند وارد درمانگاه شد و ریگولوس رو دید که داشت با مادام پافری صحبت می کرد. ریگولوس همین که جسی را دید ، به طرفش رفت و بعد از بوس و اینجور کار های عاشقانه ، از او پرسد: « جسی جونم ... چت شده؟ »

جسی که تمام ارایشش توسط بوس های ناجور ریگول () به هم خورده بود و ظاهر بی ریختی پیدا کرده بود ، گفت: « ریگول من حالم خوبه »

ریگول: « پس چرا هری گفت که حالت خوب نیست؟ »

جسی دستپاچه شده بود و دنبال کلمات می گشت تا از این مهلکه نجات پیدا کند اما ناگهان فکری به ذهنش رسید و آن هم استفاده از زن بودنش بود و بلافاصله شروع کرد به انجام حرکاتی که چند دقیقه پیش انجام می دادند چون امید داشت تا ریگول موضوع را فراموش کند.

نیم ساعت بعد

تمام مریض های درمانگاه در حال مشاهده آن دو بودند که بالاخره جسی از ریگول جدا شد اما همینکه جسی از ریگول فاصله گرفت ، ریگول گفت: « خب می گفتی ... هری چرا گفت حالت خوب نیست؟ »

جسی: « »


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۱ ۱۰:۰۴:۵۹

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ جمعه ۷ مرداد ۱۳۹۰

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو



هری در حالی که سعی داشت مواظب باشد هنگام راه رفتن علاوه بر تحمل کردن وزن سنگین تابلو به دیگر دانش آموزان برخورد نکند، زیر لب فحشهای بی ناموسی فیلـــتر داری به ایده دهندگان این طرح نثار مینمود.
وی پس از عبور از چندین دالان که با استفاده از جی پی آر اس نقشه غارتگر کشف شده بود، توانست به تالار اصیل زادگان ره یابد و پس از آنکه از عدم عبور هیچ جنبنده ای مطمئن شد، تابلوی جادویی را بر نصب کرد!
هری نفس راحتی کشید، هنوز قدمی برنداشته بود که صدای آشنایی را شنید:
- ااا هری ؟! تو اینجا چیکار میکنی ؟! اتفاقی افتاده ، جسی خوبه؟!
هری آب دهانش را به زحمت قورت داد و گفت:
- آآآممم ! ببین ریگولوس دقیقا برای همین اومدم اینجا ! جسی برات پیغام داشت، حالش خوب نبود گفت بیام بهت بگم ؟! yworry
ریگولوس مکثی کرد و گفت: اوه ! باشه بهش بگو جلوی درمانگاه منتظرشم! تو هم بهتره از اینجا بری ممکنه برات بد بشه!
هری نگاهی به اطراف کرد و گفت:
- اما تو چطوری منو دیدی ؟!
ریگولوس لبخندی زد و گفت:
- سوژه ی شنل نامرئیت خیلی تکراری شده !!!


.:. در تالار گریف .:.

- ای بوق تو روحتون ! زخم پیشونیم از شدت استرس یه لحظه آروم نمیشد! اه ... ... سپس با نگرانی نگاهی به جسی کرد و گفت:
- آآآممم جسی ، من مجبور شدم که ریگولوس بگم که تو حالت خوب نیس و من برای همین اونجا بودم! اون جلوی درب درمانگاهه حتی به مادام پامفری گفته بهترین تخت رو برات آماده کنه !!
جسی : ؟!
دابی شانه های جسی را گرفت و چندین بار تکان داد تا بلاخره او توانست پلک بزند و با دلخوری به سمت درب رفت ، اعضا صدای او را که میگفت: فقط برای گریف اینکارو میکنم رو ! به وضوح شنیدند!

گودریک نگاهی جرج کرد و گفت:
خب! نقشه بعدی چیه ؟!
جرج بسته ای را که روی پایش بود را باز کرد و با زیرکی گفت:
- اون تابلو یه کنترل از راه دور داره! اینی که توی دست من میبینین همون کنترله ! اینطوری ما میتونیم هروقت بخوایم درب تالار اسلی رو برای اونا باز یا بسته کنیم !!! شرط میبندم تا چند روزی سرکار باشن!! چطوره حالا امتحان کنیم ؟!

همه ی اعضا به سمت جرج حمله ور شدند تا کنترل از راه دور او را ببیند! کنترل با مانیتور کوچکی که رویش بود دانش آموزان اسلی را هنگام ورود و خروج نشان میداد!

ایوان و بلیز در حال ورود به تالار بودند که درب بسته شد!

گریفی ها :







Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۹

روژیا.پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۷ شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۱ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱
از از نا کجا آباد شهر رویا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
در تالار اسلیترین :
- می شه بس کنی ........
- نه که نمی شه ؛ اگه دوباره سرو و کله اونا پیدا بشه چی ؟؟؟؟
- :no:
- آخه ..........
-

در مخفیگاه فرد و جرج :
- خوب نقشه چیه ؟
- کدوم نقشه ؟
-
- چی شد هرمیون ، چرا این جوری شدی ؟
- مگه می شه بدون نقشه پاشیم بریم تالار اسلیترین ها ؟
- آره که می شه خیلی راحت می ریم پشت درشون می گین درو بازکنید ما اومدیم مهمونی ، بعد ما رو راه می دن ......
- چی ؟
-
-
-نه بابا ، نمی دونم می دونید یا نه ما یه اختراع جدید داریم که خیلی کار آمده .
رون و هری با دهانی باز :
- مگه شما به جز خوراکی های جادویی هم بلدید چیز دیگه درست کنید ؟
- آره کجا شده دیدید .
- فرد و جرج تقدیم می کنند ، تابلویی جابجا کننده .
-
- حالا چه جوری کار می کنه ؟
- خیلی راحته فقط باید یک بار بریم تو سالن اسلیترین و تابلو رو اون جا نصب کنیم که این هم به کمک هری و شنلش حله
- چی به کمک من و شنلم ...............
- آره

چند ساعت بعد جلوی درب تالار گریفندور .

- آماده ای ؟
- آره
- پس همون کاری رو که گفتیم می کنی .
_ باشه


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲۶ ۱۱:۳۰:۴۰
ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲۶ ۱۱:۳۴:۳۸







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.