مورفین جلوی شومینه ی دفترش چمباتمه زده و با کله گوشتالو و سیبیلوی داخل شومینه صحبت می کرد: ...ببین گل حامد لطیف! این دفعه محموله دیر برسه میدم ریزریزت کننا!
- نه! خیالی شوما جمع باشد وزیر گانت! بار پیش هم اشرار ویزارتخانه ی وزیر بگمن مانع ترانزیت گشتند وگرنه ما کاریمان را خوب بلدیم. خیالیتان تخت!
- باشه... محموله رو بفرستین گیت 56 لندن! همینجا میدم بچه ها جاساز هواپیمای جادویی! کنن، می بریم نیویورک. راستی فی وال استریت چنده الان؟ خبر نداری؟
- حقیقتش برادری مشنگ من می گفت صبح یک محموله 10000 تنی برای باراک اوباما فرستاده از قرار کیلویی 5000 دلار. بیخواهی چینجش کنی می شود کیلویی 2000 گالیون تقریبا.
- دستت درست دادا! کاری نداری لندن؟
- نه قوربان تو! فقط به لردی سیاه سلام بیرسان، بیگو در افغانیستان جان بر کف بیسیار دارد!
- باشه بابا. قطع کن پشت خطی دارم.
چهره ی گل حامد لطیف محو شد و چهره ی استخوانی مردی دیگر ظاهر شد.
- چطوری پرویژ ژاپاتا؟ ردیف شد؟ شبکه آپارات کابل - لندن امنه؟
- امنه داش مورف!
مورفین جا سیگاری اش را برداشت و پرت کرد توی شومینه:
- ای مرده شور اون ریختتو ببره! سری پیشم همینو گفتی که بعدش وزارت جادوشون بو برد، مجبور شدیم دو سه تا طیاره مشنگی بکوبیم به ساختمون های امریکا تا جنگ مشنگی بشه، هر دوتا دولت مشنگی و جادویی افغانستان سقوط کنه! از حالا بگم؛ طرح لو بره همه خرجاش پای خودتونه. من دیگه یه ناتم نمیدم!
مورفین با چندجای دیگر هم تماس گرفت و هماهنگ کرد و بعد داد زد: ارنی! پسر! پس چی شد این منقل؟
ارنی دوان دوان منقل مورفین را آورد و گذاشت جلویش روی زمین و در دلش گفت: تحمل کن ارنی. برای دسترسی به منابع وزارت انجام این کارای پست برای یه مفنگی هزینه ی زیادی نیست. تحمل کن.
مورفین دست کرد توی جیب های کتش که یک چیزی پیدا کند و ارنی هم کمی پا به پا کرد و بالاخره گفت: جناب وزیر! بهتر نیست اینجور مبادلات تجاری رو بذارید برای یه وقت دیگه؟
- شی شنیدم؟ تو مخالف آزادی و پرواژی؟
- نه!... نخیر!... نخیر!... من غلط بکنم.:worry: آزادی و پرواز باید بر جامعه حاکم بشه و چیز چیز خوبیست و ملت غیورپرور و اینا... بله!... ولی...
- پس ولی بی ولی! آزادی و پرواز برای همه ی بشریته. حتی اون جوان امریکایی هم حق آزادی داره. حق پرواز داره.
- بله حق با شماست جناب وزیر! اما دشمنان آزادی و پرواز که مثل شما روشنفکر نیستن. یه مشت افراد کوته بین و بی منطقن که نمیشه باهاشون کنار اومد... خب... این سفر شما هم خیلی حساسه. مجمع عمومی سازمان ملل جادوگری اجلاسیه که توجه همه ی جادوگران جهان رو جلب می کنه!
- یعنی مثل جام جهانی کوییدیچه؟
- خیــــــــــــــــلی مهم تر جناب وزیر! خیــــــــــــــــلی مهم تر از این حرفاست! در ثانی این اولین سفر خارجی شماست. همه ی رسانه های جادویی جهان زوم کردن ببین وزیر جدید سحر و جادوی بریتانیا کیه؟ مواضعش چیه؟ همه ی حاشیه های سفر شما توسط رسانه های جهان رصد میشه جناب وزیر! هر گونه رسوایی باعث به خطر افتادن دولت آزادی و پرواز و کابینه و شما و من و خزانه ی عزیزم
و... جناب وزیر؟
... جناب وزیر؟... وزیر گانت؟
- خرررررررررپففففففففففف... خررررررررررررپفففففففففف
ارنی آهی کشید: خدایا ازت ممنونم که منو معاون چنین وزیر خرفتی کردی ولی به نظرت یه کم بیش از حد خرفت نیست؟
با فریاد
اسلیترین کلاه گروهبندی، هم مورفین و هم ارنی از جا پریدند. مورفین با چشمانی خمار جویده جویده گفت: ارنی! انبارو... خالی کن... محموله...
و دوباره چرتش گرفت.
ارنی آهی کشید و رفت تا مقدمات سفری سخت به نیویورک را آماده کند.