یاهو
.:. اتاقِ فکرِ تالارِ اسلی .:.ریگولوس درحالی که ماسک مخصوصی به دهانش زده بود و با دستمال گلدوزی شده ای که جسی به او داده بود درحال پاک کردن اشک هایی بود که بی وقفه از چشمانش جاری میشد. ریگولوس پس از تلقین فراوان به خود دچار بیماری آنفلانزای تسترالی شده بود!
راوی :
اعضای گولاخ اسلیترین درحالی که دور میزی دایره ای شکل جمع شده بودند و لامپ 100وات پرمصرفی بالای سرشان به گردش می آمد، درحال تفکر بودند!
.
.
.
سکوت و فکر توامان!!
.
.
.
- اورکا اورکا !! فریاد شادی ایوان باعث شد لامپ بالای سرشان بترکد و فضا را جو تاریکی فرا بگیرد!
- لوموس !! ( ببینید چقدر پستم جادوییه!)
ایوان پس از گفتن ورد و روشن شدن نسبی اتاق نگاهی به چشمهای سرخ رنگ دوستانش میکنه و درحالی که سعی داره نفس عمیقی بکشه؛ میگه:
- اِهِم !! ... من به این نتیجه رسیدم که باید با نفوذ به تالار گریف برای اونا دردسر درست کنیم!
- چطوری؟
- ما باید کسی رو بفرستیم که به اونجا رفت و آمد داره و به همه جاش آشناس! ... بعدش با یه افسون میتونیم اونجا رو پر از کود کنیم! مطمئنن وقتی مک گونگال باخبر بشه مجازات سختی براشون درنظر میگیره!! درضمن، مدتی هم طول میکشه تا حسابی اونجا رو پاک سازی کنن!
... نظرتون چیه؟
- برای شروع بد نیس! حالا منظورت از اون فرد کی بود ؟!؟
ناگهان تمام سرها به سمتِ ریگولوس چرخید!!
ریگولوس : اوه مای گاد !!!
.:. سی مین!بعد؛ تالار سراسر فعالیت و هیجان گریف .:.- هی بچه ها، میشه به من هم نشون بدین؟!
جرج با چشمانی که به اندازه ی تخم مرغ شانسی!!! به ریگولوس خیره شد و درحالی که با آرنج به پهلوی فرد میزد از او میخواست تا کنترل را خاموش کند!
- سریع جمعش کن! صاحابش اومد!!
فرد: آآممم! اوه متاسفم ریگول! همین الان ارور " باتری لو " داد!... باید کمی منتظر باشی!!
ریگولوس لبخندی زد و وارد تالار گریف شد و با احتیاط به اطراف نگاه کرد تا از وجود جسی مطمئن شود، سپس به آرامی در حال ادای ورد بود، هنوز نیمی از افسون را بیان نکرده بود که ناگهان !
گووووووف! (افکت پریدن جسی روی کول ریگولوس)!
ریگولوس که به دلیل عدم تعادل روی زمین پخش شده بود، از جسی میخواد که از روش بلند شه و با نگرانی به کنار شومینه که نیمی از کودهای اژدها انباشه شده بود نگاه میکنه!
- واااای عزیزم چه بوی خفه کننده ای میدی!!
- این بوی من نیس جسی! ببین کنار شومینه چطوری شده!!! باید به مک گونگال خبر بدیم! زودباش!
- نه نه! باید اول گودریک رو درجریان بذاریم! مک گونگال ممکنه از ما....
هنوز حرفهای جسی تمام نشده بود که ریگولوس گونه هایش را بوسید و او را همراه خود از تالار خارج کرد !
گودریک خسته و کلافه از انجمن ناظران برگشته بود و درحالی که برای سکوت و نشستن درکنار شومینه لحظه شماری میکرد، درب تالار را به آرامی گشود و با تعجب به محیط خیره شد!
- کجایی پسر؟! نمیدونم چطوری شد که اینطوری شد! فقط میدونم که داریم همگی از بوی بدش حالت تهوع میگیریم! لعنتی هیچ افسونی رو جواب نمیده!! وای به حالمون اگه مگی...
- وایی مرلین به دادمون برسه!! پروفسور داره میاد گودریک!!!
گودریک: